به مناسبت سالگرد شهادت شمشیر بران اسلام؛ حجتالاسلام و المسلمین سید عبدالکریم هاشمینژاد
05 مهر 1403
چکیده
بررسی تاریخ دو قرن اخیر ایران، به ویژه از سالهای پس از ۱۳۰۰ که اساساً با موضوعاتی چون چگونگی نفوذ، حضور و سلطه استعمار و چگونگی برخورد جریانهای فکری مختلف با مسائل سیاسی و فرهنگی و نیز نقش مردم از زمانهای مختلف و تاثیر حضور آنان در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران پیوند خورده است، نشان میدهد که ظهور انقلاب اسلامی در هزاره سوم نقطه ثمربخش مبارزاتی بود که از سالها قبل شکل گرفته و زمینههای حضور یکپارچه و متحد مردم در تمامی صحنهها قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را فراهم کرده بود. حضوری که مسلما بدون وجود راهبرانی در آن دوران نمیتوانست به منصه ظهور برسد. در این میان برخی از یاران صدیق امام خمینی(ره) راهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران بودند که مبارزات مردم علیه حکومت پهلوی را هدایت میکردند. حجتالاسلام سیدعبدالکریم هاشمینژاد از جمله شاگردان و مریدان امام خمینی بود که در مسیر مبارزه با طاغوتیان در راستای تبعیت از مراد خود گام برداشت و تا رسیدن به فیض عظیم شهادت دست از افشاگری و انتقاد از حکومت باطل و سپس جریانها و گروههای منحرف برنداشت تا بدانجا که از سوی امام خمینی لقب «شمشیر بران اسلام» را گرفت.
********
سید عبدالکریم هاشمینژاد دانشمند، نویسنده و خطیب توانا و روحانی مبارز سال 1311 در بهشهر مازندران در خانوادهای متدین به دنیا آمد. پدرش سیدحسن مغازه نفت فروشی داشت و با درآمد مختصر آن، مخارج زندگی خود و خانوادهاش را تأمین میکرد. مادر وی «ساره» نیز با دلسوزی و پاکدامنی به تربیت و پرورش فرزندش پرداخت.
دوران رشد و بالندگی سیدعبدالکریم با اوجگیری حکومت دیکتاتوری رضاخان همراه بود. در این زمان رضاخان با تحت فشار قرار دادن دینداران و ایجاد فضای اختناق به تضعیف دینداری و روحانیت میپرداخت. سیدعبدالکریم در همین دوره دینزدایی در سایه حمایت و همت پدر مورد تربیتی شایسته قرار گرفت و در پرتو ایمان پدر و مادرش گرایش عمیق به دینداری و اسلام خواهی و عشق به اولیاءالله در فطرتش ریشه دواند. تا آن که سال 1320 با ورود به ده سالگی، رضاخان ایران را ترک کرد و پسرش محمدرضا با توافق متفقین بر تخت سلطنت نشست.
سید عبدالکریم هاشمینژاد در چهارده سالگی ضمن تحصیل، بعدازظهرها در مغازه پدرش مشغول کار بود. معنی سختی و فقر را میدانست و به خوبی درد مردم را حس میکرد. در همین سن بود که به ادامه تحصیل در حوزه علمیه علاقمند شد و این خواسته را با پدرش در میان گذاشت. پس از جلب رضایت پدر، به حوزه علمیه آیتالله شیخ محمد کوهستانی در روستای کوهستان واقع در شش کیلومتری بهشهر رفت و تحت آموزش آیتالله کوهستانی قرار گرفت. سیدعبدالکریم که از همان دوران نوجوانی، تشنه معنویت، علم و اخلاق بود، مجذوب رفتار حکیمانه و سادهزیستی آن استاد الهی گشت و با جدیت و تلاش به تحصیل علم و اندوختن بهرههای معنوی از او پرداخت و در طول 4 سال دروس مقدمات حوزی و مقداری از سطح فقه و اصول را به پایان رساند. وی چنان نبوغی از خود نشان داد که آیتالله کوهستانی به طرز چشمگیری شخصاً بر امور تحصیلی او نظارت میکرد.
