مروری بر جایگاه درس ولایت فقیه و حکومت اسلامی امام خمینی(ره) در انقلاب اسلامی ایران
01 بهمن 1402
مقدمه
امام خمینی(ره) در دو مقطع پیش و پس از انقلاب اسلامی به تبیین ولایت فقیه پرداختهاند. در کتابهای کشف اسرار (تألیف در سال 1322 ش. این کتاب به نام کشفالاسرار نیز نامیده شده است)، کتاب الرسائل (تألیف در سال 1331 )، کتاب تحریر الوسیله (تألیف در سال 1343)، کتاب البیع (تألیف در سال 1348) و کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه (تألیف در سال 1348) به طرح اجمالی و تفصیلی ولایت فقیه پرداختند. ایشان نظر خود را درباره ولایت فقیه نخستین بار در کتاب کشف اسرار بیان داشتهاند و در آن ابتدا با دلیل عقلی ضرورت وجود قانون و حکومت را در جامعه بشری اثبات کرده و سپس با دلیل عقلی و سیره پیامبر(ص) و علی(ع) ضرورت حکومت اسلامی در همه زمانها و مکانها را نتیجه گرفتهاند. در کتاب الرسائل نیز پس از اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، فقیه را به حکم عقل، قدر متقن برای تصدی حکومت اسلامی معرفی و روایات را به عنوان مؤید حکم عقل ذکر کردهاند. در تحریرالوسیله در مبحث شرایط نماز جمعه، به صراحت دین اسلام را دین سیاست و در مبحث امر به معروف و نهی از منکر، فقیهان جامع شرایط را نایبان عام حضرت ولی عصر(عج) معرفی نمودهاند که در اجرای سیاست و دیگر مسئولیتهایی که به عهده امام است، به جز جهاد ابتدایی، جانشین آن حضرت هستند. امام در کتاب البیع که مهمترین اثر فقهی ایشان در دوره قبل از پیروزی انقلاب است و نیز در کتاب ولایت فقیه (حکومت اسلامی) برای اثبات ولایت مطلقه فقیه با شیوهای ابتکاری و با بیان یک سلسله مطالب خدشه ناپذیر و بدیهی به عنوان ولایت فقیه، اثبات چنین ولایتی برای فقیه را از واضحات عقل، بینیاز از برهان و ضروری و بدیهی میدانند. با این حال، برای آگاهی کسانی که بدیهی بودن مسأله را قبول ندارند، دلایل محکم عقلی و نقلی اقامه نمودهاند. امام خمینی پس از پیروزی انقلاب در دو مقطع زمانی به تبیین ولایت فقیه همت گماشتند: مقطع اول، از زمان تصویب ولایت فقیه در مجلس خبرگان بود که چهار ماه طول کشید. دفاع و تبیین ابعاد نظریه ولایت فقیه و پاسخ به اشکالات مطرح شده هدف اصلی این مقطع است. مقطع دوم، سال اخیر دوران رهبریشان است که در آن به قلمرو اختیارات ولی فقیه ابعاد نظری تازهای دادند. در همین دوران درخشش ولایت فقیه در میدان عمل، شاهد شکوفایی نظریات و اندیشهورزیهای گوناگونی هستیم. نظریه ولایت انتصابی فقیه، نظریه ولایت فقیه در امور حسبیه، نظریه ولایت انتخابی فقیه و نظریه ترکیبی، ولایت انتصابی ـ انتخابی فقیه از مشهورترین نظریات این عرصه است. در باب تفسیر نظریه بی بدیل امام نیز به همین نسبت نظریات مختلفی ارائه شده است.[1]
طرح درس ولایت فقیه
امام خمینی(ره) در خلال تدریس درس خارج مبحث بیع از اول بهمن 1348 تا بیستم همان ماه جمعاً در 13 جلسه مبحث ولایت فقیه را به طور مشروح و کامل مورد بررسی قرار دادند. این مباحث زمانی مطرح شد که بیشتر از چهار سال از تبعید امام به نجف میگذشت و زمینه بیشتر برای ارائه و بیان این مباحث آماده بود. امام، زمانی به این مبحث اقدام کرد که اولاً شرایط را از نظر سیاسی برای طرح این بحث مهیا دید: «امام از یک فرصت خیلی مغتنم و در اوج مخالفتهای دو رژیم [ایران و عراق] استفاده کردند و مباحث ولایت فقیه را در نجف عنوان کردند.»[2] و ثانیاً خود ایشان از ابعاد گوناگون در نجف تثبیت و تأیید شده بود و مراجع دیگر در زمینههای علمی و اخلاقی به ایشان ایمان و اعتقاد داشتند و با دیدهی احترام به ایشان مینگریستند. حجتالاسلام محمدتقی متقی در این مورد گفته است: «یک روزی امام تحریرالوسیله را به من دادند تا برای آقای مرندی (که از مراجع و همردیف آقای خویی بود) ببرم. وقتیکه به خدمت ایشان رسیدم، با احترام بلند شده و دودستی تحریرالوسیله را از من گرفتند و سپس فرمودند: «بعد از ائمه علیهمالسلام فردی که الگو باشد و هیبت، اخلاق، عرفان و عظمت آنها را داشته باشد، تنها خمینی است و کس دیگری نیست. من مرجعی باوقارتر از ایشان ندیدهام.»[3]
نکتهی مهم این است که حضرت امام اجازه نمیدادند کسی مباحث جلسات درسشان را ضبط کنند. با رسیدن به مبحث ولایت فقیه به شاگردانش دستور دادند که مباحث کلاس را ضبط نمایند. حجتالاسلام فردوسیپور در این باره میگوید: «امام در نجف اشرف اجازه نمیدادند کسی برای ضبط درس، ضبط صوت همراه بیاورد یا برای عکاسی دوربین بیاورد، ما برای این که هم متن دروس امام را داشته باشیم و هم عکسی از مجلس امام داشته باشیم، خوشبختانه شبی جناب حجتالاسلام غروی که در دفتر حضرت امام در نجف بودند، پیغام دادند که امام فرمودهاند فردا ضبط صوت بیاورید. ما از این پیغام تعجب کردیم. با این که امام مخالف ضبط درس بودند، چرا خودشان پیشنهاد آوردن ضبط صوت را دادهاند، نمیدانستیم که ماجرا چیست؟ من ضبط بزرگی در منزل داشتم که از کویت آورده بودند، در جلسهی درس آوردم و ایشان بحث ولایت فقیه را آغاز کردند...»[4] تأکید امام بر ضبط این درس گواهی است بر اهمیت این موضوع در آینده مبارازت علیه رژیم ستمشاهی.
زمینهسازی امام خمینی برای طرح درس ولایت فقیه
طرح درس ولایت فقیه توسط امام به صورت یکباره رخ نداد، برخی معتقدند اصولاً امام خمینی برای این که بتوانند مباحث حکومت اسلامی را مطرح کنند، «البیع» را برای تدریس انتخاب کردند. چرا که با انتخاب این کتاب بیشتر میتوانستند به مسائل اجتماعی و مسئلهی حکومت در اسلام بپردازند و سرانجام که کلام به ولایت فقیه رسید، بهطورمبسوط دربارهی آن بحث کردند.[5] آیتالله محمدرضا ناصری نیز معتقد است: «من فکر میکنم که امام، اصلاً اصل مکاسب را که شروع کردند به خاطر این که به آن بحثش [ولایت فقیه] برسد. امام از اول... توی ذهنش این مسئله [بود] و [از] کتابهای دیگرشان [نیز همین] برمیآید؛ مثل کتاب کشفالاسرار و... که این مسئلهی به پا داشتن نظام اسلامی، حکومت اسلامی و حاکمیت اسلامی توی ذهنشان بوده و برایش برنامهریزی کرده بودند. منتهی اوایل انقلاب [نهضت] هنوز نه مردم روشن بودند در این قضایا، نه جامعه آمادگی داشت. بعد ممکن هم بود که دولت و کشورهای دیگر محکم بایستند، عکسالعمل نشان دهند و کلاً حرکت را از نطفه خفه کنند و لذا امام... مرحله به مرحله در انقلاب [نهضت] پیش آمد و در این حال که قدم به قدم پیش میآمدند روشنگری همهی مردم را هم داشتند...»[6]
حجتالاسلام محمدعلی رحمانی نیز معتقد است: «...امام بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی را بعد از یکسری زمینهسازیها شروع کردند و برحسب تصادف نبود. از قبل برنامهریزی کرده بودند تا این که این مباحث را به مناسبت طرح کنند. در واقع امام هدفشان از نهضت و قیام این بود که ملت را به این اندیشه سوق دهد که اسلام سیستم حکومتی دارد و تلاش داشتند آن را پیاده کنند، همانطور که خودشان فرموده بودند از مصیبتهای ما این است که نگذاشتند امیرالمؤمنین (ع) حکومتداری واقعی اسلامی را پیاده کنند...»[7]
تفاوت رویکردی امام با سایر علما در بحث ولایت فقیه
فقها در باب ولایت فقیه معمولاً به تناسب مورد در ابواب مختلف فقه بحثهاى کوتاهى کردهاند و گرچه بعضى بسیار مختصر و برخى به تفصیل بیشتر به موضوع پرداختهاند اما یک بحث منظم و جامع در این مورد در کتب فقهى قدما دیده نمىشود که دلیل آن را مىبایست در شرایط سیاسى و اجتماعى حاکم بر تاریخ گذشته ممالک اسلامى و سلطه حکومتهاى جائر و عدم امکان طرح چنین مباحثى به لحاظ مهیا نبودن شرایط حاکمیت فقها جستجو کرد. در عین حال قطع نظر از اختلاف آراى فقهاى شیعه در محدوده اختیارات و شئون ولایت فقیه در زمان غیبت، عموم فقها در اثبات نوعى ولایت براى فقیه جامع الشرایط اجمالاً اتفاق نظر دارند، که اخیراً در همین رابطه آراى فقها در باب ولایت و دامنه اختیارات آنها در زمان غیبت در ضمن کتابهایى چند گردآورى شده است.[8] بر اساس منابع موجود مرحوم آیتاللَّه ملا احمد نراقى از علماى عصر قاجاریه در کتاب «عوائد الایام» بیشتر و جامعتر از سایرین به این موضوع پرداخته است. ایشان ابتدا با تمسک به روایات متعدد، به طور کلى ثابت کرده است که در «عصر غیبت» فقیه در دو چیز حق ولایت دارد:
- در همه امورى که پیامبر(ص) و ائمه(ع) در آنها صاحب اختیار بوده و ولایت داشتهاند مگر این که مواردى به دلیل شرعى استثنا شود.
