نگاهی به زندگانی سیاسی و اجتماعی شهید آیت‌الله نورالله اصفهانی


09 ارديبهشت 1403


مقدمه

آیت‌الله حاج شیخ نورالله نجفی اصفهانی از جمله علمای مجاهد عصر مشروطه و دوره رضا شاه پهلوی است. در دوره سلطنت قاجار، او به واسطه پایگاه اجتماعی در اصفهان توانست به عنوان یک مجتهد عالی‌رتبه، راهبری مردم در مبارزه با دستگاه ظلم را بر عهده بگیرد. آقا نورالله همچنین نسبت به تحرکات دولت‌های استعمارگر خارجی در ایران توجه جدی و هوشیاری عمیق داشت. از این رو برای مقابله با دول استعمارگر نیز برنامه‌هایی طراحی و اجرا کرد. این نوشتار بر آن است تا حیات سیاسی و اجتماعی مرحوم آیت‌الله آقا نورالله اصفهانی را بازخوانی کند.

 

تولد، تحصیلات و خانواده

حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی به سال 1278 قمری (1240 شمسی) در اصفهان به دنیا آمد. پدرش شیخ محمدباقر و برادرانش شیخ محمدتقی اصفهانی مشهور به آقانجفی، و شیخ محمدعلی معروف به ثقه‌الاسلام بودند. مادر وی زمزم بیگم ‌دختر آیت‌الله سید صدرالدین عاملی است و جد مادری وی نیز مرحوم آیت‌الله شیخ محمدجعفر ‌کاشف‌الغطاء است.[1] آقا نورالله از جانب شجره پدر، از نوادگان شیخ محمدتقی فرزند میرزا عبدالرحیم است. این خاندان اصالتاً اهل ایوان کیف (شهرستان بیرجند) بودند و چون پدرش بعداً به اصفهان آمد و در محله مسجد شاه ساکن شد به خانواده مسجد شاهی معروف شدند.[2] این خانواده در علم و تقوا زبانزد و شناخته شده بودند و از همین رو است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در معرفی این خاندان از تعبیر «خانواده بزرگ علمی و سیاسی و اجتماعی» استفاده می‌کنند.[3]

آقا نورالله نجفی مقدمات علوم، ادبیات، صرف و نحو عربی و قسمتی از فقه و اصول را نزد پدر و برخی از استادان اصفهان فراگرفت و در سال 1295 قمری (1257 شمسی) برای تکمیل تحصیلات خود راهی عتبات عالیات شد. در شهرهای سامرا و نجف اشرف از درس آیات عظام: میرزا حبیب‌الله رشتی، سید محمدحسن حسینی شیرازی معروف به میرزای شیرازی(صاحب فتوای تحریم تنباکو)، حاج میرزا حسین خلیلی، شیخ محمد طه، سیدمحمدکاظم یزدی و سید حسن کاظمینی به مدت پنج سال استفاده کرد. وی در سال 1300 قمری (1262 شمسی) به همراه برادرش آقا محمدتقی (معروف به آقانجفی اصفهانی) به زیارت خانه خدا مشرف شد و پس از بازگشت، به تحصیل خود در عتبات ادامه داد و پس از نیل به درجه اجتهاد، در سال 1305 قمری (1266 شمسی) به اصفهان مراجعت کرد.[4] در اصفهان حوزه درسی برقرار کرد و به تربیت شاگردان پرداخت. گویند که حدود هزار طلبه علم، در مجلس درس او حاضر می‌شدند.[5] از آقا نورالله چندین اثر نیز بر جای مانده است که برخی تألیفات ایشان عبارت است از: ‌ ‌تقریظ بر کتاب حقائق الحق للقائم بالحق (در رد بابیه و بهائیه)،‌ ‌خصال الشیعه،‌ ‌دیوان اشعار،‌ ‌رساله در فواید مشروطه‌ و رساله ‌مقیم و مسافر.

 

فعالیت‌های اجتماعی

آیت‌الله نورالله اصفهانی علاوه بر تحرکات سیاسی، دارای کنش اجتماعی نیز بود. او در اصفهان همواره محل رجوع مردم و مریدان و شاگردانش محسوب می‌شد. وی از کمک به مردم و همدردی با ایشان، دریغ نمی‌کرد. در دوران جنگ جهانی اول که کشور علاوه بر جنگ درگیر قحطی بود، خانه آقا نورالله، پناهگاه ستمدیدگان و نیازمندان اصفهان بود. آیت‌اللّه شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء با تجلیل از فعالیت‌های اجتماعی آقا نورالله گفته بود: «او پناهگاه مردم در دردها و رنج‌ها و خواست‌هاى مأوى دهنده فقرا و سادات است.»[6]

حاج آقا نورالله در راستای فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی خویش، با تشکیل انجمن مقدس ملی اصفهان در فروردین 1306ش، ضمن تأسیس تشکیلات اداری، جنبه‌های اجتماعی را نیز مورد توجه نشان داد. نظامنامه این انجمن شامل 14 ماده و دربرگیرنده مسائلی چون: کوشش در ترویج احکام مذهب جعفری، اهتمام در احقاق حقوق مظلومبن، توسعه امتعه و البسه وطنی، ضبط کتب حقه و رد کتب ضاله، احیای مدارس قدیمی، تشویق اهل علم و اهل صنعت و ... بود.[7] تأسیس مریضخانه اسلامی در راستای مبارزه با نفوذ استعمار انگلیس و خدمت رسانی به ‌افراد نیازمند، تأمین امنیت راه‌ها، تأسیس قرائت‌خانه به منظور نشر معارف و آگاهی مردم از اخبار، تأسیس مدارس عمومی همچون مدارس باقریه، حقائق، معرفت، ایمانیه، اسلامیه و ... در ‌شهر اصفهان و تأسیس مدرسه خاص ایتام‌ در این شهر از جمله اقداماتی است که آقا نورالله با استفاده از ظرفیت انجمن مذکور در اصفهان اجرا کرد.

 

مبارزات سیاسی در دوره مشروطه

پیش از وقوع انقلاب مشروطه، در فضای سیاسی ایران رویدادهایی به وقوع پیوست که هر یک از آن رویدادها، به عنوان پیش زمینه و عامل پیش‌برنده نهضت مشروطه عمل کرد. از آن جمله می‌توان به واقعه تحریم توتون و تنباکو اشاره کرد. براساس قرارداد تالبوت یا قرارداد رژی (انعقاد در 29 اسفند ۱۲۶۸)، ناصرالدین شاه امتیاز انحصاری توتون و تنباکو در کل ایران را به مدت 50 سال به یک شرکت انگلیسی به نام رِژی به مدیرعاملی جرالد تالبوت داد. این موضوع خشم روحانیت را برانگیخت و با صدور فتوای تاریخی سید محمدحسن حسینی شیرازی معروف به میرزای شیرازی مبنی بر تحریم استعمال توتون و تنباکو (در آذر 1270)[8] مبارزه وارد مرحله جدیدی شد. در اصفهان، رهبری قیام بر ضد قرارداد رژی به عهده آقا محمدتقی نجفی، برادر بزرگ حاج آقا نورالله بود. در این مسیر، آقا نورالله همراه و همگام برادر بود.[9]

شاهزاده مسعود میرزا ظل‌السلطان[10] حاکم وقت اصفهان، یکی از حامیان قرارداد تالبوت بود. وی در 19 ربیع‌الثانی 1309 (1 آذر 1270) با ارسال نامه‌ای به شاه، درباره اوضاع قیام در اصفهان گزارش داد. وی آقا نجفی و برادرانش را به عنوان رهبران قیام معرفی کرد و از اجتماع مردم در میادین شهر خبر داد. براساس نامه ظل‌السلطان، علمای اصفهان «کشیدن قلیان را حرام و کشت و زرع تنباکو را حرام اندر حرام و حامی فرنگی را کافر و واجب‌القتل و نوکر و بستگان آن‌ها را نجس‌العین اعلان کردند.»[11] ناصرالدین شاه در جواب این نامه دستور مقابله با مخالفین قرارداد را صادر کرد و نوشت: «اگر معترضان دست از عصیان برنداشتند، تدبیر دولت این است: هر قدر قشون از هر جنس از سواره یا پیاده، توپخانه و قزاقخانه بخواهند برای تنبیه اشرار و الواط فوراً به عرض برسانید، فوراً فرستاده شود و سیاست تنبیهی از اشرار و الواط باید بکنید که سال‌های دراز یادگار بماند.»[12] اما علما و مردم از این قبیل تهدیدها ترسی به دل راه ندادند و سرانجام با مبارزه روحانیت و همراهی مردم، ناصرالدین شاه در دی 1270 تن به لغو این قرارداد ننگین و استعماری داد.