حوزه علمیه قم
پس از این ایام، با کسب اجازه از محضر استاد، عازم حوزه علمیه قم شد و تحصیل خود را در زمینه فقه و اصول ادامه داد. در قم ابتدا با شیخ علی کاشانی فریدالاسلام، آشنا شد و او را به عنوان استاد اخلاق برگزید. شیخ علی از وارستگان روزگار به شمار میرفت و آیتالله کوهستانی او را به سید عبدالکریم معرفی کرده بود. سید عبدالکریم مدتها با شیخ هم حُجره بود و چنان مجذوب احوال و مقامات عرفانی او شد که از فضائل اخلاقی و معنویاش بهرهها برد و لقب «یار غار شیخ علی» را یافت. چنین میگویند که به واسطه مؤانست با چنین مرد بزرگی به توفیق زیارت حضرت بقیهالله الاعظم نائل آمد.[1]
حجتالاسلام هاشمینژاد پس از اتمام دروس متن و سطح، خارج فقه و اصول را نزد حضرات آیات عظام سیدحسین بروجردی، علامه سید محمدحسین طباطبایی و امام خمینی گذراند و بیش از ده سال در حوزه علمیه به تحصیل و تحقیق پرداخت. از دیگر اساتید او میتوان آیتالله شهید محمد صدوقی، سیدرضا صدر، آیتالله محمد مجاهدی تبریزی، مرحوم سیدمحمد داماد را نام برد.[2]
عزیمت به مشهد
پس از درگذشت آیتالله العظمی بروجردی در سال 1340، شهید هاشمینژاد به مشهد مشرف شد و در همان شهر سکونت کرد. در آن جا علاوه بر تدریس فقه و اصول برای طلاب و تشکیل جلسات و منابر تبلیغی، در درس فقه آیتاللهالعظمی سیدمحمدهادی میلانی حضور یافت.[3] او سال 1335 در 25 سالگی با همشیره حجت الاسلام سید حسن ابطحی ازدواج کرد و مراسم عقد خود را در جوار حرم مطهر حضرت رضا (ع) با حضور حضرت آیتالله میلانی برگزار کرد.
زندگی طلبگی
زندگی سید عبدالکریم از تشکیل خانواده تا آخر عمر بسیار ساده و بیآلایش بود. او همان شهریهای را که همه طلاب و مدرسین حوزه علمیه قم و مشهد میگرفتند، دریافت میکرد و از وجوه شرعی در زندگی شخصی خود و خانوادهاش استفاده نمیکرد. علاوه بر تدریس در حوزه، با مختصر درآمدی که از طریق منبر رفتن و یا حقالتالیف آثارش به دست میآورد مخارج زندگی را تامین میکرد.[4] وی در برابر خداوند تسلیم محض بود و علاقه و ارادت خاصی به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشت. به راحتی از خطاهای دیگران میگذشت و از کبر و غرور منزه بود. با تودههای مردم به خصوص قشر محروم و مستضعف رابطه نزدیک داشت و به یاری آنان میشتافت. هاشمینژاد با سعه صدر، آرا و افکار مخالفین را میشنید و به بحث و مناظره با آنها میپرداخت. او همچنین نسبت به مسائل فرهنگی بسیار حساس و با مسئولیت بود و تاریخ اسلام را به خوبی تحلیل میکرد. شجاعت کمنظیر، نظم در کار و وفای به عهد از صفات بارز او به شمار میرفت.[5]
آغاز مبارزات تبلیغاتی
حجتالاسلام هاشمینژاد از سال 1340، با برگزاری جلسات تبلیغی و وعظ به آگاهی و بیداری مردم همت گماشت. پس از جریان 15 خرداد 1342، در ماههای محرم و صفر و رمضان به منظور انجام سفرهای تبلیغی به شهرهای نیشابور، شهرری، چالوس و… رفت و با طرح مسائل جدید، به سؤالات و مشکلات علمی و اجتماعی مردم پاسخ گفت و اذهان آنها را نسبت به حکومت جائر زمان، روشن کرد. در این سفرها، ساواک سایه به سایه او را تعقیب میکرد. در واقع بخش مهمی از پرونده وی در ساواک، شامل اسناد سفرهای تبلیغی فرهنگی ـ سیاسی او بود.