- در همه امورى که با دین و دنیاى بندگان خدا ارتباط دارد و باید انجام شود. ایشان در ادامه به ده مورد از شئونات ولایت فقها و از آن جمله: افتاء، اجراى حدود الهى، حفظ اموال یتیمان و مجانین و غایبین، تصرف در اموال امام معصوم (ع) و... با استناد به آیات و روایات و استدلالهاى فقهى توجه خاص کرده و به تفصیل بحث کرده است.[9]
گرچه از مطالب اولیه مرحوم نراقى برمىآید که او ولایت فقیه را شامل امر حکومت نیز مىدانسته است، اما خود در وجهى گسترده بر آن تصریح و تأکید نمىکند.
بنابر این برخی معتقدند که علما و مدرسان زیادی از ولایت فقیه بحث میکردند، اما امام بسیار تفصیلیتر به این بحث پرداخت: «به نظر من اصل بحث ولایت فقیه بهصورت طبیعی مطرح شد. گرچه امام منتظر فرصتی بودند که این بحث را بهصورت استدلالی در حوزهی علمیهی نجف مطرح کنند و مسئله جا بیفتد؛ ایشان به مناسبت درس مکاسب خود به این بحث پرداختند. همهی علما در قم، در تهران، مشهد و نجف این قسمت از بحث مکاسب را در درسشان مطرح میکنند، اما حضرت امام که به این قسمت از مکاسب رسیدند بهصورت مفصلتر بحث کردند و آن را نیاز روز جامعه نیز تشخیص دادند. بحث ولایت فقیه دو جنبه دارد: یکی از نظر علمی و بحثهای علمی و فقهی مربوط به آن و دیگری هم بازدهی و تأثیر و انعکاس آن در جامعه است.»[10]
آیتالله سید جعفر کریمی معتقد است: «حضرت امام در بحث ولایت فقیه در نجف اشرف بر این مطلب تأکید داشتند که فقها را فریب داده و خانهنشین کردند تا آنها فقط به بیان احکام بسنده کنند. مگر مىشود اجراى سیاستها دست دیگران باشد و فقها بتوانند جامعه را اصلاح کنند. لذا عقیده امام این بود که فقها باید کوشش کنند تا اصل حکومت را که حق شرعى و قانونىشان است به دست بگیرند.»[11]
از نظر حجتالاسلام سید هادی موسوی با طرح اندیشه ولایت فقیه برای همگان روشن شد که اندیشهی امام فراتر از مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر است، بلکه ایشان حکومتی را بر اساس احکام اسلامی مطرح کردهاند. آن بزرگوار در این بحث اشاره کردند که آیا اسلام آمد که فقط یک سلسله قوانین و احکام حلال و حرام را مطرح بکند؟ پیامبر اسلام (ص) حکومت برقرار کرد و لشکر درست نمود. پیامبر (ص) و علی بن ابیطالب (ع) از نظر سیاسی طرحی نو به راه انداختند. امام با رعایت سلسله مراتب به حکومتهای خلفای بنیامیه، بنیعباس، علویها، فاطمیها و عثمانیها اشاره کرده و اظهار نمودند که هدف اسلام حکومت بوده است.[12]
طبق نظر آیتالله سید عباس خاتم یزدی: «یکی از مطالبی که امام بیان فرمودند و خیلی در مورد آن صحبت شد و تقریباً میشود گفت که علمای نجف در مقابل آن ایستادند، مسئلهی ولایت فقیه بود که امام با بیانی شیوا مطالب عالی و دقیقی در مورد آن مطرح کرده و مسئله را جا انداخت و چنان بود که گویا اولین بار است که این مطالب به گوش اهالی نجف میخورد، چه بزرگانش و چه افراد متوسط و عادی. البته مرحوم آقای محمدحسین نائینی (ره) تا اندازهای در مورد این مطلب صحبت کرده بود و رسالهای به نام تنبیه الامه و تنزیه المله نوشته و مطالب را تا حدودی بیان کرده بود لکن با آن بیان شافی و کافی و اینقدر مبسوط، ظاهراً کسی در نجف آن را بیان نکرده بود. حتی شیخ مرتضی انصاری هم که در مکاسب، بحث ولایت فقیه را عنوان کرده، به اندازهی امام آن را باز نکرده است. امام با دلایل عقلی و نقلی این مطلب را به اثبات رسانده است که اسلام حکومت دارد و حکومتش هم باید به دست فقیه عادل باشد. یعنی هم باید فقیه باشد و هم عادل، هر دو امتیاز را داشته باشد.»[13]
آیتالله علی عراقچی نیز معتقد است: «امام با همین مباحث توانست بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی را در نجف تئوریزه کند و آن را بهعنوان «نظام اسلامی» در مقابل سایر نظامهای نامشروع از جمله نظام شاهنشاهی به منصهی ظهور برساند. پیش از حضرت امام هیچ یک از علمای شیعه، اینگونه حکومت اسلامی را تئوریزه نکرده بودند. علما و فقهای سلف اغلب خواستار اصلاح نظام موجود بودند و در نهایت به تذکر و نصیحت بسنده میکردند؛ اما حضرت امام پس از یک مرحلهی کوتاه تذکر و نصیحت، خواستار برچیده شدن نظام شاهنشاهی شد. در مورد ولایت فقیه باید بگویم این بحث در میان علما و فقهای شیعه مغفولعنه بود؛ البته نه به این صورت که در دوران غیبت امور مسلمانان به دست فقها نباشد، بلکه اغلب اینگونه فکر میکردند که شاید نتوانند و شرایط زمان و مکان اجازه ندهد که فقها زمام امور مسلمین را به دست گیرند. وقتی تاریخ معاصر را نگاه و مطالعه میکنیم، میبینیم قبل از حضرت امام اغلب فقها نسبت به نظامهای حاکم، موضعگیری اصلاحطلبانه و نصیحتگونه داشتند؛ ولی وقتی حضرت امام وارد این عرصه شد، هم بحث ولایت فقیه را تئوریزه کرد و هم آن را کاربردی و عملیاتی نمود و نظام اسلامی را جایگزین رژیم شاهنشاهی کرد.»[14]
به عقیده حجتالاسلام محمد فاضل استرآبادی امام توانست باور به تشکیل حکومت اسلامی ایجاد کند: «به نظر من، حضرت امام از نظر علمی بحث را آنچنان محکم و متقن و با استدلال قوی بیان کردند که دیگر جای هیچ انتقاد علمی باقی نگذاشتند. ممکن بود کسانی با نظر امام موافق نبوده و آن را قبول نداشته باشند، اما کسی نمیتوانست اشکال جدی و مهمی بر نظریهی امام وارد کند. حضرت امام موضوع را با ادله و استدلالهای فراوان مطرح کردند و توانستند باور به تشکیل حکومت اسلامی ایجاد کنند.»[15]
بنابر این طرح نظریه ولایت فقیه و ارائه راهکارهای عملی برای مبارزه در راه دستیابی به آن، یکی از مهمترین اقدامات امام رحمهاللهعلیه در دوران تبعید بود و همین نکته است که نظریه امام را از نظرات علمای همعصر خود متمایز میکند، چرا که علما در این که فقیه عادل ولایت دارد، اتفاق نظر دارند اما اختلاف بر سر محدوده اختیارات و شئون ولایت فقیه و مهمتر از آن، وجوب زمینهسازی برای تحقق حکومت اسلامی است.
