گذری بر انقلاب اسلامی در استان لرستان- بخش دوم
تاریخ انتشار: 23 بهمن 1403

نقش مردم و علمای لرستان در لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
قانون انجمنهای ایالتی (حوزه استانداری) و ولایتی (حوزه فرمانداری) در ۱۳۲۵ه.ق (مطابق ۱۲۸۶ ه.ش) به تصویب مجلس شورای ملی رسیده بود و هیچگاه عملی نشد، لایحه بازنگری شده آن با نسخهبرداری از قوانین بعضی کشورهای اروپایی در تاریخ ۱۴/۷/۱۳۴۱ به تصویب کابینه اسدالله علم رسید و در آن شرط مسلمان بودن، سوگند به قرآن مجید و مرد بودن انتخاب کنندگان و کاندیداها تغییر یافت و در ۱۶ مهر ماه ۱۳۴۱ در جراید عصر تهران با تیتر درشت خبر آن اعلام شد.[1] به محض انتشار مذکور، امام خمینی با علمای بزرگ تهران و قم، به تبادل نظر پرداختند و به دنبال آن دست به اعتراضات همهجانبه زدند، به پیروی از امام خمینی و سایر مراجع، اقشار مختلف مردمی در شهرهای کشور نیز مخالفت خود را با لایحه مذکور نشان دادند.
بر پایه نامههایی که میان آیتالله سیدحسن طاهری خرمآبادی و آیتالله روحالله کمالوند در مهر 1341 رد و بدل شده است، چگونگی اطلاع علمای لرستان از لایحه مذکور و همچنین واکنش آنان به این لایحه مشخص میشود. در نامه ارسالی آیتالله طاهری خرمآبادی به آیتالله کمالوند آمده است: «... راجع به تصویب دخالت نسوان در انجمنهای ایالتی و ولایتی و حذف شرط اسلام و قرآن از انتخابشوندگان و انتخابکنندگان. در قم ابتدائاً تمام آیات و حجج تلگرافاتی به شاه نمودند و جواب مختصری برای بعضیها داده شده و امر را به دولت ارجاع نمودند و فعلاً علمای تهران و وعاظ، جلساتی دارند و آقای [آیتالله سیدمحمد] بهبهانی و [حجتالاسلام محمدتقی] فلسفی و سایرین اقدامات سریع و شدیدی نمودهاند و علمای قم هم جلساتی دارند و فعلاً سه چهار تلگراف شدید و تهدید آمیز به نخستوزیر نمودهاند و از شهرستانها هم از مردم تلگرافاتی شده و منظور آنکه دستور فرمایید از اهالی طومار و تلگرافاتی تهیه شود و چنانچه ممکن شود از عشایر هم اقدامات مؤثری بشود و همگی از شاه و دولت بخواهند اصلاح این امر را و ضمناً رونوشت تلگرافات را به علمای قم بدهند تا مدرکی در دست آنها باشد. البته دولت وقتی متوجه شود که خواسته عموم مردم است خواه ناخواه تسلیم این امر میشود و تاکنون چند مرتبهای تذکر این موضوع را به بنده دادهاند که به شما عرضه بدارم...»[2]
در پاسخ آیتالله کمالوند به نامه مذکور آمده است: «... مرقومه شریف که به وسیله آقای عبدالرحمن قاضی ارسال فرموده بودید زیارت گردید. از الطاف عالیه متشکرم. موضوعی که مرقوم داشته بودید البته موجب ناراحتی و نگرانی گردیده بود و بنده انتظار قم را داشتم تا اینکه از طرف حضرت آقای خمینی مرقومهای رسید و مرقوم داشته بودند اقدام شود. بنده هم اقدام کردم. تلگراف مفصلی از طرف اهالی و سران لرستان به شاه و نخستوزیر و آیتالله بهبهانی مخابره شد و همینطور از طرف اهالی به آیات قم تلگراف شد و جواباً به حضرت آقای خمینی عرض کردم که اگر اقدام حادتری احتیاج است عمل شود...»[3]
در نامهای دیگر آیتالله کمالوند خطاب به آیتالله طاهری خرمآبادی ابعاد دیگری از تلاش علمای لرستان در مبارزه علیه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی روشن میشود: «... راجع به موضوع معهود از طرف اهالی مشغول تنظیم تلگرافهای دیگری به مقامات و همچنین به آیات قم هستند و همچنین از بخش کوهدشت و الشتر پل دختر و نورآباد از طرف عشایر قریباً تلگرافاتی خواهد شد. همانطوری که لطف کردهاید، مجدداً به آقایان عظام، حضرت آیتالله [محمدرضا] گلپایگانی و حضرت آیتالله خمینی و حضرت آیتالله [سیدمحمدکاطم] شریعتمداری از طرف بنده ابلاغ سلام نمایید و عرض کنید هر نوع اقدامی لازم باشد، اهالی لرستان آماده هستند، دستور فرمایید تا عمل شود...»[4]
همچنین آیات شیخ فرجالله موموند کاظمی و شیخ محمدرضا کاظمی هرسینی که نقطه پیوند میان علمای لرستان و کرمانشاه بودند و نیز هسته روحانیت شمال لرستان را تشکیل میداند، برای مراجع قم پیام فرستادند و اعلام آمادگی کردند.[5]
در بروجرد نیز آیتالله شیخ علیمحمد بروجردی ضمن ارسال تلگراف تندی به نخستوزیر وقت اعلام داشتند: «اگر زودتر به هر کیفیت که صلاح میدانید، جبران ننماید، حقیر عاقبت بسیار ناگواری را پیشبینی میکند.»[6] آیتالله سید حسین جزایری نیز با ارسال تلگرامی به آیتالله العظمی محمدرضا گلپایگانی در 8 آبان 1341 آمادگی خود را به منظور هر اقدامی در مخالفت با حکومت پهلوی اعلام داشت.[7]
آیتالله کمالوند و آیتالله سید عیسی جزایری در اقدام دیگر در مخالفت با مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی در اوایل آذر 1341 در تلگرامی به اسدالله علم نخستوزیر وقت، اعلام داشتند: طبقات مختلف مردم لرستان اعم از روحانیت، عشایر، بازرگانان و اصناف در مخالفت با مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی با ارسال تلگرامی، آن را مخالف با اسلام و قانون اساسی دانستند، اما تاکنون دولت اقدامی در این زمینه انجام نداده است؛ بنابراین لازم است هر چه زودتر دولت برای جلوگیری از هرگونه آشوب و بینظمی نسبت به الغای آن اقدام نماید.[8]
همچنین مبلغین و طلاب علوم دینیه خرمآباد در آذر 1341 در تلگرامی به آیات عظام گلپایگانی، امام خمینی و شریعتمداری، پشتیبانی خود را از آنها تا لغو نهایی مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی اعلام کردند.[9]
در همین زمان (آذر 1341) حضرت امام در پیامی خطاب به سران ایلات و عشایر پاپی از جمله ایلات و عشایر منطقه جنوب لرستان میفرمایند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت ذی شرافت سران ایلات و عشایر پاپی _ ایدهم الله تعالی
معروض میدارد، تلگراف محترم واصل و موجب کمال تشکر گردید. از ابراز احساسات حضرات رؤسای محترم در این قضیه مهمه کمال تشکر را مینمایم. الحق همه مسلمانان خصوصاً مؤمنین آن ناحیه، کمال جدیت را در این امر خطیر کردند. خداوند تعالی همه را برای اسلام و مسلمین به سلامت نگهداری فرماید. در حقیقت شما آقایان ذخیره اسلام و از جنود امام زمان ـ علیهالسلام ـ هستید که در مواقع مشکلات هم قدم با روحانیت برای حل آن اقدام مینمایید. خداوند برکات خود را به شما آقایان عزیز نازل فرماید. والسلام علیکم و رحمهالله. روحالله الموسوی الخمینی»[10]
با تلاش پیگیر علما و مراجع در شهرهای مختلف، سرانجام رژیم پهلوی تسلیم شد و در 10 آذر 1341 لغو لایحه مذکور را تصویب کرد. نقش آیتالله کمالوند در این مرحله از نهضت به حدی بود که امام خمینی و آیتالله گلپایگانی هر کدام جداگانه طی پیامی از تلاشهای ایشان به نیکی یاد کردند. در پیام امام آمده است:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم
به عرض عالی میرساند، ان شاءالله وجود مسعود در کمال سلامت و سعادت است. بحمدالله تعالی در این قضیه مسلمین پیشرفت نموده و برای روحانیت عظمت خاص پیدا شد. گرچه در مدتی که بر ما گذشت بسیار تلخیها دیدیم و رنج فراوان بردیم و حقیقتهای ناگواری روشن شد که کاش نمیشد؛ لکن تلخیها را، اعلام لغو تصویبنامه، با همه لجاجت و سرسختی دولت و غیره محو کرد و اینجانب در خلال این مدت که به مطالعه شخصیات نیز مشغول بودم اعتراف میکنم که جنابعالی در صف اول واقع بودید: «شکرالله سعیکم و جزاکم الله عن الاسلام خیرالجزاء». به اخلاص شما تبریک عرض میکنم، لکن از بیدار شدن دشمن باید بیمناک بود و راه تدبیری اتخاذ کرد که لطمهای وارد بیاورند و جبران فضاحت خود را بخواهند بکنند، محتاج به همفکری مثل جنابعالی هستیم. امید است ان شاءالله در وقت ملاقات مطالب را در میان بگذاریم، بلکه راه صحیحی پیدا کنیم. والسلام علیکم. روحالله موسوی الخمینی»[11]
آیتالله سیدحسن طاهری خرمآبادی نیز در مورد قدردانی امام خمینی از تلاشهای آیتالله کمالوند در این مرحله از مبارزه میگوید: «من همچنین دو مطلب را از امام در مورد این جریان به خاطر دارم. یکی اینکه همان شبی که رژیم، خبر لغو مصوبه را در مطبوعات منعکس کرد و شکست نهایی خود را پذیرفت، بعد از نماز مغرب و عشا به اتفاق عدهای از طلبهها در خدمت امام بودیم. آن شب امام یک نصیحت اخلاقی به طلبهها فرمود. ایشان فرمود: اولا پیروزی ما در این جریان خواست خدا بود و ما نقشی نداشتیم و به آیه و ما رمیت اذ رمیت تمسک کردند. یک مطلب بسیار بلند و عرفانی از دیدگاه توحید افعالی مطرح کردند که کار، کار خداست و ما فقط در این زمینه یک انجام وظیفهای کردیم... بعد پشتیبانی علمای شهرستانها را در این مبارزه مطرح کرد و سخن را به مرحوم کمالوند که از علمای معروف ایران و لرستان بود، کشاند. مرحوم کمالوند در جریان مبارزه با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، مکرر به امام نامه مینوشت و گاهی به من مینوشت و من واسطه بودم و پیام ایشان را به امام منتقل میکردم. ایشان به امام میگفت که هر وقت شما صلاح بدانید، من به تهران بروم و با سران حکومت صحبت کنم و یا اگر دستور بدهید ما بازار را تعطیل کنیم. استان لرستان به خاطر حضور عشایر و موقعیت ویژه و مهم مرحوم کمالوند در بین مردم، از نظر رژیم منطقه مهمی محسوب میشد. در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی ایشان برای هر نوع کاری اظهار آمادگی کرد. یک بار هم وقتی که مساله داشت طول میکشید و دولت عکسالعمل مناسبی نشان نمیداد در جلسه مراجع صحبت شده بود که دو نفر را از طرف مراجع نزد شاه بفرستند و در این مورد با او صحبت کنند. گفته شد که یکی از آن دو نفری که تقریباً همه مراجع روی او اتفاق نظر داشتند، همین مرحوم آقای کمالوند بود. البته این طرح در آن مقطع زمانی عملی نشد. در هر صورت، امام در آن جلسه ضمن تعریف از آقای کمالوند از ایشان تشکر کرد و تعبیرشان این بود که آقای کمالوند که قطری از اقطار این کشور هستند و نه تنها در خرمآباد، بلکه در غرب نفوذ دارند، در این جریان اظهار آمادگی کردند و مقداری درباره ایشان صحبت کرد. این یک جلسهای بود که امام با طلبهها داشتند.»[12]
همچنین قبل از ظهر 11 آذر 1341 هنگام آغاز دروس حوزه علمیه قم پس از ختم غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی، از فداکاری مردم لرستان یاد کردند و فرمودند «از لرستان نوشتند طایفههایی با کفن حاضریم.»[13] علاوه بر این امام خمینی در نامهای خطاب به مردم الشتر و دیگر اهالی لرستان بار دیگر از حمایت آنها در قیام علما علیه تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی قدردانی کردند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت ذی شرافت اهالی محترم الشتر و اهالی محترم سایر بخشها ـ ایّدهم الله تعالی
از تأخیر جواب آقایان که برای رسیدن به هدف عالی اسلامی بود، معذرت میخواهم و از مساعی جمیله حضرات مؤمنین عزیز که در این موقع به پشتیبانی از روحانیت احساسات شریفه خود را ظاهر فرمودند و ما را امیدوار نمودند که در مشکلاتی که خدای نخواسته برای اسلام ممکن است پیش آید سربازان رشید اسلام همه نوع در فداکاری حاضرند، تشکر میکنم. امید است خدای تعالی به همه اهالی محترم آن سامان اجر و جزای خیر عنایت فرماید و شماها را برای اسلام نگهداری کند و برکات خود را به اهالی محترم آن قُطر[14] نازل فرماید. والسلام علیکم و رحمه الله. روحالله الموسوی الخمینی.»[15]
واکنش اهالی لرستان به برنامه اصلاحات ارضی
هنوز چندی از شکست مفتضحانه رژیم در برابر روحانیت و مردم نگذشته بود که شاه برنامههای خود را سازمانیافتهتر از پیش در 19 دی 1341 به نام لوایح شش گانه اعلام کرد. پس از این اعلام، قرار شد تا در روز ششم بهمن همان سال رفراندوم عمومی در سراسر کشور انجام شود.
امام خمینی در 2 بهمن 1341 در پیامی به جمعی از متدینین تهران ماهیت رفراندوم غیرقانونی شاه را افشا کرد.[16] سپس آیتالله سیدحسن طاهری را به جهت برانگیختن مردم و علمای لرستان روانه خرمآباد نمودند. آیتالله طاهری خرمآبادی عصر دوم بهمن به خرمآباد رسید: «در بدو ورودم به خرمآباد، به منزل عمویم [آ سید احمد طاهری] رفتم و جریان را با ایشان در میان گذاشتم. گفتم که من از طرف امام آمدم تا یک حرکتی را در اینجا به وجود بیاوریم. به اتفاق ایشان به منزل مرحوم آقای کمالوند رفتیم و همان روز جلسهای را در منزل مرحوم حاج آقا عیسی جزایری که از علمای محترم خرمآباد بود، تشکیل دادیم. در این جلسه به جز بنده و عمویم، مرحوم آقای کمالوند، حاج آقا جواد جزایری و حاج آقا عیسی جزایری نیز حضور داشتند. شخصی را که چاپخانه داشت، خواستیم و اعلامیه آقای گلپایگانی و امام را به او دادیم تا چاپ کند. برنامه این شد که ما یک روز قبل از رفراندوم را که دستور امام نیز بود، تعطیل کنیم. البته این در جلسات امام و دیگر آقایان در قم تصویب شده بود که به عنوان اعتراض به رفراندوم فرمایشی، یک روز تعطیل شود. ظاهراً مصادف میشد با همان روزی که شاه به قم میآمد یا روز قبلش. قرار شد که ما همان شب تجار و بازاریهای خرمآباد را به منزل حاج آقا عیسی جزایری دعوت کنیم و پیام مراجع قم در مورد تعطیلی دو روز بعد را به آنها ابلاغ نمائیم. خوب، این کار انجام شد و جلسهای در همان منزل حاج آقا عیسی تشکیل شد و از آنها خواسته شد که در موعد معین شهر را تعطیل کنند. در همان جلسه شقوق محتمله حادثه را بررسی کردیم که مثلاً اگر ریختند و بازار و مغازهها را خراب کردند، چه کنیم. قرار بر این بود که شهر تعطیل شود و بگویند مردم در حوزه علمیه که محل اجتماعات بود، جمع شوند و یک کسی هم برای آنها سخنرانی بکند. طبیعی بود سخنران این جلسه نیز به اعتبار اینکه بنده از قم آمده بودم، خود من باشم. همچنین صحبت شد که آقای حاج آقا جواد جزایری که از سایر آقایان پیرمردتر است جلو بیفتد و آقایان دیگر و مردم پشت سر ایشان حرکت کنند.»[17] آیتالله طاهری خرمآّبادی در ادامه خاطرات خود با اشاره به پخش اعلامیههای امام و آیتالله گلپایگانی در خرمآباد میگوید: «[هرچند] اعلامیه امام و آقای گلپایگانی در شهر منتشر شد؛ ولی آقایان صلاح ندیدند که خرمآباد تعطیل شود. اصلاً امکان تعطیلی وجود نداشت؛ چون تعطیلی شهر مصادف بود با حملات شدید به مردم بیدفاع که در آن مقطع نتیجهای به همراه نداشت.»[18]
سرانجام روز شش بهمن رفراندوم برگزار شد. آیتالله عباسعلی صادقی در مورد برگزاری رفراندوم در لرستان میگوید: «لوایح را به آرای عمومی گذاشتند، خوب یک عدهای قهراً میرفتند رأی میدادند... اکثریت نمیرفتند... [ولی] گفتند که صد در صد مردم موافق هستند با اینکه شاید بیشتر از 20 درصد مردم نرفته بودند رأی بدهند و همان روز تمام روحانیت خرمآباد، خود بنده، مرحوم حاجآقا نورالدین رحیمی، کسانی که وابسته حوزه بودند، یک نفر در شهر نبود. همه رفتیم بیرون شهر... مردم هم که آزادند... البته بعضی میرفتند رأی بدهند، ولی وقتی سؤال میکردیم برای رأی دادن نبود [شاید بیشتر از روی ترس بود] ولی خوب صندوق در اختیار آنها [رژیم] بود، همه چیز در اختیار آنها بود. رسانههای گروهی در اختیار آنها بود، آنها هرچه دلشان میخواست، اعلام میکردند.»[19]
دیدار آیتالله روحالله کمالوند با شاه
آیتالله کمالوند در میانه اسفند 1341 به دعوت علمای تهران رهسپار آنجا شد و بنا بر مصلحت آنها با شاه دیدار کرد. آیتالله طاهری خرمآبادی ضمن اشاره به غیرعلنی بودن این دیدار میگوید: «حدوداً ده روزی به عید نوروز باقی مانده بود. مرحوم آقای کمالوند هم از خرمآباد به تهران آمده بود و قرار بود برای بررسی اوضاع و شرایط به قم بیاید و با آقایان تبادلنظر کند. ظاهراً علمای تهران به این نتیجه میرسند که آقایان کمالوند با شاه ملاقات کرده و تذکرات لازم را به او بدهد. آقایان تهران که در جریان مساله بودند، مثل مرحوم[احمد] آشتیانی و مرحوم [آیتالله سیدمحمد] بهبهانی، ظاهراً به این نتیجه میرسند که آقای کمالوند ملاقاتی با شاه داشته باشد. حتی نمیدانم که آیا این مساله با علمای قم هم هماهنگ شده بود یا خیر؟... به هر حال استدلال آقایان تهران در مورد ملاقات مرحوم کمالوند با شاه این بود که یک نفر را به طور رسمی، ولی غیر علنی به ملاقات شاه بفرستند تا با او صحبت بکند، شاید بتواند او را متقاعد کند که دست از این برنامهها بردارد. خبر این ملاقات در جایی منتشر نشد. آقای کمالوند حتی تا قبل از حادثه 15 خرداد چیزی از این ملاقات برای من هم تعریف نکرد. ولی آن را در ملاقات با امام برای ایشان بیان فرموده بود.»[20]
جزئیات زیادی از این دیدار بیان نشده است. حتی آیتالله طاهری خرمآبادی به تعریف اجمالی آیتالله کمالوند اشاره میکند و میگوید: «مرحوم کمالوند جریان ملاقات خودش با شاه را به اجمال تعریف کرد که مثلاً شاه با بیاعتنایی میگفت، این سید میخواهد چه کار کند و حرفش چیست؟ که منظورش حضرت امام بود.»[21]
واکنش اقشار مختلف لرستان به فاجعه فیضیه
پس از برگزاری رفراندوم قلابی شاه در ششم بهمن 1341، حضرت امام طی نشست هفتگی با مراجع و علمای قم، خواهان در پیش گرفتن سیاست مشترک علیه رژیم شده و پیشنهاد دادند که در اعتراض به اعمال رژیم، نوروز 1342 عزای عموی اعلام شود. از همینرو معظمله طی پیامی در روز 22 اسفند به علما و روحانیون، عید نوروز 1342 را عزای عمومی اعلام کردند.[22]
با اینکه از 15 اسفند 1341 تا 15 اسفند 1342 آیتالله کمالوند نزدیک به یک ماه در خرمآباد نبود، ولی اعلامیه تحریم عید نوروز توسط امام خمینی، تأثیر خود را در لرستان گذاشت. به گفته آقا سیداحمد طاهری خرمآبادی تأثیر آن به گونهای بود که «قنادیهای خرمآباد نسبت به کسادی بازارشان اظهار ناراحتی کرده بودند. از چهره شهر کاملاً هویدا بود که امسال عید نیست و سال عزاست.»[23]
عصر روز دوم فروردین ۱۳۴۲ مراسمی که جهت بزرگداشت شهادت امام جعفر صادق(ع) توسط آیتالله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم برگزار شده بود، با اخلال و یورش مأموران شاه به هم خورد و در جریان آن بسیاری از طلاب مورد ضرب و شتم قرار گرفته، حجرههای آنان تخریب و ساحت عموم مراجع، علما و متدینین مورد اهانت قرار گرفت. انتشار این اخبار اعتراض علما را در سراسر کشور برانگیخت. متعاقب این جنایات بزرگ، جامعه روحانیت خرمآباد در نامهای «پشتیبانی کامل خود را از آقایان مراجع اعلام» داشتند.[24]
همچنین در تاریخ 31 /2 /1342، سه نفر از مالکین لرستان به دیدار امام آمدند. پس از دیدار از مدرسه فیضیه، یکی از آنان گفت: «شاهی که دستور میدهد یک عده لامذهب و مخالف اسلام بریزند در مدرسه فیضیه و آن را خراب کنند، بدون شک، خودش هم مخالف با اسلام است.» حضرت امام نیز، پس از سخنانی که فرمودند، از جمله: «اگر مخالف نمیبود. قرآن را آتش نمیزد» سؤال کردند: «مردم لرستان در چه حالند» در پاسخ شنیدند که: «راجع به مدرسه فیضیه خیلی ناراحت هستند و قصد دارند همین روزها طوماری مبنی بر پشتیبانی از علمای قم درست کنند.»[25]
علاوه بر این هیئت عزاداران بازار لرستان در نامهای به امام خمینی، اقدامات رژیم پهلوی را در حمله به مدرسه فیضیه و زخمی و مصدوم کردن طلاب علوم دینی محکوم کردند؛ سپس پشتیبانی و حمایت خود را از مراجع دینی اعلام داشتند. آنها نامه خود را با شعارهای «زنده باد دین مقدس اسلام»، «پاینده باد قرآن و ناشرین قرآن» و «مرگ بر دشمنان اسلام» به پایان بردند.[26]
قیام 15 خرداد در لرستان
پس از اعتراض امام خمینی به اصلاحات آمریکایی شاه و حمله رژیم به فیضیه، صدای اعتراض مردم در شهرهای مختلف بلند شد. امام خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ (عصر عاشورا) در سخنانی حکومت پهلوی را به دستگاه بنی امیه تشبیه کرد و ضمن نصیحت به شاه، او را به عبرت گرفتن از سرانجام پدرش فرا خواند. سخنان تند امام خمینی موجب دستگیری و انتقال ایشان به تهران در شب پانزده خرداد شد. با انتشار خبر بازداشت، بازار تهران تعطیل شد و مردم در تهران، قم، اراک و برخی شهرهای دیگر به خیابانها ریختند و قیام پانزده خرداد شکل گرفت. این قیام به دستور علم نخست وزیر، به شدت سرکوب شد؛ چنان که هرگز آمار دقیقی از کشته شدگان معلوم نشد.