حجتالاسلام هاشمینژاد در مشهد «کانون فرهنگی جوانان» را با هدف آشنایی مردم با مسائل دینی و سیاسی تأسیس کرد و در سال 1343 با همکاری حجتالاسلام سیدحسن ابطحی «کانون بحث و انتقاد دینی» را جهت ارشاد نسل جوان بنا نهاد. ابطحی عنوان مؤسس کانون را داشت و حجتالاسلام هاشمینژاد سخنگوی آن بود. این اقدام سبب شد تا دفاع از قلمرو دین و فرهنگ اسلامی از حالت یک جانبه و تدریس و تبلیغ منبری در سطح عامه بیرون آید و جنبه مباحثه و انتقاد در سؤال و جواب برای قشر خاص جوانان تحصیل کرده را به خود بگیرد. کانون دو شعبه داشت که یکی قبل از ظهر روز جمعه و دیگری بعد از ظهر همان روز در محلهای مختلف تشکیل میشد. در سالهای بعد، یک شعبه مرکزی و یک کتابخانه نیز به این مجموعه اضافه شد.[6]
سال 1344 ساواک به نقل از اساسنامه کانون در خصوص اهداف آن گفته بود که این کانون مجمعی مستقل و مذهبی است که با هیچیک از احزاب و جمعیتهای سیاسی وابستگی ندارد و شرکت در آن برای عموم آزاد است و هدف از تشکیل آن پاسخ گفتن به شبهات دینی و پاسخ به سؤالات و پرسشهای اعتقادی است.[7] اما سال 1349 ساواک اعلام کرد که به طور کلی وظیفه کانون در مورد پاسخ به سؤالات بهانه است و این مرکز فعالیت مضره سیاسی و ضد رژیم انجام میدهد.[8] در واقع اگر چه کانون بیشتر به موضوعات دینی، اجتماعی، اخلاقی، علمی و تاریخی میپرداخت، اما مسائل سیاسی روز هم از قبیل اسرائیل غاصب، آمریکا، جنایتهای رژیم وابسته و...[9] در کمال شجاعت و هوشیاری و با تحلیلهای دقیق و روشنگرانه سید شهید مورد بحث قرار میگرفت و این همان است که ساواک آن را «فعالیت مضره» مینامید.
با این حال این کانون از حمایتهای غیر مستقیم معنوی و مادی مراجع و فقها و علمای بزرگی از جمله آیتاللهالعظمی میلانی برخوردار بود که خود موجب تحکیم این پایگاه علمی، دینی و سیاسی میشد.[10] به همین دلیل ساواک به صورت مداوم فعالیتهای آن را تحت نظر داشت و از عوامل نفوذی خود برای این منظور استفاده میکرد.[11] همچنین کانون ماهنامهای تحت عنوان «سؤال شما و پاسخ ما» منتشر میکرد که امتیاز و مجوز رسمی از سوی رژیم پهلوی نداشت.[12]
کانون بحث و انتقاد دینی حدود هشت سال از 1343 تا 1350 همچنان به فعالیتهای سازنده خود ادامه داد. فعالیت این کانون اگرچه ابتدا به صورت مخفیانه و سیار در منازل اعضا برگزار میشد،[13] اما بعدها علنی گردید تا این که در سال 1351 ساواک شرکت و سخنرانی شهید هاشمینژاد در کانون را ممنوع اعلام کرد.
او طی سخنرانیهایش از فروش گوشت خوک در ایران انتقاد کرد. نسبت به هنر دروغین و وضع هنرپیشههای فاسد معترض بود و به رد خرافهپرستی و تقلید از غرب و تجلیل از هنرهای اسلامی پرداخت. انتقاد از طرح آموزش جنسی در مراکز آموزشی و فرهنگی، تحلیل نظامهای سرمایهداری و کمونیستی و اعتراض به اختلافات طبقاتی نیز از دیگر مسائل مورد توجه حجتالاسلام هاشمینژاد بود.
از مبارزه تا دستگیری
او که مبارزات سیاسی خود را مدتها قبل از انقلاب شروع کرده بود، به افشای جنایات پهلوی پرداخت و آشکارا با آنان مبارزه کرد. در جلسات کانون و منابر تبلیغی خود خطر امریکا و اسرائیل را گوشزد میکرد و در هر فرصتی به یاری گروههای سیاسی میشتافت. یکی از حوادث مهم تاریخی و سیاسی زندگانی وی در طول پانزده سال مبارزه با طاغوت شرکت در قیام پانزده خرداد 1342 بود که منجر به دستگیری و زندانی شدن او به مدت 41 روز در تهران شد.