اما چرا امام این بحث مهم را در میان مباحث مربوط به مکاسب مطرح کرد؟ حجتالاسلام اسماعیل فردوسیپور دراینباره گفته است: «اینجا لازم است من تذکر بدهم که مسئله حکومت اسلامی که امام فرمودند چه تناسب با بحث مکاسب داشت. زیرا امام مکاسب میفرمودند. مکاسب یعنی تجارت، بحث تجارت امام چه ربطی به حکومت اسلامی دارد؟ چطور شد امام به یکباره وارد بحث حکومت اسلامی شدند؟ آنهایی که این اعتراض را میکنند آگاهی کامل از درس مکاسب ندارند. کسی که مکاسب را نخوانده باشد این اعتراض را میتواند بکند؛ کما این که من در یک سفری که اینجا آمدم و گذرنامه من در ساواک گیر کرد، ما را احضار به ساواک کردند و یک مصاحبهای داشتیم. از ما پرسیدند شما در نجف چه میکنید؟ گفتم درس میخوانم. گفتند درس چه کسی میروید؟ گفتم درس آیتالله خویی، امام خمینی که به این دو درس هم میرفتم. گفت درس آقای خمینی هم میروید؟ گفتم بله. گفت درس حکومت اسلامی بودید؟ گفتم بله. او گفت حکومت اسلامی چه ربطی دارد با درسی که ایشان میگفتند؟ این سؤال را او هم کرد، چون او هم اطلاع نداشت. من گفتم که حکومت اسلامی بحث ولایت است و بحث ولایت، ولایت پدر بر صغیر، بحث اولادش و یا ولی که دادگاه تعیین میکند برای افرادی که ولی قهری ندارند، این یکی از مباحثی است که در مکاسب مطرح است؛ بنابر این ولایت پدر و ولایت معتمدین و ولایت کسی که از طرف دادگاه تعیین میشود برای صغار و همچنین بحث ولایت فقیه هم به این مناسبت میآید؛ بنابر این این بحث ولایت فقیه یک بحث بیگانهای از بحث مکاسب نیست، بلکه در متن مکاسب هست و مرحوم شیخ انصاری هم این بحث را مطرح کرده است.»[16]
توزیع و پخش جزوه حکومت اسلامی
مباحث جلسه درس امام به همت گروه «روحانیون مبارز خارج از کشور» ضبط، پیاده و تکثیر و توزیع گردید. حجتالاسلام فردوسیپور که از اعضای فعال این گروه بوده، در اینباره میگوید:
«... طلابی که در نجف در محضر امام فعالیتهای سیاسی داشتند، بهعنوان «روحانیون مبارز خارج از کشور» معروف بودند. در حدود 25 نفر بودیم که بهطور مختلف یا با گذرنامه یا قاچاق یا از طرق کشورهای دیگر به عراق آمده بودیم و تشکلی داشتیم. پس از آغاز این مباحث ما جلسهای تشکیل دادیم و مسئولیتها را تقسیم کردیم. قرار بر این شد که عدهای بیانات امام را ضبط کنند، عدهای نوارها را پیاده، بعضی که قلم خوبی داشتند مأمور شدند که بیانات امام را ویراستاری کنند. البته حضرت امام تأکید داشتند که عین فرمایشات ایشان چاپ شود. ولی وقتی سخنرانی پیاده شد و عیناً به درخواست ایشان قرار گرفت، فرمودند: «به این کیفیت قابل عرضه نیست.» عرض کردیم که شما در مقام سخنرانی مطالبی فرمودهاید که باید بهصورت نوشتار درآید تا قابل عرضه شود، لذا اجازه دهید که با جابهجا کردن بعضی از کلمات عبارتها را تنظیم کنیم و این کار انجام شد و خدمتشان ارائه شد، تأیید فرمودند. چند نفر هم مأمور چاپ آنها شدند. گروهی مسئول توزیع شدند و گروهی هم مأمور تکثیر نوارها شدند. چند ضبط از منازل دوستان آوردیم و تکثیر کردیم و برای برادران مبارز و انقلابی فرستادیم. هر دو درس به صورت یک جزوه درآمد و شب چهارم درس اولین جزوه درآمد و خدمت امام داده شد و ایشان خشنود شدند. جزوات تکثیر شد و به ایران فرستاده شد. به زبان عربی ترجمه شد و پس از تأیید تنی چند از ادبای عرب زبان تکثیر شد و برای توزیع در دانشگاههای بغداد، لبنان، سوریه و دیگر کشورهای عرب ارسال شد. همهی این اقدامات با هزینهی همان برادران مبارز نجف انجام میشد. پس از تکمیل جزوات که دوازده عدد بود، بنا شد که به حوزهی علمیهی قم فرستاده شود تا مدرسین عالیمقام حوزه به این بحث بپردازند...»[17]
حجتالاسلام سیدمحمود دعایی دربارهی نحوهی ویرایش و چاپ جزوات درس امام خمینی میگوید: «جزوههای مباحث امام با همان جملات محاورهای پیاده شده بود. اگر میخواستی آن را مطالعه کنی، حتماً باید زمینهی قبلی داشته باشی. خواندن مجدد آنها خیلی کشش و جاذبه نداشت. من اعتقاد داشتم این مباحث باید بعد از پیاده شدن ویرایش بشود. منتها آنها عجله داشتند و میخواستند سریع این جزوهها را به حج برسانند و در میان حجاج ایرانی توزیع کنند. آن سال جزوهها را آوردند و من مخالف بودم. میگفتم این بیشتر به ضرر ما تمام میشود. در آن سفر من با مرحوم آقای مطهری ملاقات کردم... بعد از نماز عشاء من انتقاد خودم را از جزوهها بیان کردم. ایشان هم گفتند: بله، جزوهها را من هم دیدهام. من هم همین عقیده را دارم و شما اینها را به خاطر بسپارید و به امام بگویید... وقتی آقای جلالالدین فارسی به عراق آمد، پیشنهاد در مورد ویراستاری متن پیاده شد. مباحث حکومت اسلامی را ارائه کردم. گفتم مباحث را از حالت کلام و محاوره به متن مکتوب تبدیل کنید. ایشان اینکار را کرد و کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه محصول اقدام ایشان است. امام هم خواندند، اصلاحاتی جزئی کردند و خیلی خوشحال شدند و آقای فارسی را دعا کردند. این کتاب را به بیروت بردم و در آنجا چاپ کردیم. ترجمهاش هم در عراق صورت گرفت. آن هم بیرون عراق چاپ شد و بعد هم عرضه شد...»[18]
آیتالله محمدهادی معرفت از کسانی که در این درس امام حاضر بوده و تحریر مطالب ایشان را نیز در همان ایام بر عهده داشته است، میگوید: «کتاب الحکومه الاسلامیه امام نیز غالباً با قلم اینجانب به عربی برگردانده شده است. همان نوارهای ضبط شده ایشان را که به فارسی بود روی کاغذ پیاده میکردم. این نوارها را آقای شیخ حسن کروبی به منزل ما آوردند و من تحریر میکردم. جالب است که شیخ حسن کروبی یکبار به من گفتند که امام فرمودهاند: «به خاطر خودت کسی به این موضوع متوجه نشود، نه به خاطر من.» این مطلب خیلی برای من جالب بود. به هرحال حضور در درس امام خیلی با برکت بود.»[19]
آیتالله محمدرضا ناصری ازجمله دستاندرکاران ضبط و توزیع این درس مهم امام اظهار کرده است: «ما مطالب را ضبط میکردیم و از شب تا صبح مطالب را پیاده میکردیم و صبح آن را (پس از رؤیت امام) تکثیر میکردیم که دوازده جزوه شد و بعدها تغییر و تحولی پیدا کرد... ما مطالب درس را چاپ و پخش میکردیم و محدودهی پخش هم فقط حوزهی نجف نبود، بلکه عراق و خارج از آن (از جمله تهران) را نیز در برمیگرفت.»[20]
توزیع نوارها و جزوات درسی امام در داخل و خارج کشور با مشکلات فراوانی روبهرو بود. در بین راه عدهای از مبارزان دستگیر و زندانی شدند. حجتالاسلام فردوسیپور در این باره میگوید:
«ما با مشکلات زیادی روبهرو بودیم. برای رساندن این جزوات به ایران و یا سایر پیامها و اعلامیههای امام مشکلات زیادی بود. در یک نوبت اعلامیههای امام تکثیر و در دو چمدان جاسازی میشد ولی متأسفانه هر دو مورد در مرز خسروی شناسایی و کشف شد و هر کدام به سه سال زندان محکوم شدند. یکی از آنها جناب آقای ابوترابی بود... ولی میدانید همانطور که ارسال آنها از مرزهای ایران خطراتی داشت، تکثیر آنها در ایران نیز با مشکلات فراوانی روبهرو بود و بسیاری از عزیزان به همینخاطر دستگیر...[و] شکنجه شد[ند] و محرومیتهای زیادی متحمل شدند.»[21]
همچنین جدا از سختگیری و موانع رژیم شاه برای پخش جزوات حکومت اسلامی، رژیم بعث عراق نیز موانعی را برای پخش این جزوات ایجاد کرده است. حجتالاسلام سیدمحمود دعایی دربارهی مانعتراشی رژیم عراق میگوید:
«[کتاب حکومت اسلامی] بیرونِ عراق چاپ شد و بعد هم عرضه شد. تعدادی را به عراق آوردیم در گمرک عراق گیر کرد و بعثیها اجازهی ترخیص ندادند. البته تعداد اندکی را توانستم رد کنم و در کتابفروشیهای کربلا به معرض فروش گذاشتیم.»[22]
علیرغم همهی مشکلات، مبارزان جزوات و نوارهای حکومت اسلامی را از راههای مختلف به ایران میرساندند. حجتالاسلام فردوسیپور در این باره میگوید:
«برای ارسال جزوات از هر راهی استفاده میکردیم: بهوسیلهی مسافرانی که به حج مشرف میشدند و سپس به زیارت عتبات میآمدند، بهوسیلهی جاسازی در کتاب یا وسایل دیگر به ایران میفرستادیم. یکی از جزوات که به ایران ]می[رسید و به دست اهلش ]می[رسید، تکثیر ]می[شد و نیازی به ارسال نبود.»[23]
از طرف دیگر نوارها و جزوات مباحث حکومت اسلامی مخفیانهای به ایران فرستاده میشد و در ایران به همت یاران امام در قم و سایر شهرستانها تلاش شد که نوارها و جزوات تکثیر و در سراسر ایران پخش شود. آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی دربارهی اینگونه اقدامات یاران امام میگوید:
«ما نوارهای درس حضرت امام را در قم تهیه میکردیم و در منزل مرحوم آقای محمدمهدی ربانی املشی و به اتفاق جناب آقای محمد مؤمن گوش میدادیم. این کار در جاهای دیگر هم انجام میگرفت و طلاب و روحانیون نوارها را گوش میدادند...»[24]
واکنشها نسبت به تدریس ولایت فقیه
به نظر مرحوم حجتالاسلام سید منیرالدین حسینی شیرازی از هنگام آغاز این درس، فشارها بر امام و دوستان ایشان زیاد شد: «وقتی حضرت امام مباحث معروف خود را در باب حکومت اسلامی آغاز کردند فشارهای روحی، روانی به ایشان و پیروانشان بیشتر شد، ولی ارادتمندان جوان ایشان با فعالیتهای مناسب خود، توطئهها را خنثی کردند. شیوهی یاران امام چنین بود که بهجای مقابله، از خودشان دفاع میکردند. روشن بود که برخی توطئهگران آنجا را دولت ایران تغذیه میکرد و ساواک و سفارت ایران از آنان جانبداری میکرد.»[25]
بیشتر شدن آزارها نسبت به امام از آن جایی شروع شد که بحث ولایت فقیه امام، تنها یک بحث علمی نبود و از جنبهی سیاسی نیز برخوردار بود: «زمانی که امام بحث ولایت فقیه را مطرح کردند، مخالفتها و آزارها نسبت به ایشان بیشتر شد. بحث ولایت فقیه ایشان، ضمن این که بحثی علمی، فقهی بود، با بعضی مسائل سیاسی و آموزشی نیز توأم بود. امام بحث ولایت فقیه را در محیطی مطرح کردند که سالها در آن محیط تفکیک دین از سیاست مطرح بود. البته حساب بزرگانی نظیر آخوند خراسانی، نائینی، کاشفالغطا، حکیم و میرزای شیرازی که حکومت اسلامی را بهصورت دیگری مطرح کردند جداست؛ اما در آن برهه از زمان، فکر نمیکردند که امام بیاید آزادانه بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی را مطرح کند و بگوید از صفر شروع کنید و عاشورای دیگری بسازید. این مسئله برای آنان خیلی سنگین بود؛ اما امام اعتنایی به این حرفها نمیکردند و آنچه را که وظیفه تشخیص داده بود، انجام میدادند؛ حتی بعضی از دوستان خدمت امام عرض کردند که آقا! جو مسمومی دارند به وجود میآورند، ولی امام به این حرفها بیاعتنا بودند.»[26]