واقعه دیگر، استخدام میسیو نوژ بلژیکی به اداره گمرکات کشور بود. کار زمانی بالا گرفت که نوژ با استهزاء و توهین به لباس روحانیت، موجب رنجش علما شد. البته مسئله تسلط یک فرد خارجی بر مقوله گمرک نیز موضوع مهمی بود که از دید روحانیون پنهان نمانده بود. بار دیگر علما در شهرهای بزرگ به پا خاستند. در اصفهان، رهبری مردم بر عهده آقا نورالله اصفهانی بود. در همین دوره بود که فعالیت‌های سیاسی آقا نورالله خشم ظل‌السلطان را برانگیخت و وی را به تهران تبعید کرد. اما او در تهران نیز از پا ننشست و به مبارزه با سیاست‌های ضد ملی و ضد مردمی حکومت ادامه داد.[13]

هنگامی که نهضت مشروطیت ایران آغاز شد، آقا نورالله اصفهانی در زمره علمای مشروطه‌خواه اصفهان محسوب می‌شد. او به مشروطه به عنوان حکومتى بر مبناى قانون اسلام نگاه مى‌کرد. وی و برادرش آقا نجفى که هر دو با حوزه علمیه نجف در ارتباط بوده و از علماى طراز اول ایران محسوب می‌شدند، به درخواست متحصنین قم در مهاجرت کبری[14] به سال 1285 شمسی به این شهر مقدس هجرت کردند. بعد از امضای فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه در تاریخ 14 مرداد 1285، آن دو پس از مدتی به اصفهان بازگشتند و چون اوضاع اداری این شهر را نابسامان دیدند، در معیت دیگر علما، به راه‌اندازی تشکیلات اداری برای مدیریت ارکان شهر مبادرت کردند. این سازمان با نام «انجمن ملى اصفهان» در تاریخ شناخته می‌شود. حاج آقا نورالله به‌خاطر سابقه درخشان، از سوى علما و آزادیخواهان اصفهان به ریاست انجمن برگزیده شد و امور سیاسى این شهر را به طور رسمی تحت نظر گرفت.[15] وی در اداره شهر از مشارکت مردمی و گروه‌های صنفی بهره برد و با ایجاد مؤسسات عام‌المنفعه چون کتابخانه، قرائت‌خانه و مدرسه، گام مهمی در کادرسازی و انجام امور اجتماعی و تربیتی برداشت. وی در این مسیر بخشی از اموالش را نیز وقف کرد. همچنین به منظور تأمین امنیت شهر و روستاهای اطراف و راه‌ها دست به ایجاد نیروی نظامی مردمی زد و برای ارتقای آگاهی سیاسی مردم،‌ اقدام به انتشار چند روزنامه نمود. تسلط وی در اداره امور شهر چنان عالی بود که یک گزارشگر انگلیسی در بازدید از این شهر نوشت: «اصفهان زیر سلطه یک آخوند است.»[16]

به دنبال به توپ بستن مجلس در 2 تیر 1287 به دستور محمدعلی شاه قاجار و برچیده شدن بساط مشروطیت، «انجمن ملی اصفهان» نیز منحل شد و از طرف شاه، اقبال‌الدوله کاشی به حکومت اصفهان منصوب گردید. در این زمان، حاج آقا نورالله و برادرش آقا نجفی به همراه جمعی دیگر از آزادیخواهان، انجمنی سری تشکیل دادند و خود را برای مبارزه با استبداد آماده کردند. در شهریور این سال، آزادیخواهان اصفهان به رهبری دو برادر نجفی با کمک قوای نظامی مردمی توانستند بر اقبال‌الدوله پیروز شوند. نیروهای مجاهد مسجد شاه را به سنگر مبارزه تبدیل کردند. با فتوای آقا نجفی، قوای بختیاری به رهبری ضرغام‌السلطنه بختیاری به اصفهان آمده و قوای دولتی را از عالی‌قاپو راندند و اسلحه‌خانه دولتی را فتح کردند.[17]

محمدعلی شاه که از سرعت قیام و پیروزی مجاهدان اصفهان متحیر مانده و از سویی شاهد خیزش مردم آذربایجان بود، از در سازش درآمد و طی تلگرافی به حاج آقا نورالله و علمای اصفهان، تمایلش را به بازگرداندن مشروطه و بازگشایی مجلس، برگزاری قریب الوقوع انتخابات و عفو عمومی اعلام کرد.[18] اما با توجه به سابقه شاه مستبد قاجار، قوای مجاهد مردمی به او اعتماد نکردند. سرانجام با فتح تهران توسط مجاهدان بختیاری و گیلانی و پیوستن مجاهدان آذربایجانی به ایشان، محمدعلی شاه از قدرت خلع شد و دوره استبداد صغیر پایان یافت.[19]

پس از افتتاح مجلس دوم، حاج آقا نورالله بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی، از سوی مراجع مشروطه‌خواه نجف به عنوان یکی از پنج فقیه ناظر بر مصوبات مجلس انتخاب شد اما با ارسال تلگرافی، انصراف خود را از این موضوع اعلام کرد. دلیل این اقدام شیخ اصفهانی روشن نیست.[20]

در سال 1290، در پی تحرکات حزب دموکرات به رهبری سید حسن تقی‌زاده (که تصمیماتی تندروانه اتخاذ می‌کرد و مجری ترور برخی از جمله صدر اعظم و سید عبدالله بهبهانی بود) حاج آقا نورالله نیز از سوی سران این حزب تهدید شد. از این رو به عتبات رفت و تا سال 1294 که اوضاع ایران نابسامان بود، در آنجا ماند. با وقوع جنگ جهانی اول، آقا نورالله نجفی از دولت مسلمان عثمانی حمایت کرد، عده‌ای را بسیج نموده و برای کمک به نیروهای عثمانی در برابر روس و انگلیس، به میدان فرستاد.[21] به همت وی همچنین نیروهای نظامی فدائی و داوطلب جهت ایستادگی در برابر قوای متجاوز تشکیل شد.[22]

روزنامه اقدام[23] بعد از درگذشت حاج آقا نورالله درباره مبارزات سیاسی او در دوره مشروطه و تحرکات وی در اصفهان نوشت: «تاریخ آزادی و مشروطیت در ایران، بزرگ‌ترین شاهد عادل بر فداکاری و مجاهده آن مرحوم در قبال استبداد می‌باشد و با اینکه مقام و ثروت فقید مذکور اجازه دخول در این مخاطرات و مبارزه با شاه اسبق نمی‌داد، او از هر بلیه و مصیبت نهراسیده و در اصفهان لواء حریت را برافراشت.»[24]

مرحوم حاج‌آقا نوراللّه اصفهانی اساسی‌ترین ایراد حکومت پادشاهی را عدم مشروعیت آن می‌دانست و معتقد بود که سلطنت پادشاه را به هیچ عنوان نمی‌توان مشروع شمرد؛ به همین دلیل، ایشان دستورات و فرامین پادشاه را واجب‌الاطاعه نمی‌دانست.[25]

 

مبارزات سیاسی در دوره رضا شاه پهلوی

بعد از کودتای سوم اسفند 1299، رضا خان پهلوی توانست با کمک انگلیسی‌ها در مسیر قدرت پیشروی کند. او در ابتدا خود را مدافع اسلام نشان می‌داد و با تزویر و ریا تلاش کرد چهره‌ای انسان‌دوستانه و اسلام‌خواه از خود به نمایش بگذارد.