همزمان با دستگیری امام خمینی در شب پانزده خرداد 1342 در قم، بسیاری از علما و روحانیون مبارز، سرشناس و طرفدار امام در دیگر شهرها دستگیر شدند که شهید هاشمینژاد یکی از آنان بود. این نخستین بار بود که توسط ساواک بازداشت میشد.[14] ماجرا از این قرار بود که سید عبدالکریم که در ایام عاشورای هر سال در تهران به منبر میرفت، چند روز قبل از 15 خرداد، در مسجد مروی در هیئت یزدیها، بازار سرای ملاعلی و هیئت حسینی تهران به منبر رفت و سخنرانیهای پرشوری علیه رژیم و در افشاگری و تحلیل ماهیت «اصلاحات شاه»، «نقشه دروغین تساوی حقوق زنان و مردان»، «وجود سانسور» و «کشتار طلاب مدرسه فیضیه» در دوم فروردین 42 و… ایراد کرد. ساواک تهران هم در گزارش مفصلی محتوای سخنرانی او را منعکس کرد.
بدین ترتیب روشن میشود که مأموران ساواک پیش از حادثه 15 خرداد، به دقت مراقب سخنرانیها و فعالیتهای ححتالاسلام هاشمینژاد بوده و پیوسته گزارش کارهای او را به مرکز میفرستادند.
تبعیت و ارادت او نسبت به امام خمینی سبب شد که همزمان با دستگیری امام خمینی، این روحانی جوان 31 ساله نیز دستگیر شود. او در بازجویی و در پاسخ به اتهام ساواک مبنی بر اقدام علیه امنیت کشور و تحریص مردم به اخلال و اغتشاش گفته بود: «هیچ مسلمانی بر ضد امنیت یک کشور اسلامی و تحریک مردم به اخلال نظم و اغتشاشات و دعوت به تظاهرات اقدام نمیکند، چه رسد به اینجانب که سمت تبلیغ و رهبری مردم مسلمان را در حدود استعداد ذاتی خود به عهده دارم و اگر مأمورین دولتی اینجانب را به موضوعات فوق متهم نموده باشند، بسیار جای تأسف است… اینجانب و هر مسلمان دیگری سخت از این تهمت بری و بیزاریم.»[15]
به هر حال پس از 41 روز حبس در زندان شهربانی کل کشور و چندینبار تحقیق و بازجویی از سوی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، از ایشان رفع مظنونیت شد و 24 / 4 / 1342 از زندان آزاد گردید.[16]
پس از آزادی از زندان، به مشهد بازگشت و به ادامه فعالیتهای علمی و سیاسی پرداخت. در اوایل مهرسال 1342 به مناسبت ایام فاطمیه در منزل خودش به منبر رفت و مسائل سیاسی و اجتماعی روز را بیان کرد. همچنین در همین ایام برای سخنرانی به مسجد فیل[17]دعوت شد و در این سخنرانی به انتقاد شدید از دولت وقت پرداخت و به خیمه شببازی انجمنهای ایالتی و ولایتی، سخت اعتراض کرد. وی همچنین از خیانتهای رضاخان و کشف حجاب و مخالفت با اسلام، قتل، رشوه خواری و… نیز پرده برداشت.
سخنان او برای ساواک قابل تحمل نبود. بر همین اساس آنها تصمیم گرفتند که پیش از ایراد سخنرانی روز 22 مهر در صورت عدم موفقیت جهت دستگیری سیدعبدالکریم، او را بربایند. شب دوم نوبت سخنرانی سیدعبدالکریم بود که مسجد فیل به محاصره نیروهای امنیتی و شهربانی در آمد و مأموران ساواک با لباس مبدل در مسجد حضور یافتند. گزارش ساواک حاکی از آن است که جمعیت حدود شش تا هشت هزار نفر بود. پس از سخنرانی، مردم که احتمال دستگیری سیدعبدالکریم را میدادند، حاضر به ترک مسجد نشدند و به او پیشنهاد کردند که در یک لحظه با خاموش کردن چراغهای مسجد، فراریش دهند. اما سیدعبدالکریم با تأکید بر این که فرار کار آدمهای زبون است اعلام کرد که اگر هدف دستگیری اوست، خود را معرفی خواهد کرد. مأموران با دیدن این وضعیت به سیدعبدالکریم نزدیکتر شدند و از او خواستند تا سوار ماشین شهربانی شود. ناگهان مردم فریاد برآوردند که «میخواهند سید را ببرند!» و درصدد برآمدند تا مانع دستگیری او شوند، اما پلیس و نیروهای امنیتی با مردم درگیر شدند و دو نفر از مردم را کشتند و عده زیادی را مجروح و مصدوم کردند. فاجعه مسجد فیل، ساواک را بر آن داشت که به بیگناهی حجتالاسلام هاشمینژاد و سماجت مزدوران ساواک و شهربانی و رئیس کلانتری در کشتار اعتراف کند.[18]
با پیش آمدن فاجعه مسجد فیل، ساواک و شهربانی مشهد به هراس افتاده و بر آن شدند تا با التماس به مرکز و جلب حمایت آن، بر این جنابت بزرگ سرپوش گذارند. در هر حال حجتالاسلام هاشمینژاد زندانی و ممنوعالملاقات شد. آیتاللهالعظمی میلانی ضمن ارسال تلگراف از این حادثه ابراز تأسف کرد. در این واقعه حجتالاسلام هاشمینژاد بدون تعیین تکلیف آزاد شد و پس از مدتی طی محاکمهای به دو ماه زندان قابل خرید محکوم گردید. البته از محتوای اسناد چنین بر میآید که دادستان برای وی تقاضای اعدام کرده بود و حجتالاسلام هاشمینژاد در یک تماس تلفنی با شهید محمدرضا سعیدی اذعان داشته بود که پس از دور روز دفاع و چهار پنج ساعت صحبت، به اتفاق رأی دادند که «آقا نباید اعدام شود» و نهایتاً دو ماه زندان قابل خرید در نظر گرفتند که دادستان با اعلام مخالفت خود تقاضای تجدید نظر در حکم را نمود.[19]
حادثه دیگری که موجبات دستگیری و زندانی شدن او را فراهم کرد، اعتراض به کشتار طلاب قم و برانگیختن احساسات طلاب مدرسه میرزاجعفر و مدرسه آیتالله میلانی بود که منجر به انجام تظاهرات علیه رژیم پهلوی شد. مأموران رژیم 14 نفر از طلاب و روحانیون را دستگیر کردند که شیخ عباس واعظ طبسی و حجتالاسلام هاشمینژاد از آن جمله بودند. این حرکت که بنای آن در ایام فاطمیه 1354 شمسی ضمن مجالس عزاداری و روضه خوانی حجتالاسلام هاشمینژاد در منزل خود نهاده شده بود، دو سال حبس و بالاخره آزادی او را در تاریخ 20 / 3 / 56 به دنبال داشت.[20]
اول آبان 1356، با شنیدن خبر شهادت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی به شدت برآشفت و بر شدت مبارزات خویش افزود. در مشهد بدور از چشم مأموران به همراه آیتالله خامنهای و آیتالله واعظ طبسی اتاقی اجاره کرد و با صدور اعلامیههای مختلف، مردم را به اعتصاب و راهپیمایی تشویق کردند. این بود که ساواک دوباره به تکاپو افتاد و با حمله به خانه سیدعبدالکریم او را دستگیر کرد. پس از آزادی، مأموران ساواک چندبار با مواد منفجره به جانش سوءقصد کردند که البته به نتیجهای نرسید.[21]
مبارزات پس از پیروزی
پس از بازگشت امام خمینی به ایران در 12 بهمن 1357، حجتالاسلام هاشمینژاد از مشهد به تهران آمد و به قصد دیدار با امام خمینی به مدرسه علوی رفت. [22]در 22 بهمن، در حالی که فرصتطلبان قصد تعرض به پادگان و لشکر 77 خراسان برای جمعآوری اسلحه را داشتند، حجتالاسلام هاشمینژاد در حفظ و نظم شهر و حفظ پادگان نقش به سزایی داشت. او به اتفاق آیتالله واعظ طبسی توانستند پادگان مشهد و پادگان لشکر 77 را از دستبرد افراد فرصتطلب دور نگهدارند و سلاحها را حفظ کنند و مشهد را اداره نمایند.[23]
سید عبدالکریم پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مبارزه علیه انجمن حجتیه و لیبرالها به دلیل مواضع انحرافی آنان در مبانی سیاسی و دینی پرداخت؛ چرا که او معتقد بود بزرگترین انقلاب، انقلاب فرهنگی است یعنی درهم ریختگی فرهنگی که غرب بر ما تحمیل نموده؛ وی همچنین سند اصالت انقلاب را خشم نسبت به سوسیال امپریالیسم و سرمایهداری بینالمللی آمریکا میدانست.[24] او در آبان سال 1358 طی سخنرانی پرده از چهره منافقانه استاندار وقت خراسان برداشت. شرکتکنندگان در این سخنرانی به خیابانها ریختند و شعار «استاندار جنبشی اعدام باید گردد» سر دادند. پس از این حادثه استاندار از سمت خود برکنار شد.[25]
پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی حجتالاسلام هاشمینژاد به سمت دبیر کلی این حزب در مشهد برگزیده شد و در این سنگر خدمات شایستهای جهت ارتقاء سطح آگاهیهای اعضاء و جذب جوانان انجام داد. در خرداد 1358 به دو کشور لیبی و سوریه و در بهمن 1359 به کشورهای ژاپن و بنگلادش سفرکرد تا پیامرسان انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران باشد.
وی با رأی قاطع مردم استان مازندران به مجلس خبرگان راه یافت و در تصویب قوانینی مانند ولایت فقیه بیشترین نقش را ایفا کرد.[26] سیدعبدالکریم در جنگ تحمیلی یکی دو نوبت به همراه آیتالله خامنهای به مناطق جنگی رفت. یکبار هم به اتفاق یکدیگر به اهواز سپس به دزفول رفتند و در آن جا در پشت جبهه خدمات ارزندهای انجام داد.[27]
او همچنین در افشای خیانتهای بنیصدر و جبهه متحد لیبرالهای سلطنتطلب و منافقین سهم بزرگی داشت. پس از شهادت محمدعلی رجائی و شهید حجتالاسلام دکتر باهنر با تلاشی پیگیر از مسئولین طراز اول کشور خواست تا شخصیتی از روحانیت دلسوز، عهدهدار این مقام شود. پس از جلب موافقت مسئولین، اصرار داشت در این برهه خطیر، شخصیتی عالیقدر چون آیتالله خامنهای آن را بر عهده گیرد. خبر موافقت نامزدی آیتالله خامنهای جهت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری او را بیاندازه خوشحال کرد. سیدعبدالکریم اعتقاد داشت نباید آیتالله خامنهای را تنها یک فرد مکتبی دانست، بلکه او را باید یک ایدئولوگ و مکتبشناس بدانیم.[28]
بر بال فرشتگان
نقشه ترور حجتالاسلام هاشمینژاد از درون سازمان منافقین طرحریزی شد. امیر یغمائی، معاون اطلاعات این سازمان اظهار کرده بود که «چون طبسی در حال حاضر در مکه است و هاشمینژاد فرد اول مشهد است، اگر او را ترور کنیم، کمر سیستم و رژیم میشکند.»[29] پنجم مهر 1360 زنگ تلفن به صدا درآمد و سیدعبدالکریم به مرگ تهدید شد. وی آن را پیغام شهادت تلقی کرد و به یاد رؤیای چند روز پیش خود افتاد که با نزدیک شدن شعلههای آتش به امام خمینی، تلاش سید برای خاموشی آتش فایده نبخشید. تمام لباسهای امام سوخت، اما جان امام سالم ماند. اگرچه امام خمینی قبلا به او وعده شهادت را داده بود.