حجتالاسلام سید علیاکبر محتشمیپور نیز در خاطرات خود اشاره کرده است: «تا مدتها در بیوت علما و مراجع و خانه فضلای نجف، سر درس و بعد از درس، بحث طلاب و محصلین حوزه نجف راجع به صحبتها و موضعگیریهای امام بود. بیشک یکی از علل کینه و عداوت آنان و شدت گرفتن میزان خصومتشان نسبت به امام، موضوع دعوت معظمله از تمام اهل مذاهب اسلامی به وحدت و یکپارچگی در مقابل دشمنان اسلام به خصوص اسرائیل و پرهیز از اختلافات جزئی و فرعی و حمایت از ملت و سرزمین اسلامی فلسطین و آزاد سازی آن بود. عناصر متحجر و مقدسنما فکر میکردند و مطرح مینمودند که کیان شیعه در دشمنی با اهل سنت است و خطر اسرائیل از فلسطینیها (چون سنی هستند)، کمتر است و در این فضای مسموم، عوامل استعمار و رژیم شاه، کمال استفاده را علیه نهضت و امام میبردند. یکی از بیوت محل تجمع مخالفین امام، منزل سید محمد روحانی (یکی از فضلای نجف و شاگرد آیتالله خویی) بود. در آنجا مطرح کردند که آقای خمینی حوزهی علمیهی قم را به هم زد و حالا آمده نجف را هم مثل قم به هم بزند... ولی این برخوردها و تبلیغات سوء، هیچ خللی در برنامههای امام به وجود نیاورد و جلسه و کرسی تدریس ایشان تبدیل به مرکز پرورش مجتهدین و فضلا و شاگردان بزرگی شد که در طول اقامتشان در حوزه نجف تحویل جامعه و امت اسلامی دادند... ادامه فعالیتهای جدی معظمله مهر بطلانی بود بر تحلیل کارشناسان مزدور شاه (امثال پیراستهها که سفیر شاه در بغداد بود)، که معتقد بودند اگر امام خمینی به نجف فرستاده شود، در دهان شیر رفته و به پایان حیات سیاسی و اجتماعی خود میرسد.»[27]
آیتالله سید جعفر کریمی در یک دستهبندی کلی از واکنشهای مربوط به درس ولایت فقیه امام گفته است: «... دیدگاه دیگر مربوط است به طلابى که در درس حضرت امام شرکت مىکردند که آنها هم به دو گروه تقسیم مىشدند: یک گروه صرفاً به خاطر مباحث علمى در درس شرکت مىکردند و کارى به چگونگى پیاده شدن حکومت اسلامى و موانع آن نداشتند؛ اما گروه دیگر که تا حدودى به افکار امام نزدیک بودند هنگامی که امام این بحثها را مطرح مىکردند از خوشحالى به وجد مىآمدند. آنها احساس مىکردند که راه بازیابى عظمت اسلام پیدا شده تا در سایه حکومت اسلامى احکام فراموش شده اسلام اجرا شود و آن امنیتى که در اسلام در سایه عمل به احکام وجود دارد را از نزدیک لمس کرده و شاهد برپایى عدالت اسلامى باشند. این عده با این دیدگاه به صحبتهاى امام گوش مىدادند. یک دیدگاه هم در بیرون از نجف وجود داشت که مربوط مىشد به یک عده از جوانهاى شیفته حکومت اسلامى در اروپا، ایران و... از این که مبانى حکومت اسلامى مورد بحث قرار گرفته خوشحال بودند و امیدوار بودند که روزى حکومت اسلامى محقق شود. این گروه تعدادشان زیاد نبود اما از لحاظ کیفیت در سطح بالایى بودند. عموم مردم و عموم حوزه علمیه شاید از این بحث ناراحت بودند؛ زیرا صحبتهاى امام همانند شمشیر دو دم بود. وقتی که امام بحث ولایت فقیه را مطرح کرد و فرمود حکومت ضامن بقاى اسلام و احکام اسلامى است و در مجامع علمى شیعى مورد نسیان قرار گرفته، این جملات تا حدودى تعریض به فقهاى دیگر محسوب مىشد. از طرف دیگر، بعضى از آقایان مىگفتند اگر امام بتواند حکومت اسلامى تشکیل دهد بساط بسیارى از آقایان دیگر جمع مىشود و با تشکیل حکومت اسلامى، حکومت ملوکالطوایفى از بین رفته و همهی امور در یکجا متمرکز مىشوند. این امر باعث وحشت در درون افراد شده بود.»[28]
به نظر آیتالله سید جعفر کریمی جلساتی بر ضد مباحث امام در نجف تشکیل شد؛ اما امام به آنها واکنشی نشان نداد: «موقعی که امام بحث ولایت فقیه را شروع کرده بودند، در نجف جلساتی بر ضد این بحث به وجود آمده بود. خلاصه زمینهی مشکلات از هرجهت برای ایشان فراهم بود و گاهی عکسالعملهایی هم ابراز میکردند. در عین حال، ایشان در طول این مدت، یک کلمه راجع به این موضوعات و دربارهی کسی حرف نزدند و در تمام مواقع برای خدا صبر کرده و اعصاب خویش را کاملاً تحت کنترل قرار داده بودند.»[29]
حجتالاسلام سید احمد خمینی نیز روایت تلخی از آن روزها دارد: «خانهی کوچک امام در نجف، کانون قیام بود و نقطهی امید ملت و در عین حال، مرکز تحمل فشارهای دو دستگاه جبار حکومتهای دیکتاتوری شاه و رژیم و همزمان نیز هدف تهاجم و بیحرمتیها و زخمزبانهای کسانی بود که قیام امام، آرامش نکبتبار زندگیشان را بر هم زده بود. از همین قماش، بودند کسانی که در مسیر بین محل درس امام و مرقد مطهر مولا علی (ع) میایستادند که امام رد شود و آنان بیاعتنایی کنند تا به خیال خودشان زخمی زده باشند و قلب نورانی امام را به درد آورده باشند. زمانی که ایشان در نجف به بحث ولایت فقیه رسیدند، اعتراض مرتجعان نجف شروع شد. عدهای تحریک کردند تا عدهای درس را ترک کنند و متأسفانه موفق هم شدند. خود امام فرمودند با شروع این بحث، عدهای به درس نیامدند که تا آخر نیامدند. زیرا لابد معتقد بودند باید شاه و صدام حکومت کنند، نه امام و مجتهد جامع الشرائط. آنان میگفتند حکومت در شأن فقیه نیست و دوستان صمیمی امام در نجف چه خوندلها خوردند. درگیریها شروع شد و امام را در سختی و تنگنا قرار دادند. ولی اگر بنا بود امام با این حرفها کار خود را تعطیل کنند، اصولاً کارشان به نجف کشیده نمیشد... از کارهایی که مرتجعان نجف کردند ریختن کتاب حکومت اسلامی در چاههای نجف بود؛ کتابهایی که ثابت میکرد حکومت از آنِ رسول خدا صلیالله علیه و آله و ائمهی طاهرین(ع) و علمای بزرگی است که شرایط جانشینی امامان بزرگمان را دارند. دوستانمان در نجف متوجه شدند که عدهای میآیند منزل امام و درخواست کتاب میکنند و میگویند میخواهیم بفرستیم بصره و یا بغداد و یا شهرهای بزرگ عراق و بعد در آن شهرها خبری از کتاب مذکور نبود. با تعقیب و مراقبت، متوجه شدند که آنان کتابها را در شط فرات میریزند.[30] آن افراد هنوز هم هستند. میبینید که امام در چه محیطی سیزده سال زندگی کردند و چون کوه استوار ماندند و بالاخره پیروز شدند. دردآورتر این که در اکثر محافل و مجالس علمی، کوشش میشد که ثابت شود مجتهدان دارای چنین حقی نیستند. قسم به آنچه میپرستید و میپرستیم که بعدها معلوم شد آنان از ساواک شاه پول میگرفتهاند. به خدا قسم، تمامی آنان از ایادی شاه بودند ولی دوستان امام، این گروه اندک، بالأخره بر گروه بسیار غیر متعهد به اسلام و ائمهی اطهار پیروز شدند و توانستند کتابهایی را که با خون دل چاپ کردند به کشورهای عربی برسانند. چنانچه دیدیم و شنیدیم که در منزل خالد اسلامبولی مصری کتاب حکومت اسلامی امام پیدا شده بود.»[31]
حجتالاسلام سید علیاکبر محتشمیپور میگوید: «آقایان نجف نسبت به مباحث ولایت فقیه نگران بودند و از خود حساسیت نشان میدادند. آنان میگفتند امام آمده و همان حرفهایی را که در قم میزد، اینجا میزند. این حرفها بوی سیاست میدهد... پارهای از محافل و بیوت نجف شایعاتی میساختند؛ از جمله این که این مطالب حرفهای کمونیستها است و محمود پناهیان[32] آنها را از سفارت شوروی در بغداد میگیرد و هر شب در نجف به آقای خمینی میرساند و ایشان روز بعد بهعنوان درس تحویل شاگردانش میدهد. البته خود این آقایان خوب میدانستند که حرفهایشان چقدر سخیف و بیپایه است... آخوندهای متحجر و احیاناً وابسته به رژیم به این شایعات بسنده نمیکردند بلکه سعی میکردند جزوههای درس حکومت اسلامی امام را جمعآوری و معدوم کنند؛ ازجمله بعضی احزاب و گروههای سیاسی که مرتبط با برخی از علما بودند بهعنوان طرفدار اندیشه امام میآمدند و جزوهی حکومت اسلامی را میگرفتند تا در بغداد، بصره و سماوه بین جوانان تحصیل کرده پخش کنند و بعد از مدتی دیدیم حتی یک نسخه عربی حکومت اسلامی را بهجایی نفرستادند، بلکه آنها را در شط فرات و چاه خانهها ریخته بودند که از آن به بعد دوستان خودمان اقدام به توزیع در داخل کردند.»[33]
گاه مخالفتها تا به آنجا میرسید که به امام، اتهام میزدند که خودش درصدد شاه شدن است. آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی در بیان انواع مخالفتها چنین اظهار کرده است: «مخالفان مبارزه در نجف، دربارهی این مسئله تشکیک میکردند که فقیه چنین ولایتی ندارد و ولایتش به این گستردگی نیست. آنان در مجالسشان روی این موضوع بحث میکردند و ایراد میگرفتند. بعضی از آنان درصدد بودند که جواب و ردّیّهای بر نظریهی ولایت فقیه امام بنویسند؛ اما از طلبههای انقلابی میترسیدند. بحث ولایت فقیه امام به کسانی که صرفاً به جنبههای علمی آن فکر میکردند، اختصاص نداشت، بلکه مسجد شیخ انصاری نجف که محل تدریس امام بود، آن چنان که نقل میکردند، در ایام این بحث، مملو از جمعیت میشد، چنین عقیدهی بکر و جدیدی را در حوزهی بستهی نجف با آن افکار متحجرانه، مطرح کردن کاری عجیب و مهم بود. در این مواقع بود که امام شجاعت خودش را نشان میداد. من در آن درسها حضور نداشتم؛ اما مطالبی را که بعضیها علیه امام مطرح کرده بودند، شنیدم. بعضی میگفتند امام خودش میخواهد شاه شود؛ مگر امکان دارد چنین چیزی اتفاق بیفتد. آنان همیشه در پی نفی و انکار این مسئله بودند... در این جو مسموم، عدهای که اهل تقید و تقوا نبودند امام را آماج تیرهای سهمگین و تهمتهای خود قرار دادند و موجب ناراحتی امام شدند و امام از محیط نجف آزردهخاطر گشتند. در کنار این برخوردها، افرادی هم بودند که صاحبنظر بودند و افراد محترم و وزینی هم بودند که اگرچه موضعگیری امام را از نظر علمی و فقهی قبول نداشتند، حال با متانت برخورد میکردند و من از آنان سخنی در معارضه با امام نشنیدم... آقای حاجآقا مجتبی تهرانی که آنوقت در نجف بودند و از دوستان و علاقهمندان به امام بودند و در درسهای امام شرکت میکردند، میگفت که من به امام عرض کردم که آقا! خیلی دارند جوسازی میکنند، امام فرمودند چیزی نیست، گوش ندهید، اینها از همین سور [چهار دیواری اطراف شهر] نجف بیرون نمیروند.»[34]
بازتاب درس ولایت فقیه امام در ایران
مباحث ولایت فقیه امام خمینی در ایران با استقبال طلاب، دانشجویان و انقلابییون مواجه شد. حتی کسانی که به روحانیت و اسلام اعتقادی نداشتند، چون طرح این مباحث را باعث تضعیف رژیم پهلوی میدانستند از طرح این بحث خوشحال شدند.
آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی گفته است: «حتی گروههایی که به حکومت اسلامی و ولایت فقیه و روحانیت و اسلام اعتقاد نداشتند از این بحث استقبال کردند؛ زیرا این کار را مبارزه با شاه و رژیم میدانستند و از آن استقبال میکردند و این مسئله باعث خوشحالی آنان هم شده بود. شاید نوارها و دستنوشتهها را هم دستبهدست میکردند.»[35]
آیتالله سید حسین موسوی تبریزی نیز میگوید: «در ایران نیز این کتاب با استقبال چشمگیر حوزویان و دانشگاهیان مواجه شد. لازم به ذکر است که ابتدا متن عربی دروس ولایت فقیه به ایران آمد که بهسرعت ترجمه و تحت نام حکومت اسلامی در حوزه و دانشگاه پخش شد و این کار درست درزمانی صورت گرفت که جمعی از بزرگان حوزه مانند شهید مطهری و آقای نوری همدانی در حسینیهی ارشاد برای دانشجویان برنامههای سخنرانی داشتند و مرحوم دکتر علی شریعتی نیز بهتازگی مشغول فعالیت شده بود و کمکم داشت به اوج محبوبیت و شهرتش نزد قشر جوان و دانشگاهی میرسید و همین فعالیتها موجب شده بود که بحثهای مترقیانهای همچون حکومت اسلامی در آن مقطع با استقبال فراوان جوانان و دانشگاهیان روبهرو شود و ازآنجاکه این جزوهها محدود و تکثیرش هم ممنوع بود، گاهی یک جزوه بین جوانان دستبهدست میگشت و بعضی هم از روی آن نسخهبرداری میکردند تا به دست افراد مشتاق بیشتری برسد. من در خاطرم هست که بعضی از اعضا و هواداران خوب سازمان مجاهدین، قبل از رخنه منحرفین در آن، خیلی به این کتاب توجه نشان میدادند و قشر دانشگاهی نیز در انتشار این کتاب و توجه دادن جوانان به آن نقش زیادی ایفا نمودند. در حوزه اکثر طلاب جوان و انقلابی دائماً در تلاش بودند و سعی زیادی در تکثیر و توزیع این کتاب میکردند. در مدرسهی فیضیه دو، سهتا حجره بود که مرکز پخش مخفیانهی این کتاب امام بودند؛ اما در میان کتابفروشیها تنها مرحوم مولانا بود که اقدام به توزیع کتاب ولایت فقیه حضرت امام در قم مینمود... بعضی از بزرگان حوزه مثل آقای منتظری[36] و مرحوم آقای ربانی شیرازی در جهت نشر این کتاب به افرادی که دستاندرکار این امر بودند کمک مالی میکردند و حتی بخشی از وجوهات شرعی را به این کار اختصاص داده بودند.»[37]
علیرغم همهی موافقان، برخی در ایران نیز جلساتی در ردّ مطالب امام تشکیل داده بودند: «در ایران آنکسانی که تشنهی این مسائل بودند جلساتی تشکیل دادند پیرامون حکومت اسلامی و ولایت فقیه که امام مطرح کردند و طرحش را دادند که مباحث خیلی خوبی ارائه نمودند. گرچه ما مطلع شدیم برخی در قم و هم در مشهد جلسات ردّ این مطلب را هم تشکیل داده و آنها مطالب حکومت اسلامی امام را مطرح کرده و رد میکنند که نمیشود حکومت اسلامی را اجرا کرد و پیاده کرد، ولی ما دیدیم که امام با آن تأکیدی که در این مطلب داشتند، الحمدلله انقلاب به پیروزی رسید و این حکومت اسلامی که امام طرحش را در نجف ریخته بودند در ایران بحمدالله پیاده شد.»[38]
تفاوت بازتاب نظریه ولایت فقیه در ایران و عراق
بازتاب طرح مسئلهی ولایت فقیه در مکانهای مختلف، متفاوت بود. بازتابی که در نجف داشت با بازتاب آن در ایران متفاوت بود.[39] اما برخی بر این اعتقادند که زمینه اجرای عملی نظریه ولایت فقیه در کشور عراق وجود نداشت: «از جهت آثار و بازدهی اجتماعی باید عرض کنم که بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی در عراق کاربرد نداشت. اجرای چنین نظریهای در عراق به دلیل نداشتن زمینه ممکن نبود. فشار حزب بعث بر مردم بسیار شدید بود. به نظر من دولت بعث عراق بهمراتب خبیثتر از دولت پهلوی بود. بعثیها هیچ احترامی برای روحانیت قائل نبودند. لذا در جریان اخراج ایرانیها با شدت تمام عمل کردند و هر کس را در هر کجا که گیر میآوردند بدون هیچگونه احترامی به ایران بازمیگرداندند؛ اما رژیم پهلوی و لو بهصورت ظاهری و جهت عوامفریبی، احترام را نگه میداشت. اگر میخواستند کسی را اعدام یا زندانی یا تبعید کنند، حداقل یک دادگاه فرمایشی تشکیل میدادند، بعد حکم را اجرا میکردند؛ اما در عراق خبری ازاینگونه کارها نبود. حکومت کاملاً شخصی و دیکتاتوری بود، آنها همانند معاویه و حجاج و ابنزیاد عمل میکردند. با توجه به این وضعیت بحث حکومت اسلامی در عراق آثار خارجی نداشت. برخلاف ایران که واقعاً زمینههای اجرای نظریهی ولایت فقیه موجود بود. همه منتظر و آماده بودند که ببینند نظر حضرت امام در مورد حکومت اسلامی چیست؟ حوزههای علمیه، مساجد، مقلدان و مریدان امام در ایران همگی منتظر رسیدن دیدگاههای امام بودند. پس هم حکومت مقداری با احترام برخورد میکرد و هم مردم و مساجد زمینهی پذیرش داشتند. به نظر من بحث ولایت فقیه واقعاً تأثیرگذار بود و کارش را کرد. بنده از کسانی هستم که حضرت امام دیدگاه مرا درزمینهی قیام و برپایی حکومت صد و هشتاد درجه تغییر داد و مرا قانع کرد. اگر تأثیر بحث حکومت اسلامی نبود، شاید خیلی از آقایان و ائمهی جماعات در پیشبرد انقلاب همکاری نمیکردند. اگر فضلا و علمای حوزه قانع نمیشدند، چنین قیامی صورت نمیگرفت و به دنبال آن بازاریان و دانشگاهیان هم همکاری نمیکردند. ممکن است بسیاری از افراد به دلیل مقلد امامبودن از ایشان بپذیرند ولی علما و فضلا با استدلالهای علمی این نظریه را قبول کردند. آنها اگر از لحاظ علمی قانع نمیشدند همکاری نمیکردند. لذا هم قبول کردند و هم در راه اجرای آن تا پای جان ایستادند. تعدادی از آنها جان خود را در این راه ازدست داده و به شهادت رسیدند. بسیاری به نقاط بدآبوهوا تبعید شدند و بسیاری زیر شکنجههای طاقتفرسای رژیم شاه قرار گرفتند. اگر استدلالهای محکم امام نبود، حمایتهای عمومی به دنبالش به وجود نمیآمد. قضیه طوری شده بود که حتی مخالفان هم نتوانستند از آن جلوگیری کنند. کسانی که اعتقادی به ولایت فقیه نداشتند نتوانستند مانع از تأثیرات آن شوند. اینها نشانهی استحکام و قدرت استدلال امام است. در زمانی این بحث مطرح شد که بسیاری از روحانیون و انقلابیون امیدی به برپایی حکومت اسلامی نداشتند. من نمیدانم وقتی که حضرت امام این موضوع را مطرح کردند نظرشان صرفاً بحثهای علمی بود یا امید به برپایی حکومت داشتند، ولی بسیاری از افراد امیدی به ایجاد حکومت اسلامی که ولی فقیه در رأس آن باشد، نداشتند؛ اما حضرت امام میگفت که وظیفه داریم عمل کنیم؛ چه پیروز بشویم و چه نشویم، به وظیفهمان عمل کردهایم. حداقل به احدی الحسنیین میرسیم.»[40]