بر اساس گزارش محرمانه شهربانی خرمآباد به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت لرستان در 16 خرداد 1342 «عده[ای] از کسبه دکاکین خود را در سبزه میدان بسته پس از تحقیق معلوم میشود که آقای رضا سلوک کفشفروش دیروز گذشته ساعت 7 بعد از ظهر صاحبان دکاکین به نامان صفائیان و برادران ساکت و قاسم آقای رستمی و عدهای دیگر [را] به عناوین مختلف به منزل آقای کمالوند هدایت نموده که پس از خارج شدن از منزل شیخ مذکور با سئوالات شفاهی به منظور پشتیبانی از آقای خمینی میباشد و صبح امروز هم آقای شیخ جلیل و پسرش حسن، تک تک به دکاکین اطلاع میدادند که ساعت 9 صبح در مسجد جامع اجتماع نمایند و آقای کاسه چین نیز به اتفاق آقای دکتر عالی به صاحبان دکاکین تذکر میداد که از امروز اجناس دکانهای خود را در جلوی دکانشان نگذارند، ممکن است اجناس آنها در اثر اجتماع و بلوا از بین برود و در حال حاضر دکاکین اطراف سبزه میدان بسته میباشد.»[27]
گزارش دیگر حاکی از آن است که در روز 18 خرداد حدود 150 نفر از منزل آیتالله کمالوند خارج شدند تا پیام ایشان را برای مالکین دهات و عشایر حومه خرمآباد ببرند.[28]
به گزارش ساواک در 24 خرداد 1342 پنج تن از روحانیون خرمآباد[29] در تلگرافی به روحانیون قم و تهران اقدامات دولت در دستگیری مراجع را محکوم کردند[30] در این تلگراف آمده است: «جامعه روحانیت از اقدامات دولت و تجاوز به حریم مقدس دیانت و قتل و کشتار مردم بیپناه سخت نگران و منزجر، بدین وسیله افکار و احساسات مردم متدین لرستان را منعکس ساخته و لازم میداند دولت برای جلوگیری از آشوب و خونریزی بیشتر در مملکت هرچه زودتر حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی و سایر آیات عظام را آزاد و جبران توهین نسبت به معظم له و جامع روحانیت را کرده و به خواستههای شرعی و قانونی آنان و ملت مسلمان توجه کامل نموده و به این بینظمی و تشنج عمومی که مولود بیتوجهی به افکار مسلمان [مسلمانان] و تجاوز به حریم قرآن است، خاتمه دهند.»[31]
روز 26 خرداد 1342 ساواک در گزارشهای خود به تلاشهای آیتالله کمالوند برای تهیه تلگراف علیه اقدامات دولت اشاره میکند و مینویسد: «امروز تلگراف اهانتآمیز به امضاء سی و دو نفر از عوامل حاج آقا روحاله کمالوند که چند نفر از آنان طلاب مقیم خرمآباد و بقیه از عناصر ماجراجو و قاچاقچی هستند[!]، به دستور روحانیون نامبرده به عنوان جناب آقای نخستوزیر مبنی بر استخلاص حاج آقا روحاله خمینی و رفع توقیف علماء و جبران توهین از آنان جهت مخابره به تلگرافخانه خرم آباد داده شده» است. [32]
در این تلگراف آمده است: «جناب آقای نخستوزیر اسداله علم توقیف و توهین به علماء اعلام و مراجع عظام خصوصاً حضرت آیتاله العظمی آقای خمینی قلوب ملت مسلمان لرستان را جریحهدار ساخته و بسیار متأثرند که دولت به جای توجه به خواستههای جامعه روحانیت و مردم مسلمان، شبانه منازل مراجع تقلید را محاصره و موجبات تشنج و آشوب را در مملکت فراهم نماید. اهالی لرستان جداً از عمل دولت متنفر و خاطر نشان میسازد که با این اعمال غیرقانونی و شرعی نه تنها موجبات امنیت و آسایش مردم را نمینماید بلکه باعث سلب امنیت در مملکت شده، لذا خواستاریم که فوراً رفع توقیف و جبران توهین از آیات عظام گردیده و به خواستههای مشروعشان توجه کامل نماید.»[33] در همین روز گزارش دیگری از ارسال یک فقره تلگرف به امضای آیتالله کمالوند برای آیتالله سیدمصطفی خمینی مخابره شده است.[34]
افزون بر این، بر پایه اسناد و مدارک موجود، دیگر گروهها و طوایف لرستان تلگرافهای همانندی را تا پایان خرداد به دربار فرستادند که از آن جمله تلگراف سادات طاهری، شاهرخی، کدخدایان و متنفذین دولتشاهی، کمالوند، پاپی، سگوند، چگنی و.... را میتوان نام برد.[35]
مهاجرت علما به تهران برای آزادی امام خمینی
در کنار فعالیتهای مذکور، مهمترین حرکت نیروهای مذهبی پس از قیام 15 خرداد، مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و تلاش برای آزادی امام خمینی بود. این مهاجرت پس از تهدید دولت به محاکمه و اعدام دستگیرشدگان تهران آغاز شد و تا پایان تیر و روزهای آغازین مرداد ماه به طول انجامید. از لرستان نیز آیات کمالوند و سید عیسی جزایری به تهران مهاجرت کردند. آیتالله سیدحسن طاهری خرمآبادی که در این زمان تحت تعقیب و به خرمآباد آمده بود، میگوید: «ما وقتی دیدیم که شهربانی به دنبال دستگیری ماست، گفتیم بیخودی خودمان را گرفتار نکنیم. روزهای سخت و حساسی بود. رژیم بسیاری از دوستان و همفکران ما را بازداشت کرده بود. آقای [آیتالله مرتضی] مطهری، آقای [حجتالاسلام محمدتقی] فلسفی و بسیاری از علما در زندان بودند. برای ما فرصت خوبی بود تا به خرمآباد سفر کنم. انگیزهای هم برای این سفر داشتم و آن اینکه علمای خرمآباد را برای سفر به تهران تحریک کنم. من که به خرمآباد رسیدم، آقای کمالوند آماده هجرت بود و پس از چند روز به سوی تهران حرکت کرد. پس از حرکت آقای کمالوند، ما جلسهای در منزل یکی از علمای خرمآباد، یعنی مرحوم حاج آقا جواد جزایری ترتیب دادیم که تقریباً همه علمای شهر در آن حضور داشتند. آقای حاج آقا عیسی جزایری، حاج آقا حسین جزایری، حاج آقا جواد جزایری و مرحوم عمویم حاج سید احمد طاهری از جمله کسانی بودند که در این جلسه حضور داشتند. در آن جلسه این بحث مطرح شد که اکنون که آقای کمالوند به تهران رفته است، خوب است یکی دیگر از آقایان هم به تهران هجرت کند. چون از هر شهری و هر منطقهای دو سه نفر به تهران رفته بودند. بنا شد که استخاره گرفته شود. آیه عجیبی آمد. این آیه: (أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ...)[36] این آیه واقعاً جلسه را تکان داد که مسأله، مسأله نفر است و کوچ کردن و به طرف جهاد رفتن با این استخاره عجیب، مرحوم حاج آقا عیسی جزایری بر خودش واجب دید که به تهران برود و لذا ایشان هم به طرف تهران حرکت کرد.»[37]
آیتالله کمالوند با توجه به نفوذ دینی و دولتی که داشت، مورد اعتماد علما و مراجع بود و هم مقامات دولتی از ایشان حساب میبردند. از اینرو در کنار آیتالله شریعتمداری و آیتالله میلانی یکی از چهرههای برجسته مؤثر و تصمیمگیرنده در رهبری علمای مهاجر به شمار میآمد. خانه وی در سلسبیل تهران گاه محل برگزاری جلسات علما بود و کمتر جلسهای بود که بیحضور ایشان تشکیل شود. همچنان که با علما و مراجع هر روز به رایزنی میپرداخت، با مقامات دولتی و امنیتی نیز در تماس بود و میکوشید به گونهای مسالمتآمیزتر مراجع دینی و مقامات دولتی را به تفاهم و توافق برساند. و زمینه آزادی امام و دیگر علمای دستگیر شده را فراهم آورد به همین خاطر از سوی علمای مهاجر مأمور ملاقات با شاه شد و موضع آنان را به شاه اعلام کرد. در نتیجه این دیدار علما از محاکمه نکردن و اعدام نشدن امام اطمینان یافتند[38] و به درخواست آیتالله کمالوند، شاه با دیدار آیتالله سیداحمد خوانساری با امام در زندان موافقت کرد. علمای مهاجر خرمآباد همچنان در تهران فعالیت داشتند تا امام به طور نسبی آزاد شد. آیتالله سید عیسی جزایری در روز آزادی امام تلگرافی به عنوان حجتالاسلام سیدجواد و سیدحسین جزایری در 12 مرداد 1342 به خرم آباد ارسال کرد که در آن ضمن اعلام خبر ورود امام به قلهک و تبریک آن، خواستار چراغانی شهر و برپایی جشن شد. آیتالله سیدعیسی جزایری پس از ملاقات امام، در مهرماه 1342 به خرمآباد بازگشت، ولی آیتالله کمالوند تا رمضان 1383/دی 1342 در تهران بود. او اگر چه طی این مدت نتوانست با امام دیدار کند ولی غیر مستقیم با ایشان در ارتباط بود.[39]
در همین ایام که علمای مهاجر در تهران بودند، در خرمآباد آیتالله طاهری خرمآبادی روز 28 صفر 1383/ 30 تیر 1342 به مناسبت رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) و شهادت حضرت امام حسن مجتبی (ع) سخنرانی پرشوری انجام داد که بازتاب وسیعی در شهر داشت:
«تا آن روز شاید کسی در آنجا یک منبر صریح و روشنی در رابطه با معرفی امام و خصوصیات ایشان نرفته بود. البته در سخنرانیها نام امام برده میشد و کم و بیش اشاراتی به ایشان میشد و منبریها برای ایشان دعا میکردند؛ اما تا آن موقع پیش نیامده بود کسی که مطلع از اوضاع و احوال باشد، در رابطه با امام صحبت کند. به همین جهت بود که منبر بعدازظهر را قبول کردم و تصمیم گرفتم که درباره امام صحبت کنم... منبر آن روز به طور کامل اختصاص به ابعاد مختلف شخصیت حضرت امام داشت. از آنجایی که ما در آن زمان مراجع متعددی در نجف و قم داشتیم و تبلیغات دستگاه و عمال آن و برخی افراد سادهلوح بر این اساس بود که مثلاً ایشان جزء مراجع نیست، من تأکید زیادی داشتم که بُعد علمی شخصیت امام را بیشتر معرفی کنم... لذا شخصیت امام را به طور کامل برای مردم تشریح کردم که امام در بحثهای علمی چنین است و کتابهایی که ایشان در فقه و اصول نوشته است، چگونه است. شیوه امام را در درس خارج توضیح دادم مطالبی که میگفتم برای مردم تازگی داشت. مجلس سراپا گوش بود. همه تشنه بودند تا درباره امام چیزی بشنوند. بعد راجع به بُعد تقوایی امام برای مردم صحبت کردم. بعد از آنکه مجلس آماده شد و مردم تا اندازهای با این شخصیت بزرگ آشنا شدند، گفتم که ایشان فعلاً در زندان میباشند. وقتی این کلمات را بیان کردم و گفتم که فعلاً ایشان در زندان میباشند، صدای گریه جمعیت بلند شد و مردم شروع کردند به گریه کردن. منبر از اینجا به بعد لحن تندی پیدا کرد» و به انتقاد از رژیم پرداخته شد. «منبر ما مثل بمب در خرمآباد و یا شاید در کل استان صدا کرد. میگفتند فردای آن روز که کارمندان به سر کارهای خود آمده بودند، در مورد این سخنرانی پچپچ میکردند. حتی بین کارمندان غیرمحلی و غیربومی که مرا هم نمیشناختهاند، این صحبت پیچیده بود که یک آقایی از قم آمده و درباره آقای خمینی چنین و چنان گفته است، خلاصه این منبر نقل مجالس شده بود.»[40] بعد از این سخنرانی مقامات امنیتی به تعقیب وی پرداختند او به ناگزیر خرمآباد را ترک کرد و به سوی تهران حرکت کرد و به علمای مهاجر پیوست.