در حوالی سال 1301 - 1300، حاج آقا نورالله به قصد زیارت حرم امام رضا(ع) عازم تهران شد. حدود سی هزار نفر از اهالی تهران به استقبال او رفتند. در همین سفر در شهرری، رضاخان که در آن زمان وزیر جنگ بود به دیدار آیت‌الله شتافت. به روایت سید اسدالله رسا (مدیر روزنامه قانون) در این دیدار گفتگوی جالبی بین رضا خان و آقا نورالله شکل گرفت و مجتهد اصفهانی از ظلم و جور قوای نظامی شکایت کرد. اسدالله رسا می‌نویسد: «احمد شاه از حاج آقا نورالله دعوت نمود به تهران برود. او بعد از آمدن به تهران و سفر یکماهه به مشهد، در بازگشت به تهران در حضرت عبدالعظیم و باغ ملک منزل گزید و سردار سپه از ایشان دیدن نمود. حاج آقا نورالله در این دیدار به سردار سپه می‌گوید: ممکن است شما به قدر یک ساعت حضرت اشرف و سردار سپه و فرمانده کل قوا نباشید؟ یعنی شما رضاخان و من شیخ نورالله باشم؟! سردار سپه می‌گوید من همیشه در قبال حضرت آیت‌الله، رضا هستم! حاج آقانورالله پس از مقدمه‌ای، قسمتی از مظالم و تعدیات امیر اقتدار[26] و فشارهایی که نظامی‌ها به مردم وارد کرده‌اند توضیح داده و بالنتیجه به سردار سپه می‌گوید: نظر دیروز مردم به شما مانند نظر گوسفند به شبان و نظر امروز مردم به شما نظر گوسفند است به گرگ آدمخوار! سردار سپه بی‌نهایت عصبانی و متغیر می‌شود و پس از تعرض و ذکر این قسمت که هر وقت برای کشور ایران خدمتگزاری پیدا شد، او را با حرف‌های زننده، سرد و ناامید کرده‌اند، از محل پذیرایی خارج می‌گردد.»[27]

قبل از اینکه رضا خان به تخت شاهی تکیه بزند، آقا نورالله نسبت به عقاید و دیدگاه‌های او آگاهی داشت و مردم را نیز از این موضوع آگاه می‌کرد. در همین رابطه، حاکم اصفهان طی گزارشی از اقدامات آقا نورالله در این شهر و فعالیت‌های او علیه دستگاه حاکمه خبر می‌دهد:

«کشف تلگراف: حکومت اصفهان نمره اندیکاتر استخبارات: 3401

تاریخ اصل تلگراف: 4 تاریخ کشف: 6 برج عقرب [آبان] 1302

وزارت جنگ

مقام منیع بندگان حضرت اشرف وزیر جنگ و فرمانده کل قشون دامت عظمته

[نامه] نمره 3332 زیارت، در کمال بی‌طرفی، حضرت اشرف انتخاب خواهید شد. شیخ نورالله علناً کوس مخالفت می‌نوازد حتی به دهات می‌نویسد: «مردم گول این اقتدارات را نخورید.» به قدری که لازم است جلوگیری از دسیسه‌ی آخوندها می‌شود، آنی از وظیفه غفلت نشده و نمی‌شود، منتهی در ظاهر خود را بی‌طرف قلمداد نموده‌ام. نمره 6835 حکومت اصفهان (انصاری)».[28]

در 4 اردیبهشت 1305، حاج آقا نورالله به دعوت برگزارکنندگان مراسم تاجگذاری رضاخان به تهران مراجعت کرد و در آن مجلس حضور یافت و قرآنی نیز به رضاخان هدیه کرد و از او خواست تا طبق دستورات آن عمل کند.[29] اما کم‌کم رضا شاه نقاب از چهره برداشت و به مبارزه با دیانت پرداخت. در این میان، روحانیت اولین گروهی بودند که در برابر وی ایستادند.

هنگامی که قانون نظام خدمت دو ساله سربازی برای مردان ـ که به «نظام اجباری» معروف گردید – از تصویب مجلس گذشت،‌ موجی از نارضایتی کشور را فراگرفت. قانون‌ نظام‌ اجباری‌ در خرداد 1304‌ در زمان‌ ریاست‌‌وزرایی‌ رضاخان‌ به‌ تصویب‌ رسید، امّا اجرای‌ آن‌ با احتیاط‌ و تأخیر همراه‌ بود تا این که‌ در سال‌ 1306 استاندار اصفهان‌، اداره‌ نظام‌ اجباری‌ را تأسیس‌ و اعلامیه‌ای‌ صادر کرد. مردم به دو علت با این قانون مخالف بودند: اول به این خاطر که اعزام جوانان به خدمت سربازی با دستورالعمل صادره، موجب اخلال در نظام اقتصاد کشاورزی و شبانی می‌شد و حیات اقتصادی مردم را به مخاطره می‌انداخت؛ دوم این که دستگاه نظامی کشور چنان بدنام بود که مردم حاضر نبودند جزئی از آن دستگاه باشند.[30]

در اصفهان، حاج آقا نورالله که شخصاً اجرای قانون نظام اجباری را بدان صورت به صلاح نمی‌دانست و در برابر آن به تعلیم اجباری تأکید می‌کرد، با مردم همنوا شد. او به واسطه پایگاه مردمی و نیز سابقه خانوادگی، از سوی مردم اصفهان به رهبری نهضت برگزیده شد. با شروع نهضت، همه روزه مردم در مقابل منزل آقا نورالله واقع در محله امامزاده احمد تجمع می‌کردند و سخنرانی شیخ را می‌شنیدند. در یکی از این سخنرانی‌ها، آیت‌الله گفته بود: «آی مردم! این خری را که بالا رفته، خودمان پایین خواهیم آورد.»[31]

وقتی دولت احساس کرد که قیام مردم اصفهان به رهبری آقا نورالله اصفهانی در حال توسعه است، با دستپاچگی اقدام به تهدید کرد. از این رو در 2 شهریور 1306 بخشنامه‌ای از سوی نخست‌وزیر وقت‌ مخبرالسلطنه‌(مهدیقلی هدایت) صادر شد که در آن آمده بود: «چندی‌ پیش‌ به‌ این‌ طرف‌ مشاهده‌ می‌شود که‌ اشخاصی‌ به‌ نام‌ حفظ‌ دیانت‌ و جلوگیری‌ از منهیات‌، داخل‌ یک‌ سلسله‌ عناوین‌ و اظهاراتی‌ می‌شوند و می‌خواهند به‌ این‌ وسیله‌ اذهان‌ عامه‌ را مشوب‌ ساخته‌ و در جامعه‌ القاء نفاق و اختلاف‌ کنند... دولت‌ به‌ قائد توانای‌ مملکت‌ تأسی‌ کرده‌... اجازه‌ نمی‌دهد که‌ اندک‌ رخنه‌ هم‌ در وحدت‌ ملی‌ ایجاد نموده‌ و خودسرانه‌ به‌ صورت‌ موعظه‌ و نهی‌ از منکر و بهانه‌ تبلیغات‌ مذهبی‌، نیات‌ مفسدت‌کارانه‌ و خودسرانه‌ و ماجراجویانه‌‌ی خود را به‌ جامعه‌ وارد و در اذهان‌ مردم‌ تولید شبهه‌ و نفاق نماید. این‌ قبیل‌ اشخاص‌... در حکم‌ مفسدین‌ فی‌الارض‌ محسوب‌... مستوجب‌ هرگونه‌ تعقیب‌ و تنبیه‌ و مجازات‌ هستند....»[32]

در پی صدور این بخشنامه تهدیدآمیز، آقا نورالله تصمیم گرفت در راستای مبارزه جدی با دستگاه استبدادی پهلوی، به همراه چند تن از علمای مقیم اصفهان، به قم مهاجرت کند. نقل است آقا نورالله در جمع یاران قبل از مهاجرت از اصفهان گفته بود: «می‌دانستم که در این راه بالاخره کشته خواهم شد، ولی وظیفه شرعی من است که در برابر این‌ها قیام کنم.»[33] روز 20 شهریور 1306 علما وارد قم شده و مورد استقبال آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی زعیم حوزه علمیه قم قرار گرفتند.[34]

آیت‌الله نورالله اصفهانی در قم نبض مبارزه را در اختیار گرفت و با ارسال دعوتنامه، از دیگر علما خواست به جمع متحصنین بپیوندند. از شیراز مرحوم‌ سیدعبدالباقی‌ و سیدعبدالله‌ شیرازی‌، از همدان‌ شیخ‌الاسلام‌ همدانی‌، از کاشان‌ حاج‌ میرزا شهاب‌الدین‌ کاشانی‌، از خمین‌ حاج‌ میرزا محمدمهدی‌ احمدی‌ به‌ مهاجرین‌ پیوستند و آقانورالله‌ رهبر نهضت‌، شورایی‌ از علما را تحت عنوان «هیئت‌ علمیه‌ و روحانیه‌ مهاجرین‌ قم‌» تشکیل‌ داد تا به‌ رایزنی‌ و عمل‌ بپردازند.[35]

در ایام حضور در قم، آقا نورالله علاوه بر مکاتبه با علما و روحانیون ایران و عراق، مجلس سخنرانی و درس را نیز برقرار کرد. آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی به یاد دارد: «در موقعی که حاج آقا نورالله در قم بودند درس هم می‌دادند و من درس ایشان هم می‌رفتم. موضوعش ضمان در فقه بود و ایشان جنبه فقهی خوبی داشتند...»[36]

آقا نورالله اصفهانی طی مکتوبی از شهید آیت‌الله سید حسن مدرس نیز درخواست کرد که به جمع مهاجرین بپیوندند. اما مرحوم مدرس در آن زمان شرایط مهاجرت را نداشت و با نگاشتن نامه‌ای، حمایت کامل خود را از علمای مهاجر و آقا نورالله اصفهانی اعلام کرد. در نامه شهید مدرس به آقا نورالله نجفی آمده بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم

حضور مبارک حضرات موالی عظام شکرالله مساعیهم الجمیله. معروض می‌دارم تلگراف احضاریه آقایان زیارت شد. اولاً: لوترک الغطاء[37] لنام ثانیاً: تا آنچه عقیده است اظهار نشود، اصلاح نمی‌شود. ثالثاً: حقیر و آقایان اینجا مطیع نظریات هستیم. رابعاً: موانع کم است، کسراب بقیعه[38]...»

علمای بزرگ نجف نیز از نهضت قم حمایت کردند. آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی در 12 ربیع‌الثانی 1346 (16 مهر 1306) در نامه‌ای خطاب به آقا نورالله نوشت: «هرچه تأمل شده و می‌شود، طریق اصلاحی بعد از مدد غیبی به نظر نمی‌آید...» ایشان در این نامه از سوءاستفاده دشمنان اسلام ابراز نگرانی کرده و درباره اوضاع ایران تصریح کردند: «شهد الله دل ما هم خون است و اگر راهی برای اصلاح و انجام بعضی مطالب داشته باشیم که دفع فاسد به افسد نشود، بلکه احداث فساد بالنتیجه نشود، حاضر و فداکار هستم.»[39]

واکنش علمای نجف و حمایت ایشان از نهضت آقا نورالله موجب وحشت رژیم پهلوی شد. به طوری که عمّال رضاخان بر آن شدند تا جلوی انتقال پیام‌های نجف به قم را سد کنند. براساس سندی که ذیلاً می‌آید، سر کنسولگری ایران در بغداد از فرمانده قوای سرحدی قصر شیرین می‌خواهد تا نمایندگان اعزامی علمای نجف به قم را – که یکی از ایشان، آیت‌الله سید حسین بروجردی است - توقیف و نامه‌ها و نوشتجات همراه آنان را ضبط کنند.

«جنرال قونسولگری دولت علیه ایران

بین‌النهرین – بغداد

مورخه 12 آذر سنه 1306

نمره 2442

خیلی محرمانه است

جناب اجل آقای یاور هدایت‌الله خان، فرمانده قوای سرحدی قصر شیرین، به طوری که محرمانه اطلاع حاصل کرده است، آقای شیخ احمد شاهرودی[40] و حاجی آقا حسین بروجردی که دو نفر از طلاب اهل علم هستند با بعضی از نوشتجات که از طرف آیتین میرزا حسین نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بر ضد دولت و سیاست اعلیحضرت اقدس همایونی ارواحنا فداه به بعضی از علمای ایران نوشته شده است، از طریق قصر شیرین قصد مسافرت به ایران دارند. از برای منع مسافرت آن‌ها از طرف جنرال قونسولگری اقداماتی شده است ولی هرگاه احیاناً با مساعدت مأمورین عراقی عازم ایران شدند، به مجرد ورود مشارالیهما به سرحد، آن‌ها را توقیف و جمیع نوشتجات ایشان را ضبط و آن‌ها را مجددا به بین‌النهرین اعاده بدهید و نوشتجات ایشان را به مقامات لازمه تقدیم و نتیجه را به جنرال قونسولگری اشعار فرمائید.

امضا: محمد حسین بدیع

یک سواد از این مراسله برای اطلاع به مقام منیع وزارت جلیله دربار پهلوی تقدیم می‌شود.» [41]

اما این قبیل اقدامات و مراقبت‌های دستگاه پهلوی، موجب کاهش دامنه مبارزات علمای قم نشد و با نامه‌نگاری‌های آقا نورالله، نهضت به چند شهر بزرگ ایران از جمله شیراز و مشهد سرایت کرد. در شیراز تظاهرات به رهبری آقا سید نورالدین شیرازی، ‌دامنه‌دار بود. رضا شاه به شدت از تحرکات آقا نورالله و علمای متحصن در قم به وحشت افتاده بود. نقل است در جمع رجال دولتی، ترس خود را اینگونه ابراز کرد: «مدرس کم بود؛ حالا آخوندها[ی دیگر] هم بر علیه من به قم لشکرکشی نموده‌اند. با این لشکر چه کنم؟»[42] ظاهراً دولت در نظر داشت جمع مهاجرین را با قدرت سرکوب کند. مخبرالسلطنه‌ نخست‌وزیر وقت‌، نقل‌ می‌کند که‌ «در مجلسی‌ که‌ بودم‌ و تیمورتاش‌ و داور و حبیب‌الله‌خان‌ شیبانی‌، تیمورتاش‌ صحبت‌ از توپ‌ بستن‌ قم‌ کرد.»[43]

در همین حین، دولت شروع به نامه‌نگاری با علمای متحصن در قم نمود تا اینکه نمایندگان شاه در قم با مهاجرین دیدار و مذاکره کردند. در این دیدار، علمای مبارز نظرات خود را در 5 بند مطرح کردند که عبارت بود از: 1. تجدید نظر در قانون نظام اجباری؛ 2. انتخاب پنج تن از علما برای نظارت بر مصوبات مجلس (مطابق اصل 2 قانون اساسی)؛ 3. تعیین‌ نظار شرعی‌ در ولایات‌ به‌ ترتیب‌ مرکز و مطابق‌ قانون‌ مصوبه‌؛ 4. جلوگیری از منهیات؛ 5. اجرای‌ موادی‌ که‌ در تشکیلات‌ سابق‌ عدلیه‌ مربوط‌ به‌ محاضر شرع‌ موجود بود.[44]

این خواسته‌ها نشان می‌داد که روحانیت تنها با قانون نظام اجباری مخالف نیستند، بلکه با کلیت سیاست‌گذاری حکومت مشکل دارند. چرا که تنها یک مورد از خواسته‌های علما مربوط به مسئله نظام اجباری بود. ارائه این پیشنهادها نشانگر آگاهی علما بود. به عبارت دیگر نظام اجباری آن قدر اهمیت نداشت که علمایی مثل آیات سید ابوالقاسم دهکردی، سید عبدالله شیرازی، شیخ محمدرضا کلباسی، محمدحسین فشارکی، شیخ محمدصادق مدرس احمدآبادی، شخص آقا نورالله اصفهانی و ده‌ها عالم دیگر در قم متحصن شده و آیات عظام نجف مثل ســید ابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله میرزای نائینی حمایت خود را از جمع مذکور اعلام دارند. لذا می‌توان دریافت که داستان قم صرفاً مسئله نظام اجباری نبود بلکه به نوعی داستان اعاده مشروطیتی بود که می‌رفت تا زیر پای دیکتاتوری چون رضاخان قربانی شود.[45] علی‌اصغر حکمت نیز در تحلیل قیام آقا نورالله اصفهانی چنین برداشتی دارد. او می‌نویسد: «مخالفت روحانیون ظاهراً تحت عنوان اصلاح قانون نظام وظیفه، ولی باطناً یک جنبش سیاسی بود که اثبات وجود و نفوذ کلی و توسعه قدرت روحانیون را تأمین می‌کرد.»[46] آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی اراکی درباره هدف قیام آقا نورالله گفته است: «همانطوری که آیت‌الله خمینی پسرش (محمدرضا پهلوی) را عزل کرد، او (آقا نورالله) می‌خواست خودش (رضا شاه) را عزل کند و از شاهی بیندازد.»[47]

پیشنهادات علمای متحصن به شاه عرضه شد و مورد موافقت وی قرار گرفت. دستخط تلگرافی نیز در دلجویی از علمای مهاجر به تاریخ 30 آذرماه 1306 صادر شد. رضا شاه در این نامه خطاب به علمای مهاجر و متحصن در قم نوشته بود: «چنان که البته به جنابان عالی مشهود و معلوم شده است هیچ وقت منظوری جز حفظ عظمت و شوکت اسلام و رعایت مقام و احترام پیشوایان روحانی نداشته و همیشه علاقمند به این مقصود بوده و هستم که اجرای عقاید و نیات ما نسبت به سلسله علمای اعلام و ترویج شعائر مقدسه اسلامی با هیچ مانع و عایقی مصادف نشود. امیدواریم علمای اعلام نیز این نیت و عقیده را که البته مقرون به خیر و صلاح مملکت و حفظ عظمت دیانت است همه وقت حسن استقبال نموده، به ابراز صمیمیت بیش از پیش خاطر ما را قرین خرسندی و مسرت کنند.»[48]

قرار بر این بود که از طرف دولت لایحه مقتضی در زمینه اصلاحات مورد نظر هیأت علمیه تهیه و به مجلس تقدیم شود. حاج آقا نورالله اصفهانی و سایر مهاجران،‌ مراجعت از قم را موکول به تصویب قانونی مواد و پیشنهادات خودشان نمودند. این لایحه از طرف دولت تهیه و به مجلس تقدیم شد،‌ اما قبل از آن که در مجلس طرح شود، در شب 4 دی ماه 1306 حاج آقا نورالله به طور ناگهانی درگذشت و نهضت او پس از گذشت بیش از صد روز، ناتمام ماند.[49]

با این وجود این قیام، آثار مثبت بسیاری بر جای گذاشت. از سویی رضا خان پی برد که روحانیت هنوز در ایران آنقدر قدرت دارد که می‌تواند حکومت را به چالش بکشاند و از سوی دیگر مردم متوجه شدند که می‌توان در برابر ظلم ایستاد و مواضع حکومت فاسد را خدشه‌دار کرد. سید اسدالله رسا، مدیر روزنامه قانون درباره آثار نهضت آقا نورالله می‌نویسد: «قیام و ایســتادگی علمای روحانی بر علیه انحراف‌ها و ســتمگری‌های رضاخان، که همکاری و همصدایی ملیون و آزادیخواهان و نویسندگان، آن را تأیید می‌کرد، زمینه تنفر ملی شدیدی برای دیکتاتوری ایران فراهم نمود و سنگ تفرقه بین او و ملت و زعمای ملت طوری سخت و پر صدا به زمین خورد که هم سردارسپه را متزلزل ساخت و هم به لجاج و عناد وادارش نمود.»[50] آیت‌الله شهید سید حسن مدرس نیز درباره آثار نهضت آقا نورالله گفته بود: «به راستی آقا نورالله دل شیر دارد... او با این قیام، بزرگترین خدمت را برای اسلام انجام داد.»[51]

حضرت امام خمینی با اشاره به مبارزات سیاسی آقا نورالله اصفهانی با رژیم رضا شاه می‌فرمایند: «در زمان رضاخان ... با دست رضاخان شروع کردند [به] کوبیدن روحانیون، عمّامه‌ها را برداشتن و‌‌ ‌‌مدرسه‌ها را جلویش را گرفتن، لباس‌ها را تغییر دادن؛ با آن شدتی که انسان شرم می‌کند که‌‌ ‌‌چه کردند با این طایفه و این هم به اسم اینکه می‌خواهیم اصلاح بکنیم. همین‌‌ ‌‌اصلاحاتی که پسر [محمدرضا پهلوی] می‌خواست بکند! با اسم اصلاحات، با اسم این که همه ایران یک‌‌ ‌‌رنگ باشند، ملت ما کذا باشد، با این حرف‌های ناروا، این قدرت را هم می‌خواستند‌‌ ‌‌بشکنند و شکستند در آن وقت، و سخت هم شکستند. و چند قیامی که در ایران از جانب‌‌ ‌‌روحانیون شد، که یکی از آن‌ها از اصفهان بود که با یک دایره‌ی وسیعی که تقریباً از همه‌‌ ‌‌شهرهای ایران اتصال پیدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نورالله ‌‌رأسشان‌‌ ‌‌بود و مخالفت با رضاخان کردند، این را هم با قدرت و حیله شکستند. چنانچه قیام‌‌ ‌‌آذربایجان و علمای آذربایجان و قیام خراسان و علمای خراسان، این‌ها همه را با قدرت‌‌ ‌‌شکستند.»[52] رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز آقا نورالله را از لحاظ درک موقعیت سیاسی «بسیار مرد فهیم و جلوتر از زمان خودش» می‌دانند. به تعبیر ایشان، مبارزات آقا نورالله با دستگاه رضاخانی در قم، در دوره خود بسیار اثرگذار بود، به طوری که موجب شد قم به پایگاهی علیه حکومت پهلوی تبدیل شود. اما دیکتاتوری رضاخان اجازه انتشار این موج مبارزه را در کل کشور نداد.[53]

 

مبارزه با استعمار خارجی

آقا نورالله اصفهانی در عین مبارزه با استبداد داخلی، با استعمار خارجی نیز مقابله می‌کرد. از همین رو رهبر معظم انقلاب اسلامی، مبارزات ایشان را در دو جبهه قابل دسته‌بندی می‌دانند: «بخشِ مقابله با خارجی و بخشِ مبارزه با استبداد.» و می‌فرمایند: «این دو بخش، کاملاً در زندگی ایشان و در مبارزات ایشان محسوس و قابل تفکیک است؛ لیکن با رضاخان هم که ایشان مبارزه می‌کند، گویی برایش کاملاً روشن است که رضاخان پیش‌کرده‌ی همان خارجی است که آمده. این، همان چیزی است که برای نسل امروز ما، جزو واضحات است؛ اما آن روز این قضیه جزو واضحات نبود؛ روشن نبود. آن روز حتّی کسانی با شعارهای رضاشاه جذب می‌شدند و حرف او را باور می‌کردند! من در یکی از همین نوشته‌ها - که انسان دلش نمی‌آید از بعضی‌ها که آدم‌های خوبی هم بودند، اسم بیاورد - تعبیری دیدم که تعبیرِ ستایش‌آمیزی از رضاشاه بود! البته اسم نیاورده بود، اما پیدا بود که مقصودش رضاشاه است. این‌ها کسانی بودند که قطعاً رضاشاه می‌خواست ریشه آن‌ها را بِکند، و کند؛ اما از این قبیل تصورات و توهمات و اشتباهات وجود داشت؛ ولی برای ما، امروز روشن است. انسان احساس می‌کند که مرحوم حاج‌آقا نوراللَّه، آن روز می‌فهمید که مبارزه با رضاشاه، فقط مبارزه با نظام اجباری و کلاه فرنگی نیست؛ بحثِ این است که یک آدمی بر سر کار آورده شده و بَرکشیده شده، برای این‌که اهداف انگلیس را در ایران پیاده کند. او این را حس می‌کرد و می‌خواست با آن مقابله کند...»[54]

