حزب ملیون به روایت اسناد ساواک
تاریخ انتشار: 01 مرداد 1398
مقدمه
سابقه احزاب در ایران به زمان مشروطه و پس از آن برمىگردد. در یک نگاه احزاب در ایران از آغاز تا مقطع پیروزى انقلاب اسلامى در دو دسته کلى طبقهبندى مىشوند. احزاب دولتى و احزاب غیر دولتى. احزاب دولتى بنا به دستور نظام سیاسى حاکم تأسیس و بنا به اشاره آن تعطیل مىشدند. احزاب غیر دولتى غالباً سر در آخور بیگانه داشته و با حمایت مالى و فکرى آنها تأسیس و در صورت یافتن مجال، فعالیت مىکردند. احزابی چون حزب توده، حزب اراده ملی، حزب وطن، حزب عدالت، حزب دمکرات آذربایجان و کردستان، حزب رنجبران از این دست احزاب بودند. لذا مردم ایران در این مقطع هیچگاه حزب به معناى واقعى را ندیدند و جز اندکى که دنبال منافع خود بودند سایر مردم به احزاب بىاعتنا بودند. احزاب در دوران پهلوى با روى کار آمدن استبداد رضاخانى فروپاشیدند و در مقطع زمانى فروافتادن رضاخان و فراآمدن محمدرضا ـ تا کودتاى 28 مرداد1332 ـ مجدداً مجال فعالیت یافتند.
با کودتاى 28 مرداد جو خفقان بر ایران حاکم شد. سکوت مرگبار پس از کودتا رژیم شاه و حامیان او را به وحشت انداخت و دریافتند که علاوه بر مذهبیون، احزابى چون جبهه ملى و توده دست به فعالیتهاى پنهان و نیمه پنهان زدهاند. علاوه بر آن مشروعیت سیاسى رژیم به خاطر حمایت آمریکا و انگلیس از شاه در افکار عمومى زیر سؤال رفته بود.
آمریکایىها براى تحکیم پایههاى لرزان حکومت پهلوى، ادامه سلطه خود در ایران و توجیه افکار عمومى داخل و خارج پس از بررسىهاى کارشناسانه براى آینده رژیم تصمیمات لازم را اتخاذ و به آن عمل کردند.
از جمله اقدامات آمریکا کمکهاى مالى به شاه، تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک)[1] و دستور تأسیس احزاب دولتى بود که در خصوص کمک مالى آمریکا به شاه، مارک.جى.گازیوروسکى
در کتاب خود به نام «سیاست خارجى آمریکا و شاه» آن را در سال 1954 بالغ بر 60 درصد هزینه دولت اعلام مىکند.
برخى تصمیم دو حزبى کردن ایران را نتیجه سفرهاى شاه به کشورهاى امریکا، اروپا، هند و ترکیه در سال 1335 مىدانند که با مطالعه روى احزاب این کشورها و براى جلب رضایت غربىها به آن تصمیم دست زد؛ زیرا ـ با توجه به تسلط آمریکایىها بر ایران و نیز شخصیت محمدرضا پهلوى ـ او نمىتوانست به تنهایى چنین تصمیمى بگیرد. لذا مىتوان این سفرها را سفرهاى توجیهى او براى اجراى دستور تشکیل دو حزب آن هم به صورت اقلیت و اکثریت در ایران دانست. این تصمیم براى شاه و حامیانش فواید فراوانى در بر داشت که به برخى از آنها ذیلاً اشاره مىگردد.
1ـ آمریکا براى پوشاندن وابستگى و اطاعت محض رژیم از خود، دستور تصویب بسیارى از طرحها و لوایح قانونى را به شاه مىداد و شاه نیز به این احزاب ابلاغ مىکرد و نمایندگان آنها در مجلس ـ به شکلى کاملاً قانونى ـ آن طرحها و لوایح را مطرح و تصویب مىکردند.
2ـ با آغاز فعالیت این دو حزب، ظاهر رژیم، یک حکومت دمکراتیک مىنمود و آمریکا از زیر فشار افکار عمومى به خاطر حمایت از یک رژیم استبدادى رهایى مىیافت.
3ـ برغم تلاش شاه در واداشتن مجلس به اطاعت محض از او، گهگاه نمایندگانى به مجلس راه مىیافتند که با انتقادات خود نه تنها باعث «رنجش خاطر ملوکانه» مىشدند، بلکه او از این ناحیه احساس خطر نیز مىکرد. این فرمول دو حزبى باعث شد، نمایندگان مخالف در قابل حزب اقلیت به مجلس راه یابند تا کنترل آنان و مجلس به راحتى در اختیار شاه قرار گیرد.
4ـ حزب اقلیت علاوه بر نمایندگان، دیگر مخالفان دولت را نیز در خود جمع مىکرد و به صورتى کاملاً کنترل شده به انتقاد از دولت مىپرداخت؛ لذا با ایجاد چنین سوپاپ اطمینانى، رژیم به گونهاى مصونیت مىیافت.
شاه در سوم اردیبهشت 1338 در ملاقات با سناتورها سیاست دو حزبى را اعلام کرد. در پى این اعلام منوچهر اقبال مأمور تشکیل حزب اکثریت[2] و اسداللّه علم مأمور تشکیل حزب مردم شد.
مئیر عزرى نماینده سیاسى اسرائیل در دوران محمدرضا پهلوى در کتاب خاطرات خود در این باره مىگوید:
«در سال 1958 که به ایران آمدم، دو حزب در این کشور به تازگى برپا شده بود. حزب مردم که اسداللّه علم به فرمان شاه برپا کرده بود و حزب ملیون که آن هم دکتر اقبال به دستور شاه بنیان نهاده بود... چیزى از آمدنم به ایران نگذشته بود که روز نهم ماه اوت 1958 براى نخستین بار با علم دیدارکردم چند روز پس از این دیدار دوباره مرا براى پارهاى رایزنىهاى حزبى به دفترش خواند. هیچیک از دو حزب مردم و ملیون از دانش سازماندهى و شیوههاى عضوگیرى آگاهى چندانى نداشتند. علم پنج تن از سران حزب مردم را با من آشنا ساخت تا از آموختههایم در حزب اسرائیلى مپاى نکتههایى را به آنها بیاموزانم... تا این جا سرفراز بودم که مىتوانم از آموختههایم دیگران را راهنمایى کنم ولى شگفتم روزى پدیدار شد که دکتر اقبال نیز همین درخواست را با من پیش کشید.»[3]
منوچهر اقبال
منوچهر اقبال فرزند میرزا ابوتراب ملقب به مقبلالسلطنه از رجال و ملاکین خراسان در 24 مهر ماه 1288ش در مشهد متولد شد و تحصیلات ابتدایى را در همان شهر به پایان رساند. پدرش عضو مجلس مؤسسان اول بود پس از اینکه به تهران آمد و در مجلس مؤسسان شرکت کرد منوچهر را به تهران آورد و او در مدرسه ثروت و دارالفنون تحصیل کرد و موفق به اخذ دیپلمگردید. در سال 1305 براى تکمیل تحصیلات به فرانسه رفت و در شهر مونپلیه فرانسه مشغول تحصیل شد و سپس به پاریس آمد و در دانشکده پزشکى تحصیلات خود را به پایان برد.