در تاریخ 25 / 12 / 1342 نیز شعری زیبا در مدح امام خمینی از طرف شیخ عبدالحسین کرماللهى از قم، براى آقاى محمدباقر فرجاللهى، به خرمآباد ارسال شد که به دست ساواک رسید. این شعر با بیت:
«بنده محبوب یزدان آیتاللّه خمینى رهنماى اهل ایمان آیتاللّه خمینى»
آغاز و با بیت:
«گفت ذاکر من کجا و مدح آن مرد حقیقت من چه مورستم[،] سلیمان آیتاللّه خمینى»
پایان مییابد.[41]
رحلت آیتالله روحالله کمالوند
نخستین رویداد سال 1343 برای نیروهای مذهبی لرستان، خبر آزادی امام و بازگشت ایشان به قم در 15 فروردین آن سال بود. در خرمآباد مجلس جشنی برپا شد و مردم دسته دسته به دیدار ایشان آمدند. تا نیمه نخست اردیبهشتماه، رفت و آمدهای خرمآباد – قم برای دیدار امام در جریان بود که ناگهان به تاریخ 16 اردیبهشت خبر ارتحال آیتالله کمالوند اعلام شد.[42]
رحلت آیتالله کمالوند به قدری ناگهانی بود که در همان زمان، شائبه توطئهآمیز بودن آن را در اذهان متبادر کرد؛ ولی کسی نسبت به آن خبر دقیقی به دست نیاورد. با این وجود مراسم تشییع و تدفین وی که با حضور مراجع تقلید، علما، طلاب، روحانیون و بسیاری از مردم صورت گرفت به صحنه دشمن شکن اتحاد علما و مردم نیز تبدیل شد و حضور امام خمینى در این بزرگداشتها به این مراسم ویژگی خاصی داد.[43]
پس از این واقعه، ساواک لرستان تلاش کرد تا مدیریت مدرسه علمیه کمالیه را در اختیار خود گیرد. و در گزارشی به تهران، خواستار اداره حوزه توسط فرد مورد اعتماد حکومت شد و افزود: «در صورتی که آقای خمینی و طرفداران وی بخواهند اختیار حوزه را در دست بگیرند، یک حوزه علمیه با شرایط حوزه علمیه قم در شهرستان خرمآباد که موقعیت عشایری حساس داشته، با مقایسه سایر نقاط دارای اهمیت خاص است، وجود خواهد آمد که هر آن بیم تحرکات و تشنجات و حوادث نامطلوب خواهد رفت. در این صورت ایجاب مینماید به طرق مقتضی و اقدامات غیر محسوس به تعطیل نمودن حوزه اقدام شود.» در ادامه، خواستار جلوگیری از نفوذ امام خمینی در حوزه علمیه خرمآباد شد. با وجود این تلاشها، در پی تلاش مبارزان، مسئولیت حوزه علمیه خرمآباد از طرف امام خمینی به شیخ مهدی قاضی سپرده شد. وی خود را نماینده امام خمینی معرفی کرد و حوزه علمیه کمالیه خرمآباد نقش واسط بین مردم خرمآباد و امام خمینی را عهدهدار شد.[44]
این ترفند ساواک با تدبیر امام خمینى و شاگردان مرحوم حاج آقا روحالله کمالوند خنثی شد و مدرسه در مسیر اهداف انقلاب اسلامی قرار گرفت: «شیخ مهدی قاضی و سید جواد الیاسی قبلاً در قم با آیتالله خمینی ملاقات و اظهار نظر نموده که حوزه خرمآباد تحت رهبری آقای خمینی اداره شود.»[45]
تأثیر این اقدام در جریان برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت آیتالله کمالوند به شرح زیر گزارش شد: «روز 22 / 3 / 43 به مناسبت چهلم فوت حاج آقا روحالله کمالوند، عدهای از اهالی خرمآباد با 16 دستگاه اتوبوس به قم وارد و ساعت 8 صبح روز 23/ 3/ 43 به صورت اجتماع به منزل خمینی رفتند و قرار است بعد از نماز مغرب بر مزار آن مرحوم مراسم چهلم انجام شود.»[46]
شاهدان عینی این مراسم در مورد شکوه این مراسم میگویند: «قریب دو هزار نفر از اهالی خرمآباد و لرستان و بروجرد و سران عشایر به قم آمده، دسته سینهزنی با آهنگ محزون نوحهخوان، سینه میزدند و مردم سخت میگریستند. در عصر روز مزبور لرستانیان در یک مدرسه جدیدالبنا سه طبقه مجتمع و آیتالله امام خمینی و آیتالله مرعشی برای بازدید و تسلیت به آنها حضور داشتند و آقای شهرستانی نطق غرایی ایراد فرمودند. ساعت 8 بعد از ظهر هم در مسجد اعظم حاضر و مجدداً آیتالله مرعشی و آیتالله گلپایگانی و عموم فضلای قم در مسجد حاضر شدند. شعرا مراثی خود را خواندند و بعد از آن یک نفر از خطبای بزرگ پشت میکروفون رفته، مقام علمی و اخلاقی آیتالله فقید را یادآوری نموده و مقارن ساعت 11 با شکوه و عظمت هرچه بیشتر پایان پذیرفت.»[47]
تبعید امام خمینی
لایحه کاپیتولاسیون (مصونیت نظامی مستشاران آمریکایی)، در 21 مهر 1343 به تصویب مجلس شورای ملی رسید. امام خمینی(ره) چند روز پس از تصویب این لایحه از آن اطلاع یافت و با مطالعه متن صورت مذاکرات مجلس، مراجع تقلید و علمای قم را برای تشکیل جلسه هفتگی فراخواند و علمای سایر شهرها را در جریان امر قرار دادند. در 4 آبان 1343، مصادف با ولادت حضرت زهرا(س)، علی رغم ارعاب و تهدید رژیم، امام خمینی، نطق تاریخی را در راستای افشای این خیانت ایراد کردند. افشاگریهای امام خمینی از عملکرد رژیم پهلوی، موجب بالاگرفتن نارضایتی تودهها و تحریک افکار عمومی شد، لذا رژیم پهلوی تحت فشار دولت آمریکا اقدام به تبعید امام خمینی گرفت. در بامداد 13 آبان1343، کماندوهای رژیم، منزل امام را محاصره و ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند و از آن جا مستقیم به فرودگاه مهرآباد و به همراه یک مأمور امنیتی به ترکیه تبعید نمودند.[48]
به دنبال تبعید امام، مردم شهرهای مختلف ایران از جمله خرمآباد با اعتصاب در مساجد، برقراری جلسات سخنرانی، توزیع اعلامیه و اعتصاب در بازار، مخالفت خود را با این اقدام رژیم پهلوی اعلام کردند. در خرمآباد مقامات دولتی با اتخاذ تدابیر شدید امنیتی، کنترل اوضاع را در دست داشتند. ساواک لرستان در گزارش 14 آبان 1343 به تهران اعلام کرد: «عدهای از عناصر ماجراجو در نظر دارند تشنج ایجاد نموده به عنوان اعتراض، بازار را تعطیل نمایند. ساواک به دقت مراقب اوضاع منطقه بوده، پیش بینیهای لازم به عمل آمده است.» حسن پاکروان در پاسخ گزارش خرمآباد نوشت: «با کمال قدرت جلوگیری نمایید. اگر لازم شد کارگردانان بازداشت شوند.»[49]
طلاب و مدرسین حوزه کمالیه ضمن تبلیغ و فعالیت در روستاها و مناطق عشایر در 13 آذر 1343 طی نامهای به مراجع نوشتند: «توقیف و تبعید حضرت آیتالله العظمی خمینی، آقای حاج آقا روحالله خمینی، دامت افاضاته، موجب تأسف و تأثر شدید قاطبهی اهالی لرستان گردیده و قلوب عامه مردم را جریحهدار نموده و طلاب حوزهی مقدسهی علمیهی کمالیهی خرمآباد شدیداً نگران و ناراحت هستند و بدین وسیله از وجود معظم آیتالله العظمی استدعا دارد دستور فرمایید هرگونه اقدامی که از طرف حوزهی علمیهی خرمآباد برای رفع اهانت از محضر مقدس حضرت آیتالله خمینی ضرورت دارد و لازم است امر ابلاغ فرمایید.»[50]
طلاب و محصلین خرمآباد مقیم حوزه علمیه قم در اعتراض به ادامه تبعید امام خمینی، با ارسال نامه سرگشاده به امیرعباس هویدا، نخستوزیر، در اسفند 1343 هدف اسلام و مراجع دینی را استقلال کشور و حفظ حقوق ملت مسلمان اعلام کردند و در ادامه اقدامات خلاف حکومت پهلوی در یکی دو سال اخیر را برشمردند. سپس موضوع تبعید امام خمینی را به دلیل مخالفت با لایحه مصونیت مستشاران نظامی آمریکایی مطرح کردند و در پایان از وی خواستند: «تصویبنامههای ضد دینی را الغا، مرجع تقلید شیعیان را ارجاع، زندانیان بیگناه را آزاد و خفقان عمومی را برطرف کنید.»[51]
ادامه فعالیتهای انقلابی لرستان تا پایان دهه چهل
در سال ۱۳۴۴ همچنان فعالیت طلبهها و مدرسین لرستانی مقیم قم ادامه داشت. آیات و حجج اسلام: سید حسن طاهری خرم آبادی، مهدی کروبی، سید محمدتقی شاهرخی، حجتالله ساکی، عبدالحسین کرماللهی، محمدعلی صنعتگر خرمآبادی، باقر فرجاللهی خرمآبادی، محمد حسین روشنی خرمآبادی و سید محمد شاهرخی، در مهرماه این سال به همراه دیگر فضلا و محصلان حوزه علمیه قم به مناسبت انتقال امام به نجف نامهای به محضر ایشان نوشتند و وفاداری خویش به آرمان او و اجرای منویاتشان را اعلام کردند.[52] هم چنین در تاریخ 30 /8 / 1344 حضور آنان در جرگه امضا کنندگان نامه فضلای حوزه علمیه به امیرعباس هویدا نخستوزیر وقت را شاهد هستیم که طی آن از هویدا خواستار بازگشت امام به ایران و پایان بخشیدن به وضع اسفناک حاکم بر کشور شده بودند. در فروردین ۱۳۴۵ فضلا و محصلان حوزه علمیه قم در اعتراض به دستگیری آیتالله حسینعلی منتظری و برخی دیگر از علما و مدرسین، نامهای برای مراجع عظام ایران و عراق تهیه کردند که ضمن ابراز تنفر و تأثر از این حادثه، خواستار صدور دستور مراجع برای آزادی زندانیان یاد شده و تذکر به مقامات کشور شدند. در تهیه این نامه، مدرسین و طلبههای مقیم قم حضوری فعال داشتند. محمدصالح طاهری خرم آبادی، سید حسن طاهری خرم آبادی، حجتالله ساکی خرمآبادی، احمد خرمآبادی، مهدی کروبی و عبدالحسین کرماللهی از این جملهاند.[53]
بهار 1344 نیز فرمانداری کل لرستان از قعالیتهای سیاسی مذهبی آقا حسین جزایری در خرمآباد گزارش داد. بنابر این گزارش خیلی محرمانه: «آقای سیدحسین جزایری واعظ در روز اول اردیبهشت ماه در منزل آقای صحبتالله معینی منبر رفته و پس از تفسیر یکی از آیات قرآن، مطالبی بر رد لایحه حمایت از خانواده ایران نموده و از لایحه مزبور انتقاد میکند» با دریافت این گزارش ساواک دستور جلوگیری از منبر رفتن وی را صادر میکند.[54]
همچنین ساواک در سال 45 در گزارشی در مورد فعالیتهای حجتالاسلام سید فخرالدین رحیمی مینویسد: «نامبرده بالا که از طرفداران خمینی میباشد در مورخه 12/۱۱ /45 طی سه فقره نامه به عنوان آقایان (خمینی، محمد شیرازی، علی مشکینی که عموماً به مخالفت با برنامههای دولت معروف میباشند) مطالبی بر علیه کشور و برخلاف مصالح عمومی درج و به وسیله شخصی به نام احمد فریدونی فرزند محمد صادق که قصد عزیمت به عراق را داشته، به خارج فرستاده تا در عراق نامههای مذکور را به مراجع فوق تسلیم نماید»[55]
در 1 / 10 / 1347 در گزارشی در مورد حجتالاسلام سید نورالدین رحیمی آمده است: «به قرار اطلاع نامبرده بالا از روحانیون ناراحت و افراطی منطقه میباشد روز شنبه پس از نماز عید فطر برای خمینی دعا و تقاضای صلوات نموده است.»[56] در گزارش دیگری ذکر شده است: «در مراسمیکه ساعت ۸ صبح روز ۳۰/۹/۴۷ به مناسبت روز عید فطر در مسجد سلطانی برگزار گردیده بوده است نامبرده بالا ضمن بردن نام آیتالله خمینی به عنوان مرجع تقلید شیعیان نسبت به مشارالیه دعا نموده است.»[57]ساواک در گزارش دیگری ضمن اشاره به دستگیری وی بعد از این سخنرانی مینویسد: «سید نورالدین رحیمی جزء طرفداران و علاقمندان به خمینی بوده قبلاً اعلامیههای مربوط به خمینی را بین مردم پخش مینموده است.»[58]
فراخوانی شخصیتهای سیاسی مذهبی به خرم آباد و سخنرانی آنان در حوزه و مسجدهای شهر از جمله حرکتهای سیاسی تبلیغی مدیریت حوزه کمالیه بود که از سویی پیوند نیروهای مذهبی خرمآباد با رهبری نهضت و هسته قم را محکم میساخت و از دیگر سو رونقی ویژه به حوزه کمالیه میبخشید. در گزارشهای اردیبهشت ۱۳۴۸ ساواک به سفر آقایان آیتالله ناصر مکارم شیرازی و شهید مرتضی مطهری اشاره شده است. شهید مطهری در آستانهی ششمین سالگرد قیام خونین ۱۵ خرداد وارد خرم آباد شد و ضمن دیدار با مردم و نیروهای مذهبی شهر به ایراد سخنرانی پرداخت.[59]
در اردیبهشت 1349 ساواک گزارش میدهد سید فخرالدین رحیمی در جلسه درسی طلاب و مدرسه علوم دینی خرمآباد اظهار داشت: «آقای خمینی در یک سخنرانی گفته است این روحانیونی که در اداره اوقاف استخدام شده و میگویند خدایگان شاهنشاه؛ خمینی گفته، کافرند. و مردم غیور ایران باید عمامه اینها را بردارند تا چنین جملات کفرآمیزی نگویند. رحیمی اضافه نمود که جزوه اظهارات خمینی چاپ شده است.»[60]
فعالیتهای انقلابی استان لرستان در نیمه اول دهه 50
در آغاز دهه ۵۰ تا اندازهای پایگاههای مذهبیان خرم آباد شکل گرفتند و کانونهای مهم آن پدید آمده بودند. حوزه کمالیه در مرکز شهر به عنوان اصلیترین پایگاه و ستاد مرکزی، هم چنان به فعالیت خود ادامه میداد در جنوب شهر و خیابان نوبنیاد (ششم بهمن یا علوی امروز)، سید فخرالدین رحیمی در مسجد علوی پایگاه نوین و فعالی را برپا داشت. او با برگزاری مراسم نماز جماعت و جذب جوانان پرشور و علاقهمند، به تبلیغ نهضت پرداخت و دیری نگذشت که به عنوان عامل تأثیرگذار در میان نیروهای مذهبی و نیز از نظر مقامات سیاسی و امنیتی شناخته شد.[61]
در تابستان ۱۳۵۰ احمد خرمآبادی یکی از بنیانگذاران گروههای مسلح چپ در بروجرد و لرستان دستگیر و تیرباران شد. هم چنین در این سال با برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله واکنشهایی در لرستان روی داد. در گزارشهای خرداد ۱۳۵۰ ساواک لرستان راجع به مدرسهسازی در بخش الوار گرمسیری و نیز در روستاهای الیگودرز به یادبود جشنهای ۲۵۰۰ ساله به ناخشنودی مردم در پرداخت پول به این منظور اشاره شده است.[62]
در گزارشهای ساواک در مرداد 1350 آمده است: «برابر گزارشهای رسیده برخی از عناصر مخالف در نظر دارند در خلال برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی مبادرت به فعالیت مضره از جمله تظاهرات، پخش اعلامیه و خرابکاری نمایند. لذا ضروری است وضعیت عناصر افراطی از جمله نامبرده بالا که دارای سابقه مضره میباشد دقیقاً روشن گردد» همین گزارش تأکید میکند که فعالیتهای سیدفخرالدین رحیمی تحت مراقبت قرار گیرد.[63]
افزون بر این ساواک فرمانداری کل لرستان در شهریور 1350 در گزارشی مینویسد: «عدهای از فرهنگیان و دانشآموزان و روحانیون افراطی به سبب مخالفت با دولت با برگزاری جشنها مخالفند و اظهار میدارند که مخارج این جشن را میتوان در کارهای عمرانی مملکت به کار برد.» [64]
در گزارشهای نیمه دوم ۱۳۵۰ ساواک نیز به ارسال تلگراف علما و طلاب ایران و نجف به نخستوزیر اشاره شده است که طلاب بروجردی نیز از آن جملهاند. در تلگرافهای یاده شده اعمال هیأت حاکمه از سوی ملت تقبیح و آزادی ۱۲۰ نفر از جوانان ایرانی را خواستار شدهاند.[65]
ساواک در بهمن 1350 نیز گزارش میدهد: «سید فخرالدین رحیمی واعظ اهل و ساکن خرم آباد که چند روزی در کوهدشت مشاهده شده شب عاشورا در سر منبر مطالب تحریک آمیزی بر علیه مصالح مملکتی بیان نموده که به همین علت دستور دستگیری وی صادر» شده است.[66] رحیمی در نیمه نخست 1351 دستگیر و زندانی شد و در شمار روحانیون ممنوعالمنبر در خرمآباد قرار گرفت.
نیمه دوم سال 1351 سرآغاز دوره نوینی در مبارزات نیروهای مذهبی خرمآباد است. در این روزگار، آنان آیتالله سیداسدالله مدنی را از همدان به لرستان آوردند و رهبری نهضت و و سرپرستی حوزه را به وی سپردند. ساواک در گزارشی به تاریخ 22 / 9 / 1351 مینویسد: «اخیراً نامبرده فوق با خانواده خود از همدان بنابه دعوت شیخ مهدی قاضی به لرستان وارد و در حوزه علمیه خرمآباد مشغول تدریس خارج میباشد و ظهرها در مسجد جامع و شب در مسجد رمضان، نماز جماعت برگزار مینماید.» در همین نامه به موافقت و سفارش امام خمینی درباره آیتالله مدنی به خرمآباد اشاره شده است: «نامبرده فوق همان شخصی است که خمینی در نامه، سفارش وی را به شیخ مهدی قاضی نموده است.»[67]
در گزارشهای بعدی ساواک در این مورد آمده است: «خمینى نامهاى به شیخ مهدى قاضى نوشته و آیتاله مدنى را وکیل خود معرفى نموده است. و شیخ مهدى قاضى نیز ظاهراً کلیه امور حوزه علمیه خرم آباد و طلاب و بانک قرض الحسنه رضوى را به نامبرده فوق واگذار کرده است.»[68]
در مهرماه سال ۱۳۵۲ ساواک آیتالله مدنی را «یکى از عاملین توزیع کتب و رسالات خمینى (از جمله کتاب تحریرالوسیله) در آن منطقه» معرفی میکند[69] و مینویسد: «در مدرسهی علمیه خرمآباد لرستان کتابی به نام (تحریرالوسیله) تألیف خمینی وجود دارد که طلاب دینی آن را به طور غیر محسوس استفاده مینمایند. اغلب شبها در مکانهای مختلف جلسههای محرمانه طلاب علوم دینی در منازل بازاریهای مقیم خرمآباد تشکیل و از کتابهای خمینی استفاده مینمایند.»
علی ستاری بروجردی یکی از طلبههای لرستانی مقیم نجف، از جمله رابطین میان امام و آقای مدنی بود و برای ایشان پیامها و کتابهای او را به خرمآباد می فرستاد. افزون بر این، آیتالله مدنی نام و نهضت خمینی را تبلیغ میکرد و وجوهات را برای ایشان جمع مینمود. شهید مدنی در خرم آباد برای رهبری نهضت و ارتباط با مردم پایگاههایی را برگزید و در آنجا به فعالیت پرداخت حوزه کمالیه، فاطمیه خرم آباد، مسجد حاج رمضان یا مسجد شاه آباد و منزل شخصی خویش از آن جملهاند. فاطمیه خرمآباد که مؤسسهای مذهبی است که در پایان دهه ۱۳۴۰ از محل موقوفات یکی از بانوان خیر خرم آباد به وسیله نیروهای مذهبی این شهر به منظور تربیت زنان در زمینه علوم دینی ساخته شد. آیتالله مدنی سالهای ۵۲ و ۵۳ به طور معمول ساعتهای ۲۱ تا ۲۲ دست کم هفتهای یک شب در فاطمیه خرمآباد به تفسیر قرآن و ایراد سخنرانی میپرداخت برپایه گزارشهای ساواک، شرکت کنندگان این جلسات میان ۲۰۰ تا ۳۵۰ نفر گزارش شدهاند که بیشتر افراد پولدار، سرشناس و کسبه بازار بودهاند.[70] مسجد حاج رمضان نیز از مسجدهای نوبنیاد آن روز خرمآباد بود که به وسیله حاج رمضان از طایفه سگوندهای لرستان در محله شاهآباد ساخته شد و به نام مسجد شاهآباد نیز شهرت یافت که امروزه آن را مسجد جوادالائمه میگویند و در شرق پل ولیعهد سابق یا شهدای امروز واقع است. این مسجد پایگاه اصلی شهید آیتالله مدنی بود و بیشتر سخنرانیهای وی در آنجا ایراد میشد. در گزارشهای ساواک شمار 200 تا 250 نفر شرکتکنندگان در مسجد شاهآباد ذکر شده است.[71]
سال ۱۳۵۲ در کنار فعالیت سازمانیافته و پردامنه نیروهای سیاسی مذهبی خرمآباد و اوجگیری برنامههای شهید مدنی، گروههای سیاسی لرستان زیر نفوذ ایدئولوژی چپ با باور به مبارزه مسلحانه عملیات خود را به اوج رساندند. از جمله این گروهها میتوان به گروه آرمان خلق در بروجرد اشاره کرد. پیدایش گروه ابوذر در نهاوند[72] نیز بر جهتگیری برخی جوانان لرستان تأتیر گذاشت، متأثر از فضای پیش آمده، در میان جوانان روشنفکر خرمآباد نیز زمزمه روی آوری به مبارزه مسلحانه پیشآمد.. گروهی از جوانان تحصیل کرده که پریشانی وضع مردم را درک میکردند، ستمها و نابرابریهای تحمیل شده بر آنها را میدیدند و خویشتن را متعهد به تلاش برای بهبود وضع موجود میدانستند و به گمان خود کوتاهترین راه را برگزیدند و شعار مبارزه مسلحانه، تنها راه نجات و یگانه راه برای رسیدن به خواستههای خویش دیدند؛ دکتر هوشنگ اعظمی از جمله این افراد بود.[73]
همزمان با بروز و گسترش گروههای چریکی در لرستان نوجوانان و جوانانی پا به پایگاههای مذهبی باز کرده بودند که در دهههای بعد در شمار بزرگترین سرداران و قهرمانان ملی جای گرفتند. شهیدان نعمت سعید[74] و مهدی و مجید زینالدین[75] از این دسته جوانان بودند.
زمستان سال ۱۳۵۳ برادران رحیمی در مسجد علوی با همکاری برخی از جوانان انقلابی، عزاداران حسینی را در دو دسته سازماندهی کرده و برای نخستین بار یکی از تندترین نوحهها در خرم آباد خوانده شد. دسته اول میگفتند: «شاگرد دانشگاه انقلابم، قرآن بود برنامه و کتابم - ای اهل عالم» و دسته دوم پاسخ میدادند: «حامی قرآن پسر فاطمه، پانهاد در رکاب در ره انقلاب - ای اهل عالم» که همان زمان نیز مطرح بود در عبارت «پسر فاطمه» ایهام است و به ظاهر منظور امام حسین است ولی در واقع قصد امام خمینی بوده است.[76]
این نوحه و نیز نوحه «پدر و مادر و جدم به فدای پسری که جهان چاکر جد و پدر و مادر اوست» از سوی شهید رحیمی به آقای یادگاری نوحه خوان معروف خرم آباد داده شد و در مسجد جامع شهر خوانده شد که به زد و خورد با پلیس انجامید. هم چنین در این سالها بود که نیروهای مذهبی با نفوذ در پادگان کوشیدند که عزاداری را به سود خویش به پایان برسانند چنان که به هنگام ظهر عاشورا ناگهان جمعیت، نوحهای سر دادند که بی آنکه گوینده اصلی آن مشخص شود مضمونش این بود: «ای شاه ستمگر حقیقت با خمینی است تسلیم نشدن کشته شدن راه حسینی است - یا حسین.» این واقعه نقطه اوجی برای فعالیت نیروهای مذهبی خرم آباد بود، زیرا به هنگامی که بردن نام امام خمینی جرم بود در پیشروی مقامات نظامی و امنیتی منطقه ناگهان مردم یک صدا هم نام امام خمینی را بردند و هم شاه را ستمگر خواندند، بی آنکه کسی مسؤولیت این کار را بر عهده گیرد.[77]