رهبر انقلاب، با اشاره به «روشن‌بینی و روشنفکری» آقا نورالله در مواجهه با استعمار خارجی می‌فرمایند: «در قضیه مرحوم حاج‌آقا نوراللَّه، مسأله فقط یک جنگ مذهبی نیست؛ یعنی دعوای این نیست که مسیحی‌ها می‌خواهند بیایند غلبه پیدا کنند؛ مسیحی‌ها که در خودِ اصفهان با آن‌ها داشتند زندگی می‌کردند؛ ارامنه اصفهان همیشه بودند و با هم زندگی می‌کردند و مشکلی هم نداشتند؛ پس دعوا، دعوای مذهبی نبود، بلکه دعوا، سر همان چیزی است که ما امروز از مسأله استقلال می‌فهمیم؛ یعنی سلطه اقتصادی، سلطه فرهنگی، سلطه سیاسی، سلطه اجتماعی و نفوذ ویران‌کننده و خانه‌براندازی که غرب در دنیا داشته - آن دوره، دوره‌‌ای بود که غرب با نشاط و با سرزندگی داشت می‌آمد و حالت تهاجمی داشت – این‌ها این را می‌دیدند؛ این را می‌فهمیدند.»[55]

در گرماگرم نهضت مشروطه، هنگامی که گروهی از روشنفکران در سفارت انگلیس بست نشسته بودند، آقا نورالله نجفی که نسبت به فرصت‌طلبی دولت‌های بیگانه مطلع و آگاه بود، به این موضوع واکنش نشان داد و خطاب به متحصنین در سفارت نوشت: «حضرات متحصنین، اگر رأی و میل ما را می‌خواهید و خیرخواه خود می‌دانید و اطاعت دارید، از قنسولخانه بیرون بیایید...»[56]

آقا نورالله توجه ویژه‌ای به مقوله وحدت مسلمین داشت و در این راه حتی از کمک مالی به اهل سنت ابایی نداشت. به اعتقاد او یکی از راه‌های مبارزه با استعمار خارجی وحدت مسلمین بود. این وحدت می‌توانست کلید اصلی مقابله در برابر دولت‌های ظالم باشد. روزنامه اقدام با اشاره به مبارزات آقا نورالله اصفهانی با استعمار خارجی، به نگاه وحدت‌گرایانه وی اشاره می‌کند و می‌نویسد: «حاج‌آقا نورالله علاوه بر مراتب علم و روحانیت بسیار منورالفکر بود. علاوه بر خدمات آن مرحوم در داخله مملکت، مبالغ زیادی به دولت عثمانی در آن زمان داده بود که خرج قشون اسلام بنمایند. همچنین خدمات ایشان به معارف عثمانی از این اقدام معلوم می‌شود که به واسطه تنویر فکر و تایید اسلام، در هر مکان و مقام بدین اعمال خیریه مبادرت کرده بود. مجاهده آن مرحوم هنگام جنگ بین‌الملل و قیام ضد اجانب و مهاجرت و انفاق مقداری از ثروت در حصول مقصود و تحمل انواع مشقات، این همه دلیل و برهان اسلام پرستی و تجدد پروری آن مرحوم است.» [57]

آن عالم مجاهد، در مسیر مبارزه با دول خارجی، به مقوله مهم اقتصاد نیز توجه داشت و از این رو با تحریم استفاده از کالاهای خارجی، به مقابله با استعمار پرداخت. در ۱۱ آذر ماه ۱۳۰۵ اتحادیه اصناف اصفهان قطعنامه‌ای تحت عنوان «وطن در خطر است» صادر کرد و نسبت به وضعیت اقتصادی ایران بر اثر ورود امتعه خارجی هشدار داد. پیرو این قطعنامه، آقا نورالله نیز اعلامیه‌ای صادر و حمایت خود را از اتحادیه اصناف اصفهان اعلام نمود. وی از مردم خواست تا اجازه ندهند صنایع خارجی بر صنایع داخلی غلبه کند. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: «امیدوارم اول کسی که تأسی به آن هیئت محترم (منظور اتحادیه اصناف اصفهان است) نماید اینجانب و هر کس بستگی به اینجانب داشته باشد، بوده باشند و رفته رفته امتعه داخل رواج و احتیاجات از خارجه بالمره مقطوع و ثروت مملکت زیاد و شوکت و اقتدار و عزت اسلام و مسلمین فوق‌العاده بشود و توازن صادرات و واردات ایران کامل شود.»[58]

با حمایت‌های آقا نورالله، در اصفهان مجمعی ملی با عنوان شرکت اسلامیه اصفهان شکل گرفت که بر تولید داخلی تکیه داشت. این تشکیلات توانست با مشارکت مردم، تولید داخلی را توسعه دهد. علما و روحانیون نیز از این تشکیلات حمایت کردند و آن را مطابق با منافع ملی شمردند. فعالیت شرکت اسلامیه موجبات تضعیف اقتصادی شرکت‌های خارجی را فراهم کرد. سفارت انگلیس در یادداشتی درباره آثار تأسیس این شرکت نوشت: «از قرار اطلاعاتی که از اصفهان می‌رسد، علمای آنجا بر ضد تجارت خارجه می‌باشند... جناب آقا نورالله در مسجد چند روز قبل از این گفته بودند که این اقدام، اقدام وطن‌خواهی است که تجارت داخله را ترغیب و تجارت خارجه را خارج کنند.»[59]

حاج آقا نورالله درباره حمایت از اقتصاد ملی در برابر کالاهای خارجی، اعتقاد داشت: «امروز بر ملت ایرانیه و حوزه اسلامیه لازم و متحتم[60] است که در رفع احتیاج از خارجه به قدر مقدور و اندازه میسور بکوشیم؛ یعنی لوازم زندگانی را از لباس و فرش و مبل و اسباب وآلات و جنس خرازی از چاقو و مقراض و غیره، تا آخرین درجه امکان از امتعه داخله خود استعمال نماییم و تا در مملکت خود اگرچه به اضعاف قیمت و خشن باشد، دربند ظرافت نباشیم و از خارجه نخریم و این اقتصاد ملکی و ملی را کار بندیم و سرمایه و نقود را به خارجه نسپاریم. علاوه بر حفظ ثروت، چقدر دنائت است که چند کرور نفس با این هیئت جامعه عظیمه و استقلال قدیمه در لوازم زندگی تماماً محتاج به خارج باشیم و فریب دیگران را بخوریم. آیا حقیقتاً ملت مستقله نامیده می‌شود؟! و ملتی که در الزام امور معاش محتاج باشد و آن همه نفوس نتوانند رفع حاجت از یکدیگر نمایند. پس طبقه علما و تجار و صدریه و غیر هم که حاضر شده‌ایم، اینک عهد می‌بندیم و قسم می‌خوریم و قرآن مهر می‌نماییم که به قدری که اسباب و لوازم در مملکت خودمان یافت می‌شود، چه برای خودمان و خواه به جهت بستگان و متعلقان و کسان از خارجه استعمال نکنیم.»[61]

 

شهادت

در اولین روزهای دی ماه 1306، تب مختصری بر آقا نورالله عارض شد و او به بستر افتاد. در همان ایام، زعیم حوزه علمیه قم به ملاقات ایشان رفت و طبیبی نیز همراه ایشان بود. طبیب نظر داد که کسالت شیخ بر اثر خستگی است و بعد از چند روز استراحت، تب رفع خواهد شد.[62] اما حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، روحانی مبارز که سال‌ها علیه سلطه استبداد و استعمار قد علم کرده بود، به طور ناگهانی درگذشت. عده‌ای مرگ او را معلول کسالت دانستند، ولی شهرت این بود که مأموران شهربانی قم او را مسموم کرده و یا پزشکی که از طرف رضاخان به قم اعزام شد، با تزریق آمپول سم باعث شهادتش شده است.[63] به روایت اسدالله رسا، قبل از این ایام نیز عمّال وابسته به رضا شاه با اعزام یک زن، قصد مسموم کردن آیت‌الله اصفهانی را داشتند که با هوشیاری اطرافیان شیخ، این توطئه ناکام مانده بود.[64]