در سال 1311 پس از یک سال کار در یک مؤسسه طبى، در امراض عفونى تخصص گرفت ودر سال 1312 پس از ازدواج با یک دختر فرانسوىِ عیسوى مذهب، به ایران بازگشت و همان سال وارد خدمت نظام شد. پس از چند ماه سرویس امراض داخلى بیمارستان لشکر به او واگذار شد. زمانى که رضاشاه به فریمان سفر کرده و گرفتار ناراحتى زنبور گزیدگى شده بود از طرف لشکر، دکتر اقبال را براى معالجه بردند و او توانست در مدت کوتاهى شاه را معالجه کند. همین امر باعث شد که شاه دستور دهد، پست مهم و خوبى به او بدهند. وى بعد از انجام خدمت نظام در شهردارى مشهد به عنوان رئیس بهدارى استخدام شد و در شهریور 1316 به تهران آمد و ریاست بخش بیمارستانهاى عفونى بیمارستان رازى را برعهده گرفت. او در سال 1316 با درجه دانشیارى در دانشکده پزشکى دانشگاه تهران شروع به تدریس کرد و در کنار آن تا سال 1321 در مطب خصوصى خود طبابت هم مىنمود.
احمد قوام که هنگام استانداریش در خراسان با اقبال دوست شده بود، وقتى وارد تهران شد، به هر شیوه ممکن او را با اشرف پهلوى آشنا ساخت. منوچهر اقبال با زیرکى و چابکى روز به روز خود را به دربار نزدیکتر نمود. او توانست در کابینه اول قوامالسلطنه در سال 1321 معاون وزیر بهدارى و سپس در کابینه محمد ساعد 1322 وزیر بهدارى و بار دیگر در کابینه دوم قوام در سال 1324 وزیر بهدارى شود. در کابینه قوام که تودهایها نیز حضور داشتند 72 روز وزیر پست و تلگراف شد و پس از استعفاى قوام هفت ماه مشغول تدریس بود. اقبال در کابینه هژیر وزیر فرهنگ شد و پس از آن وزیر کشور. مدت چهارده ماه نیز استاندارى آذربایجان را قبول کرد و در همین مدت استاد و رئیس دانشگاه تبریز نیز بود که با روى کار آمدن مصدق از کار برکنار شد.
در سال 1332 به سمت سناتور انتخابى از تهران به مجلس سنا راه یافت و در 16 دى ماه 1333 ضمن حفظ سمت سناتورى به ریاست دانشگاه تهران برگزیده شد.
او در خرداد 1335 به وزارت دربار انتخاب و در 15 فروردین 1336 پس از علاء نخستوزیر شد. از میان 22 نخستوزیر دوران محمدرضا شاه دکتر اقبال بى تردید مطیعترین و بى اختیارترین آنهاست.
اتفاقات مهم نخستوزیرى اقبال در ایران شکلگیرى ساواک و پیدایش احزاب فرمایشى مردم و ملیون بود که او در رأس حزب ملیون قرار گرفت و در عرصه بینالمللى ادامه عضویت ایران در پیمان بغداد را میتوان نام برد.
در انتخابات دوره بیستم مجلس شوراى ملى در سال 1339 دکتر اقبال با دخالتهاى آشکارى که در انتخابات انجام داد جو سیاسى کشور را ملتهب ساخت به گونهاى که حتى خود شاه زیر سؤال رفت. محمدرضاشاه دو راه در پیشرو داشت: اول فدا کردن اقبال براى رهانیدن خود از اتهامات و دوم حمایت از او که راه اول را برگزید و روز 5 شهریور 1339 به دنبال اعلام نتایج انتخابات تهران شاه از او خواست استعفا بدهد و متعاقب آن به منتخبین تکلیف کرد استعفا دهند.
با استعفاى اقبال، مهندس جعفر شریف امامى مأمور تشکیل کابینه شد. اقبال ریاست دانشگاه تهران را عهدهدار شد و در انتخابات مجدد دوره بیستم که در زمستان 1339 برگزار شد به عنوان لیدرحزب ملیون در مبارزات انتخاباتى شرکت کرد و رهبرى نمایندگان منتخب این حزب را در مجلس به عهده گرفت. در دوران انتخابات دوره بیستم، دانشگاه وضع ناآرامى داشت و علیه اقبال شعار مىدادند و حتى ماشین او را آتش زدند و اقبال مجبور به فرار شد.
در اردیبهشت 1340 تعدادى از نظامیان نزدیک به اقبال که در خشونتهاى زمان شریفامامى نقش داشتند بازداشت شدند و دکتر اقبال در خطر تعقیب و بازداشت قرار گرفت. به ناچار در 20 اردیبهشت ماه 1340 از ایران خارج شد و تا پایان دولت امینى در مصدر کار قرار نگرفت. بعد از سقوط دولت امینى به سمت نماینده ایران در سازمان علمى فرهنگى یونسکو تعیین شد و قریب یک سال با این سمت در پاریس اقامت داشت.