در واکنش روحانیون خرمآباد به وقایع 15 خرداد سال 1354 در قم[78] ساواک گزارش میدهد: «مورخه 21 /3 /54 به دستور اسداله مدنى عدهاى از علماء و روحانیون خرمآباد در مسجد و مدرسه علمیه خرمآباد اجتماع و سید احمد طاهرى که چند روز قبل جهت کسب خبر و دستور به قم عزیمت نموده بود اظهار داشته کلیه علما و روحانیون قم مدارس را تعطیل نمودهاند و حتى نماز جماعت را هم بجا نمىآورند و خطاب به حاضرین اضافه نموده شما روحانیون خرمآباد هم تا خبر بعدى باید نماز جماعت بجا نیاورید لذا اسداله مدنى تمام علماى امام جماعت را مجبور نمود تا اطلاع ثانوى که حتماً به مساجد نروند و نماز جماعت را تعطیل کنند.»[79]
با توجه به نزدیک شدن به نماز عید فطر در نیمه دوم این سال، ساواک در 14 مهرماه 1354 گزارش میدهد: «میراسداله مدنى و طرفدارانش قصد دارند روز 15 /7/ جارى (عید فطر) نماز جماعت را به اقتدا[80] خمینى برگزار نمایند.»[81]
به گزارش ساواک در همین روز آیتالله مدنی به طور علنی از امام خمینی یاد و مردم برای سلامتی ایشان صلوات میفرستند: «در ساعت 2320 روز 14 /7 /54 که مدنى جهت گروه کثیرى از مردم در مسجد شاهآباد سخنرانى میکرد گفت بنا به دستور حضرت آیتالله خمینى که خدا طول عمر به او عطا کند و دشمنانش نابود شوند، فطر سید باید به سید برسد و عام نمىتوانند فطریه به سید بدهند که در همین موقع دو مرتبه به سلامتى خمینى صلوات گفته شد.»[82]
ساواک در گزارشهای بعدی خود به برگزاری نماز عید فطر اشاره میکند و مینویسد: «از ساعت 6 صبح روز 15 /7 /54 مراسم نماز عید فطر با شرکت بیش از دو هزار نفر از طبقات مختلف مردم خرمآباد به پیشنمازى مدنى در محوطه مسجد سلطانى (حوزه علمیه) خرمآباد برگزار» شد.[83]
به گزارش ساواک «در تاریخ 15 /7 /54 (روز عید فطر) هنگامی که اسداله مدنى جهت اداى نماز در مسجد حاضر شده بود، قبل از شروع نماز اظهار داشته کسانیکه مقلد خمینى هستند یک طرف قرار گیرند که با صحبت وى عدهاى از مردم در صف مقلدین خمینى قرار گرفتند.» گزارشگر ساواک میافزاید: « ظاهراً وى قصد صفآرایى و تشکل طرفدارن خمینى را در خرمآباد براى بهرهبرداریهاى بعدى داشته است.»[84] در پایان بیش از پانصد نفر از شرکت کنندگان، آیتالله مدنی را تا منزلشان همراهی کردند، که نوعی تظاهرات آرامی سیاسی نیز به حساب میآید. نمایش سیاسی مذکور زمانی کامل شد که «در حدود ساعت 00 /9 صبح روز مذکور سید فخرالدین رحیمى پیشنماز مسجد علوى واقع در خیابان ششم بهمن پس از خاتمه نماز عید فطر به اتفاق دویست نفر به منظور عرض تبریک و احترام و پشت گرمى آقاى مدنى جهت اسکان در خرمآباد با سلام و صلوات به منزل نامبرده رفتند.»[85]
آبان ۱۳۵۴ که آیتالله مدنی به نورآباد ممسنی تبعید شد گروههای مذهبی خرم آباد در کنار حفظ ارتباط با آیتالله مدنی، فعالیتها و برنامههای همیشگی خویش را گستردهتر از پیش ادامه دادند. جوانان مسجد الجواد (شاه آباد) پایگاهی را که با آمدن شهید مدنی در شمال شرقی شهر خرمآباد فعال کرده بودند. همچنان حفظ کردند و برنامههای مبارزاتی خود را ادامه دادند، تا این که هشت تن از آنان در سال 1355 دستگیر شدند. ساواک در این مورد گزارش میدهد:
«اطلاع واصله حاکی بود که عدهای از جوانان متعصب مذهبی خرمآباد، ضمن تشکیل جلساتی در مسجد الجواد آن شهرستان در پوشش قرائت قرآن و تدریس مسایل دینی نوارهای مضرهای را استماع و به نفع خویش تبلیغ مینمایند. با مراقبتهای معموله افراد مذکور شناسایی و در روز ۳۵٫۸٫۶ [1355] هشت نفر دستگیر و در بازرسی از محل سکونت و کار آنان تعدادی کتب و اعلامیههای مضره مقداری مواد شیمیایی جهت تهیه مواد منفجره و آتشزا کشف و ضبط گردیده است.»[86]
پینوشتها:
[1] . واکنش قاطع امام به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، پرتال امام خمینی، کد مطلب: ۵۱۰۴۹.
[2] . ن،ک: اسناد پایانی مقاله.
[3] . همان.
[4] . همان.
[5] . دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 3، تهران، مؤسسه خیریه و فرهنگی امام رضا(ع)، ص 132.
[6] . نهضت روحانیون ایران، پیشین، ص 124-125.
[7] . دالوند، حمیدرضا، انقلاب اسلامی در لرستان، ج 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 32.
[8] . نهضت روحانیون ایران، پیشین، ص 129.
[9] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 33.
[10] . صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی(س) (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج 1، تهران: مؤسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینی(س)، 1378، ص 98.
[11] . همان، ص 139.
[12] . خاطرات آیتالله طاهری خرم آبادی، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 146-147.
[13] . صحیفه امام، پیشین، ص 120.
[14]. ناحیه، منطقه.
[15] . صحیفه امام، پیشین، ص 138.
[16] . همان، ص 135-137.
[17] . خاطرات آیتالله طاهری خرم آبادی، پیشین، ص 153-154.
[18] . همان، ص 156.
[19] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 44.
[20] . خاطرات آیتالله طاهری خرم آبادی، پیشین، ص 161-160.
[21] . همان، ص 162.
[22] . بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت ذی شرافت حضرات علمای اعلام و حجج اسلام- دامت برکاتهم «اَعظَمَ اللهُ تَعَالَی اُجُورَکُم». چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد. لذا این جانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر- عجل الله تعالی فرجه- جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. روح الله الموسوی الخمینی امام خمینی.» صحیفه امام، پیشین، ص: 156.
[23] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 50.
[24] . نهضت روحانیون ایران، پیشین، ص ۲۸۸ و ۲۸۷.
[25] . صحیفه امام، پیشین، ص 231-232.
[26] . سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1386، ص 328-327.
[27] . اسناد پایانی مقاله.
[28] . آیتالله روحالله کمالوند به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1391، ص 98.
[29] . 1ـ حاج آقا روحالله کمالوند 2ـ سید عیسى جزایرى 3ـ حاج سید جواد جزایرى 4ـ حاج سید حسن موسوى جزایرى 5ـ سید احمد طاهرى.
[30] . همزمان با دستگیری امام، آیات عظام حاج آقا حسن قمی در مشهد، حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در شیراز و تعدادی از علما و وعاظ در تهران و برخی از شهرها دستگیر شده بودند.
[31] . آیتالله روحالله کمالوند به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 75.
[32] . همان، ص 79. همچنین ن، ک: اسناد پایانی مقاله.
[33] . آیتالله روحالله کمالوند به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 81. اسناد پایانی مقاله.
[34] . همان، ص 86.
[35] بنگرید به: انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 63 -66.
[36] . سوره توبه، آیه 38.
[37] . خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، پیشین، ص 238-240.
[38] . حجتالاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسیپور در مورد دیدار آیتالله کمالوند با شاه میگوید: «در تهران که عدهای از علمای شهرستانها در اعتراض به دستگیری امام به حضرت عبدالعظیم(ع) آمده بودند، من جمله در آن موقع آیتالله شریعتمداری آمده بودند منتهی هنوز آیتالله العظمی میلانی نیامده بود. آقایان جلساتی داشتند برای اینکه نسبت به آزادی امام و رهبر کبیر انقلاب اقدام کنند. یک بحثی مطرح شد و آن اینکه آیا امام زنده است که برای آزادی ایشان اقدام کنیم یا اینکه امام را در همان نیمه خرداد به شهادت رساندهاند. اول ما باید این نکته را یقین کنیم بعد برای آزادی ایشان اقدام کنیم. بحث بر این بود که ما از چه راهی بفهمیم که امام زنده هستند یا نه، پیشنهاد شد که باید یک ملاقاتی با شاه انجام بشود و از شاه بپرسیم که حال امام چطور است، زنده هستند؟ زنده نیستند؟ سپس مطرح شد که چه کسی برود. در جلسه حاج آقا روحالله خرم آبادی گفت که من لر هستم و شاه به من وقت میدهد. من میروم و برای شما خبر میآورم. پیشنهاد ایشان پذیرفته شد. مرحوم حاج آقا روحالله کمالوند وقت گرفت و حضور شاه رفت. بعد از ملاقات آنطوری که ایشان میفرمود نقل میکرد: من میدانستم تشریفات ملاقات شاه چگونه است ولی در عین حال وقتی ما را آنجا بردند برای ملاقات آموزش دادند. سپس من را بردند و توی اتاق ملاقات نشاندند و من متوجه شدم که شاه از آن تکبری که دارد اول نمیآید توی اتاق ملاقات بنشیند، زیرا میهمان وقتی وارد شد مجبور میشود جلوی میهمان حرکت کند. اگر حرکت بکند خلاف شان شاهنشاهی است، اگر حرکت هم نکند که خلاف ادب و انسانیت است. برای اینکه این کار را نکند میگفت میهمان را بیاورید آنجا بنشیند من که رفتم میهمان جلوی پای من بلند شود. به هر حال اتاقی که من بودم یک درب کوچکی داشت که من فهمیدم شاه از این درب وارد خواهد شد. نزدیک لحظه ورود شاه من بلند شدم و پشت به آن درب شروع کردم به قدم زدن وسط اتاق که رسیدم درب باز شد. شاه درب را باز کرد وارد شد. دید که یک آقا شیخی به آن سمت اتاق دارد میرود که خیلی عصبانی شد با عجله خودش را به من رساند و دست زد به شانه من و گفت آقا شیخ چه میگویی برای چه آمدی؟ من برگشتم، چون او سلام نکرد و احوالپرسی هم نکرد و هیچ مقدمهای انجام نداد من هم گفتم آمدم ببینم حال حاج آقا روحالله چطوره؟ شاه در جواب من گفت زنده است. نمیکشیمش که شما از او امامزاده درست بکنید، لجن مالش میکنم. این جمله را گفت و برگشت و از همان دربی که آمده بود خارج شد. خوب از این جملهای که زنده است معلوم شد که آقا رهبر کبیر انقلاب زنده هستند، خاطر جمع شدند که امام زنده هستند و باید برای آزادی ایشان اقدام کرد.» خاطرات حجتالاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسیپور، مؤسسه چاپ و نشر عروج، تهران، 1387، ص 58-60.
[39] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 70.
[40] . خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، پیشین، ص 240-242.
[41] . برای مطالعه متن شعر، ن،ک: اسناد پایانی مقاله. همچنین بنگرید به: فریاد هنر: اشعار مردمی به روایت اسناد ساواک. تدوین: گروه نویسندگان مرکز بررسی اسناد تاریخی . تهران، 1386، ص 27 و 28.
[42] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 75.
[43] . 16 اردیبهشت سالگرد رحلت یار و یاور امام خمینی، آیتالله حاج آقا روحالله کمالوند، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[44] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 77-88.
[45] . 16 اردیبهشت سالگرد رحلت یار و یاور امام خمینی، آیتالله حاج آقا روحالله کمالوند، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[46] . اسناد پایانی مقاله.
[47] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 77-76.
[48] . نگاهی به تبعید امام خمینی(ره) از ایران به ترکیه و عراق (1344- 1343 ش)، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[49] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 90-91.
[50] . اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374ش، ص 123.
[51] . همان، ص 144-143.
[52] . یاران امام به روایت اسناد ساواک: آیتالله العظمی محمدفاضل لنکرانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، تهران، 1393، ص 28.
[53] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 94.
[54] . همان، ص 95.
[55] . شهیدان حجج اسلام سیدنورالدین و سیدفخرالدین رحیمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381، ص 52.
[56] . همان، ص 294.
[57] . همان، ص 301.
[58] . همان، ص 310.
[59] انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 95.
[60] . شهیدان حجج اسلام سید نورالدین و سید فخرالدین رحیمی، پیشین، ص 57.
[61] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 114.
[62] . همان، ص 98.
[63] . شهیدان حجج اسلام سید نورالدین و سید فخرالدین رحیمی، پیشین، ص 61.
[64] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 99.
[65] . همان.
[66] . شهیدان حجج اسلام سید نورالدین و سید فخرالدین رحیمی، پیشین، ص 63.
[67] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 102.
[68] . شهید آیتالله سیداسدالله مدنی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، 1377، ص 246.
[69] . همان، ص 219.
[70] . شهید آیتالله سیداسدالله مدنی، پیشین، ص 213 و 225.
[71] . به عنوان نمونه بنگرید به: همان، ص 253، 269، 276، 285، 300.
[72] . همکاریهای دوستانه و نزدیکیای که عدهای از جوانان نهاوند از سال 1349 در فعالیتهای مذهبی با هم داشتند، و زمینههای خاصی که در شهرستان نهاوند(این شهرستان از حیث تقسیمات کشور از توابع استان همدان محسوب میشود و از شمال به شهرستانهای تویسرکان و کنگاور، از شرق به ملایر و بروجرد، از غرب به کرمانشاه و هرسین و از جنوب به نورآباد و الشتر از توابع استان لرستان، محدود شده است) وجود داشت، باعث شد که در آبان سال 1351، مصادف با آخرین روز ماه مبارک رمضان 1392، شش نفر از جوانان مذهبی و فعال نهاوند، در جلسهای خصوصی به دور از چشم دیگران گرد هم آیند و پایههای اصلی گروه ابوذر را بنا نهند. اعضای جلسه عبارت بودند از: 1 ـ عبادالله خدارحمی، دیپلم 24 ساله. 2 ـ ولیالله سیف، 19 ساله 3 ـ بهمن منشط، 19 ساله 4 ـ حجتالله آورزمانی، 19 ساله 5 ـ علیرضا کرمعلی، 19 ساله 6 ـ روحالله سیف، 20 ساله. در این جلسه پس از صحبتهای مستدل و منطقی بهمن منشط و عبادالله خدارحمی، در مورد گسترش ظلم و فساد و فقر در جامعه، آنها به طور خودجوش گروه انقلابی ابوذر را جهت مبارزه با رژیم تشکیل میدهند. در این جلسه سه نفر از دوستان صمیمی و فعال آنها که در همه برنامههای فرهنگی و مذهبی همراه آنان بوده و دارای زمینههای همکاری میباشند، به نامهای حجتالله عبدلی، ماشاءالله سیف و ولیالله کشفی حضور نداشتند. قرار بر این شد که بهمن منشط موضوع تشکیل گروه را با آنان در میان بگذارد و آنان را نیز به عنوان اعضای اصلی جذب گروه نماید. شب بعد بهمن منشط به سراغ یک یک آنان رفته و پس از توضیح اهداف و علل تشکیل گروه ابوذر، موافقت آنان را به عنوان اعضای اصلی گروه جلب میکند و به این طریق هسته اولیه گروه ابوذر با 9 نفر مذکور شکل میگیرد. آنان گروه ابوذر را با هدف مبارزه برای ریشه کن کردن فساد، شناساندن اسلام راستین و ایجاد جامعه اسلامی تشکیل میدهند و نام «گروه انقلابی ابوذر نهاوند» را بر آن میگذارند. بنابر اسناد و مدارک موجود، گروه انقلابی ابوذر از جوانانی تشکیل شد که میانگین سنی آنها در حدود 20 سال بود. گروه انقلابی ابوذر اهدافی از جمله: حفظ اسلام و مذهب شیعه، مبارزه با فقر و کمک به نیازمندان، مقابله با استعمار و امریکا و مبارزه با فساد اخلاقی را برای خود ترسیم کرده بودند. اعضای گروه ابوذر هرگز در چارچوب نهاوند محدود نشدند و برای انجام اقدامات خود با انقلابیون چند شهر دیگر نیز ارتباط گرفتند. سال 1352 اعضای گروه توسط ساواک دستگیر میشوند، ساواک علاوه بر دستگیری و محاکمه اعضای اصلی گروه ابوذر، تا آخرین رگهها و مرتبطین گروه ابوذر را که حتی دارای انگیزههای سیاسی و مبارزاتی نبودند را شناسایی و دستگیر کرد و سرانجام این پرونده را با اعدام شش نفر از اعضا در سال 1352 مختومه اعلام کرد. گروه ابوذر نهاوند، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1385، بخش مقدمه.
[73] . انقلاب اسلامی در لرستان پیشین، ص 115. دکتر هوشنگ اعظمی فرزند مرتضی خان اعظمی بیرانوند در ۱۳۱۵ در مشهد به دنیا آمد خانواده اعظمی سال ۱۳۲۰ به لرستان بازگشتند و پدرش برای سامان دادن ایل وارد مسائل سیاسی شد که این امر در شخصیت ایشان نیز مؤثر افتاد. هوشنگ اعظمی سال ۱۳۳۷ به دانشگاه اصفهان وارد شد و ضمن تحصیل پزشکی، سیاست را نیز دنبال کرد. در این زمان به جبهه ملی پیوست و در فضای باز سیاسی ۱۳۳۲ - ۱۳۴۰ در کنار نیروهای ملی فعالیت داشت. هنگام تحصیل دوبار دستگیر شد که یکبار آن پس از قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بود. پس از آزادی تجربه و دریافت خود را در مقالهای با نام «علل فاجعهی ۱۵ خرداد» فراهم آورد. با رشد اندیشههای چریکی در جامعه و سرخوردگی از گروهها و احزاب سیاسی موجود با گروه جزنی - ظریفی تماس برقرار کرد. در سال ۱۳۴۵ به خرم آباد بازگشت و به عنوان پزشک، فعالیت سیاسی اجتماعی را پی گرفت. با عملیات نفوذی عباسعلی شهریاری(مأمور ساواک) بسیاری از چریکها دستگیر شدند، دکتر اعظمی نیز دستگیر شد ولی دیری نپایید که آزاد گردید و به ظاهر از مبارزه دست کشید. اسفند سال ۱۳۵۲ که گروه مجتبی خرمآبادی در میدان ثریا تهران توسط ساواک متلاشی گردید و رهبر گروه نیز کشته شد بازماندههای آن از جمله محمود خرمآبادی، به بروجرد بازگشتند. آنان به تدریج به دکتر هوشنگ اعظمی پیوستند و در بهار ۱۳۵۳ در لرستان مبارزه مسلحانه را آغاز کردند. سرانجام در تیر و مرداد در رشته کوههای میان بروجرد و خرمآباد از گردنه پونه تا ارتفاعات گرین به جنگ و گریز با ژاندارمها پرداختند. ستیز این گروه مدتی ادامه داشت تا این که متلاشی شد و افراد آن از جمله دکتر هوشنگ اعظمی نیز دستگیر شد. بر پایه نوشته چریکهای فدایی به تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۵ ساواک دکتر اعظمی را کشت. هم چنین گفتنی است به روزگاری که نبرد گروه یاد شده در جریان بود تدابیر و اقدامات امنیتی ساواک و ژاندارمری به اوج رسید و دهها تن به اتهام همکاری با این گروه یا آگاهی از افراد آن دستگیر شدند و زیر فشار قرار گرفتند. همان، ص 115-116.
[74] . شهید نعمتالله سعیدی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی علیه رژیم پهلوی فعالیت داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ به جبهه رفت. با گذشت مدتی از حضورش در جبهه، فرمانده محور عملیاتی تیپ 57 حضرت ابوالفضل (ع) شد. او در این سمت ضربات خرد کنندهای به دشمنان وارد کرد. در طول خدمتش در سپاه مسئولیتهای مهمی برعهده گرفت در عملیاتهای مختلفی از جمله: ثامنالائمه، بیتالمقدس، خیبر و بدر شرکت داشت. سرانجام در بیست ویکم اسفند 1363در عملیات بدر که در منطقه عملیاتی هورالعظیم انجام شد به شهادت رسید.
[75] . شهید مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) در ۲۷ آبان سال ۱۳۶۳ در حالی که به همراه برادرش مجید مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دو لشکر ۱۷، برای شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت در حرکت بودند، در منطقه دارساوین بر اثر کمین ضد انقلاب به شهادت رسیدند. شهادت ۲ برادر در یک روز از سوی ضدانقلاب، خبرگزاری دفاع مقدس، کد مطلب: ۳۱۹۱۹۱.
[76] . انقلاب اسلامی در لرستان پیشین، ص 126.
[77] . همان.
[78] . پس از قیام خونین 15 خرداد 1342، شهر قم و به ویژه مدرسه فیضیه، همه ساله شاهد برگزاری مراسمی در بزرگداشت شهدای این حادثه بوده است. مراسم دوازدهمین سالگرد قیام 15 خرداد 1342 در سال 1354 به درگیری نیروهای امنیتی با طلبههای قم انجامید که بازتاب گستردهای در کشور داشت.
[79] . شهید آیتالله سید اسدالله مدنی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 334.
[80] . منظور به پیروی از اعلام رویت ماه شوال و روز عید فطر به فتوای امام خمینی در آن سال است.
[81] . همان، ص 380.
[82] . همان، ص 386.
[83] . همان، ص 388.
[84] . همان، ص 445.
[85] . همان، ص 388.
[86] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 128.

نامه آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی به آیتالله روحالله کمالوند در ماجرای لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی.

نامه آیتالله کمالوند به آیتالله طاهری خرمآبادی.

نامه دیگری از آیتالله کمالوند به آیتالله طاهری خرمآبادی.

اقدامات آیتالله کمالوند در لرستان و تهران. سال 1341.

فعالیتهای حاج آقا روحالله کمالوند برای جلوگیری از متینگ پشتیبانان مواد ششگانه، ص 1.

فعالیتهای حاج آقا روحالله کمالوند برای جلوگیری از متینگ پشتیبانان مواد ششگانه، ص 2.

فعالیت روحانیون لرستان اردیبهشت 1342.

اقدامات بازاریان لرستان در 16 خرداد 1342.

تلاش آیتالله کمالوند و تهیه تلگرافات علیه دولت در خرداد 1342.

تلگراف روحانیون لرستان به روحانیون تهران و قم 24 خرداد 42.

شعر شیخ عبدالحسین کرماللهى در مدح امام خمینی در سال 42.

فعالیت روحانیون لرستان سال 1343.

تلگراف اهالی لرستان به نخستوزیر برای آزادی امام خمینی از بند رژیم.

برگزاری مجلس ختم آیتالله کمالوند به وسیله امام خمینی.

مراسم چهلم آیتالله کمالوند.

درباره سید فخرالدین رحیمی فرزند علیاکبر محصل حوزه علمیه خرم آباد.

نامه آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی برای وعاظ لرستان خرداد 1346، ص 1.

نامه آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی برای وعاظ لرستان خرداد 1346، ص 2.

درباره نورالدین رحیمی پیش نماز مسجد سلطانی.

گزارش ساواک از سخنرانی شهید آیتالله مرتضی مطهری در خرم آباد سال 1348.

تشکیل جلسه فاطمیه در خرمآباد.

قصد برگزاری نماز عید فطر توسط شهید آیتالله سید اسدالله مدنى و طرفدارانش در سال 1354

سوگواری اهالی لرستان برای رحلت آیتالله العظمی سید حسین بروجردی.

آیتالله سیدعیسی جزایری.

آیتالله سید حسن طاهری خرم آبادی.

شهید حجتالاسلام سید نورالدین رحیمی.

علمای لرستان در یک قاب.

آیتالله کمالوند در جمع دوستان و همراهان.

حوزه کمالیه: گروهی از نسل سوم روحانیون سیاسی لرستان.

علمای لرستان.

آیتالله کمالوند در جمع علمای لرستان و همدان.

مراسم تشییع پیکر آیتالله کمالوند.

امام خمینی و مراجع تقلید وقت، در مراسم تشییع پیکر آیتالله حاج آقا روحالله کمالوند.

امام خمینی و فرزندش آیتالله سید مصطفی خمینی در مراسم تشییع پیکر آیتالله حاج آقا روح الله کمالوند.

کلنگزنی فاطمیه خرمآباد سال 1349.

شهید رحیمی- سوم ماه شعبان المعظم، سال 1390 ق مطابق با مهرماه 1349 شمسی بروجرد در حسینیه آقای حاج دهدشتی در محضر حضرت آیتالله نجفی بروجردی دامت برکاته.

روحانیون لرستان در کنار شهید سیدعبدالکریم هاشمی نژاد در حاشیه سفر تبلیغی وی به خرم آباد.

شهید سید فخرالدین رحیمی در کنار شهید سیدعبدالکریم هاشمی نژاد در حاشیه سفر تبلیغی وی به خرم آباد.

شهید آیتالله سید اسدالله مدنی در کنار شهید شیخ احمد کافی و تنی چند از اطرافیان و یاران در خرمآباد.

شهید آیتالله سید اسدالله مدنی در کنار شهید سید فخرالدین رحیمی و تنی چند از اطرافیان و یاران در خرمآباد.

شهید آیتالله سید اسدالله مدنی در حال اقامه نماز عید فطر در شهر خرمآباد.
تعداد مشاهده: 361