در پی انتشار خبر شهادت آقا نورالله در شهرهای بزرگ از جمله تهران و اصفهان برای ایشان مجلس عزا و فاتحه برقرار شد. در تهران آیت‌الله شهید مدرس مجلس بزرگی بر پا کرد. در اصفهان نیز مردم در سوگ عالم شهر خویش مویه کردند. روزنامه حبل‌المتین درباره عزاداری مردم اصفهان نوشت: «حاج آقا نورالله دار فانی را وداع گفتند. پس از شیوع این خبر در اصفهان حزن فوق‌العاده عموم اهالی را فرا گرفته و شهر یکپارچه اندوه و تألم گردید. در مساجد مجالس فاتحه منعقد و تمام دکان و بازارها را سیاهپوش کرده، از تمام محلات شهر و اطراف از سده، نجف‌آباد و قمشه دسته‌های بزرگی به مجلس فاتحه آمده‌اند...»[65]

رضا شاه برای این که خود را از اتهام قتل تبرئه کند، دستور داد از طرف دولت، مجلس بزرگداشت آقا نورالله در مسجد سلطانی(مسجد شاه، مسجد امام خمینی فعلی در خیابان 15 خرداد) برگزار شود. این خبر در روز 4 دی ماه، توسط روزنامه «اقدام» که در افواه عموم به عنوان روزنامه طرفدار رضا شاه و حامی سیاست‌های او شناخته می‌شد، درج شد. این روزنامه نوشت: «امروز خبر فوت آیت‌الله حاج آقا نورالله نجفی میدان‌شاهی که اخیراً به قم مهاجرت کرده بودند به مرکز واصل و بر حسب امور خاص اعلی‌حضرت همایونی از فردا عصر الی پس فردا عصر مجلس ترحیم آن مبرور در مسجد سلطانی از طرف شاه و دولت منعقد خواهد بود.»[66] پیکر این عالم ربانی پس از تشییع، به نجف منتقل شد و در مقبره آیت‌‌اللَّه العظمی شیخ جعفر کاشف‌الغطاء (جد مادری ایشان) دفن گردید.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]مقاله آیت‌الله نورالله نجفی اصفهانی، مندرج در پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران.

[3] بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی – 15/5/1384. مندرج در سایت Khamenei.ir

[4] حسینیان، روح‌الله، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 5، 1391، ص 607.

[5] مقاله آیت‌الله نورالله نجفی اصفهانی، مندرج در پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران.

[6] جایگاه حاج ‌آقا نورالله در نزد مراجع و علماى ایران و نجف، مندرج در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تاریخ انتشار: 13 مرداد 1400.

[7] بصیرت‌منش، حمید، علما و رژیم رضا شاه (نظری بر عملکرد سیاسی – فرهنگی روحانیون در سال‌های 1305 تا 1320)، تهران: عروج، چ سوم، 1385، ص 293.

[8] متن این حکم چنین بود: «الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان صلوه الله علیه است.»

[9] نجفی، موسی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت آقا نورالله اصفهانی، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ دوم، 1378، ص 15.

[10] مسعود میرزا ظل‌السلطان فرزند ناصرالدین شاه در سال 1229 شمسی متولد شد. بیش از 11 سال نداشت که حکمرانی استرآباد و مازندران را به دست آورد. سپس در 13 سالگی حاکم فارس شد و در 17 سالگی به حکمرانی اصفهان منصوب گردید. او به مدت 34 سال با استبداد و ظلم در اصفهان حکم راند. وی در اصفهان دست تعدی و ظلم و تطاول دراز نمود و املاک فراوانی از مردم غصب و تصرف کرد. اعتمادالسلطنه وی را «حقه‌باز و شارلاتان» می‌خواند. ظل‌السلطان طرفدار سیاست انگلیس و نوکر این دولت بود. او در مدتی که در اصفهان حکومت کرد بسیاری از آثار تاریخی به جا مانده از دوره صفویه را از بین برد. وی از لحاظ اخلاقی نیز فردی فاسد بود. وقتی محمدعلی شاه به قدرت رسید، ظل‌السلطان برای تبریک سلطنت شاه جدید راهی تهران شد. در غیاب او مردم اصفهان دست به شورش زده و عزل او را خواستار شدند به این ترتیب دوره حکمرانی وی بر اصفهان تمام شد. مسعود میرزا سپس برای خوشگذرانی به اروپا سفر کرد و مدتی بعد به ایران بازگشت و راهی اصفهان شد. وی تا پایان عمر به صورت منزوی در این شهر ادامه حیات داد و سرانجام در سال 1299 در سن 70 سالگی در اصفهان درگذشت.

[11] سلطانی شایان، علی، سندی از تحریم تنباکو توسط علمای اصفهان، فصلنامه پژوهش در تاریخ، سال اول، زمستان 1389، شماره 1 ، ص 72.

[12] همان، ص 88.

[13] بهشتی سرشت، محسن، نقش علما در سیاست از مشروطه تا انقراض قاجار، تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، چ اول، 1380، ص 117.

[14] در تاریخ 24 تیر 1285 در ادامه نهضت مشروطه، پس از آن که خواسته‌های علما و مردم در مورد تأسیس عدالتخانه و اجرای قوانین اسلام و... عملی نشد، علما تصمیم گرفتند که به قم مهاجرت نموده و در حرم حضرت معصومه(س) تحصن کنند. حضرات آیات سید محمدطباطبایی و سید عبداللَّه بهبهانی در رأس یک گروه هزار نفری به سوی قم حرکت کردند و مهاجرت کبری را شروع نمودند.

[15] بهشتی سرشت، محسن، همان، ص 203.

[16] همان.

[17] همان.

[18] همان.

[19] کدی، نیکی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: علم، چ دوم، 1390، ص 139.

[20] بهشتی سرشت، محسن، همان، ص 236.

[21] حسینیان، روح‌الله، همان، ص 607.

[22] نجفی، موسی، همان، ص 24.

[23] روزنامه اقدام در سال ۱۲۹۹ هجری خورشیدی در تهران آغاز به کار کرد. مدیر مسئول آن عباس خلیلی بود که پیش از آن در روزنامه رعد با سیدضیاءالدین طباطبایی همکاری می‌کرد. اقدام نشریه‌ای خبری و اجتماعی بود که در آغاز ۳ بار در هفته منتشر می‌شد و در بهمن ۱۳۰۱، به‌عنوان بخشی از سیاست‌های انقباضی رضاخان توقیف شد. بعد از سقوط رضاخان، خلیلی دوباره روزنامه‌اش را احیا کرد و از دی ۱۳۲۱ تا زمستان ۱۳۲۷، آن روزنامه را منتشر ساخت. اقدام در آغاز دوره جدید انتشار، نشریه‌ای مستقل بود و در ابتدا از سید ضیاءالدین طباطبایی حمایت می‌کرد، اما در سال 1322 به ‌شدت مخالف او شد. بعدها از حزب یاران حمایت کرد و از ۱۳۲۴ به ‌بعد حامی ملی‌گرایان و بعداً دکتر محمد مصدق شد. هر شماره اقدام سرمقاله‌ای به قلم عباس خلیلی داشت. این روزنامه مخالف دولت‌های استعمارگر به ویژه انگلستان بود و مقالات آن علیه متفقین چندبار به توقیف این روزنامه انجامید. انتشار روزنامه اقدام در زمستان 1327 متوقف شد. (منبع: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی)

[24] روزنامه اقدام، 4 دی 1306.

[25] ابوطالبی، مهدی، حکومت اسلامی از منظر حاج‌آقا نوراللّه اصفهانی و امام خمینی، مندرج در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تاریخ انتشار: 13 مرداد 1400.