به عقیدهی برخی در ایران هم گروهی فکر میکردند که امام این بحث را تنها بهعنوان بحثی علمی طرح کرده و از آن ارادهی عملی ندارد: «[ملیگراها] واقعش فکر نمیکردند امام این مطلب را خیلی جدی میگوید یعنی بیشتر یکچیز علمی تلقی میکردند؛ لذا عکسالعملی هم نشان نمیدادند، بعد که امام آمدند ایران، [آنها] دیدند نه پای مطلب ایستاد و آنوقت مخالفتهایشان شروع شد»؛[41] گو این که جنس مخالفت برخی عالمان نیز متفاوت بود: «مخالفان این تئوری [ولایت فقیه] هم در نجف بودند و هم در ایران حضور داشتند؛ از جمله یکی از علمای تهران که تحصیلکردهی نجف و مرد ملایی هم بود، اعتراض داشت و میگفت این چه بحثی است که ایشان مطرح و ادعا میکند که من میخواهم حکومت اسلامی تشکیل بدهم؟ این زمان زمانی نیست که بشود حکومت اسلامی تشکیل داد. حکومت اسلامی را فقط امام زمان (عج) میتواند تشکیل بدهد؛ بنابر این پس از ظهور آن حضرت حکومت اسلامی تشکیل خواهد شد. امروز اگر کسی بخواهد این کار را انجام بدهد خداوند کمرش را میشکند، چون حکومت اسلامی فقط مختص به آن حضرت است. معلوم بود هنوز بحث حکومت اسلامی که منظور حضرت امام است برای بعضیها روشن نشده بود. ولی امام آن را مطرح و عملی کرد و بهوسیلهی آن کمر دشمنان اسلام مانند آمریکا، اسرائیل و سایر ایادی استکبار را شکست و برای امت اسلامی و مردم ایران هم عزت و عظمت به ارمغان آورد. این آقا نمیفهمید حکومتی که در آینده امام زمان (عج) تشکیل خواهد داد، حکومت جهانی مهدوی است که کل عالم تحت نظر آن امام همام پر از عدل و داد خواهد شد و این از مختصات امام دوازدهم است.»[42]
ساواک و طرح تئوری حکومت اسلامی
طرح حکومت اسلامی بهعنوان الگوی جایگزین برای رژیم شاه مطرح شد و طبیعتاً واکنش رژیم را برانگیخت. نظریهی امامخمینی توسط عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه به شاه رسید و شاه «سخت عصبانی شد»؛ زیرا شاه میدانست چنین نظریهای چه پیامدی برای حکومت وی خواهد داشت.[43]
آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی وحشت رژیم شاه از طرح حکومت اسلامی را چنین بیان میکند:
«وقتی امام بحثهای ولایت فقیه را مطرح کردند رژیم به دست و پا افتاد، زیرا نسبت به حیثیت وجودی خود احساس خطر جدی میکرد. اینجا دیگر بحث بالاتر و فراتر از مخالفت با برنامههای رژیم بود و مکتب و اساس تازهای در حال پایهریزی بود. در واقع این معنا پایهریزی میشد که همهی این حکومتها غاصب و باطلاند زیرا در زمان غیبت باید فقیه جامعالشرایط حکومت کند. در این صورت مبارزه شکل و حالت دیگر پیدا میکرد. مسئلهی ولایت فقیه در کتابهای فقهی مطرح بود و چیز جدیدی نبود، اما این که جامهی عمل بپوشد برای رژیم سنگین بود و اصلاً فکرش را هم نمیکردند که کار به این مراحل بکشد. بحث دربارهی مبانی ولایت فقیه مهم نبود. مسئلهی ولایت فقیه مسئلهای فکری و نظری بود، هم در خصوصیاتش و هم در حدودش و هم در ادلهاش. در واقع مسئلهای نبود که مورد قبول همهی علما باشد. به اجمال همهی علما در حد ضعیفی ولایت فقیه را قبول دارند و دستکم دربارهی این که ولایت فقیه در امور حسبیه باشد، همه اتفاقنظر دارند. امور حسبیه یعنی اموری که روی زمین معطل مانده و مطلوب شارع هم هست و کسی هم مکلف به انجام آن نشده است. قدر متقن این است که فقیه متصدی این امور باشد. مثل عهدهداری اموال یتیمان، مجانین و... اما آنچه دربارهی بحث ولایت فقیه امام مطرح است بالاتر از این حرفهاست. این که فقیه حکومت تشکیل بدهد و رتقوفتق امور را در دست بگیرد و احکام اسلام را پیاده کند، مسائلی بود که باعث وحشت رژیم شده بود، وگرنه بحثهای نظری و صرفاً بیانِ یک مسئلهی فقهی اینقدر مخالفت نداشت...»[44] به همین دلیل به کلیه ساواکهای ایران دستور جلوگیری از توزیع جزوه حکومت اسلامی امام خمینی شده بود:
«از مرکز به کلیه ساواکهای ایران
اخیراً خمینی در نجف سخنرانی نموده و گفتار وی بهصورت جزوه و نوار به ایران آورده شده، از توزیع آن جلوگیری و عاملین را شناسایی و نتیجه را اعلام نمایند. ضمناً برخی از حجاج حامل جزوه مزبور میباشند.» از همینرو به کلیههای ساواکها دستور داده میشود: «ضمن شناسائی عاملین تهیه و توزیع نوار و جزوه سخنرانی خمینی نسبت به دستگیری آن اقدام» کنند.
ساواکِ شاه به منظور پیشگیری از گسترش اندیشهی حکومت اسلامی در میان ملت ایران، روحانیون متعهدی را که در سنگر مساجد و منابر پیرامون حکومت اسلامی سخن میگفتند، شدیداً تحت تعقیب قرار میداد... چاپخانهها، کتابفروشیها و مراکز نشر و ارشاد زیرِ کنترل شدید مأموران ساواک قرار داشت تا از چاپ و نشر جزوههای حکومت اسلامی که از نجف، مکه و خلیج فارس به ایران میرسید و تکثیر و توزیع میشد، جلوگیری کند. به منازل علما، روحانیون و رهروان راستین راه امام یورش میبرد تا نوارها و جزوههای حکومت اسلامی امام ضبط و محو گردد و دارندهی آن مورد تعقیب و مجازات قرار گیرد.[45]
علیرغم رعب و وحشتی که رژیم برای مبارزان به راه انداخته بود، بعضاً از شیوههای جذاب برای توزیع نوارهای امام استفاده میشد: «مسئلهی انتقال نوارها به این صورت بود که ما به رابطهای خود در تهران خبر میدادیم که مثلاً آخر شب به خانهی فلان کس، فلان پیر زن که نسبت به امور سیاسی حساس نیست بیاید و رابط ما میآمد و پس از برقراری ارتباط، او ضبط میکرد و پس از آن تکثیر و پخش دیگر به عهدهی دوستان ما در تهران بود. گاهی اوقات نوارها را نیز جاسازی میکردیم؛ مثلاً من چراغهای والور خریدم و نوار حکومت اسلامی را دور گردنه داخل آن پیچاندم و بعد درش را بستم و فرستادم.»[46]
برخی از مبارزان نیز بدون ترس و هراس از ارعاب توخالی رژیم، جزوات را بهصورت علنی در مغازهها در معرض فروش میگذاشتند: «در همان وقت [تبعید]، دوستان امام که در حوزهی علمیهی قم بودند، آن کتابها را با تمام توان چاپ و پخش کردند. حتی آقای[شهید سید] اسدالله لاجوردی جزوات درسها را در مغازهی خود علناً میفروخت که بعداً دستگیر شد. آن کتابها بهسرعت برق در سراسر حوزههای علمیه و محافل دینی و غیردینی منتشر شد. مرحوم آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی در نشر این کتاب، زحمتها کشید که خداوند مقامش را متعالی گرداند. یاران امام در ایران، با وجود شکنجه و زندان و تبعید و محدودیت، چه نیکو رسالتشان را انجام دادند. بعدها هم این کتاب تنظیم شد و به نظر امام رسید و به صورتی خلاصهشده به چاپ رسید.»[47]
تأثیر درس ولایت فقیه امام در آینده مبارزات اسلامی
طرح بحث ولایت فقیه در نجف، در سال 1348 شمسی را باید بهعنوان یک نقطهی عطف بسیار برجسته در تاریخ اندیشه سیاسی معاصر و تاریخ مبارزات اسلامی معرفی کرد؛ زیرا تا قبل از آن، همه گفتهها، نوشتهها و فعالیتها مبهم و ناروشن بود و اگرچه به حکومت موجود، اعتراضهایی در قالبها و اشکال مختلف صورت میگرفت، اما کمتر به اوضاع و شرایط بعد از سقوط رژیم و برنامههای آینده اندیشیده میشد. این بحث، به همه مخالفتها علیه رژیم در انواع گوناگون آن، جهت داد و مسیر آینده را شفاف و روشن کرد.
آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی ضمن بیان این مطلب، علت آن را اینگونه توضیح داده است: «به هرحال با این که امام هم به موضوع ولایت فقیه معتقد بود و هم آن را به کار بست، مطرح کردن آن در درسهای نجف، نقطهی عطف بود. علت نقطهی عطف بودنش این بود که برداشت مردم و حتی خواص از مبارزات این بود که حکومت و دولت شاه، قوانینی علیه اسلام تصویب کرده و راهی را در پیش گرفته است که علیه دین و اسلام است و ما باید با آن مبارزه کنیم تا دولت، قوانین ضد دینی را لغو کند و حداکثر از حوزههای علمیه و علما عذرخواهی کند. عدهای دیگر بالاتر از این مطلب را هم میگفتند؛ بدینصورت که این رژیم را ساقط کنیم و در بدنهی رژیم جدید، مثلاً مجلس، مقداری نفوذ کنیم؛ برای مثال پنج نفر مجتهدی را که باید در مجلس حضور داشته باشند به مجلس بفرستیم و از این طریق نظام را نظارت و کنترل کنیم. اینکه رژیم ساقط شود و حکومت جدید که فقیه در رأس آن باشد، بر سر کار بیاید، حتی به اذهان خطور هم نمیکرد. همه معتقد بودند که امکان چنین چیزی وجود ندارد و چنین بحثی مطرح نبود؛ البته علما به ولایت معتقد بودند، اما موضوع پیاده شدن آن اصلاً مطرح نبود. برای روشن شدن موضوع لازم است دربارهی وضعیت مبارزه و مراتب آن توضیح دهم. مرتبهی نخست از مبارزه، هدف فقط تا عقبنشینی رژیم از موضع خود و عدم تصویب قانون ضد اسلامی و همچنین عمل به قانون اساسی و محترم شمردن آن بود. بعضی از مراجع هم که همین اواخر دم از قانون اساسی میزدند،[منظور آقای سید کاظم شریعتمداری است] معتقد بودند که شاه سلطنت بکند، همانند [نظر]جبههی ملی و نهضت آزادی، ولی حکومت و دولت در اختیار شخص دیگری باشد. در رتبهی دیگر از مبارزه، هدف ساقط کردن رژیم بود؛ اما بعد از سقوط رژیم چه میشود و چه برنامهای وجود داشته باشد، معلوم نبود؛ حتی مبارزان و انقلابیون داغ و آنانی که دست به اسلحه برده بودند مثل کسانی که منصور را به قتل رساندند، نمیدانستند که بعد چه برنامهای برای حکومت دارند. انقلابیون داغ هم به تغییر رژیم فکر میکردند، اما به این که رژیمی بیاید که در رأس آن فقیه باشد فکر نمیکردند. با توجه به این شرایط است که طرح مسئلهی ولایت فقیه، نقطهی عطفی بسیار مهم در مبارزات بود. اگرچه فداییان اسلام و مرحوم نواب صفوی برنامهی حکومت اسلامی داشتند و آن را مطرح کرده بودند، ولی این که حکومت اسلامی چگونه باید باشد، فقیه در رأس آن باشد یا این که آدمهای خوبی غیر از فقیه در رأس باشند، روشن نبود. خود مرحوم نواب صفوی فقیه نبود، طلبهای پرحرارت، شجاع و البته باتقوا بود. آنان هیچوقت نگفتند که حکومت اسلامی تشکیل دهیم که در رأس آن یک مرجع یا یک فقیه قرار داشته باشد. آنان طرحهایی داشتند و برنامههایی را اعلام کرده بودند، اما در این قسمت مسئله واضح نبود. به هرحال مبارزه تا قبل از طرح بحث ولایت فقیه، حالت مبهمی داشت، زیرا هدف مبارزه بهخوبی تشریح نشده بود.»[48]
حجتالاسلام سیدمنیرالدین حسینی شیرازی که خود در کلاس درس امام حضور داشته است، دربارهی تأثیر این مباحث بر طرز تفکر و روش مبارزهی ایشان میگوید:
«در ایامی که مرحوم حکیم در بستر بیماری بودند، حضرت امام بحث حکومت اسلامی را آغاز کردند که دوازده جلسه به طول انجامید و بنده هم در آن حضور یافتم و تأثیر عمیقی در من داشت، حتی تغییراتی در افق دید و اندیشهی من رخ داد تا قبل آن در اندیشهی حزب و تحزب بودم و بعد از آن به فکر نظام و حکومت افتادم و فرمایشات امام به من خط میداد. روزی امام ابراز کردند که فضلا نزد ایشان آمده و خواستهاند که آن حضرت وظیفهی آنان را مشخص کند. به خیال من برخی از آقایان منتسب به «حزبالدعوه» که در شمار شاگردان خوشنام امام بودند، در این باره تعیینکننده بودند. افراد مزبور از فهم بالایی هم بهرهمند بودند و در میان ایشان میتوانم بهنامهای آقایان: اشرفی، آقای سید محمود هاشمی اشاره کنم. افراد مزبور نزد امام رفتند و ظاهراً انتظار داشتند که امام به آنان دستور تأسیس حزب و مانند آن را بدهد. ولی امام فرموده بودند: «اسلام را بشناسید و به دیگران معرفی کنید. اگر متاع دین را ـ آن گونه که هست ـ به مردم دنیا ارائهکنید، مورد استقبال قرار میگیرد و مردم طالب آن هستند...» همین جملات کلیدی از حضرت امام جرقهای در ذهن من ایجاد کرد... به این باور رسیدم که اگر دینشناسی رایج شود و حاصل تحقیقات فضلای دینشناس به زبانهای زندهی دنیا ترجمه گردد، بزرگترین خدمت به نسل امروز خواهد بود... به این نتیجه رسیدم که نیازی نیست روحانیت دست به کارهای فنی و صنعتی بزند و فناوری کند، بلکه باید تأسیس نظام نماید، نظامی ستبر که در برابر خارجیان ایستادگی کند. اگر این معنا تحقق یابد، ما به همه چیز میرسیم... وقتی حضرت امام مرا به این نتایج رساندند، مصمم شدم که مرامنامه و نظامنامهی مرحوم والد را دربارهی حزب بازنگری کنم و از قضا ملاحظه کردم که برداشتهای جدیدی نصیب من میشود که دیگر در قالب مبارزات ساده نمیگنجد و پیچیدهتر است.»[49]
آیتالله طاهری خرمآبادی نیز دربارهی تأثیر مباحث حکومت اسلامی در جهتدهی به مبارزات میافزاید:
«... طرح مسئلهی ولایت فقیه و رسیدن نوارهای آن به قم، موجی در بین انقلابیون بهوجود آورد و تحولی اساسی در آنان ایجاد کرد... وقتی که نوارها را گوش میدادیم، بیشتر جنبههای مبارزاتی موضوع برایمان اهمیت پیدا میکرد و به عمق قضیه توجه نمیکردیم. حضرت امام در این درسها به شاه و... حمله میکردند و به خرجهای بیمورد و بیفایدهی رژیم هم اشاره میکردند و میگفتند از صفر شروع کنید. در نتیجه ذهنها به طرف جنبههای مبارزاتی گرایش پیدا میکرد و به جنبههای اساسی قضیه اهمیت داده نمیشد. وقتی که نوارها پیاده شد و دست به دست گشت، کمکم فکرها و اذهان به عمق قضیه پی بردند و ما متوجه شدیم که ایشان قضیهی مهمی را مطرح کردهاند که کل مبارزات را دگرگون میکند و به مبارزه هدف میبخشد... امام خط میداد و راه را باز میکرد و بحثی را مطرح میکرد و آنوقت دیگران آن را پیگیری میکردند و با توجه به این تأثیرات بود که محتوای سخنرانیها و منبرها هم عوض شد. تا پیش از آن در منابر به کلیات اشاره میشد و انتقاداتی هم از رژیم صورت میگرفت. ظلمها و ستمهای فرعون و معاویه و یزید و... تبیین میشد و این مطالب با مسائل روز تطبیق میشد. مطالب اساسی و ریشهای کمتر بیان میشد، اما با مطرحشدن بحث ولایت فقیه محتوای منبرها عوض شد. حکومت اسلامی دیگر از موضوعات ثابت منبرها بود. در منبرها گاهی تعبیر به ولایت فقیه هم میکردیم، اما از تعابیر حکومت اسلامی و حکومت پیامبر(ص) و حکومت امام(ع) و بعد هم ولیفقیه در زمان غیبت استفاده میکردیم. مطالب را طوری مطرح میکردیم که بهانه به دست رژیم ندهیم. اگر این مباحث مطرح نمیشد، مبارزه وارد مرحلهی جدیدی نمیگشت و مردم به این زودیها علیه رژیم فریاد نمیکشیدند. طرح این مسائل زمینه را برای حرکتهای سریعتر و قاطعتر مردم فراهم کرد، وگرنه بهزودی در این مسیر قرار نمیگرفتند. کارهای فکری که روی مردم شد، باعث گشت تا مردم نیز بر روی حکومت اسلامی متمرکز شوند و فکر این که ممکن است کودتا بشود و باید دوباره با رژیم کودتا مبارزه کرد و مسائل دیگر از سرشان بیرون رفت. به نظر من به دلیل بحثهای حکومت اسلامی بود که در سالهای 1356-1357 مبارزات و تظاهرات و... سردرگم نبوده، دارای اهداف مشخص بود. اگر بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی نبود، حکومت به دست افرادی مانند ملیگراها و جبهه ملیها میافتاد. پس تأثیرات و بازتابهای درس ولایت فقیه امام هم در زمینههای علمی و تبلیغی بود و هم در زمینههای مبارزاتی.»[50]
پینوشتها:
[1] . برای مطالعه در این مورد. ر.ک، اخوانکاظمی، بهرام، ولایت مطلقه فقیه از دیدگاه امام خمینی(ثبات یا تحول نظری): مرکز اسناد انقلاب اسلامی. همچنین امام خمینی و حکومت اسلامی (پیشینه و دلایل ولایت فقیه)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1378. همچنین مقاله ایده ولایت فقیه در عصر غیبت در اندیشه سیاسی امام خمینی(س)، پژوهشنامه متین، دوره 13، شماره 51 - شماره پیاپی 51 شهریور 1390 صفحه 105-130.
[2]. «امام در نجف؛ گفتوگو با حجتالاسلام سید محمود دعایی»، فصلنامه مطالعات تاریخی، زمستان 1388، شماره 11، ص 22.
[3]. خاطرات سالهای نجف (جلد دوم)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1389، ص 139.
[4] . خاطرات حجت الاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی پور، تدوین فرامرز شعاع حسینی، رحیم روح بخش. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1387، ص 139.
[5]. «گفتگو با آیتالله مصطفی اشرفی شاهرودی دربارهی امام خمینی و حوزههای دینی»، نشریهی نگاه حوزه، اسفند 1378، شمارهی 55 ـ 58، ص 7.
[6]. خاطرات آیتالله محمدرضا ناصری موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم.
[7]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با حجتالاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی، جلسهی 21، ص 2.
[8] . خمینی، روحالله، ولایت فـقیه (حکومت اسلامی): تقریر بیانات امام خمینی(س)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1392، ص 2.
[9] . خمینی، روحالله، ولایت فـقیه (حکومت اسلامی)، همان، ص 2.
[10]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد فاضل استرآبادی، تدوین: محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 153-154.
[11]. خاطرات آیتالله سید جعفر کریمی موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم.
[12]. خاطرات سالهای نجف، همان، ج 2، ص 177-178.
[13] . همان، ج 1، ص 110-111.
[14]. پرتو آفتاب؛ خاطرات آیتالله حاج شیخ علی عراقچی، تدوین: عبدالرحیم اباذری، تهران، عروج، 1389، ص 276-278.
[15]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد فاضل استرآبادی، همان، ص 154-159.
[16]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسیپور، همان، ص 142-143.
[17]. «طرح حکومت اسلامی در نجف اشرف؛ زمینهها و پیامدها»، گفتگو با حجتالاسلام و المسلمین فردوسیپور، روزنامهی جمهوری اسلامی، ویژهی یکصدمین سال ولادت حضرت امام خمینی، 10 مهر 1378، ص 17.
[18]. امام در نجف، گفتوگو با حجتالاسلام سید محمود دعایی پیشین، ص 23 -25.