اقبال در خرداد ماه سال 1342 پس از برکنارى عبداللّه انتظام که مدیر عامل شرکت نفت بود به تهران فراخوانده شد و در رأس شرکت نفت قرار گرفت. او در چهارم آذر ماه 1356 در سن 68 سالگى در اثر سکته قلبى درگذشت. او تا هنگام مرگ علاوه بر ریاست شرکت نفت مشاغل افتخارى متعدد دیگرى هم داشت که از آن جمله است، انجمن قلم که هیچ ارتباطى با رشتهتحصیلى او نداشت. او تا پایان عمر خود را «غلام خانزاد» دربار پهلوى مىدانست. اقبال با توجه به سوابق خانوادگیش و ارتباطش با محافل «انگلیسى» مسلماً مدافع منافع «لندن» بود. گرچه ـ همچون اکثر رجال دهه 20 تا 50 ـ با یک چرخش سیاسى بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 به طرف آمریکا متمایل شد.[4]
تأسیس حزب ملیون
در آغاز نظر شاه بر این بود که سردار فاخر حکمت رئیس مجلس شوراى ملى حزب اکثریت را راهاندازى نماید. در محافل سیاسى نیز نام حزب «ناسیونال» و «حزب سوسیال دموکرات» به عنوان حزب اکثریت مطرح بود. «حزب مردم» که نقش حزب اقلیت را برعهده داشت به رهبرى اسداللّه علم در اردیبهشت 1336 اعلام موجودیت کرد. اما از آغاز فعالیت، از حزب اکثریت خبرى نبود. دادن عنوان حزب اقلیت به حزب مردم آن هم قبل از تأسیس حزب اکثریت و یک رقابت حزبى تعجب برخى از اهل مطبوعات را برانگیخت در این باره مىخوانیم:
«در حال حاضر قدمى که عملاً در این راه برداشته شده تشکیل حزب مردم است که معلوم نیست چرا عنوان حزب اقلیت را به آن دادهاند یا خودشان آن را اختیار کردهاند؟... اول باید دو حزب ایجاد شود بعد آن دو حزب در انتخابات مقابل هم قرار بگیرند و مبارزه کنند و هرکدام که انتخابات را بردند، دولت را تشکیل بدهند و حزب دیگر به عنوان اقلیت در مقابل آنها صفآرایى کند.»[5]
علت اعلام حزب اقلیت قبل از تأسیس حزب دیگر دلیل بر ناآگاهى شاه و دستاندرکاران رژیم از تعریف حزب اقلیت و اکثریت نبود بلکه این موضوع افشاکننده چگونگى نقش آفرینى مهرههاى آمریکایى و انگلیسى در آینده سیاسى ایران و دستوراتى بود که براى اجرا به شاه دیکته مىشد.
پس از تعلل صورت گرفته از طرف سردار فاخر حکمت در تأسیس حزب اکثریت! این وظیفه به دکتر منوچهر اقبال محول گردید.
حکمت در خصوص علت تصمیم خود مىگوید:
«معتقد به اصل بىطرفى در امور پارلمانى هستم و مىخواهم در مبارزات حزبى و پارلمانى هیچگونه سوءتفاهمى براى هیچ یک از افراد ملت به وجود نیاید و به علاوه بیمار نیز مىباشم، لذا اعلام مىکنم مرا از رهبرى حزب معاف کنید.»[6]
اقبال بر خلاف آغاز نخستوزیرى خود که اعلام داشت حاضر به تشکیل حزب نیست، در دى ماه 1336 با حضور در مجلس شوراى ملى خبر تشکیل حزبى را تحت نظر خود اعلام نمود.
اقبال در اولین گام آن دسته از نمایندگان مجلس شوراى ملى را که به دولت او رأى اعتماد داده بودند در یک جلسه دعوت و نظر موافق شاه را مبنى بر تأسیس حزب اکثریت اعلام و پیشنهاد کرد یک نفر انتخاب شود تا حدود 200 نفر ـ اعم از نمایندگان مجلسین و جز آن ـ را به عنوان هیئت مؤسس دعوت نماید؛ که عزالممالک اردلان براى این کار در نظر گرفته شد.
مقدمات کار توسط اردلان فراهم و اولین جلسه هیأت مؤسسان حزب در ششم بهمن 1336 تشکیل شد. روند شکلگیرى حزب در اسفند ماه نیز ادامه داشت. مؤسسین هیأتى را مأمور ساختند تا اساسنامه و مرامنامه و آییننامه حزب را آماده سازند که این هیأت به ریاست سناتور محمد جم در 11 اسفند جلسات خود را آغاز نمود. آخرین جلسه این هیأت در 16 اسفند در حضور اقبال تشکیل شد و مرامنامه 20 مادهاى را ارائه کرد. این هیأت پس از جلسات تکمیلى علاوه بر انتخاب نام «ملیون» براى حزب مرامنامه حزب را در 13 ماده نهایى کرد.
سرانجام پس از چند بار به تعویق افتادن اعلام رسمى تشکیل حزب، هیأت مؤسس در 20 اردیبهشت 1337 براى تصویب نهایى نام حزب و اساسنامه و مرامنامه با حضور 230 نفر تشکیلجلسه داد این جلسات ادامه داشت تا اینکه: «عاقبت در 3 خرداد ماه جلسه مجدد هیأت مؤسس حزب تشکیل و دکتر اقبال افرادى را براى عضویت در کمیته مرکزى حزب پیشنهاد کرد تا هیأت مؤسس، در مورد عضویت آنان در کمیته مزبور تصمیم بگیرد. افراد پیشنهادى او عبارت بودند از: حبیباله آموزگار، محمد حجازى، دکتر خانبابا بیانى (از مجلس سنا)، عماد تربتى، سرتیپ صفارى، دکتر محمد شاهکار، دکتر رضایى (از مجلس شورا)، دکتر نصرتاله کاسمى، دکتر لطفعلى صورتگر، مهندس عبدالرضا انصارى، دکتر رضا سردارى که اعضاى هیأت مؤسس، همه افراد یاد شده را تأیید کردند.[7]
پس از این کمیته مرکزى تشکیل جلسه داد و به اتفاق آرا آقاى اقبال به عنوان ریاست کمیته و رهبرى حزب، دکتر کاسمى براى دو سال به عنوان دبیرکل، محمود جم نائب رئیس و مهندس انصارى به عنوان مسئول مالى کمیته انتخاب شدند.
کمیته مرکزى حزب ملیون «در دومین جلسه مورخ پنجشنبه ششم خرداد ماه هزار و سیصد و سى و هفت به آقاى دکتر نصرتاللّه کاسمى دبیرکل حزب اختیار وکالت دادند که تشریفات ثبت حزب را طبق مقررات قانونى انجام دهند و دفاتر اوراق مربوط را امضا نمایند.»
نمایش اسلامیت ملیون!
در حالى که بر خواص جامعه، شخصیت و عقاید مؤسسین حزب ملیون به ویژه منوچهر اقبال پوشیده نبود اما آنها براى فریب افکار عمومى و اینکه در کشور اسلامى بهتر بتوانند میدان براى فعالیت پیدا کنند از همان آغاز تظاهر بر اسلامیت و دین و مذهب نمودند. در ماده دوم مرامنامه این حزب مىخوانیم:
«ماده دوم ـ دین و مذهب
از آنجا که دین پایه خصال اخلاقى و ضامن سعادت و پشتیبان کشور است و ایمان به خداوند و آیین مقدس اسلام ما را تقویت مىنماید باید در حفظ این مبنا مجاهدت کرد.»[8]
اقبال در این راستا در مناسبتهایى چون عید قربان براى برخى از علما تلگراف تبریک ارسال مىنمود. اما واقعیت چیزى دیگرى بود:
«دکتر اقبال هنگامى که وزیر دربار بود به استانداران، فرمانداران دستور داده بود که اگر روحانیون سفارش نامه از وزارت دربار جهت انجام هر کارى آوردند ترتیب اثر ندهید. و هر موقعى که واعظ یا معممى به خود آقاى دکتر اقبال مراجعه مىنمود جواب یأس مىشنید و ناراضى و ناراحت و بدون نتیجه برمىگشت... اینک آقاى دکتر اقبال تصمیم گرفتهاند علیه علما و روحانیون اسلامى اقداماتى بنمایند. اخیراً آقاى دکتر اقبال که به مشهد مسافرت نموده بود با دکتر شادمان نایبالتولیه آستان قدس رضوى در زمینه اقداماتى علیه آخوندها، مشغول مذاکره مىشود... روحانیون از آقاى دکتر اقبال ناراضى هستند و مىگویند انتهاى مسلک عرفا به دین بهائى مىپیوندد و دکتر اقبال خیال دارد به بهائىها محبت بیشترى کرده و خود به دین بهائى در آید.»[9]
مراتب اسلام ستیزىِ دولتِ مدعى اسلام اقبال به جایى مىرسد که حضرت آیتاللّه العظمى بروجردى(ره) طى نامهاى به شاه به شدت به اشاعه فساد، ایجاد مزاحمت در حق مسلمانان هتک حرمت علما و سادات و خصوصا سلب آزادى اعتراض و تهدید به مهاجرت مىنماید.
«... رواج تباهى و انحطاط در امور مملکت خصوصا فرهنگ ـ اشاعه فساد وسیله سینماها عدم امنیت و آزادى در کشور ـ ایجاد مزاحمت غیرقانونى در حق افراد مسلمین خصوصاً علما (و ازجمله آیتاللّه آقاى آقا سیدرضا زنجانى) به جایى رسیده که سکوت و خوددارى از تذکرات لازمه مقدور و جایز نیست. اگر افرادى که دستگیر شدهاند قانوناً مقصرند چرا علناً محاکمه نمىشوند تا عامه مردم از مراتب خیانت آنها اطلاع حاصل کنند و اگر مقصر نیستند علت مزاحمت آنها چه بوده است؟ علما و اصناف و بازرگانان به دفعات از این جریانات و اوضاع اعلام عدم رضایت نموده ناراحتى مسلمین را متذکر شده سؤال کردهاند که چرا از طرف من در مورد هتک احترام علما و سادات خصوصاً به علت آزادى مردم اعتراض نمىشود و یادآور شدهاند که در این صورت سکوت اینجانب حمل بر بى اعتنایى به امور مسلمین تلقى مىگردد.
تا به حال مراجعین و متظلمین را دعوت به صبر نموده به رفع ظلم و فساد از جانب اعلیحضرت مطمئن و امیدوارشان مىکردم ولى حال مشاهده مىکنم که فساد روزبهروز در تزاید است. مزاحمت به بعضى از علما و افراد از طرف سازمانهاى انتظامى بدون علت و برخلاف قانون ادامه داشته، شدیدتر مىشود و به این سبب فکر مىکنم که شاید بقاى اقامت من در مملکت با توجه به تذکرات علما و مؤمنین مصلحت نباشد و اصلح است که مهاجرت نمایم تا از لحاظ شرعى و تکلیف دینى در درگاه خداوند مسئول نباشم... امیدوارم این آخرین تذکر من باشد.»[10]
جلسه تفهیم نقش
پس از تصویب مرامنامه و اساسنامه حزب و طى مراحل ثبت قانونى آن، در جلسهاى اقبال رهبر حزب ملیون، کاسمى را به عنوان دبیرکل حزب به شاه معرفى نمود. در این جلسه شاه علناً بدون توجه به معناى واقعى احزاب و رقابتهاى حزبى و اینکه حزب ملیون چه نقشى دارد و حزب مردم چه نقشى؛ مانند یک کارگردان نمایش متذکر مىشود:
«قبلاً حزبى تشکیل شد، (حزب مردم) که حزب اقلیت است و حالا باید حزب اکثریت تشکیل شود و این کار به عهده شماست. البته کار دشوارى در پیشدارى، باید در سراسر کشور تشکیلات حزبى گسترش یابد... اگر اکثریت شمایید باید مملکت را اداره کنید و اقلیت که علم است باید نقش انتقاد کننده داشته باشد.»[11]
اظهارات شاه و سایر بازیگران سیاسى آن دوره به خوبى نمایشى بودن نظام دو حزبى و حزب اقلیت و حزب اکثریت را بر ملا مىسازد. در یکى از گزارشهاى ساواک در این خصوصمىخوانیم:
«... یکى از حضار در مورد وضع حزب مردم در مجلس شوراى ملى از فرود (نماینده مجلس شوراى ملى) سؤال نمود. فرود در پاسخ وى گفته است: حزب مردم داراى 47 عضو ثابت در مجلس مىباشد و حداقل 12 نفر از اعضاى حزب ملیون هم علاقمند و یا در حقیقت تابع حزب مردم داراى 75 یا 76 رأى ثابت در مجلس شوراى ملى بوده و بنابر این اکثریت کامل دارد منتهىآقاى علم رهبر حزب مردم مایل نیست عنوان اکثریت را در مجلس داشته باشند زیرا در آن صورت بایستى دولت آقاى اقبال ساقط و آقاى علم مأمور تشکیل کابینه بشوند و تا موقعى که بنا به اراده اعلیحضرت همایون شاهنشاه آقاى دکتر اقبال نخستوزیر باشند، آقاى علم جنبه اقلیت را حفظ خواهد کرد و اما هر لحظهاى که شاهنشاه از آقاى دکتر اقبال حمایت نفرمایند و احزاب و نمایندگان را مجاز کنند بلافاصله دولت آقاى دکتر اقبال ساقط خواهد شد.»[12]
مرامنامه و اساسنامه
احزاب سیاسى هر چند یک حزب واقعى نباشند سعى دارند با تهیه مرامنامه و اساسنامه زیبا و با شعارهاى مردم پسند براى خود جاذبیت ایجاد نمایند. مرامنامه براى احزاب به منزله تابلویى است که هر چه زیباتر باشد افراد بیشترى را به خود جذب مىکند و اساسنامه نیز تعیینکننده وظایف هر کسى در حزب مىباشد.
حزب ملیون نیز از این قاعده مستثنا نبود. لذا تهیهکنندگان مرامنامه و اساسنامه تمام تلاش خود را نمودند تا به بهترین شکل ممکن آن را تهیه نمایند. ذیلاً در حد حوصله این نوشتار مرورى خواهیم داشت به مرامنامه و اساسنامه حزب.
مرامنامه حزب در بیست و یک ماده تهیه شد که عناوین آن را مرور مىکنیم: استقلال کشور، آزادى اجتماعى و فردى، دین و مذهب، احترام به قانون، فرهنگ رایگان، آموزش و پرورش، دانشگاه، زبان فارسى، ورزش و پیشآهنگى، بهداشت رایگان، ضروریات زندگى، مالکیت، اقتصاد، کشاورزى، کشاورز و کارگر، آزادى کسب و کار، بهبود حال کارگران، سازمانهاى محلى، امنیت، وسایل ارتباطى، بودجه و مالیات، سیاست خارجى.
اساسنامه حزب نیز در شصت و چهار ماده تهیه شد که بیشتر مواد آن مربوط به توضیح وظایف ارکان حزب است. طبق ماده اول اساسنامه ارکان حزب به شرح ذیل مىباشد:
کنگره، کمیته مرکزى، شوراى مرکزى، کمیته استان، شوراى استان، کمیته شهرستان، شوراى شهرستان، کمیسیونها و حوزهها مىباشد.
طبق این اساسنامه کنگره، مجمع عالى و عمومى حزب مىباشد و اعضاى کمیته مرکزى، شوراى مرکزى و کمیته استان را کنگره انتخاب مىنماید.
کمیسیونها نیز متشکل از 19 کمیسیون است که عبارتند از: عضویت، تحقیق، بازرسى، انتشارات و تبلیغات، همآهنگى، بودجه و حسابدارى، دادگسترى، دارایى، بهداشت، کشاورزى، فرهنگ، صنایع و معادن، اقتصاد و بازرگانى، ارتباطات، کار و امور اجتماعى، ورزش و پیشاهنگى، سازمانهاى وابسته، امور بینالمللى و بهبود امور ادارى. تشکیل و حذف کمیسیونها منوط به احتیاجات و مقتضیات هر محل بوده که انتخاب اعضاى کمیسیونهاى مرکز استان به وسیله کمیته استان، و کمیسیونهاى شهرستان به وسیله کمیته شهرستان؛ و کمیسیونهاى تهران به وسیله کمیته مرکزى انتخاب مىشوند و کمیسیون همآهنگى فقط در تهران خواهد بود.
حوزههاى حزبى نیز از 7 الى 14 نفر تشکیل مىشود که به محض بیشتر شدن اعضا از 14 نفر حوزه جدید حزبى منشعب مىگردد.
کمیته مرکزى حزب نیز مسئولیت اداره حزب و مجرى سیاست آن خواهد بود و در حسن اجراى وظایف حزب نظارت کامل داشته و دستورهاى حزبى آن قطعى و لازمالاجرا است.
بىاعتنایى مردم به حزب
خرد و کیاست مردم هوشیار ایران همواره در طول تاریخ به انحاء مختلف خود را نشان داده و به خوبى خادم را از خائن بازشناخته و با عکسالعمل سنجیده و پخته خود افتخار آفریده است.
مردم ایران که تازه مزه تلخ کودتاى 28 مرداد 1332 را چشیده و دیده بودند چگونه آمریکا و انگلیس توسط عوامل خود با کودتا پا برخواست آنها گذاشتهاند، تشکیل احزاب مردم و ملیون را ادامه نقشه کودتاچیان جهت تحکیم حکومت ارزیابى و به آن بى اعتنایى نمودند:
«در حزب ملیون با اینکه دو ماه است اقدام به تشکیل حوزه شده حتى براى نمونه یک حوزه حزبى هم تشکیل نگردیده است و آنهایى که عضو حزب ملیون هستند حتى هیئت مؤسسین آن از سیاستروز حزب بى اطلاع مىباشند. عدم تشکیلات صحیح داخلى در حزب ملیون سبب شده است غیر از کارمندان دولت و کارگران که به دستور مقامات مسئول خود آنکت حزبى را پر کردهاند طبقات[دیگر ]از قبیل اصناف تهران و دانشجویان و افرادى که داراى شغل آزاد مىباشند رسماً عضویت حزب را نپذیرند.»[13]
گردانندگان حزب ملیون به ویژه اقبال دریافته بود که مردم از حزب او استقبال نکرده و حتى افرادى که کارمند دولت نیز محسوب مىشدند از پر کردن آنکت حزبى به صورت داوطلبانه پرهیز مىنمایند لذا جهت دست یافتن به اهداف خود از هیچگونه حیلهاى غافل نبود:
«دکتر کاسمى به اطلاع گرجى رسانیده که اگر بتواند هزار آنکت حزبى به امضاى فرهنگیان برسان دآقاى دکتر اقبال خواهند توانست به اتکاء هزار آنکت مذکور زمینه وزارت وى را آماده سازند.گرجى به مهدى قریب و پدرام رازى که دو بخش مهم فرهنگى تهران را در اختیار دارند و از دوستان او محسوب مىشوند گفته است باید کلیه معلمین بخش خود را مجبور به امضاء آنکت حزبى کنند و از دو روز قبل رؤساى بخشهاى مذکور به مدارس تحت نظر خود رفته و آموزگاران را وادار به امضاى آنکت حزبى کرده و علنا مىگویند اگر این آنکتها امضاء شوند گرجى به معاونت وزارت فرهنگ و دکتر کاسمى به سمت وزیر فرهنگ انتخاب خواهند شد.»[14]
تلاش حزب ملیون برای جلب افکار عمومی
تأثیر و شکلدهى افکار عمومى یکى از خواستگاههاى احزاب محسوب مىشود. احزاب با به کارگیرى شیوههاى مختلف تبلیغى سعى مىنمایید افکار عمومى را به سمت و سویى سوق دهند که منافع آنها اقتضا مىکند. این زمانى است که احزاب به رشد و بلوغ قابل توجه دست یافته باشند. با توجه به اسناد و مدارک موجود رهبران حزب ملیون و مردم هنوز از آن تجربه کافى حزبى برخوردار نبودند. اینکه حزب ملیون به افکار عمومى و شاخصهاى تأثیرگذار آن توجه نماید این احتمال را قوت مىبخشد که تصمیمگیران با تجربهاى جداى از حزب اتخاذ تصمیم مىنمودهاند.
از جمله فعالیتهاى حزب ملیون تشکیل اولین کنگره مطبوعاتى از 27 بهمن الى یکم اسفند 1337 است که هدف آن را ایجاد هماهنگى و مؤثر نمودن ابزارهاى تبلیغى اعلام مىنمایند. تشکیل چهار کمیته سیاسى، تبلیغات، صنفى و اجتماعى با اهداف مطالعه امور سیاسى ایران و خاورمیانه، تهیه برنامهاى براى پیشرفت امور مطبوعاتى، و مطالعه کلیه تغییرات و اصلاحات که مىبایست در تمامى شئون اجتماعى حاصل شود نشان از گامهاى حساب شدهاى دارد. در این خصوص تعداد روزنامههاى عضو حزب نیز جالب توجه است.
«در جریان کنگره مشخص شد روزنامههاى عضو حزب به 62 روزنامه بالغ مىشود که 27 روزنامه و مجله در تهران چاپ مىشد، و 23 مورد باقیمانده در شهرستانها و 12 نشریه عضو حزب در آن زمان منتشر نمىشدند.»[15]
از دیگر اقدامات حزب ملیون در راستاى تأثیر گذارى بر افکار عمومى تأسیس «جبهه حامیان شئون ملى» بود با آغاز جنگ تبلیغى بین ایران و شوروى که از رادیو دو طرف به وقوعپیوست، حزب ملیون که هماهنگى قبلى بین روزنامهها انجام داده بود، این بار با تأسیس این جبهه و شعب آن در شهرستانها دست به یک حرکت تبلیغى علیه شوروى زد. از جمله اقدامات این جبهه برپایى تظاهرات و راهپیمایى بود که به عنوان هدف نهایى قصد داشتند مقبولیت رژیم پهلوى را نزد افکار عمومى وانمود کنند.
فعالیتهاى این جبهه به گونهاى پىگیرى مىشد که گویا حزب ملیون در حاشیه و اصل جبهه حامیان شئون ملى مىباشد که این اقدام با تغییر سیاست خارجى و روابط ایران و شوروى در شهریور 1338 فروکش نمود و در پاییز فعالیتهاى حزب به سطح پایینى افول کرد.
انتخابات دوره بیستم مجلس شوراى ملى
انتخابات دوره بیستم مجلس شوراى ملى و پىآمدهاى آن از لحاظ تاریخى قابل توجه است. احزاب مردم و ملیون که ایفاگر نقش حزب اقلیت و اکثریت بودند آماده مىشدند تا با فعالیتهاى خود در این انتخابات وانمود سازند در ایران آزادى و دموکراسى وجود دارد. در گزارشى از ساواک مىخوانیم:
«بین اعضاى مؤثر حزب مردم گفته مىشود چون کارگردانان حزب مردم از طریق شهربانى کل طبق گزارشات واصله از شهربانى کل شهرستانها به مرکز اطلاع حاصل نمودهاند که استانداران و فرمانداران طرفدار دولت در استانها و شهرستانها از مرکز دستورى دریافت کردهاند که در جریان انتخابات انجمن شهر و دوره بیستم مجلس شوراى ملى به طور غیر مستقیم به کاندیداهاى حزب ملیون کمک و مساعدت شود، آقاى علم رهبر حزب مردم گزارشى در این مورد تهیه کرده تا موضوع دخالت و اعمال نظر حزب ملیون را در جریان انتخابات به شرف عرض ملوکانه رساند...»[16]
علیرغم واقعیات موجود شاه سعى کرد در سخنرانى خود انتخاباتِ آینده را حزبى و آزاد جلوه دهد:
«انتخابات، حزبى خواهد بود و آزاد است، هر کس رأى بیاورد به مجلس خواهد رفت و آزادى انتخابات ما از هیچ یک از ممالک آمریکا و انگلیس و فرانسه و غیره کمتر نخواهد بود.»[17]
اسداللّه علم مترصد فرصت بود تا نقش اکثریت را به او محول سازند لذا با جدى تلقى کردن صحبتهاى شاه حزب خود را آماده رقابت حزبى ساخت او در سى تیر ماه 1339 اسامى کاندیداهاى خود را اعلام و با سفرهاى تبلیغاتى به شهرهاى مختلف تلاش کرد تا آرا را به سمت کاندیداهاى خود جلب نماید.
منوچهر اقبال رهبر حزب ملیون نیز طى یک مصاحبه مطبوعاتى اسامى کاندیداهاى خود را اعلام و تأکید کرد انتخاب این دوره از آزادى کامل برخوردار مىباشد!
اقبال در سفرهاى تبلیغى خود ضمن دم زدن از آزادى و عدالت اجتماعى رقباى خود را بىسواد، دروغگو و پرمدعا و حراف خواند.
دسته سوم کاندیداهاى منفرد بودند که شاخصترین آنها على امینى بود.
سرانجام در 5 مرداد 1339 اتابکى وزیر کشور شروع انتخابات را اعلام کرد و تبلیغات احزاب و منفردین به اوج خود رسید.
با برگزارى انتخابات دخالت عوامل دولتى در آن چیزى نبود که اقبال بتواند آنها را پوشیده نگه دارد لذا بر خلاف ادعای شاه که مىخواست آزادى انتخابات و دموکراسى را به نمایش گذارد افشاگرىهاى صورت گرفته منجر به زیر سؤال رفتن رژیم پهلوى در سطح داخل و بینالمللى شد. شاه به منظور کاهش فشار و رهانیدن خود از افتضاح به عمل آمده دستور داد تا منتخبین استعفا دهند و انتخابات منحل شود. انحلال انتخابات سه پىآمد مهم در پى داشت اول استعفاى اقبال از نخستوزیرى و به قدرت رسیدن جعفر شریف امامى و دوم کنارهگیرى علم از دبیر کلى حزب مردم و انتخاب یحیى عدل به جاى او و سوم آغاز فروپاشى حزب ملیون.
آغاز فروپاشى حزب ملیون
با نگاهى به چگونگى عملکرد حزب قبل از انتخابات مىشد فروپاشى حزب ملیون را پیشبینى کرد. به محض اعلام رسمى کاندیداها از طرف منوچهر اقبال مخالفتهاى جدى با او کلید زده شد که رهبر و دبیرکل حزب به جاى پاسخگویى منطقى به منتقدین داخل حزب سعى برسرپوش گذاشتن تخلفات حزبى نمودند. در داخل حزب به جاى توجه به وفاداران و فعالان، حتى اخاذى در انتخاب کاندیداها صورت گرفت:
«خلیل اسعد رزمآرا اظهار داشته منصورى نراقى وکیل دادگسترى و مدیر روزنامه ملیون با نزدیک شدن انتخابات مبادرت به اخاذى از کاندیداهاى حزبى نموده و از خود وى براى انتخاب از شهرستان ملایر مبلغ 60 هزار تومان و از یکى از کاندیداهاى زنجان مبلغ 80 هزار تومان مطالبه نموده است و به آنان قول داده که از این دو شهرستان به نمایندگى انتخاب خواهند شد.»[18]
در سند دیگر در این باره مىخوانیم:
«ساعت 9 صبح روز 28 / 4 / 39 عباس شاهنده در کافه نادرى با حضور چند نفر از دوستان خود علناً از اقدامات حزب ملیون و آقاى دکتر اقبال انتقاد نموده و کلمات زنندهاى به آقاى دکتر اقبال نسبت مىداده است و افزود با تمام زحماتى که براى پیشرفت کار حزب ملیون متحمل گردیده معهذا آقاى دکتر اقبال حاضر نشد که نام او را در لیست کاندیداها قید کند...»[19]
روزنامه ارگان هر حزب یکى از محورىترین ابزار جهتدهى و رونق حزب محسوب مىشود که نه تنها اعضاى یک حزب را تحت پوشش و رهنمود خود قرار مىدهد بلکه مىکوشد در تأثیرگذارى بر افکار عمومى جامعه نیز ایفاى نقش نماید. در پى تعطیلى روزنامه ملیون ارگان حزب ملیون اظهارات سردبیر این روزنامه قابل توجه مىباشد:
«رنجبر سردبیر روزنامه ملیون مىگفت علت اصلى تعطیل روزنامه ملیون ارگان حزب ملیون این بوده که گذشته از موزعین که حاضر نیستند روزنامه را توزیع نمایند اصولاً کسى حاضر نیست حتى روزنامه مذکور را مجانا دریافت کند. کلیه کسانى هم که جزء هیئت تحریریه روزنامه بودند خود را کنار کشیدهاند و دیگر مطلبى براى روزنامه نمىنویسند. شخص مذکور مىگفت روزنامه ملیون حتى 10 شماره فروش نداشت و چارهاى جز تعطیل آن نبود و روزنامه فرمان نیز که طرفدار حزب ملیون است به همین سرنوشت دچار شده و دیگر براى توزیع آن به طور مجانى بین مردم اقدام نمىشود و فقط صبحها در بساط روزنامه فروشها پخش، ظهرها عیناً جمع آورى مىگردد.»[20]
برکنارى اقبال از نخست وزیرى باعث شد تا ضعف تشکیلاتى حزب بیشتر نمایان شود و سبب سستى و جدایى اعضایى شود که به امید رسیدن به پست و مقام دولتى و وکالت به حزب گرویده بودند.
تلاشهاى ناکام و فروپاشى
منوچهر اقبال پس از انحلال انتخابات و برکنارى از نخستوزیرى تمام تلاش خود را معطوف ساخت تا شاید بتواند از فروپاشى حزب جلوگیرى نماید. از جمله اقدامات او اختصاص 2 روز هفته به ملاقات افراد حزبى، تلاش در نشان دادن آغاز دوره جدید حیات حزب، تغییر در ساختارتشکیلاتى حزب، گردهمایى «رؤساى کمیتههاى حزب در سراسر کشور» با هدف تقویت و گسترش حزب در همه ایران و دیدار هیأت رئیسه حزب با محمدرضا پهلوى و تأکید شاه بر ضرورت وجود احزاب بود.
اما وضعیت بدتر از آن بود که او فکر مىکرد. یکى از انگیزههاى اصلى عضویت اعضا در حزب دستیابى به مقام و مسند دولتى بود که با کنار گذاشته شدن اقبال از نخست وزیرى این انگیزه از میان رفت و مطلب دیگر در عدم موفقیت او، از دست دادن مقبولیت شخصیتى او بود؛ به گونهاى که در زمان ریاست دانشگاه تهران ـ پس از نخستوزیرى ـ حتى اتومبیل او را آتش زدند.
شرایط افکار عمومى به گونهاى بود که اقبال آن را تاب نیاورد؛ به ناچار زندگى خارج از کشور را برگزید. روز یکشنبه 10 / 2 / 40 آقاى دکتر اقبال مطالبى به شرح زیر بیان داشته است:
«روز سهشنبه فراکسیون حزب ملیون را در مجلس تشکیل خواهم داد و به نمایندگان خواهم گفت. من مأمورم بایستى به خارج بروم و حزب ملیون هم باید بر پایه خود وجود داشته باشد. هر کس با ما هست باشد و اگر هم نیست تشریف ببرد و همچنین با حزب مردم تصمیم مىگیریم که دیگر هیچکدام از آقایانى که در حزب ما بودند آنها نپذیرند و همچنین ما هم نمىپذیریم مگر اینکه بروند یک حزب دیگرى تشکیل بدهند. ضمنا اظهار داشته هر چه زودتر مىبایستى بروم به لندن. و از رهبرى حزب استعفا مىدهم؛ چون ممکن است بگویند رهبر حزب ملیون رفته در لندن از ملکه الیزابت دستور بگیرد. و به نظر من با وقارتر و با شخصیتتر از آقاى جم کسى را براى رهبرى حزب ملیون نمىدانم. همچنین باید یک نفر دبیر کل حراف و زرنگ که بتواند حزب را خوب اداره کند در نظر بگیرم...»[21]
پس از تلاشهاى ناکام اقبال و خروج او از کشور عملاً حزب تعطیل شد، هر چند هنوز نامى از حزب ملیون باقى بود.
اقبال که بدون استعفاى از رهبرى حزب، ایران را ترک کرد، طى نامهاى به محمود جم تصمیم خود را اعلام مىدارد.
بنا به اظهار محمود جم (سناتور سابق و عضو لژ بیداری) دکتر اقبال در آخرین نامه خود که خطاب به (جم) نوشته است از قبول رهبرى حزب ملیون امتناع ورزیده و اعلام نموده است که چون فعلاً خیال مراجعت به ایران را ندارد از قبول این مسئولیت معذور مىباشد.[22]
تلاشهاى کژدار و مریز یاران اقبال در احیاى حزب نتیجهاى در بر نداشت. سال 1342 اقبال به ایران بازگشت و بازگشت او بارقهاى از امید در میان یاران حزبى او ایجاد کرد.
«دکتر منوچهر اقبال که از بدو ورود خود به ایران در حزب ملیون سکوت اختیار کرده بود و در پاسخ دوستان قدیمى خود در مورد احیاى تشکیلات حزب ملیون گفته بود فعلاً وقت این کارها را ندارد. سه روز قبل به دکتر احمد امامى دبیر موقت حزب ملیون اظهار داشته در مراجعت از سفرجنوب به دیدار هیئت و شوراى مرکزى حزب ملیون خواهد رفت و در مورد حزب مذاکره خواهد نمود.»[23]
هر چند در اسناد ساواک تا سال 1345 تحرکات صورى چون تلگراف امامى به عنوان دبیرکل حزب ملیون به شاه و پاسخ او به حزب را مشاهده مىکنیم اما ساواک آن حزب را از سال1342 بالفعل منحل شده تلقى مىنماید:
«اخیراً دکتر اقبال در برابر سؤالات مکرر دوستان و همفکران حزبى خود صریحاً اظهار داشته است که تا پایان مدت تصدى مقام ریاست هیئت مدیره شرکت ملى نفت از شرکت در هر نوع فعالیت حزبى معذور خواهد بود. و به این اعلام نظر آخرین بقایاى حزب ملیون از ادامه فعالیتهاى خویش قطع امید نموده و حزب مذکور بالفعل منحل شده تلقى گردیده است.»[24]
پینوشتها:
[1]- سازمان CIA پس از کودتاى ننگین 28 مرداد 1332 که تجربیات ملى شدن نفت و قیام 30 تیر را داشت به منظور حفظ سلطه بر ایران به یک سازمان اطلاعاتى قوى نیاز داشت لذا اقدام به پىریزى ساواک در سال 1335 نمود که بعداً توسط سرویس مخفى اسرائیل MOSSAD تکمیل گردید و پس از چندى در صف سازمانهاى مخوف دنیا درآمد.
[2]- در گفتمان غیر رسمى سیاسى، سردار فاخر حکمت، مسئول تشکیل حزب اکثریت بود که با انصراف او دکتر اقبال عهدهدار این امر شد.
[3]- مئیر عزرى، یادنامه، ص 5.
[4]- مرکز بررسى اسناد تاریخى، رجال عصر پهلوى، دکتر منوچهر اقبال به روایت اسناد ساواک، مقدمه.
[5]- روزنامه مهر ایران، 15 دى ماه 1338.
[6]- شهرام یوسفى فر، حزب ملیون به روایت اسناد ساواک، ص 38 به نقل از کیهان 8 / 10 / 1336.
[7]- همان ص 52.
[8]- اسناد ساواک.
[9]- اسناد ساواک مورخه 29 / 3 / 38، شماره 801.
[10]- اسناد ساواک ـ بهمن 1338.
[11]-اصغر صارمى شهاب، احزاب دولتى، ص 135.
[12]- اسناد ساواک، شماره 2ـ3ـ1322، مورخه 14 / 4 / 37
[13]- اسناد ساواک، شماره 2ـ 3ـ 2376 ـ 16 / 6 / 37.
[14]- اسناد ساواک، شماره 3ـ3ـ4751، تاریخ 28 / 10 / 37.
[15]- شهرام یوسفى فر، همان صفحه 72.
[16]- اسناد ساواک، شماره 2 ـ 3 ـ 417، تاریخ 5 / 2 / 38.
[17]- روزنامه مهر ایران، 17 خرداد 1339.
[18]- اسناد ساواک، شماره 2 ـ 3 / 1575، تاریخ 28 / 3 / 39.
[19]- اسناد ساواک، شماره 303، تاریخ 1 / 5 / 39.
[20]- اسناد ساواک شماره 2 ـ 3 ـ 3497، تاریخ 4 / 7 / 39.
[21]- اسناد ساواک، شماره 502 س ـ ت، تاریخ 11 / 2 / 40.
[22]- اسناد ساواک، شماره 3190 / 312، تاریخ 23 / 7 / 40.
[23]- اسناد ساواک، شماره 300ـ / 630ن، تاریخ 6 / 9 / 42.
[24]- اسناد ساواک.
دکتر منوچهر اقبال مؤسس حزب ملیون
دکترمنوچهر اقبال مؤسس حزب ملیون
دکترمنوچهر اقبال مؤسس حزب ملیون
نصرتالله کاسمی دبیر کل حزب ملیون و نماینده مجلس شورای ملی از ساری
نصرتالله کاسمی دبیر کل حزب ملیون و نماینده مجلس شورای ملی از ساری
نصرتالله کاسمی دبیر کل حزب ملیون و نماینده مجلس شورای ملی از ساری
نصرتالله کاسمی دبیر کل حزب ملیون و نماینده مجلس شورای ملی از ساری
حبیبالله آموزگار از وابستگان استعمار انگلیس و عضو عالی حزب ملیون و پدر جمشید آموزگار از آخرین نخستوزیران سلطنت پهلوی
حبیبالله آموزگار از وابستگان استعمار انگلیس و عضو عالی حزب ملیون و پدر جمشید آموزگار از آخرین نخستوزیران سلطنت پهلوی
حبیبالله آموزگار از وابستگان استعمار انگلیس و عضو عالی حزب ملیون و پدر جمشید آموزگار از آخرین نخستوزیران سلطنت پهلوی
حبیبالله آموزگار از وابستگان استعمار انگلیس و عضو عالی حزب ملیون و پدر جمشید آموزگار از آخرین نخستوزیران سلطنت پهلوی
عبدالرضا انصاری از مهرههای آمریکا و پایهگذار حزب ملیون، عضو حزب ایران نوین و عضو فراماسونری اهواز وابسته به اسکاتلند
عبدالرضا انصاری از مهرههای آمریکا و پایهگذار حزب ملیون، عضو حزب ایران نوین و عضو فراماسونری اهواز وابسته به اسکاتلند در حال گزارش به شاه
عبدالرضا انصاری و اشرف پهلوی در بازدید از نمایشگاه
عبدالرضا انصاری در جلسه به همراه اشرف پهلوی
عزالممالک اردلان از اعضای حزب ملیون و نماینده مجلس شورای ملی از سنندج به همراه اقبال
عزالممالک اردلان از اعضای حزب ملیون و نماینده مجلس شورای ملی از سنندج
دکتر سید احمد امامی دبیر کل حزب ملیون
دکتر سید احمد امامی دبیر کل حزب ملیون
دکتر سید احمد امامی دبیر کل حزب ملیون
دکتر سید احمد امامی دبیر کل حزب ملیون
محمد حجازی سناتور مجلس سنا و عضو کمیته مرکزی حزب ملیون
محمد حجازی سناتور مجلس سنا و عضو کمیته مرکزی حزب ملیون
محمود جم نائب رئیس کمیته مرکزی حزب ملیون و از وابستگان قدیمی استعمار انگلیس
محمود جم نائب رئیس کمیته مرکزی حزب ملیون و از وابستگان قدیمی استعمار انگلیس
دکتر خانبابا بیانی عضو کمیته مرکزی حزب ملیون و فراماسون
دکتر خانبابا بیانی عضو کمیته مرکزی حزب ملیون و فراماسون
محمود منصوری نراقی مؤسس و مدیر روزنامه ملیون
سرتیپ محمدعلی صفاری از اعضای کمیته مرکزی حزب ملیون و فراماسونر
محمد شاهکار عضو کمیته مرکزی حزب ملیون
عماد تربتی عضو کمیته مرکزی حزب ملیون و سناتور و عضو فراماسونری
تعداد مشاهده: 6625