[26] سرلشکر محمود انصاری، از صاحب منصبان قزاق که پس از کودتای ۱۲۹۹ به جرگه هواخواهان سردار سپه پیوست. در خرداد ۱۳0۰حاکم اصفهان و مهر ماه سال بعد حاکم نظامی تهران شد و در فروردین ۱۳۰۳ به عنوان وزیر پست و تلگراف و در شهریور همان سال به عنوان وزیر داخله انتخاب گردید اما به اتهام ارتباط با سردار معزز بجنوردی از کار برکنار شد و تحت تعقیب قرار گرفت.

[27] نجفی، موسی، همان، ص 254 و 255.

[29] همان.

[30] حسینیان، روح‌الله، همان، ص 608.

[31] بصیرت منش، حمید، همان، ص 297.

[32] حسینیان، روح‌الله، همان، ص 609-608.

[33] بصیرت منش، حمید، همان، ص 298.

[34] در جریان نهضت آقا نورالله اصفهانی، آیت‌الله عبدالکریم حائری با علمای مهاجر همراهی نشان داد و حتی تعدادی از آنان به تدریس طلاب پرداختند. آیت‌الله برای مهاجرین در قم امکانات رفاهی و منزل مسکونی فراهم آورد. همچنین به میانجگری بین مهاجرین و رژیم پهلوی پرداخت و طی تلگرافی از رضاشاه خواست تا نماینده‌ای برای شنیدن اعتراضات علمای مهاجر به قم اعزام نماید. در این ماجرا از آنجایی که همراهی تام و تمام با علمای مهاجر و خواسته‌های آنان دشوار بود، زعیم حوزه قم کوشید تا ضمن تأکید بر ضرورت رعایت حرمت و اجرای خواسته‌های علماء از سوی دربار و دولت، از بحرانی شدن رابطه شاه و علماء نیز جلوگیری کند. طبیعی بود که ایشان در این شرایط، حفظ حوزه را اولی می‌دانست. احتیاط شیخ عبدالکریم حائری روشی عاقلانه بود که از احتمال شکست نهضت روحانیون و نتایج وحشتناک آن بر حوزه‌های علمیه جلوگیری به عمل آورد. تا جایی که مخبرالسلطنه، رئیس الوزراء وقت می‌نویسد: در این نهضت آماده بودیم که قم را به توپ ببندیم که موقعیت حاصل نشد. (بنگرید به مقاله مندرج در همین سایت با عنوان «مروری بر زندگی و رفتار سیاسی آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری».

[35] حسینیان، روح‌الله، همان، ص 609.

[36] نجفی، موسی، همان، ص 310.

[37] غطاء و قطاء نام پرنده‌ای است که در صحراهای خشک و سوزان عربستان هم یافت می‌شود و به دلیل زیبایی و گران‌قیمتی مدام گرفتار تعقیب صیاد است و هیچ وقت راحتی ندارد. در ایران به آن اسفرود، باقرقره و سنگخوار گویند.

[38] شهید مدرس با ذکر عبارت «کسراب بقیعه»، قدرت رضا شاه را همچون سراب دانسته و به حاج آقا نورالله می‌گوید که مبارزه را تا سرنگونی شاه ادامه دهد چرا که این قدرت پوشالی است.(نجفی، موسی، همان، ص 265-264)

[39] اسناد منتشر نشده‌ای از همراهی آیت‌الله بروجردی با قیام حاج آقا نورالله اصفهانی در دوره رضاخان، فصلنامه 15 خرداد، دوره سوم، سال 18، شماره 65 و 66، پائز و زمستان 1399، ص 93 و 94.

[40] شیخ احمد شاهرودی (1350-1281 قمری) فرزند ملا علی شاهرودی عالم دینی و فقیه اصولی دوران قاجار و پهلوی و از شاگردان میرزا حبیب‌الله رشتی و آخوند ملا محمدکاظم خراسانی بود. او تألیفاتی در هر یک از مباحث فقه و اصول داشت و شاگردانی تربیت کرد.

[41] اسناد منتشر نشده‌ای از همراهی آیت‌الله بروجردی با قیام حاج آقا نورالله اصفهانی در دوره رضاخان، همان، ص 128.

[42] نجفی، موسی، همان، ص 242

[43] هدایت، مخبرالسلطنه، خاطرات و خطرات، تهران: نشر زوار، 1375، ص 377.

[44] اسناد منتشر نشده‌ای از همراهی آیت‌الله بروجردی با قیام حاج آقا نورالله اصفهانی در دوره رضاخان، همان، ص 85 و 86.

[45] همان، ص 87.

[46] حکمت، علی اصغر، سی خاطره از عصر فرخنده پهلوی، تهران: شرکت چاپ پارس، چ اول، 1355، ص 206.

[47] نجفی، موسی، همان، ص 312.

[48] بصیرت منش، حمید، همان، ص 121.

[49] دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، جلد اول و دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ سوم، 139، ص 411-410.

[50] رسا، سید اسدالله، قیام آیت‌الله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، به کوشش و مقدمه مظفر نامدار، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ اول، 1384، ص 77.

[51] نجفی، موسی، همان، ص 5.

[52] صحیفه امام خمینی، جلد 8، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 452 (نسخه الکترونیک).

[53] بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی - 1384/05/15. مندرج در سایت Khamenei.ir

[54] همان.

[55] همان.

[56] نجفی، موسی، همان، ص 117.

[57] روزنامه اقدام، 4 دی 1306.

[58] بصیرت منش، همان، ص 292 و 293.

[59] نجفی، موسی، همان، ص 63.

[60] واجب، لازم.

[61] نجفی، موسی، همان، ص 124-123.

[62] همان، ص 302.

[63] حسینیان، روح‌الله، همان، ص 611. در زمان رضاخان قتل‌های مشکوک شدت گرفت و تعدادی از افراد مشهور به طرز عجیبی به قتل رسیدند. در این باره بنگرید: اختناق و سرکوب سیاسی در دوره پهلوی اول؛ کشتن زندانیان سیاسی در حکومت پهلوی با آمپول هوا؛ نگاهی به زندگی سیاسی شاعر آزادی‌خواه محمد فرخی یزدی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[64] نجفی، موسی، همان، ص 256-255.

[65] همان، ص 307.

[66] روزنامه اقدام، 4 دی 1306.





اطلاعیه هیئات مذهبی تهران در پی رحلت آقا نورالله



انعکاس قیام آقا نورالله در شهرهای ایران



انعکاس قیام آقا نورالله در ایران



آیت‌الله نور‌الله اصفهانی و تلاش ایشان برای جلوگیری از تحمیل وکلای طرفدار رضاخان در مجلس پنجم



تلگراف آقا نورالله به وزارت داخله



تلگراف نماینده دستگاه حاکمه در اصفهان درباره مخالفت آقا نورالله با سیاست‌های حاکم



درج خبر رحلت آقا نورالله در روزنامه اقدام



درخواست کنسولگری ایران در نجف برای توقیف پیام علمای نجف به متحصنن قم



نامه آیت‌الله ابوالحسن اصفهانی به آقا نورالله



نامه آیت‌الله ابوالحسن اصفهانی به آقا نورالله



آقا نورالله اصفهانی در کنار جمعی از روحانیون



آقا نورالله در میان جمعی از علما و روحانیون



آقا نورالله نجفی اصفهانی



آیت‌الله سید ابوالقاسم دهکردی از علمای مهاجر به قم



آیت‌الله سید محمد نجف آبادی از علمای مهاجر به قم در نهضت آقا نورالله



آیت‌الله شیخ محمدعلی نجفی - برادر آقا نورالله



آیت‌الله فشارکی از علمای مهاجر به قم در نهضت آقا نورالله



آیت‌الله محمدتقی نجفی معروف به آقا نجفی - برادر آقا نورالله



آیت‌الله مدرس احمدآبادی از علمای مهاجر به قم در نهضت آقا نورالله



بازسازی صحنه شهادت آقا نورالله



تندیس مرحوم آیت‌الله نورالله اصفهانی در خانه مشروطیت اصفهان



حاج آقا نورالله اصفهانی



حاج آقا نورالله در جمع گروهی از علما و روحانیون


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.