[19]. خاطرات سالهای نجف، همان، ج 2، ص 164؛ آیتالله محمدهادی معرفت در جای دیگری ضمن بیان مطلب فوق اضافه کرده است: «بنده با این مسئله [ولایت فقیه] خوب آمیخته شدم، زیرا هم در جلسهی درس ایشان بودم و هم در ترجمهاش دست داشتم. من عشق خاصی به درس ایشان داشتم. شب مینشستم و درس را مینوشتم و احیاناً فردای آن روز، نوشتههایم را به امام نشان میدادم. بعضی اوقات به مواردی که اشکال داشتم پاورقی میزدم. یک شب نشسته بودم و درس را مینوشتم که بلندگوها بنا کرد به صدا کردن. من ناراحت شدم و با خود گفتم: "چقدر مردم بیتربیتاند. این وقت شب چرا بلندگو روشن کردهاند؟" یک وقت متوجه شدم که اذان صبح است؛ یعنی به خاطر علاقهای که به نوشتن این درس داشتم، اصلاً متوجه وقت نبودم.» ر.ک: پا بهپای آفتاب: گفتهها و ناگفتهها از زندگی امام خمینی (س)، ج 5، گردآوری و تدوین: امیررضا ستوده، تهران، نشر پنجره، چاپ ششم، 1387، ص 214-215.
[20]. خاطرات سالهای نجف، همان، ج 2، ص 201.
[21]. امام در نجف، گفتوگو با حجتالاسلام سید محمود دعایی پیشین، ص 18.
[22]. همان، ص 25.
[23]. امام در نجف، پیشین، ص 18.
[24]. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ج 2، ص 64.
[25]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سید منیرالدین شیرازی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 201.
[26]. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ج دوم، پیشین، ص 66-67.
[27]. خاطرات حجتالاسلام سید علیاکبر محتشمیپور، تهران، حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، ص 500-502.
[28]. خاطرات آیتالله سید جعفر کریمی موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم. وی در ادامه به نقل خاطرهای در این زمینه میپردازد: «بنده یادم مىآید که به بیت یکى از آقایان جهت کارى رفته بودم، دیدم که عدهاى از فضلاى نجف و کربلا جمع هستند. وقتی که من در جلسه نشستم، یکى از آقایان حاضر در جلسه رو به من کرد و گفت این حاجآقا روحالله خمینى چه مىگوید؟ حکومت اسلامى چیست که دارد بحث مىکند؟ حکومت اسلامى یعنى چى و این صحبتها را از کجا آورده است؟ من دیدم که آن جلسه جاى بحثهاى استدلالى نیست و لذا به آن جمع عرض کردم که حکومت اسلامى یک منصب و یک اصلى است که شما دارید نانش را مىخورید و نمىدانید به چه مجوزى این نان را مىخورید. آقاى خمینى بحث حکومت اسلامى را مطرح مىکند تا مجوز آن براى شما روشن شود. آنها نگاه معنىدارى به بنده کردند و گفتند منظور شما چیست؟ گفتم اگر حکومت اسلامى نباشد شما مظالم را به کدام حاکم برمىگردانید؟ شما در بسیارى از بحثهاى علمى موضوع حاکم را مطرح مىکنید، این حاکم چه کسى است؟ شما چه قیمومیتى بر مردم دارید؟ چرا مردم باید به شما وجوهات بدهند؟ ارجاعات به فقها در طول تاریخ به چه عنوانى بوده است؟ این ارجاعات تحت عنوان فقیه حاکم بوده است. شما زحمت نکشیدید و این بحث را باز نکردید که فقیه حاکم یعنى چه؟ اما آقاى خمینى دارد مستندات این موضوع را مطرح مىکند. اگر مسائل مربوط به حکومت را بخواهید از فقه حذف کنید، دوسوم از کل فقه حذف خواهد شد. شما مىگویید رؤیت هلال در ماه رمضان، یا به شهادت دو نفر عادل است یا به شیوههاى مفید به علم است و یا به حکم حاکم. در رابطه با عید قربان و تنازع بین زن و شوهر و بحث حج و بحث زکات و بسیارى از ابواب فقه قضیه اینگونه است. حاکمى را که شما در فقه مطرح مىکنید ناشناخته است و آقاى خمینى مىخواهد این حاکم را به شما بشناساند و این حاکم همان جانشین رسولالله(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، منهاى نبوت و امامت است. حاکم همان حاکم، منصب همان منصب، اختیارات همان اختیارات و مسؤولیت همان مسؤولیت است، اما منهاى نبوت و امامت.»
[29]. پا بهپای آفتاب: گفتهها و ناگفتهها از زندگی امام خمینی (س)، ج 3، پیشین، ص 60-61.
[30]. حجتالاسلام سید رضا برقعی در این زمینه گفته است: «به کربلا مشرف شده بودم، در کربلا مدرسهی متروکهای بود که اکثر طلاب زوار در آنجا استراحت میکردند. جهت استراحت به زیرزمین رفتم، دیدم در آنجا گونیهایی پر از جزوات حکومت اسلامی امام در آنجا انبار شده است. بعد معلوم شد که عدهای از طرفداران آیتالله سید صادق شیرازی، این جزوات را از ما برای مطالعه میگرفتند و در اینجا انبار و احتکار میکردند تا پخش نشود.» ر.ک: عبدالوهاب فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی؛ امام خمینی در تبعید، جلد دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 102 (پاورقی).
[31]. پا بهپای آفتاب: گفتهها و ناگفتهها از زندگی امام خمینی (س)، همان، ج 1، ص 72-73.
[32] . «محمود پناهیان» از رهبران حزب تودهی ساکن بغداد بود. پناهیان مدتی وزیر جنگ فرقه دمکرات بود. پس از نجات آذربایجان به شوروی گریخت. پس از قتل تیموربختیار، استخبارات عراق، وی را به استخدام خود درآورد و به همراه تنی چند از بقایای فرقه مانند محمدتقی زهتابی به بغداد برد. پناهیان در آنجا شبکهای تبهکار از تروریستهای تجزیهطلب و چریکهای چپگرا را سازمان داد که جبهه ملی خلقهای ایران نام داشت. در عین حال با بخش فارسی رادیو بغداد نیز همکاری میکرد. به گفته پرویز ثابتی در غائله سیاهکل نقش داشت. روزنامهای به نام اتحاد به زبانهای فارسی و آذری، کردی و بلوچی منتشر کرد. فعالیتهای وی در عراق پس از قرارداد الجزایر متوقف شد و او به شوروی بازگشت. سیفالدینی، سالار، بازیگران فرقه دموکرات، سایت روزنامه همشهری، کد مطلب : 109588. تاریخ انتشار 19 شهریور 1399.
[33]. سید علیاکبر محتشمیپور، خاطرات سیاسی، ج 2، تهران، خانه اندیشه جوان، 1378، ص 56-57.
[34]. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، همان، جلد دوم، ص 67-69.
[35]. همان.
[36]. حجتالاسلام محمدجواد کشمیری در خصوص تلاشهای آیتالله منتظری و فرزند شهیدشان و دیگران در توزیع مباحث امام میگوید: «در ایران نیز آقای [شهید] محمد منتظری در تکثیر و پخش این بحث و سایر اعلامیهها و پیامهای حضرت امام، نقش محوری و اساسی داشت و همین امر باعث شد که ساواک ابتدا ایشان و سپس پدر ایشان آیتالله منتظری را دستگیر کند و شکنجههای سخت و سهمگینی را بر این پدر و پسر مبارز و انقلابی اعمال نماید. مأموران وحشی و سفاک ساواک بارها محمد منتظری را جلوی چشمان پدرش مورد شکنجه قرار دادند تا ایشان به زبان آید و اعتراف کند، ولی آقای منتظری با روحیهای که داشت، هرگز حاضر به تسلیم و اعتراف نگردید. وی سپس جزئیات شکنجهی خودش و سایر زندانیان سیاسی را نوشت و این نوشتهها را با زیرکی درون کفش جاسازی کرد و به بهانهی تعمیر، آن کفش را بهوسیلهی خانوادهاش به دست انقلابیون رساند تا اعمال ننگین رژیم و مأموران جلادش در سلولها و سیاهچالها مدفون نگردد و همگان از آن آگاه شوند. افشای این شکنجهها و فجایع، بار دیگر علما و روحانیون و انقلابیون دیگر را به جوشش و تحرک انداخت و موجی از اعتراض را علیه دستگاه برانگیخت.» خاطرات حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد کشمیری، تدوین: سید مصطفی سیدصادقی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 141.
[37]. خاطرات آیتالله سید حسین موسوی تبریزی، تهران، عروج، 1384، ص 181-182.
[38]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسیپور، پیشین، ص 143-144.
[39]. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، همان، جلد دوم، ص 67.
[40]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد فاضل استرآبادی، پیشین، ص 156-157.
[41]. خاطرات حجتالاسلام سید محمد سجادی اصفهانی موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم.
[42]. پرتو آفتاب؛ خاطرات آیتالله حاج شیخ علی عراقچی، پیشین، ص 278-279.
[43] . حسینیان، روحالله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص ۶۳۴.
[44]. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، همان، ج 2، ص 68 – 69.
[45]. روحانی (زیارتی)، حمید، نهضت امام خمینی، ج 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 708.
[46]. خاطرات سالهای نجف، ج 2، ص 202-203.
[47]. پا بهپای آفتاب: گفتهها و ناگفتهها از زندگی امام خمینی (س)، ج 1، ص 73.
[48]. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، جلد دوم، همان، ص 62-64.
[49]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین مرحوم سید منیرالدین حسینی شیرازی، همان، ص 200 – 202.
[50]. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ج 2، ص 65 – 66.
گزارش ساواک از جلسه درس امام خمینی در نجف ص 1
گزارش ساواک از جلسه درس امام خمینی در نجف ص 2
دستور ساواک در مورد دستگیری توزیع کنندگان جزوه حکومت اسلامی امام
دستور ساواک برای دستگیری توزیع کنندگان جزوه حکومت اسلامی امام
موضوع اجتماع عدهای از روحانیون در منزل شهید حجتالاسلام فضلالله محلاتی
جلوگیری ساواک از توزیع جزوه حکومت اسلامی
فشار ساواک برای جلوگیری از توزیع جزوه ولایت فقیه
گزارش ساواک از درس ولایت فقیه امام خمینی
گزارش ساواک از مدارک مکشوفه از مسجد امین السلطان، 64 جلد کتاب ولایت فقیه
گزارش ساواک از تبادل کشف اسرار و ولایت فقیه امام خمینی در بیرجند
گزارشی از توزیع جزوه ولایت فقیه امام
امام خمینی در حال تدریس خارج فقه در مسجد شیخ انصاری
امام خمینی در حال تدریس خارج فقه
امام خمینی در حال تدریس
امام در حال تدریس خارج فقه
امام در حال تدریس
تدریس امام خمینی
چاپ اولیه کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه امام خمینی
کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در سالهای بعد از سال 1348
کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در سالهای بعد از سال 1348
کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در سالهای بعد از سال 1348
کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران