امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده است: غافل‌ترین و ناآگاه‌ترین مردم کسی است که به دگرگونی و حال به حال شدن دنیا پند نگیرد. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.*** قرار دادن اسناد متقن و جهت دهنده در فضای مجازی به بسیاری از محققان و نویسندگان کمک شایانی خواهد کرد. مقام معظم رهبری در دیدار با کارکنان مرکز اسناد انقلاب اسلامی مورخه 1390/1/31.

مقالات با درج سند

نگاهی به زندگی و مبارزات آیت‌الله علی اسلامی، امام جمعه شهرستان تاکستان


تاریخ انتشار: 07 آبان 1401


زندگینامه

آیت‌الله حاج شیخ علی تاری‌وردی مشهور به اسلامی شالی در سال 1326ش در خانواده‌ای مذهبی در روستای شال به دنیا آمد. 

پدرش کربلائی احمد از شیفتگان خاندان عصمت و طهارت و از علاقمندان مخلص حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و مادرش صدیقه، خاله آیت‌الله سیدحسن موسوی شالی بود.

 

تحصیلات

شیخ علی اسلامی،[1] تحصیلات خود را به رسم مألوف از مکتبخانه آغاز و سپس تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ای که توسط  شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی و آیت‌الله شالی تأسیس شده و به نام مدرسه اسلامی از شعب جامعه تعلیمات اسلامی تهران بود، سپری کرد.   

او که در دوران کودکی از نعمت پدر محروم شده و تحت تعلیم و تربیت آیت‌الله موسوی شالی قرار گرفته بود، در سال 1340ش، در حالی که نوجوانی 15ـ 14ساله بود، وارد حوزه علمیه گردید و به فراگیری دروس حوزوی مشغول شد. حضور شیخ علی در مدرسه سردارین شهر قزوین، همزمان با نهضت امام خمینی (ره)، فرصت بسیار مناسبی بود تا وی که از رهنمودهای آیت‌الله سیدحسن شالی در مسیر مبارزه بهره‌مند بود، از ابتدای طلبگی در میدان مبارزه حضور یابد.

شیخ علی که در ابتدای دروس حوزوی در روستای شال و منزل موسوی شالی ساکن بود، از مهرماه سال 1343ش، همزمان با جریان تصویب لایحه کاپیتولاسیون و مخالفت امام خمینی  با آن، در مدرسه سردارین قزوین ساکن شد و از همین ایام در متن جریان مبارزه قرار گرفت که چگونگی آن در بخش مبارزات ایشان آمده است. 

هنوز مدت زیادی از حضورش در مدرسه سردارین سپری نشده بود که امام خمینی به اتهام مخالفت با لایحه مصونیت مستشاران امریکایی در 13 آبان ماه سال 1343ش دستگیر و بلافاصله به ترکیه تبعید شد و پس از حدود یک سال، در 13 مهرماه سال 1344ش از ترکیه به نجف اشرف انتقال یافت. در این موقع، آقای اسلامی نیز که مقدمات تحصیلات علوم حوزوی را در حوزه قزوین گذرانده و طلبه‌ای 18 ساله بود، برای ادامه تحصیل از مسیری غیرمجاز به نجف اشرف رفت:

«در حدود سال‌های 44 یا 45 با شخصی به نام شیخ علی مروجی به عراق رفتیم و از آنجا در نجف مقیم شدم.»[2]

اقامت در نجف اشرف، فرصت بسیار مغتنمی بود تا ضمن بهره‌گیری از محضر علمای بزرگ حوزه علمیه نجف، از محضر درس امام خمینی نیز بهره‌مند شود.[3] دوره سطح را در محضر آیات شیخ مجتبی لنکرانی، شیخ فیاض، سیداسدالله مدنی و شیخ صدری بادکوبه‌ای گذراند، سپس درس خارج را به مدت چهار سال از محضر امام خمینی ، آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی و شهید سیدمحمدباقر صدر فرا گرفت.[4]

آیت‌الله اسلامی از زمانی که بر مسند تدریس قرار گرفت، بیش از چهل بار کتاب «صمدیه» را تدریس کرد که کتاب شرح صمدیه ابومهدی[5] محصول این تدریس است.[6]

ایشان پس از حدود 6 سال اقامت در نجف اشرف، برای دیدار مادر و اقوام و همچنین تشکیل خانواده به ایران مراجعت کرد، ولی در زمانی که قصد بازگشت به نجف اشرف را داشت به علت تیرگی روابط ایران و عراق این مسافرت صورت نگرفت و آیت‌الله اسلامی نیز در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس مشغول شد:

«چون پس از مدتی روابط ایران و عراق تیره شد، دیگر امکان بازگشتم به عراق از بین رفت، در نتیجه در ایران اقامت، در حال حاضر همانطور که اشاره کردم در حوزه علمیه قم، اصول و فقه را تدریس می‌کنم.»[7]

 

مبارزات

شیخ علی اسلامی طلبه‌ای 15ـ 14 ساله بود که نهضت امام خمینی  آغاز شد و او به تبعیت از آیت‌الله سیدحسن روئین معروف به موسوی شالی که هم پسرخاله‌اش بود و هم مرشد و راهنمای او محسوب می‌شد، در جریان فعالیت‌های انقلابی قرار گرفت و از همان آغاز دلبسته‌ی امام خمینی شد.

او در ماجرای تبعید امام خمینی شاهد دستگیری آیت‌الله موسوی شالی بود که دو روز بعد از تبعید ایشان به ترکیه، بر فراز منبر گفته بود:

«مسلمانی دیگر تمام شد. مرجع تقلید ما را از خانه بیرون کشیدند و بردند. آقای آیت‌الله خمینی چه گناهی کرده بود، چه تقصیری داشت که او را از خانه‌اش بیرون بردند. آقایان اینها مخالف دین هستند. خدایا اینها را نابود کن. خدایا چه خاکی به سرمان بریزیم، مرجع تقلید ما را بردند. کار ما باید چه بشود. خدایا هر چه زودتر صاحب‌الزمان ما را برسان که ما را از دست این ظالمان نجات دهد.»[8]

شیخ علی که تحت تعلیم آیت‌الله موسوی شالی، در مکتب مبارزاتی امام رشد کرده بود، با شهامت و شجاعت، در راستای نهضت امام خمینی به فعالیت مشغول شد و زمانی که به سن 18 سالگی رسید، نه تنها عکس ایشان را با نوشتنِ نام خود در ذیل آن، به دیوار مدرسه سردارین نصب کرد که توزیع آن در سطح شهر قزوین نیز یکی از اقدامات او بود:

«در چند ماه قبل، عکس آقای خمینی را جلو حجره خود به دیوار نصب نموده بودم. آقای کبیری مأمور اطلاعات شهربانی [من را] به اطلاعات شهربانی برد، در شهربانی متعهد شدم که دیگر عکس آقای خمینی را به دیوار نصب نکنم و ضمناً عکس‌های آقای خمینی را در شهر منتشر ننمایم.»[9]

پس از گذشت چند ماه، در آذر ماه سال 1344ش برای بار دیگر عکسی به دیوار حوزه علمیه سردارین نصب شد که دارای امضای صفرعلی اسلامی شالی بود و در ذیل آن نوشته شده بود:

«امید است در همین زودی‌ها معظم‌له به حوزه علمیه قم مراجعت فرموده و مردم غیور ایران خصوصاً سلسله جلیله روحانیت خرسند و شادان شده، بیش از پیش سپاسگزار باشند.»[10]

و این حرکت، احضار مجدد او را به دنبال داشت:   

«چون نامِ صفرعلی اسلامی شالی در ذیل عکس فوق دیده می‌شد، لزوماً صفرعلی نامبرده که خود را فرزند احمد شهرت تاری‌‌وردی معروف به اسلامی شالی متولد 1326 دارای شناسنامه 34 قزوین محصل علوم دینی مدرسه سردارین معرفی می‌نمود، به دایره اطلاعات دلالت، در مورد نوشتجات خطی حواشی عکس و غیره بازجوئی گردید که اظهار می‌دارد این عکس چند ماه قبل(سال جاری) مال من بود و ذیل آن را برای ‌اینکه شناخته شود با خط خود نوشته و امضاء کرده‌ام و اضافه نمود از طرف اطلاعات شهربانی قزوین در همان چند ماه قبل به من ابلاغ کرده و تعهد گرفتند عکس مذکور را پائین آورده دیگر به دیوار مدرسه الصاق ننمایم که به همین نحو عمل کردم.»[11]

این ماجرا به همین جا ختم نشد و آقای نقدعلی حیدری که به شغل علافی در خیابان مولوی قزوین اشتغال داشت، به شهربانی آمد و متعهد گردید تا: «آقای صفرعلی شهرت تاری ‌وردی معروف به اسلامی شالی شغل محصل علوم دینی در مدرسه سردارین قزوین را در ساعت 8 صبح روز 29 / 9 / 44 به سازمان اطلاعات و امنیت شهرستان قزوین» تحویل دهد[12] و در موعد مقرر نیز، ساواک قزوین ضمن بازجویی مجدد از شیخ صفرعلی تاری‌وردی، او را به همراه 24 برگ پرونده، به «دادستانی دادگاه عادی 02 لشگر 1 گارد»، اعزام نمود[13] و دادستانی نیز دستور بازداشت او را به اتهام «تحریک و اهانت» صادر و از روز 29 / 9 / 44 در زندان شهربانی بازداشت شد[14] که پس از دو روز منجر به آزادی وی گردید:

«صفرعلی تاری وردی... به موجب نامه شماره 1820 / ب2- 1 / 10 / 44 بازپرس 2 دادگاه عادی قزوین با معرفی کفیل به مبلغ ده هزار ریال، روز 1 / 10 / 44 از زندان آزاد گردیده است.»[15]

و حدود یک ماه بعد نیز قرار منع تعقیب وی صادر شد:

«طبق محتویات پرونده و اینکه قبلاً صفرعلی تاری‌وردی و چند نفر طلاب، با شعبان آشوری سرایدار همان مدرسه برعلیه همدیگر به کلانتری شکایت نموده‌اند و روی سابقه عداوت قبلی و عدم تطابق و شباهت خطوط و جملات حاشیه‌ عکس با خط نامبرده و جملات که نامبرده در ذیل تحریر نموده، اهانتآمیز به کسی نبوده و خود نیز معترف به آن است و از نوشتن جملات دیگر اظهار بیاطلاعی نموده و عدم سوءپیشینه سیاسی، چه در آن ساواک و چه در شهربانی قزوین و فقد دلیل کافی برای نامبرده قرار منع پیگرد صادر گردیده است.»[16]

شیخ علی پس از این دوره مبارزاتی، در حالی که جوانی 18ساله بود، تصمیم به رفتن به نجف اشرف گرفت که این اقدام، به همراه دوستش شیخ علی مروجی از مسیری غیرمجاز عملی شد. حضور در نجف اشرف و شرکت در درس امام خمینی و بهره‌گیری از طرح مسئله ولایت فقیه و تکثیر و توزیع نسخه‌های عربی آن، بخشی از فعالیت‌های او در این دوران است.

پس از بازگشت از عراق هنوز مدت کوتاهی از حضور وی در ایران نگذشته بود که ارسال نشریه «ماهنامه راه اتحاد» به آدرس ایشان در مدرسه سردارین قزوین، اداره کل سوم ساواک را نسبت به او حساس کرد تا در نامه‌ای به ساواک قزوین بنویسد:

«دستور فرمائید به نحو مقتضی نسبت به روشن ساختن نحوه فعالیت‌های مضره سیاسی مشارالیه و همچنین ارتباطات مشکوک او، اقدام لازم معمول و نتیجه را به این اداره کل گزارش نمایند.»[17]

حدود 3 سه ماه پس از این نامه درحالی که ایشان در تلاش برای بازگشت به نجف اشرف بود و برای این منظور تقاضای گذرنامه کرده بود، اداره کل سوم به ساواک قزوین نوشت:

«نامبرده بالا از طریق شهربانی کل کشور تقاضای صدور گذرنامه به مقصد عراق را نموده است. اخیراً دو طغری پاکت محتوی نشریه راه اتحاد و نشریه باختر امروز، نشریه سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور از نجف، توسط علی مروجی به آدرس قزوین مدرسه سردار[ین] جهت مشارالیه ارسال گردیده است. خواهشمند است دستور فرمایند با توجه به اینکه نشانی محل سکونت وی قزوین خیابان موسوی کوچه عربشاهی پلاک 7 می‌باشد، نسبت به احضار و اخذ اطلاعات از او اقدام و روابط وی را با علی مروجی و همچنین نحوه افکار و تمایلات سیاسی و وابستگی و فعالیت احتمالی یاد شده را با گروه‌های مشکوک و مضره روشن و نتیجه را به این اداره کل گزارش نمایند.»[18]

چون این ایام، مصادف با ماه مبارک رمضان بود و آیت‌الله اسلامی برای تبلیغ به روستاهای اطراف شهر قزوین رفته بود، ساواک قزوین موفق به احضار او نشد و حدود دو هفته بعد در پاسخ به اداره کل سوم نوشت: «به محض بازگشت، برابر ابلاغیه معطوفی اقدام خواهد شد.»[19] و پس از پایان ماه مبارک رمضان نیز، چون موفق به این اقدام نشد، در نامه دیگری نوشت:

«صفرعلی تاری‌وردی فرزند احمد ... پس از پایان ماه مبارک رمضان بلافاصله به قم عزیمت کرده است و برابر تحقیقات معموله در قم . بخش 2 . خاک فرج . خیابان ششم بهمن . کوچه شش‌ متری . کوچه گلزار پلاک 22 منزل سیدعلی موسوی شالی ساکن می‌باشد. ضمناً وی در چندی قبل، نام خود را به ابوالفضل تغییر داده است. علیهذا مقرر فرمایند در مورد ابلاغیه شماره 6694 / 312- 16 / 8 / 50 آن اداره کل، از طریق ساواک مربوطه اقدام مقتضی معمول و جهت ضبط در سوابق، چگونگی نیز به این ساواک اعلام گردد.»[20]

در این ایام که فعالیت گروه‌های مسلح رو به فزونی گذاشته بود و دستگاه امنیتی ساواک در شرایط ویژه‌ای قرار داشت، تغییر نام ایشان به «ابوالفضل» نیز از موضوعاتی بود که حساسیت بیشتر ساواک را برانگیخت. در همین موقع، ساواک قم ایشان را احضار و درباره نشریاتی که از نجف اشرف برای او ارسال شده بود، تحقیق کرد[21] و در همان روز نیز ایشان را آزاد نمود:

«در سال گذشته یک بار به ساواک قم احضار شده و در مورد اعلامیه‌ای که برایم به وسیله پست فرستاده شده بود، مورد بازجوئی قرار گرفتم و همان روز هم از ساواک آزاد شدم.»[22]

مسافرت‌های مکرر ایشان از قم به قزوین و فعالیت‌های تبلیغی و روشنگرانه‌ی گسترده‌ای که داشت، موجب شد که ساواک قزوین در سال 1351ش وی را احضار و پیرامون این اقدامات توضیح بخواهد:

«س . شما که ساکن قم می‌باشید، اغلب به قزوین مسافرت می‌نمائید، هدف شما از مسافرت به قزوین چیست و در چه محلی سکونت می‌نمائید.

ج . در ایام تعطیلی حوزه به منظور استفاده از آب و هوای قزوین به اتفاق خانواده‌ام به قزوین آمدم، ولی اصولاً در اوقات دیگر هم به منظور کارهای متفرقه از جمله تدریس ادبیات عرب و منطق به قزوین آمده‌ام و در تابستان در جلسه تفسیر قرآن که در مدرسه صالحیه تشکیل می‌شد و در ماه مبارک رمضان، هم در شال منبر می‌رفتم و هم در جلسه اخیرالذکر شرکت می‌کردم.»[23]

که این احضار به تعهدی به شرح زیر منجر شد:

«اینجانب صفرعلی تاری‌وردی فرزند احمد مدرس حوزه علمیه قم، بدینوسیله متعهد می‌شوم علاوه بر اینکه غیر از مطالب مذهب صحبتی نکرده، چهار قطعه عکس خود را در صورت آمدن به قزوین تسلیم ساواک قزوین نمایم.»[24]

آگاه کردنِ مردم از جنایات رژیم شاهنشاهی یکی از فعالیت‌های اصلی روحانیونی بود که در مسیر مبارزه قرار داشتند و این امر نیازمند سازماندهی و ایجاد کانون‌ها و نهادهای دینی بود از این رو از اوایل سال 1348ش در شهر قزوین کانونی تحت نظر آیت‌الله حاج شیخ هادی باریک بین شکل گرفت که به عنوان «کانون ناشرین حق» شناخته شد:

«از اول سال جاری حدود 20 نفر از جوانانی که سن آنان بین 14 الی 17 سال می‌باشد، گرد یکدیگر اجتماع و به تفسیر قرآن و دیگر مسائل مذهبی می‌پردازند. مؤسس و رهبری این جلسات را آقایان محمدابراهیم[هادی] باریک‌بین و سیدعلی جزمه‌ای به عهده دارند و نام جلسات مورد بحث را کانون ناشرین حق گذارده‌اند و برای اعضاء کانون مذکور، کارت عضویت صادر نموده‌اند. این جلسات به طور غیرمنظم فقط در منزل اعضاء تشکیل می‌شود.»[25]

در سال 1352ش آیت‌الله حاج شیخ علی اسلامی به‌رغم اینکه ساکن قم بود، به صورت منظم به قزوین می‌آمد و یکی از سخنرانان این کانون بود. ایشان با توجه به شرایط موجود اجتماعی و تبلیغاتی که پیرامون مکاتب انحرافی کمونیسم و سوسیالیسم صورت می‌گرفت، در جلسات این کانون به بررسی تفکرات انحرافی و مقایسه آنها با مکتب حیات بخش اسلام می‌پرداخت. همین مقایسه و بررسی بود که موجب شد تا گزارشگر ساواک درباره هدف ایشان از طرح این مباحث بنویسد:

«نظر گوینده از بیان مطالب فوق آن بود که به حاضرین تفهیم نماید دول بزرگ، کشورهای کوچک را تحت استعمار و استثمار خود در می‌آورند.»[26]

و زمانی که برنامه اقتصادی این مکتب‌ها را مورد بررسی و مقایسه قرار داد نیز نوشته شد:

«منظور اسلامی از بیان مطالبی در زمینه کمونیزم و امپریالیسم آن است که مضار دو مکتب فوق را قبلاً تشریح نماید تا در اقتصاد اسلامی نقاط مثبت این اقتصاد، بیشتر مورد شناسائی واقع گردد.»[27]

هدف از برگزاری این جلسات، از طرفی آگاه کردنِ جوانان و رشد تعالی آنان و از سویِ دیگر تربیت کادر مبارزاتی برای نهضت امام خمینی بود که این هدف از چشم مأموران ساواک دور نماند و به همین علت ایشان برای بار دیگر مورد احضار و تذکر قرار گرفت:

«در ظرف چند هفته اخیر یک بار اشکوری و یک بار نامبرده بالا[صفرعلی تاری وردی] به جهت آنکه عنوان می‌شد مبادرت به تبلیغ به نفع خمینی می‌نمایند احضار و مورد تذکر واقع شده‌اند و آنچه مسلم است دو نفر مذکور از طرفداران خمینی می‌باشند.»[28]

 

تاکستان کانون مبارزات آیت‌الله علی  اسلامی

12دی ماه سال 1354ش، مصادف با اول ماه محرم‌الحرام سال 1396 ق بود. در این موقع که نیروهای امنیتی و انتظامی درگیر جنگ‌های مسلحانه خیابانی فراوانی بودند و اختلافات درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) نیز علنی شده و گروهی از آنان به صورت آشکار و با انتشار بیانیه، تغییر مواضع خود را اعلام و به سوی تفکرات مارکسیستی رفته بودند، آیت‌الله سیدحسن شالی، پسرخاله خود شیخ صفرعلی اسلامی شالی و شیخ محمد قاضی‌زاده را برای تبلیغ و ارشاد مردم به شهر تاکستان روانه کرد. شیوه‌ی این دو سخنران در جریان سخنرانی و عدم دریافتِ وجه، موجب شد تا توجه بسیاری از مردم متدین و انقلابی شهر به آنان جلب شود:[29]

«اخیراً دو نفر روضه‌‌خوان که در یک دهه ماه محرم سال 54 در مساجد تاکستان برای مردم روضه خواندند، در پایان کار از دریافت وجه خودداری و اظهار داشتند که قبلاً در این مورد مزد گرفته‌اند و مأموریت داشتند تا دهه مزبور را روضه بخوانند و پس از دنباله ‌گیری قضیه، اظهار داشتند که آقای سیدحسن شالی این مأموریت را به آنان داده است.»[30]

پیش از اینکه آقای اسلامی و آقای قاضی‌زاده برای سخنرانی در دهه محرم به تاکستان بیایند، آیت‌الله سیدحسن شالی که خود قبلاً به تاکستان آمده و برای برگزاری جلسات تفسیر قرآن برنامه‌ریزی کرده بود،[31] در جلسه‌ی مورخه سیزدهم فروردین ماه سال 1355ش در مسجد صاحب‌الزمان(عج) گفت:

«من به شما اهالی تاکستان گفته بودم حتماً در این جلسات، جوانان را نیز بیاورید تا با آنها از در دوستی وارد شده و احکام اسلامی را در میان بگذارم و اینطور که من می‌بینم شما اکثراً یا سواد ندارید و یا سواد قدیمی قرآنی دارید، وجود جوانان در اینگونه مجالس لازم و ضروری است.» 

و منبع ساواک نیز در جریان این حرکت، به خوبی متوجه این موضوع شد که:

«قصدش در حال حاضر نفوذ در مردم تاکستان است زیرا با تحمل رنج مسافرت و به همراه داشتن یکی دو نفر و اینکه در پایان پول و دستمزد دریافت نکند و نیز اینکه غفلتاً سر و کله‌اش پیدا شود، کاملاً قابل توجه بوده و گرچه هنوز منظورش دقیقاً روشن نشده و معلوم نیست که بعد از نفوذ در منطقه چه تصمیمی دارد، معهذا این موضوع قابل بررسی است، خصوصاً از این جهت که تاکنون چند بار اعلام نموده که جوانان را حتماً به اینگونه مجالس بیاورند.»[32]

به همین دلیل بود که اداره کل سوم ساواک پس از بررسی گزارش‌های مربوط به حضور و سخنرانی آیت‌الله سیدحسن شالی در تاکستان از این حرکت به عنوانِ «سربازگیری» تعبیر کرد و طی نامه‌ای به ساواک قزوین، ضمن درخواست کنترل و مراقبت از وی نوشت:

«روشی که نامبرده بالا برای دعوت افراد جهت شرکت در مجالس سخنرانی در پیش گرفته، قابل بررسی بوده و پی‌ بردن به منظور یاد شده با توجه به تأکیدی که در زمینه حضور جوانان در مجالس فوق می‌نماید، حائز کمال اهمیت می‌باشد.

بررسی اظهارات مشارالیه گویای این است که وی با داشتن آمادگی‌های مختلف، به احتمال قریب به یقین دارای فعالیت‌های مضره پنهانی بوده و با عناصر گروه‌های خرابکار در ارتباط می‌باشد. اقدامات و پافشاری وی در مورد تشکیل جلسات و همراه داشتن طلاب جوان و معرفی آنان به عنوان شاگردان خود، از دو نظر باید مورد بررسی قرار گیرد؛

اول آنکه احتمالاً یاد شده با اعمال فوق قصد دارد که با به وجود آوردن یک موقعیت خوب و ایجاد محبوبیت در منطقه بتواند اشخاص ساده‌لوح و زودباور را به دور خود جمع تا از آن طریق یک منبع درآمد برای خود دست و پا نماید. دوم آنکه یاد شده امکان دارد که صرفاً جهت پیاده کردن نیات سوء گروههای خرابکار، احیاناً عامل برنامه‌ریزی مقدماتی برای مساعد نمودن محیط و جلب توجه افراد جوان به منظور سربازگیری از طرف گروههای خرابکار مأموریت داشته باشد که در این صورت با توجه به اظهارات وی در خبر بازگشتی، صورت دوم بیشتر مقرون به حقیقت می‌باشد.»[33]

پس از اینکه فضای دینی و فرهنگی در بین مردم متدین و جوانان انقلابی تاکستان مساعد شد، تأسیس مؤسسه‌ای با عنوان «مرکز تعلیمات دینی»[34] در دستور کار قرار گرفت:

«در روزهای 26 و 25 فروردین ماه 35، اسلامی که خواهرزاده[پسرخاله] سیدحسن شالی معرفی شده، در تاکستان حضور داشت و تمام فعالیت خود را صرف شناسائی و خرید زمین جهت تأسیس مرکز تعلیمات دینی و کتابخانه نمود.»[35]

در این موقع، جوانان متدین و مذهبی تاکستان که به دنبال پاسخ برای پرسش‌های خود می‌گشتند، در حلقه‌ی اول مستمعین آیت‌الله شالی و شاگردِ وی، شیخ علی اسلامی قرار داشتند:

«در تاریخ 17 / 2 / 35 برخلاف برنامه پیش‌بینی شده، سیدحسن شالی نتوانست جهت انجام برنامه‌های مذهبی به تاکستان بیاید... اسلامی مورد بحث از روز 16 / 2 / 35 الی این تاریخ در تاکستان حضور داشته و تماس خود را با گروه جوانان دبیرستانی ادامه داده و ظاهراً قصدش پاسخ گوئی به مسائل و سئوالات مذهبی آنان بوده است.»[36]

متعاقب این برنامه اطلاعیه‌ای دست‌نویس با امضای آیت‌الله حاج شیخ صفرعلی اسلامی منتشر شد که نشانگر هدف والای آیت‌الله موسوی شالی و ایشان در جریان تربیت نسلی مذهبی و انقلابی بود:

«بسمه تعالی . مسئولیت هر فرد مسلمان، مخصوصاً طبقه جوان در مقابل مفاسد اجتماعی و انحرافات اخلاقی و اضطرابات عقائدی در عصر ما ثابت و روشن است. بنابراین وظیفه همگان است که در اصلاح خود و دیگران و تصحیح اعتقادات و رشد تکاملی و اخلاق قدم بردارند. و ما به همین جهت در ایام تعطیلی تابستان برنامه‌ای به شرح زیر ترتیب داده و تقاضا می‌شود عموم علاقمندان مخصوصاً آموزگاران. دانشجویان. دانش‌آموزان در این برنامه آموزنده شرکت نمایند.

تعلیم قرآن. بررسی مسائل اسلامی. مقاله‌نویسی در مسائل اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی اسلام . پاسخ ‌گوئی به سئوالات و مشکلات جوانان.»[37]

توضیح این هدف در سخنان آقای اسلامی در مسجد صباغان که شرکت‌کنندگان آن را «حدود صد نفر» و ترتیب نشستنِ آنان را «دایره‌وار» نوشته‌اند، به شرح زیر به ثبت رسید:

«من در اعلامیه تهیه شده 4 مطلب را متذکر شده‌ام و در دستور کار خود قرار داده‌ام. مجالس من، مجلس روضه‌خوانی نیست بنابراین در این جلسات بیشتر افرادی بایستی شرکت نمایند که حداقل سواد را داشته باشند تا مطالب مرا بتوانند بفهمند و درک کنند.»[38]

به همین دلیل بود که گزارشگر ساواک در اظهار نظر خود پیرامون این شیوه‌ی تبلیغ، گزارش داد:

«به نظر می‌رسد که برنامه‌های اسلامی و شالی متضمن تعلیم یک سلسله مطالب اجتماعی نزدیک به سیاسی است که می‌خواهند با این ترتیب به افراد باسواد خصوصاً طبقه جوان تفهیم و آموزش دهند تا شاید بعداً بر وفق مراد خود مورد بهره‌برداری قرار دهند.»[39]

و باز هم اداره کل سوم ساواک که این سخنرانی‌ها و نحوه فعالیت آیت‌الله شالی و اسلامی در تاکستان را به دقت مورد توجه قرار داده بود، در رهنمودی دیگر به ساواک قزوین نوشت:

«همانطوری که قبلاً نیز اعلام گردیده، منظور نامبردگان بالا از تشکیل جلسات مذهبی صرفاً به خاطر آماده نمودن محیط برای اجرای نیات براندازی بوده و حالیه با تعطیل گردیدن مدارس و دانشگاه‌ها که منجر به باز شدن پای افراد تحصیلکرده به این ‌مکان خواهد گردید، بالطبع فعالیت مشارالیهم در سطح وسیع جهت تحت تأثیر قرار دادن افکار شرکت‌‌کنندگان انجام خواهد شد. نحوه عنوان مطالب از ناحیه یادشدگان، به خصوص اسلامی، نشان می‌دهد که مشارالیهم با دایر نمودن جلسات قرآن در مسجد صاحب‌الزمان و با استفاده از پوشش‌های مختلف مذهبی در اظهارات خود، هدفی جز اغفال و سوق‌دادن افراد شرکت‌کننده به سمت اقدامات براندازی ندارند. برگزاری این قبیل جلسات متضمن صرف هزینه‌هائی بوده ولی بررسی سوابق در این مورد گویای این است که دو نفر مذکور تاکنون هیچگونه وجهی از شرکت‌کنندگان و اهالی برای مخارج جلسات متشکله دریافت ننموده‌اند که در این صورت شناسائی منابع درآمد مشارالیهم حائز اهمیت می‌باشد. اگر این فرض پیش بیاید که گردانندگان این جلسات در حال حاضر هدفی جز بحث پیرامون مسائل دینی ندارند ولی سوابق موجود گویای این است که اولاً آن منطقه با برخورداری نسبتاً زیاد از متعصبین مذهبی که هر کدام به نوبه خود و با شرکت در جلسات دینی متشکله دست به اقداماتی در جهت براندازی زده‌اند، مکان خوبی برای فعالیت‌های اعضاء وابسته به گروه‌های برانداز می‌باشد. ثانیاً سوابق موجود نشان می‌دهد که عناصر متواری گروه به اصطلاح مجاهدین خلق با استفاده از این محیط افراد جوان و مورد نظر خود را از میان افراد شرکت‌ کننده انتخاب و پس از دادن آموزشهای لازم و حصول اطمینان از آمادگی آنها، شروع به کار عملی از قبیل توزیع اعلامیه و تهیه سلاح و مواد منفجره توسط افراد نشان شده می‌نماید.

علیهذا به منظور پیشگیری از هرگونه فعالیت‌های احتمالی دو نفر مورد بحث در آینده، خواهشمند است دستور فرمائید اولاً مشارالیهم احضار و به آنها گوشزد نمایند که در مجالس متشکله فقط به بحث و گفتگو پیرامون مسائل مذهبی پرداخته و از عنوان مطالب تحریک‌آمیز خودداری نمایند و چنانچه مواردی خلاف موضوع فوق مشاهده گردد، تصمیمات مقتضی درباره آنها اتخاذ خواهد شد. ثانیاً با زیرپاکشی و به نحو کاملاً غیرمحسوس، منابعی که برای برگزاری و تشکیل جلسات مورد بحث کمک مادی می‌نمایند، شناسائی گردند. نتیجه را همراه با مشخصات بیشتر و یک قطعه عکس اسلامی و مراقبت دقیق از اعمال و رفتار یادشدگان به این اداره کل اعلام نمایند.»[40]

بر اساس این تحلیل و دستور در نامه‌ای به فرماندهی ژاندارمری قزوین نوشته شد:

«دستور فرمائید شیخ صفرعلی تاری‌وردی که در مرکز بخش تاکستان معروف به(ابوالفضل) اسلامی و علی‌الظاهر به امور مذهبی اشتغال دارد، با در دست داشتن 4 قطعه عکس، در ساعت اداری به این سازمان هدایت و معرفی گردد.»[41]

که این اقدام پس از دو ماه و چند روز در تاریخ بیستم مهر ماه سال 1355 عملی شد:

«بدینوسیله نامبرده فوق اعزام و معرفی می‌گردد. به مشارالیه ابلاغ گردید با در دست‌ داشتن چهار قطعه عکس پرسنلی، در اول وقت اداری روز 20 / 7 / 35 خود را به آن اداره معرفی، مقرر فرمائید حضور وی را به این ‌گروهان اعلام دارند.»[42]

احضار ایشان در این نوبت به ساواک، موجبِ «تذکر شدید» گردید و از او خواسته شد تا از این پس:

«دقیقاً مراقب اعمال و رفتار خود بوده و در گفتارهای خود چه در مجالس قرائت قرآن و چه در منابر، دقت نماید تا مذاکرات و بیاناتش فقط بحث و گفتگو پیرامون مسائل مذهبی باشد و مخصوصاً از عنوان کردن مطالب تحریک‌آمیز قویاً خودداری نماید.»[43]

فرا رسیدن ماه محرم، فرصت مناسبی بود تا آیت‌الله اسلامی برای بار دیگر راهی تاکستان شود تا هم بر عملیات ساختمانی «مرکز تعلیماتی اسلامی تاکستان» نظارت کند و هم از فرصت سخنرانی در مساجد و تکایای شهر برای آگاه سازی مردم بهره بگیرد و این در حالی بود که به علت کنترل شدیدی که وجود داشت،[44] به بهانه شروع کار مدارس و تحصیل، «جلسات بحث خود را با دانش‌آموزان که در آن درباره سرمایه‌داری و کمونیزم بحث می‌نمود»، تعطیل کرد[45] و در سخنرانی‌های خویش نیز جانب احتیاط را رعایت نمود:

«برابر گزارش گروهان تاکستان، تاکنون سخنرانی خلاف از نامبرده مشاهده نگردیده و اعمال و رفتارش از طریق پاسگاه ژاندارمری مرکزی تحت کنترل واقع گردیده است.»[46]

و این در حالی بود که در این ایام، شعارنویسی علیه رژیم شاهنشاهی و محمدرضا پهلوی به صورت مخفیانه در تاکستان صورت می‌گرفت.[47]

در آستانه‌ی محرم سال 1356ش یکی از اعضای گروهی که توسط آیت‌الله اسلامی در شهر تاکستان سازماندهی شده بود، در گزارشی به ساواک قزوین از تشکیل گروهی به نام «دفاع از قانون اسلام در مقابل قانون دولت» و انجام عملیات ایذائی و تخریبی مراکز فساد در تاکستان[48] مانند: «آتش ‌سوزی در کافه مهدی پور و شاهپور و جهانگیر» و «منفجر کردن سینما فرح تاکستان» توسط اعضای این گروه خبر داد و نوشت:

«آقای شیخ اسلامی در منبر مسجد تاکستان اظهار نموده هر کس اینگونه جاها را آتش بزند، مثل اینکه مکه را زیارت کرده و ضمناً دو فقره آتش ‌سوزی فوق در ژاندارمری تاکستان سابقه دارد.»[49]

 

قیام خونین 19 دی

رحلت شهادت گونه‌ی آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی(ره) در اولین روز آبان ماه سال 1356ش زمینه را برای فعالیت دوستداران و شاگردان امام خمینی در ایران فراهم کرد تا در قالب مراسم ترحیم، علناً از امام خمینی و مبارزات ایشان سخن به میان آورند.

رژیم شاهنشاهی که از آبان ماه سال 1343ش بردنِ نام امام را ممنوع کرده بود برای مقابله با این مسئله که نفوذ معنوی بیش از پیش امام را به دنبال داشت، تصمیم به تخریب چهره ایشان گرفت و دستور داد تا با تهیه مقاله‌ای موهن که در روز 17 دی ماه در روزنامه اطلاعات چاپ شد، این هدف را دنبال کند.

در این مقاله که تحت‌ عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» و با نام مستعار احمد رشیدی مطلق تهیه ‌شده بود، حرف‌های توهین‌آمیز تکراری شاه که به دفعات علیه مخالفان، روحانیت و حضرت امام(ره) ایراد کرده بود، مجدداً تکرار ‌گردید. نویسنده مقاله، ضمن هم‌داستان کردن روحانیت با حزب توده به عنوان عوامل استعمار سرخ و سیاه، شخصِ امام خمینی را مورد توهین قرار داد و نوشت:

«این روزها به مناسبت ماه محرم و عاشورای حسینی بار دیگر اذهان متوجه استعمار سیاه و سرخ یا به تعبیر دیگری اتحاد استعمار کهن و نو شده است. استعمار سرخ و سیاهش، کهن و نواش روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با این که خصوصیت ذاتی آن‌ها همانند است خیلی کم اتفاق افتاده است که این دو استعمار شناخته شده تاریخ با یکدیگر همکاری نمایند مگر در موارد خاص که یکی از آن‌ها همکاری نزدیک و صمیمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ایران به خصوص برنامه مترقی اصلاحات ارضی در ایران است. سرآغاز انقلاب شاه و ملت در ششم بهمن ماه 2520 شاهنشاهی، استعمار سرخ و سیاه ایران را که ظاهراً هرکدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصی داشتند با یکدیگر متحد ساخت که مظهر این همکاری صمیمانه در بلوای روزهای پانزدهم و شانزدهم خرداد که به منظور متوقف ساختن و ناکام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پی‌ریزی شده بود. ابتدا کسانی که واقعه را مطالعه می‌کردند دچار یک سردرگمی عجیبی شده بودند زیرا در یک جا ردپای استعمار سیاه و در جای دیگر اثر انگشت استعمار سرخ در این غائله به وضوح دیده می‌شد...»

غروب روز شنبه 17 دی ماه 56 نسخه‌های روزنامه اطلاعات در شهر قم توزیع شد. مطابق معمول و براساس سیاست‌های رژیم، روزنامه‌ها عناوین اصلی خود را به اقدامات خردمندانه! شاه اختصاص می‌دادند. اما طلاب هوشیار و آگاهی که مطالب روزنامه‌ها را برای یافتن خبرهای تازه‌تر تعقیب می‌کردند، در صفحه هفتم این روزنامه به مقاله جدیدی برخوردند: «ایران و استعمار سرخ و سیاه»! همه چیز از این جا آغاز شد. مقاله‌ای که موجی از نفرت و انزجار را در میان روحانیون، طلاب، مردم و دانش‌آموزان برانگیخت و شهر قم را به فریاد و اعتراض فراخواند و نام و یاد امام را در اذهان زنده کرد. خبر اهانت به مرجع شیعیان و رهبر نهضت اسلامی ایران، دهان به دهان در میان طلاب و شهر مذهبی قم پخش شد. مردم قم به دلیل شناخت و علاقه شدید به امام، تحمل اهانت به مرجع و رهبر خود را نداشتند و دل آنان مالامال از مظلومیت آن «عزیز سفرکرده» شد. شهر قم از لحظاتی که محتوای مقاله اهانت‌آمیز آشکار شد، حالت عادی خود را از دست داد. همه مترصد بودند تا انزجار خود را نسبت به اسائه ادب به ساحت مقدس مرجعیت بروز دهند. در حقیقت همه چیز برای ظهور یک قیام عمومی آماده شد و این بار رژیم با سیاست غلط خود، مردم را علیه حکومت بسیج کرد؛ یعنی عکس آن هدفی که در قالب مقاله جست و جو می‌کرد. روشن ‌بینی و فرصت‌‌شناسی اساتید، مدرسین و طلاب حوزه علمیه قم، بروز انزجار و اعتراض مردم را تمهید کرد. اقدام رژیم برای سرکوبی این قیام که به کشتار تعدادی از طلاب و مردم مسلمان و مذهبی منجر شد، آغازی بر پایان عمر رژیم شاهنشاهی بود. 

در این زمان که سراسر کشور در التهاب قیام خونین مردم قم و شهدای آن قرار داشت، خبر از توزیع گسترده اعلامیه در تاکستان توسط شبکه دانش‌آموزیِ تحت نظر آیت‌الله اسلامی داده شد[50] و این درحالی بود که علماء و روحانیون قزوین نیز در مورخه 26 / 10 / 1356 که مصادف با ششم ماه صفر بود، تحت تأثیر قیام مردم قم، اعلامیه‌ای خطاب به «مراجع عالیقدر تشیع» منتشر کردند که در آن آمده بود:

«از حوادث ناگوار اخیر قم که موجب تأثر قاطبه مسلمین گردیده شدیداً متأثر و متألم؛ بدینوسیله حوزه علمیه قزوین ضمن محکوم کردن اینگونه اعمال وحشیانه و ضد انسانی و تقدیر از اقدام مراجع عظام و مدرسین گرام و محصلین حوزه علمیه قم ایدهم الله به تعطیل دروس و همدردی اهالی غیور قم با تعطیل عمومی و ابراز[انزجار] از مندرجات روزنامه‌ها تسلیت خود را به پیشگاه مقدس حضرت حجت ابن الحسن ارواحنا فداء و مراجع عالیقدر شیعه و عموم مسلمین به خصوص خانواده‌های داغدیده عرض نموده و از خداوند متعال پیروزی مسلمین را خواستاریم.»[51]

در این موقعیت، عدم وجود نمایندگی ساواک در تاکستان از یک سو و تغییر نام آیت‌الله اسلامی از تاری‌وردی به اسلامی از سویِ دیگر، موجب شده بود تا بررسی گزارش‌های ارسالی پیرامون فعالیت‌های وی مقداری با مشکل روبه‌رو شود که گزارش زیر نمونه‌ای از آن است:

«شخصی به نام شیخ‌الاسلامی که اهل قم می‌باشد، اخیراً در پوشش روضه‌خوانی به تاکستان آمده و مردم را برعلیه دستگاه مملکتی تحریک و گویا اعلامیه مضره نیز پخش می‌نماید.

 آقای عربی:

 تصور می‌شود این شخص همان شیخ صفرعلی تاری‌‌وردی شالی معروف به اسلامی است. اگر مربوط به وی می‌باشد روی پرونده انفرادی وی اقدام به عمل آید و مورد مراقبت بیشتر قرار گیرد. راجی

این شخص همان تاری‌‌وردی است که قبلاً روی وی اقدام شده است.»[52]

تلاش آیت‌الله اسلامی در تبیین قیام خونین مردم قم به میزانی بود که به‌رغم اینکه این ایام مصادف با ماه‌های محرم و صفر بود و سیاه پوشیدن در آن مرسوم، سیاه‌پوشی ایشان به واقعه‌ی قم نسبت داده شد و سخنان انتقادی وعاظ دیگری که برای مراسم عزاداری این ایام به تاکستان آمده بودند نیز تحت تأثیر ایشان گزارش شد:

«شخصی به نام سلیمانی مدت دو ماه است که به تاکستان می‌آید و در مساجد به منبر می‌رود و تا حدودی خالی از غرض به تبلیغات مذهبی می‌پردازد؛ لکن روز 29 / 10 / 36 ساعت سه بعدازظهر در مسجد صاحب‌الزمان تاکستان، مشارالیه بالای منبر بود که شیخ صفرعلی تاری ‌وردی در حالی که لباس سیاه به تن داشت (در صورتی که ایام محرم سیاهپوش نشده بود) به مسجد وارد شد و سلیمانی با مشاهده وی در مسجد، لحن صحبت را عوض کرد و در لفافه اوضاع ایران را به دوره حجاج ‌بن ‌یوسف و سفاکی او تشابه می‌داد و پیرامون کشف حجاب مطالبی را با ترس و وحشت بیان کرد و سعی می‌نمود تشابه، زیاد روشن و علنی نباشد.»[53]

همین تلاش کافی بود تا شهربانی قزوین، ایشان را به عنوان محرک اصلی مخالفت مردم «نسبت به برنامه‌های اخیر دولت و وقایع 17 و 20[19] دی ‌ماه» معرفی کند[54] و ژاندارمری نیز مأمور مراقبت «از منابر و اعمال و رفتار» وی گردد.[55]

شدت عمل و سخت‌گیری مأموران ژاندارمری در این شرایط، موجب شد که تا تردد آیت‌الله اسلامی به تاکستان حساب شده‌تر صورت پذیرد، تا جایی که درباره برگزاری مراسم اربعین شهدای قم در این شهر نوشته شد:

«نامبرده بالا که تحت تعقیب مأموران ژاندارمری تاکستان است، اخیراً شبانه به تاکستان وارد و در منزل حاج اسماعیل طاهری(اهل تاکستان)، عده‌ای را دور خود جمع و مجلس ترحیمی به عنوان شب چهلم کشته ‌شدگان قم ترتیب می‌دهد و صبح روز بعد وسیله حاج اسماعیل طاهری که راننده است، به قزوین برده شده تا به قم عزیمت نماید.»[56]

در این ایام کنترل و مراقبت از جوانانی که از چند سال پیش تحت آموزش آیت‌الله سیدحسن شالی و آیت‌الله اسلامی قرار گرفته و در صف مقدم مبارزات مردم تاکستان قرار داشتند، به یکی از دغدغه‌های نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی تبدیل شده بود:

«واعظی به نام اسلامی در شهرستان تاکستان مبادرت به تبلیغات مضره نموده و با جلب محبت و فریب افراد جوان، سبب شده است که جوانان به وی اعتماد و تحت تأثیر گفته نامبرده قرار گیرند. روحانی یاد شده مدتی برابر دستور ژاندارمری از تاکستان خارج ولی اخیراً مراجعت و شروع به فعالیت نموده است.»[57]

این فعالیت‌ها که گزارش‌های پراکنده‌ی آن به ساواک قزوین می‌رسید، موجب شد تا برای مقابله با آن، دستگیری و محاکمه وی در دستور کار قرار گیرد:

«در صورتی که مشارالیه کماکان به تحریکات خود ادامه می‌دهد، برابر روش ضمن جمع‌آوری شواهد، دلایل و مدارک محکمه‌پسند، مشارالیه را به کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی معرفی نمایند تا تصمیم مقتضی در مورد وی اتخاذ گردد.»[58]

 

استقرار در تاکستان

همزمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، هدایت مردم متدین و جوانان انقلابی تاکستان نیازمند حضوری مستمر در میان آنان بود از این رو آیت‌الله اسلامی که از سال‌ها پیش همراه با آیت‌الله سیدحسن موسوی شالی در این منطقه سرمایه‌گذاری کرده بود، از خرداد ماه سال 1357ش برای بهره‌گیری بیشتر از ظرفیت موجود، به تاکستان آمد[59] و در اولین سخنرانی خود در مسجد صاحب‌الزمان، معلمین و دبیران را که اینک در صف مقدم اعتصاب علیه رژیم شاهنشاهی قرار داشتند، مورد خطاب قرار داد و گفت:

«شما باید بچه‌ها را انقلابی تربیت کنید. باید در این مملکت انقلاب شود، نه انقلاب تصنعی که وسایل ارتباط جمعی از آن سخن می‌گوید. من وظایفم را انجام می‌دهم. ما سرباز امام زمان هستیم، به خدا حاضرم شهید شوم و با غسل شهادت همه روزه از منزل بیرون می‌آیم. فرهنگیان عزیز، من و شما وظیفه سنگین داریم، شما نوباوگان را انقلابی تربیت کنید، به آنها بگوئید در این مملکت چه می‌گذرد. ما باید از حالا برنامه را پی‌ریزی کنیم، شاید تا 50 سال دیگر هم مبارزه طول بکشد ولی بالاخره نتیجه خواهیم گرفت.»[60]

ساواک قزوین این سخنرانی را تحریک به «ایجاد اغتشاش و بی‌نظمی» دانست و طی نامه‌ای به فرماندهی هنگ ژاندارمری قزوین «مراقبت از اعمال و رفتار یاد شده و معاشران و همفکران وی» را خواستار شد.[61]

اولین اقدامِ عمومی آیت‌الله اسلامی در این زمان تحریم برگزاری جشن‌های ماه شعبان بود که در سراسر ایران تحت تأثیر برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای انقلاب اسلامی قرار داشت. در این موقع امام خمینی نیز در اعلامیه‌ای که به سرعت تکثیر و توزیع شد، فرموده بود:

«کراراً از ایران نظر این جانب را درباره مراسمى که به عنوان «جشن هاى سوم و پانزدهم شعبان» برپا مى‌شده، خواسته‌اند؛ مع‌الأسف رژیم منحط براى مسلمین ایران عیدى نگذاشته است. دست شاه تا مِرفَق به خون ملت ایران فرو رفته و در حال حاضر ملت عزیز در عزاى عزیزان خود نشسته. چگونه ممکن است کسى نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانى کنند؟ شادمانى بر روى اجساد به خون خفته فرزندان اسلام؟! شادمانى در برابر افراد شریفى که در سیاه‌چال‌هاى زندان، زیر سخت‌ترین شکنجه‌هاى جهنمى دژخیمان به سر مى‌برند؟! شادمانى در مقابل تبعیدیانى که برخلاف تمام موازین انسانى و قانونى، از اوطان خود بیرون رانده شده‌اند؟! ما که هنوز مادرهاى داغدار جوانانمان سیاه‌پوشند، ما که هنوز شاهد صدمات جانکاه شاه به اسلام بزرگ و کشور اسلامى هستیم، جشنى نداریم. ما که در هر فرصت، مدارس و مساجد و دانشگاه هایمان مورد هجوم مأمورین شاه است، چطور ممکن است چراغانى کنیم؟! ملت ایران بداند که دست پلید دولت در فعالیت است که مسیر نهضت اصیل و شکل گرفته و عمومى ایران را تغییر دهد و یکى از شاهکارها، همین دامن‌زدن به لزوم جشن است که در پرتو آن خون پاک ملت اسلام را لوث کند و نهضت عظیم اسلامى را به سستى بکشد، یا خداى نخواسته محو کند. ملت ایران بیدار است و راه خود را یافته و با هوشمندى مى‌داند که هر نغمه با هر اسم او را از مسیر خود که قیام ضد شاهى است منحرف کند، شیطانى است، اگر چه با اسم قرآن مجید و یا ولى‌الله اعظم(عجل‌الله فرجه) باشد. ما روزى را عید مى‌گیریم که بنیان ظلم و ظالم را منهدم کنیم و دست دودمان ستمکار پهلوى را از کشور قطع نماییم و آن روز ان‌شاء‌الله تعالى نزدیک است و روز عید اسلامى است و عید ولى‌عصر، عجل‌الله فرجه...»[62]

پس از اعلامیه امام خمینی درباره تحریم برپایی جشن‌های شعبانیه، پرویز ثابتی که مدیرکل اداره کل سوم ساواک و بهائی بود، در اقدامی از سرِ انفعال طی بخشنامه‌ای به ساواک‌های سراسر کشور نوشت:

«تعظیم و بزرگداشت هرچه بیشتر مراسم میلاد مسعود حضرت امام زمان(ع) به ویژه در سال جاری که تحریکاتی از جانب محافل منحرف در جریان است، ضروری می‌باشد. دستور فرمائید به طور غیرمحسوس همه جانبه با تماس با مقامات و شخصیت‌ها و سازمان‌ها و افراد مؤثر محلی در این زمینه اقدامات وسیع و مجلّل صورت گرفته و شرح برگزاری مراسم اعلام شود. ثابتی»[63]

دستور مقام امنیتی ساواک موجب شد تا ژاندارمری تاکستان نیز مانند دیگر شهرها و شهرستان‌های کشور، کسبه و افراد متدین را احضار و برای برپایی جشن‌های شعبانیه از آنان تعهد بگیرد که البته این ترفند نیز سودی نداشت:  

«سال جاری برخلاف سال‌های گذشته، علیرغم تعهدی که ژاندارمری از افراد و کسبه در خصوص برگزاری هرچه باشکوه‌تر مراسم نیمه ‌شعبان گرفته بود، فقط عده‌ای از وطن‌‌پرستان و شاهدوستان تاکستان قسمتی از خیابان شماره یک را چراغانی و مجلس جشنی برپا و از افراد با شیرینی و شربت پذیرائی نمودند.»[64]

در این زمان، ساواک قزوین به لحاظ ساختار تشکیلاتی و سازمانی، تحت نظر ساواک زنجان قرار گرفت و واسطه‌ای دیگر در جریان پیگیری موضوع حرکت‌های انقلابی در تاکستان به واسطه‌های دیگر افزوده شد. به همین دلیل بود که درباره چگونگی توزیع اعلامیه برگزاری مراسم در مسجد صباغان تاکستان و جلوگیری از سخنرانی آیت‌الله اسلامی، در نامه‌ای به ساواک زنجان نوشته شد:

«مشارالیه قبل از سخنرانی از طریق ژاندارمری تاکستان احضار و به دادگاه بخش مذکور معرفی و با سپردن تعهد آزاد شده و سخنرانی وی عملی نشده است.»[65]

شرح چگونگی دستگیری ایشان و ممانعت از برگزاری مراسم در مسجد صباغان به شرح زیر ثبت شده است:

«حدود ساعت 5 بعدازظهر روز 18 / 4 / 37... گروهی از اهالی تاکستان از جمله چند نفر از مأموران ژاندارمری محل، با لباس شخصی در مسجد صباغان اجتماع و منتظر ورود اسلامی(شیخ صفرعلی تاری‌‌وردی) بودند که ناگهان خبر آوردند که مشارالیه در حالی که عده‌ای نوجوان را به صف کرده و اشعاری را به صورت دم گرفتن می‌خواندند و به طرف مسجد می‌آمدند، توسط مأموران ژاندارمری جلب شده است و جمعیت از مسجد خارج شدند... سرانجام نیز مأموران که در محل بودند، در بین مردم شروع به  قدم زدن نموده و آنها تدریجاً متفرق شدند.»[66]

هر روزی که از انقلاب اسلامی سپری می‌شد، سخنرانی‌های آیت‌الله اسلامی نیز صراحت بیشتری پیدا می‌کرد، تا جایی که در پانزدهم تیر ماه در مسجد شاه عباس تاکستان گفت:

«امروز می‌خواهم بحثی را شروع نمایم که شما مردم تاکستان از آن غافل هستید. شما مردم باید بدانید که برای چه این همه پول در بانکهای خارجی توسط رهبران مملکت انباشته‌ شده و چرا باید سرمایه این مملکت به خارج از کشور کشیده شود و چرا باید روسیه تزاری و آمریکا بر ما مردم مسلمان حکومت نماید و کارتر پهلوان چوب‌ پنبه‌ای به هر طریقی که می‌خواهد، ما ملت مسلمان را به خاک و خون بکشد. ‌ای مردم چرا نباید بدانید در حوزه‌های علمیه چه خبر است و چه بر سر فرزندان و سربازان در حوزه‌های علمیه قم آوردند و چطور جوانان مملکت شما را قلع قمع نمودند که حتی خبر آنان نیز در دسترس نیست.»[67]

اینگونه سخنرانی‌ها موجب احضار دوباره‌ی او به ژاندارمری تاکستان شد:

«غیرارتشی یاد شده بالا را به گروهان احضار و به وی گوشزد گردید مطالبی که در مجالس بیان می‌نماید بایستی منحصراً مربوط به امور دینی و اسلام باشد و از هرگونه بحث و گفتگو در مسائل غیردینی پرهیز نماید و در بالای منبر پس از خاتمه سخنرانی برای سلامتی ذات اقدس شهریاری شاهنشاه آریامهر دعا نماید که جواباً اظهار می‌دارد کار من دعا کردن نیست، مگر اینکه از طرف علمای قم چنین دستوری به ما بدهند که دعا کنیم؛ در غیر این صورت دعا نمی‌کنم.»[68]

عکس‌العمل این احضار این بود که گزارش گردید که آقای اسلامی «در مقام تهیه آمار و اسامی مأمورین انتظامی برآمده» و به نقل از آقای عیسی طاهرخانی نیز که از نزدیکان آیت‌الله اسلامی بود، گفته شد:

«عیسی طاهرخانی(کتابفروش) در تماس‌های خود با مردم اظهار داشته آقا (منظور اسلامی) پدر مأمورین را درمی‌آورد. اینها خیال کرده‌اند یک مشت دزد می‌توانند با آقا برابری کنند و از این قبیل صحبت‌ها.»[69]

 

اولین راهپیمایی عمومی در تاکستان

در این ایام، در حالی که کشتار مردم در شهرهای مختلف کشور ادامه داشت، بحث و اظهار نظر پیرامون مبارزه مسلحانه با رژیم شاهنشاهی نیز از جمله مواردی بود که از سوی برخی از گروه‌ها مطرح می‌شد. در همین زمان گفته شد که آیت‌الله اسلامی نیز با اشاره به موضوع شایعه ترور محمدرضا پهلوی توسط پسر شاهپور غلامرضا پهلوی، گفته است:     

«در هر صورت این قبیل یورش‌های مسلحانه در مملکت رایج ‌شده و سرانجام توفیق از آن ما خواهد بود و آن وقت حکومتی به دست ما و طبقه روحانیون در این کشور سر کار خواهد آمد که خداشناس خواهد بود و از اسرائیل و آمریکا تبعیت نخواهد نمود.»[70]

و متعاقب آن نیز، ضمن اشاره به جلسات قرآن با جوانان و ارتباط مستمر با دانش‌آموزان، ضمن اینکه فردی متواری! معرفی گردید، گزارش شد:

«غیرنظامی مذکور مقداری مواد منفجره از شهرستان قم دریافت نموده و به طوری که شنیده شده است، به جای درس دادن در کلاس از سیاست و انحرافات ذهن دانش‌آموزان را پر کرده است.»[71]

در این زمان هدایت و سازماندهی تمامی حرکت‌های انقلابی در تاکستان با آیت‌الله اسلامی بود، تا جایی که درباره‌ی او گزارش شد:

«معممی به نام اسلامی در شهرستان تاکستان در پوشش آموزش مسائل مذهبی، تبلیغات ضد ملی و ضد میهنی نموده به طوری که همه جوانان زیر 20 سال پیرو نامبرده و با دستور وی دست به تظاهرات و اغتشاشات می‌زنند.»[72]

و در گزارش دیگری نیز ثبت گردید:

«شب سه ‌شنبه مورخه 31 / 5 / 37 مشارالیه طبق معمول در مسجد رئیس حیدر به طور نشسته به تبلیغ جوانان پرداخته و به آنان طریقه پیشگیری از جلب توسط مأمورین انتظامی و امنیتی و همچنین نحوه بازجوئی دادن و اینکه چگونه دروغ بگویند و قیافه حق به جانب خود بگیرند و بالاخره چگونه مأمورین را اغفال نمایند، تعلیم داده؛ مخصوصاً به جوانانی که آموزگار و یا در استخدام دولت هستند راهنمائی نموده.»[73]

نفوذ آیت‌الله اسلامی در مردم متدین و انقلابی تاکستان به خصوص جوانان و نوجوانان به میزانی بود که درباره آن نوشته شد:

«به قدری در پیروانش نفوذ پیدا کرده که علناً به کد 66[74] توهین و خمینی را مظهر صفات الهی می‌نامند.»[75]

در این موقعیت برای ایجاد رعب و وحشت و پیشگیری از فعالیت‌های ایشان توطئه‌ای طراحی شد تا در پوشش اراذل و اوباش منزل مسکونی وی به آتش کشیده شود:

«در ساعت 2330 مورخه 31 / 5 / 37 ناشناسی قصد آتش زدن منزل و اتومبیل وی را داشته که همسرش متوجه، سپس آتش را خاموش می‌نمایند. در نتیجه عده‌ای از همسایگان و مردم به مراقبت و نگهبانی منزل وی مشغول و چون واعظ یاد شده در روز بعد از رفتن به مسجد خودداری می‌نماید، تعداد زیادی از جوانان به درب منزل وی مراجعه و او را با صلوات به مسجد می‌آورند و عده‌ای از جوانان با فریاد اظهار می‌دارند هیچ قدرتی به شما نمی‌تواند آسیب برساند، مگر اینکه از روی جنازه‌های ما جوانان عبور نمایند.»[76]

اولین راهپیمایی عمومی در تاکستان در روز چهارم شهریورماه که مصادف با روز 21 ماه مبارک رمضان بود، صورت گرفت:

«در روز 21 ماه مبارک رمضان مصادف با چهارم شهریور ماه، جمعیتی به تعداد تقریبی 700 نفر که سن همه آنان بین 15 الی 17 سال بوده، به دنبال خود به راه انداخته و ضمن دادن شعار به نفع خمینی، دسته‌‌جمعی می‌گفتند این است کلام توحید، نصرمن‌الله و فتح قریب و سپس مشارالیه در مسجد حجتی تاکستان به منبر رفته و از مردم به خاطر دادن شعار و جمع شدن در مسجد، اظهار امتنان نموده است.»[77]

و در فردای این روز، در پنجم شهریورماه، همزمان با اولین روز نخست‌وزیری جعفر شریف امامی که با شعار «آشتی ملی» به میدان آمده بود، تظاهرات عمومی دیگری سازماندهی شد که بهانه‌ی آن هم تصادف  و درگذشت حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی در روز نیمه شعبان در مسیر مشهد مقدس بود. گزارش این حرکت عمومی، به شرح زیر به ثبت رسیده است:

«عده‌ای از مردم تاکستان قزوین که از مکتب اسلام به سرپرستی واعظ اسلامی پیروی می‌نمایند، به طور دسته‌‌جمعی از انتهای خیابان ششم بهمن به سوی منزل اسلامی حرکت نموده و پس از وارد شدن به خیابان ششم بهمن، با فرستادن صلوات و دادن شعارهای درود بر زعیم بزرگ خمینی و‌ ای مسلمان بپا خیز برادرت کشته شد (منظور کافی بوده است چون در تاکستان شایع شده بود که کافی را به عمد کشته‌اند تا در سخنرانی مهدیه حاضر نشود) و همچنین شعار درود بر خمینی بت‌‌شکن، لعنت بر این یزید قانون‌شکن، به طرف مسجد نو تاکستان حرکت نمودند. در این مسجد واعظانی چون حاج سیدحسن موسوی شالی (گویا این شخص حق منبر رفتن ندارد و به طور نشسته برای مردم سخنرانی می‌کند) و واعظ اسلامی سخنرانی می‌نمایند و همچنین واعظ دیگری (مشخصات نامعلوم) قرار بود که در مسجد سخنرانی نماید اما با ورود مأموران ژاندارمری، مردم روشنائی مسجد را قطع نموده و با استفاده از تاریکی شب، واعظ مورد نظر را فراری داده‌اند.»[78]

و چند روز پس از آن نیز در تاریخ سیزدهم شهریورماه راهپیمایی عید سعید فطر سازماندهی شد:

«روز عید فطر شیخ صفرعلی تاری‌‌وردی نماز عید فطر را در خارج از مسجد حجتی تاکستان اقامه و پس از آن برای روحانیون، به خصوص خمینی دعا نموده و سپس امامعلی طاهرخانی و حجت طاهرخانی فرزند محمدعلی، عده‌ای نوجوان را سوار وانت‌بار نموده و در خیابان‌ها و کوچه‌ها به گردش مشغول شدند. در حوالی میدان شش بهمن فریاد زدند درود بر خمینی ...»[79]

چند روز پس از راهپیمایی روز عید فطر در سراسر کشور، در روز شانزدهم شهریورماه، در چند شهر بزرگ کشور از جمله قزوین حکومت نظامی اعلام شد و همزمان با آن دستگیری‌های گسترده‌ای در همان روز صورت گرفت که آیت‌الله اسلامی نیز جزو افرادی بود که همراه با حجت‌الاسلام سیدعلی‌اصغر علوی، به استناد ماده 5 حکومت نظامی توسط ژاندارمری دستگیر و به فرمانداری نظامی معرفی شد:[80]

«نامبردگان... از افرادی هستند که در چند ماه اخیر مسبب بی‌نظمی‌های موجود در منطقه بوده و مردم را علناً در منابر و مساجد به بی‌نظمی (اکثراً منجر به اغتشاش گردیده) تحریک و تشویق می‌نموده‌اند که طبق دستور...، وسیله ژاندارمری و شهربانی دستگیر و جهت تعیین تکلیف قانونی به فرمانداری نظامی معرفی گردیده‌اند.»[81]

این دستگیری به علت شرایط حاکم بر کشور و منطقه چند روز بیشتر طول نکشید[82] و آیت‌الله اسلامی نیز پس از آزادی به ادامه فعالیت‌های انقلابی مشغول شد.

پس از اوج‌گیری انقلاب اسلامی و فراگیر شدن اعتصابات در مراکز مختلف اقتصادی و فرهنگی، معلمین و فرهنگیان یکی از تأثیرگذارترین اقشار جامعه در این حرکت عظیم بودند. این اقدام در تاکستان در روز سوم آبان ماه در سالن پیشاهنگی صورت گرفت که پخش اعلامیه‌های امام خمینی در این اجتماع به «آقای صفرعلی تاری‌ وردی معروف به اسلامی معمم تاکستان» نسبت داده شد[83] و باز هم گروهان ژاندارمری تاکستان مأموریت یافت تا ایشان را احضار و نسبت به برنامه‌ی سخنرانی در «مساجد راه شهر و حجت» در ایام محرم، مورد تذکر قرار دهد که این اتفاق در شب اول ماه محرم که مصادف با 10 آذر ماه 1357 بود، صورت گرفت.[84]

به‌رغم این اتفاق راهپیمایی مردم هماهنگ با راهپیمایی در سراسر کشور در روزهای تاسوعا و عاشورا انجام شد[85] و پس از آن نیز اولین دستگیری‌های مردمی در تاکستان با عنوانِ «محرکین تظاهرات ضد ملی و میهنی و پخش‌‌کنندگان اعلامیه مضره» آغاز گردید[86] و یک روز پس از آن نیز گزارش شد:

«واعظی به نام صفرعلی تاری‌وردی معروف به شیخ اسلامی[87] که اهل و ساکن شهرستان تاکستان حوزه استحفاظی پاسگاه مرکزی گروهان ژاندارمری تاکستان، رابط بین مذهبیان افراطی می‌باشد و نیز دارای چند قبضه اسلحه غیرمجاز بوده که قصد دارد از آنها برعلیه مأمورین استفاده کند.»[88]

در روزهایی که انقلاب اسلامی به لحظات پیروزی نزدیک می‌شد و حکومت نظامی زنرال ازهاری نیز در مقابله با مردمی که برای حمایت از دین و قرآن سر از پا نمی‌شناختند، طرفی نبسته و مجبور به کناره‌گیری شده بود، آیت‌الله اسلامی که کاملاً با روحانیت مبارز قزوین به صورت هماهنگ عمل می‌کرد، باز هم در مساجد و منابر عمومی تاکستان به تهییج و ترغیب مردم به ادامه مبارزه تا سرنگونی رژیم شاهنشاهی مشغول بود.[89]

در صبح روز پانزدهم بهمن ماه 1357ش حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی(ره) به همراه چند تن از مبارزان مسلمان شهر قزوین به تاکستان آمدند و خبر حرکت ارتش از غرب به سوی تهران و انجام کودتا را به آیت‌الله اسلامی دادند و این خبر کفایت می‌کرد تا ایشان به همراه آیت‌الله شالی، ضمن بسیج جوانان و مردم انقلابی و تهیه تدارکات لازم به سوی جاده ترانزیتی که مسیر عبور ارتشیان بود رهسپار شوند و مسیر حرکت آنان را مسدود و آنان را در 7 کیلومتری تاکستان زمین‌گیر نمایند.[90]

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن ماه سال 1357ش به پیروزی رسید. در این زمان اولین اقدام ایجاد نظم و ثبات در سراسر کشور بود که تشکیل کمیته‌های انقلاب اسلامی، آغازگر آن بود. آیت‌الله اسلامی نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای مدت کوتاهی مسئولیت کمیته انقلاب اسلامی را عهده‌دار شد و سپس به شهر قم بازگشت و از آنجا برای مناظرات اعتقادی با صاحبان تفکرات الحادی راهی خوزستان شد. با آغاز جنگ تحمیلی در این عرصه نیز فعالیت کرد و لباس رزم پوشید و در مقام نمایندگی ولی فقیه در سپاه‌های خوزستان و لرستان و قرارگاه خاتم‌الانبیاء فعالیت کرد و پس از آن مسئول آموزش عقیدتی سیاسی منطقه 8 سپاه پاسداران شد.

تدریس در دانشگاه و سخنرانی‌های تبلیغی و ارشادی و امامت جمعه شهر تاکستان و نمایندگی مردم قزوین در دوره چهارم و پنجم مجلس خبرگان رهبری از دیگر فعالیت‌های آیت‌الله اسلامی است.[91]

آیت‌الله اسلامی در عرصه‌های گوناگون اندیشه و مسائل کلامی و در ردّ شبهات و ابهام‌آفرینی تشکیک‌ورزان تلاش گسترده و ستودنی داشته و چندین اثر علمی گرانبها را ترجمه، تحقیق و تألیف کرده که مهم‌ترین آنها به شرح ذیل است:

الف: تحقیقات و تألیفات گروهی

ـ تألیف مجموعه «فی رحاب اهل البیت (علیهم‌السلام)» در بیش از 40 جلد به زبان عربی.

ـ تألیف مجموعه «اعلام الهدایه» در 14 جلد به زبان عربی.

ـ تحقیق «فضائل الخمسه» در 3 جلد به زبان عربی.

ـ تحقیق «تفسیر کنزالدقایق» در 12 جلد به زبان عربی.

ـ تحقیق «المراجعات» مرحوم سیدشرف‌الدین موسوی به زبانی عربی.

ـ تحقیق کتاب «در حیات محمد» دکتر هیکل مصری به زبان عربی.

ـ تحقیق و تلخیص کتاب «الامام علی، صوت‌العدالهالانسانیه» جرج جرداق به زبان عربی.

ب: تحقیق و تألیفات فردی

ـ تألیف شرح مبسوط «صمدیه» شیخ بهایی در ادبیات عرب.

ـ تالیف «سیری در الغدیر» علامه امینی در تاریخ و کلام که به زبان اردو نیز ترجمه شده است.

 ـ ترجمه «زندگانی خاتم‌الاوصیاء» در امامت و تاریخ.

ـ تألیف در «اقتصاد فطری» در تبیین نظام اقتصادی اسلام.

ـ ترجمه «تحریرالوسیله» امام خمینی  (ره) در 4 جلد.

ـ تحقیق «مصباح‌الفقاهه» آیت‌الله خویی در فقه استدلالی.

ـ تحقیق «مصباح‌الاصول» آیت‌الله خویی در اصول فقه.

ـ ردّ و نقد کتاب وهابّی افراطی معاصر تحت نام اصول مذهب شیعه ... در چند جلد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. آیت‌الله اسلامی به اقتضاء مسائل انقلاب در مراحل مختلف از اسامی استعاره‌ای بیشتری، همچون صفرعلی تاریوردی، صفرعلی اسلامی و ابوالفضل اسلامی استفاده کرده است. بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1401.

[2]. همان، سند برگ بیوگرافی سال 1355.

[3]. نگاهی اجمالی به زندگینامه علی اسلامی کاندیدای پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری 1394، ص 5.

[4] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، همان، سند بیوگرافی بدون تاریخ.

[5] . مهدی، نام اولین فرزند آیت‌الله اسلامی است.

[6] . نگاهی اجمالی به زندگینامه علی اسلامی کاندیدای پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری 1394، ص 4.

[7] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، سند بیوگرافی بدون تاریخ.

[8]. مساجد استان قزوین به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی،  ص 56.

[9]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، سند برگ بازجویی تاریخ: 28 / 9 / 1344.

[10]. همان.

[11]. همان، سند شماره: 5618 / 5، تاریخ: 28 / 9 / 1344.

[12]. همان، سند برگ تعهد، تاریخ: 28 / 9 / 1344.

[13]. همان، سند شماره: 3268 / ق ز، تاریخ: 29 / 9 / 1344.

[14]. همان، سند شماره: 5771 / 5، تاریخ: 2 / 10 / 1344.

[15]. همان، سند شماره: 5960 / 5، تاریخ: 8 / 10 / 1344.

[16]. همان، سند شماره: 2225 / ب 2، تاریخ: 19 / 11 / 1344.

[17]. همان، سند شماره: 4413 / 312 ، تاریخ: 21 / 5 / 1350.

[18]. همان، سند شماره: 6694 / 312، تاریخ: 16 / 8 / 1350.

[19]. همان، سند شماره: 3386 / 23، تاریخ: 1 / 9 / 1350.

[20]. همان، سند شماره: 3519 / 23، تاریخ: 8 / 9 / 1350.

[21]. اسناد این بازجویی در سوابق موجود نبود.

[22]. همان، سند بازجویی بدون تاریخ که با توجه به قرائن موجود در آن به نظر می‌رسد مربوط به سال 1351ش باشد.

[23]. همان، سند بازجویی بدون تاریخ.

[24]. همان، سند تعهدنامه بدون تاریخ.

[25]. آیت‌الله هادی باریک‌بین به روایت اسناد ساواک، ص 29، سند شماره: 909 / 23ﻫ ، تاریخ: 4 / 4 / 1348.

[26]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، سند شماره: 1999 / 23ﻫ ، تاریخ: 19 / 6 / 1352.

[27]. همان، سند شماره: 2000 / 23ﻫ ، تاریخ: 19 / 6 / 1352.

[28]. همان، سند شماره: 2967 / 23ﻫ ، تاریخ: 18 / 9 / 1352.

[29]. همان، سند شماره: 1488 / 23، تاریخ: 26 / 2 / 2535[1355].

[30]. همان، سند شماره: 1091 / 23، تاریخ: 16 / 1 / 2535[1355].

[31]. همان.

[32]. همان، سند شماره: 1149 / 23ﻫ ، تاریخ: 22 / 1 / 2535[1355].

[33]. همان، سند شماره: 702 / 312، تاریخ: 31 / 1 / 2535[1355].

[34]. این مرکز که با نام «مؤسسه اسلامی» بنا نهاده شده بود، پس از مدتی توسط آیت‌الله سیدحسن شالی به حوزه علمیه تبدیل شد. نگاهی اجمالی به زندگینامه علی اسلامی کاندیدای پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری 1394، ص 13.

[35]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، اسناد شماره: 1261 / 23، تاریخ: 5 / 2 / 2535[1355] ؛ شماره: 1372 / 23، تاریخ: 12 / 2 / 2535[1355].

[36]. همان، سند شماره: 1488 / 23، تاریخ: 26 / 2 / 2535[1355].

[37]. همان، سند اطلاعیه تبلیغی ذیل سند شماره: 1935 / 23ﻫ ، تاریخ: 7 / 4 / 2535[1355].

[38]. همان، سند شماره: 1935 / 23ﻫ ، تاریخ: 7 / 4 / 2535[1355].

[39]. همان.

[40]. همان، سند شماره: 3041 / 312، تاریخ: 22 / 4 / 2535[1355].

[41]. همان، سند شماره: 2414 / 23، تاریخ: 16 / 5 / 2535[1355].

[42]. همان، سند شماره: 5 / 114 / 01 / 701، تاریخ: 19 / 7 / 2535[1355].

[43]. همان، سند شماره: 3230 / 23، تاریخ: 24 / 7 / 2535[1355].

[44]. همان، سند شماره: 4157 / 23، تاریخ: 12 / 10 / 2535[1355].

[45]. همان، سند شماره: 4158 / 23، تاریخ: 9 / 10 / 2535[1355].

[46]. همان، سند شماره: 136 / 1 / 66 / 401 / 4، تاریخ: 4 / 11 / 2535[1355].

[47]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، کتاب دوم، ص 357، سند شماره 4900 / 312، تاریخ: 31 / 6 / 2535[1355].

[48]. همین کتاب، سند شماره: 19 / 8 / 04 / 507، تاریخ: 25 / 1 / 2537[1357].

[49]. همان، سند گزارش دست‌نویس، تاریخ: 20 / 9 / 2536[1356].

[50]. همان، سند بدون شماره، تاریخ: 1 / 11 / 2536[1356].

[51]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، کتاب دوم، ص 430. 

[52]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، سند شماره: 15 / 112 / 04 / 507، تاریخ: 5 / 11 / 2536[1356].

[53]. همان، سند شماره: 3734 / 23ﻫ ، تاریخ: 6 / 11 / 2536[1356].

[54]. همان، سند شماره: 417 / 1 / 57، تاریخ: 8 / 11 / 2536[1356].

[55]. همان، سند شماره: 3767 / 23ﻫ ، تاریخ: 11 / 11 / 2536[1356].

[56]. همان، سند شماره: 3974 / 23ﻫ ، تاریخ: 15 / 12 / 2536[1356].

[57]. همان، سند شماره: 44 / 1ج / 700 / 02 / 501 / 906، تاریخ: 16 / 1 / 2537[1357].

[58]. همان، سند شماره: 270 / 23ﻫ ، تاریخ: 24 / 1 / 2537[1357].

[59]. همان، سند شماره: 915 / 23ﻫ ، تاریخ: 31 / 3 / 2537[1357].

[60]. همان، سند شماره: 1001 / 23ﻫ ، تاریخ: 13 / 4 / 2537[1357].

[61]. همان، سند شماره: 1007 / 23ﻫ ، تاریخ: 13 / 4 / 2537[1357].

[62]. صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آٍثار امام خمینی، ج ‌3، ص 427.   

[63]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، جلد سوم، سند شماره: 3673 / 26ﻫ ، تاریخ: 18 / 4 / 2537[1357].

[64]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، سند شماره: 1311 / 23ﻫ ، تاریخ: 9 / 5 / 2537[1357].

[65]. همان، سند شماره: 1069 / 23ﻫ ، تاریخ: 19 / 4 / 2537[1357].

[66]. همان، سند شماره: 1073 / 23ﻫ ، تاریخ: 19 / 4 / 2537[1357].

[67]. همان، سند شماره: 61 / 4ج / 7000 / 02 / 501 / 906، تاریخ: 24 / 4 / 2537[1357].

[68]. همان، سند شماره: 15 / 66 / 401، تاریخ: 26 / 4 / 2537[1357].

[69]. همان، سند شماره: 1236 / 23ﻫ ، تاریخ: 28 / 4 / 2537[1357].

[70]. همان، سند شماره: 1309 / 23ﻫ ، تاریخ: 9 / 5 / 2537[1357].

[71]. همان، سند شماره: 136 / 06 / 501 / 428، تاریخ: 5 / 6 / 2537[1357].

[72]. همان، سند شماره: 34 / 6ج / 7000 / 02 / 501 / 906، تاریخ: 15 / 6 / 2537[1357].

[73]. همان، سند شماره: 1652 / 23ﻫ ، تاریخ: 14 / 6 / 2537[1357].

[74]. کد 66 در اسناد ساواک، اسم رمز شاه است.

[75]. همان، سند شماره: 48 / 6ج / 7000 / 02 / 501 / 906، تاریخ: 22 / 6 / 2537[1357].

[76]. همان، سند شماره: 34 / 6ج / 7000 / 02 / 501 / 906، تاریخ: 15 / 6 / 2537[1357].

[77]. همان، سند شماره: 48 / 6ج / 7000 / 02 / 501 / 906، تاریخ: 22 / 6 / 2537[1357].

[78]. همان، سند شماره: 83 / 5ج / 7000 / 02 / 501 / 906، تاریخ: 8 / 6 / 2537[1357].

[79]. همان، سند شماره: 1725 / 23ﻫ ، تاریخ: 21 / 6 / 1357.

[80]. همان، سند شماره: 1 / 66 / 401، تاریخ: 17 / 6 / 2537[1357].

[81]. همان، سند شماره: 1697 / 23ﻫ ، تاریخ: 19 / 6 / 1357.

[82]. همان، سند شماره: 1718 / 23ﻫ ، تاریخ: 21 / 6 / 1357.

[83]. همان، سند شماره: 48 / 01 / 504، تاریخ: 3 / 8 / 1357.

[84]. همان، سند شماره: 15 / 66 / 401، تاریخ: 12 / 9 / 1357.

[85]. همان، سند شماره: 9 / 07 / 504 / 4، تاریخ: 27 / 9 / 1357.

[86]. همان، سند شماره: 1 / 07 / 504، تاریخ: 27 / 9 / 1357.

[87]. اصل: ‌‌السلامی.

[88]. همان، سند شماره: 24 / 56 / 04 / 507، تاریخ: 28 / 9 / 1357.

[89]. همان، سند شماره: 18 / 48 / 04 / 1357، تاریخ: 11 / 10 / 1357 و سند شماره: 41 / 46 / 04 / 507، تاریخ: 11 / 10 / 1357.

[90]. نگاهی اجمالی به زندگینامه علی اسلامی کاندیدای پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری 1394، ص 17.

[91]. همان، ص 18 تا 23.































آیت‌الله علی اسلامی در دوران جوانی


آیت‌الله علی اسلامی در دوران جوانی


آیت‌الله علی اسلامی در دوران جوانی و با پلاک زندان


آیت‌الله علی اسلامی در دوران جوانی


آیت‌الله اسلامی پیش از انقلاب در حرم حضرت معصومه(س)


حضور آیت‌الله اسلامی در تظاهرات ضد رژیم پهلوی


آیت‌الله اسلامی در جمع دوستداران


آیت‌الله اسلامی در دفاع مقدس با چند نفر از رزمندگان


ورود آیت‌الله اسلامی به خرمشهر - دوم خرداد 1361


آیت‌الله علی اسلامی در جمع روحانیون در دفاع مقدس


آیت‌الله اسلامی در سفر حج


آیت‌الله اسلامی در جلسه نمایندگان امام خمینی در سپاه پاسداران با حضور شهید حجت‌الاسلام فضل‌الله محلاتی


آیت‌الله اسلامی در کنار آیت‌الله محمدمهدی ربانی املشی در جمع نمایندگان امام در سپاه پاسداران


آیت‌الله اسلامی در جمع محبان اهل بیت(ع) در ترکیه


آیت‌الله اسلامی در عیادت از مقام معظم رهبری


آیت‌الله اسلامی و آیت‌الله محمد مؤمن


آیت‌الله اسلامی در کنار استاد دوران مکتب خود، استاد ترابی


آیت‌الله اسلامی در جمع روستاییان استان قزوین


از راست آیت‌الله باریک‌بین و آیت‌الله اسلامی


از راست آیت‌الله علی اسلامی، آیت‌الله سید حسن موسوی شالی و حجت‌الاسلام سید جواد موسوی شالی


آیات اسلامی و مصباح یزدی


آیات مهدوی کنی و اسلامی


آیت‌الله علی اسلامی


آیت‌الله علی اسلامی

منبع: این مقاله مقدمه کتاب: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله علی اسلامی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1401، با اندکی ویراستاری است.
 

تعداد مشاهده: 3894


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.