روز هفتم مهر همزمان با شهادت حضرت جوادالائمه (ع)، سید عبدالکریم رأس ساعت 7 صبح به مکان حزب جمهوری اسلامی آمد و در کلاسی که دانش پژوهان انتظار او را میکشیدند، حضور یافت. ساعت 8 صبح هنگامی که در حال خروج از کلاس بود، یکی از منافقین در حالی که ضامن نارنجک را کشیده بود، سیدعبدالکریم را از پشت در بغل گرفت و نارنجک را جلوی شکم او قرار داد و با شدت به صورت روی زمین خوابانید. چند ثانیه بعد نارنجک منفجر شد و سید عبدالکریم هاشمی نژاد با بدنی پاره پاره و دستهای قطع شده به خیل شهدا پیوست و پیکر پاکش در «دارالزهد» حرم مطهر حضرت علیبنموسیالرضا (ع) به خاک سپرده شد و سه روز عزای عمومی در خراسان اعلام شد.[30]
امام خمینی به مناسبت شهادت او فرمود: «در روز شهادت امام جواد (ع) یکی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید. من از نزدیک با او و خصال و تعهدش آشنا و آن را لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت او بر اشخاص آشنا پوشیده نیست.»[31]
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای همسنگر شهید نیز با تجلیل از مقام والای وی اظهار داشت: «مسئولیت سنگین خود را از سال ۴۱ تا دیروز صبح یعنی در طول ۱۹ سال به خوبی انجام داد و دیروز هم باکمال سربلندی و سرافرازی به لقاءالله پیوست... احساس میکنم برادر عزیز وگرانبهایی که قلباً و روحا ًبه او خیلی متکی بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم از دست دادهام... خدایش رحمت کند و به ملت در مقابل از دست دادن این گوهر گرانبها، عطیه ارزندهای عطا نماید. خداوند این خسارت را خود جبران کند.»[32]
ایشان همچنین در سالگرد شهادت این شهید بزرگوار هم با برشمردن برخی خصوصیات والای او، گفتند: «ایشان فرد شجاع و در برخورد با مسائل، آدم نترس و قویالقلبی بود... یک فرد سیاسی کاملاً روشنبین بود و خط سیاسی ایشان هم به معنای واقعی کلمه همان چیزی بود که ما به آن میگوئیم خط امام... این شخص جلیل و شریف در برابر دوستان دیگرش آنقدر شکسته نفسی مینمود که دوستان خودش را واقعاً شرمنده میکرد. یک بُعد دیگری که در زندگی آقای هاشمینژاد شناخته نشده است، بعد عرفانی ایشان است. ایشان مرد عارفی بود، هیچکس این را در شخصیت و خصوصیات ایشان نمیشناسد. اهل حال بود، اهل توجه بود، اهل نماز و ذکر و گریه و مناجات بود و این را من از دوران جوانی ایشان حس کردم.»[33]
آثار جاوید
از حجتالاسلام هاشمینژاد آثار ارزنده و جاویدی بر جای مانده است که میتوان به برخی از آنها مانند «مناظره دکتر و پیر» (قبل از سال ۱۳۴۰ نوشته شده و بارها تجدید نظر، اصلاح و تکمیل شده است)، «درسی که حسین (ع) به انسانها آموخت»، «قرآن و کتابهای دیگر آسمانی»، «پاسخ ما به مشکلات جوانان»، «مشکلات مذهبی روز»، «مسائل عصر ما»، «اصول پنجگانه اعتقادی»، «مقالاتی چند در مجله مکتب اسلام»، «رهبران راستین؛ درباره ثبوت و دلایل رسالت و خاتمیت»، «هستی بخش»، «راه سوم بین کمونیزم و سرمایهداری»، «ولایت فقیه»، «زهرا (س) و مکتب مقاومت» و «تقریرات اصول آیتلله شیخ علی کاشانی» اشاره کرد.
پینوشتها:
[1] . ر.ک: شهید هاشمی نژاد، «فریاد فضیلت»، مرتضی بذرافشان، ص ۳۴.
[2] . شهید هاشمینژاد در بازجویی مورخ ۱۳۵۴ ضمیمه سند (11 / 4 / 54-1002) نام همه استادهایش را به جز نام امام خمینی گفته است.
[3] . بازجویی 23 / 7 / 1342، ، ضمیمه سند 23 / 7 / 42- ۶۹۹۵ / م الف 11.
[4] . سند11 / 4 / 54- 1002، بازجویی.
[5] . فریادگر شهر شهادت، سید احمد هاشمینژاد، صص 86-73.
[6] . سند «عطف به 113857 / 316-29 / 12 / 47» که خود سند شماره و تاریخ ندارد.
[7] سند 1 / 9 / 44- 8630 / 9 ه .
[8] . سند 22 / 5 / 49- 206586 / 20 ه .
[9] . گزارش ساواک خراسان، مورخ 10 / 10 / 43، بدون شماره.
[10] سند 1 / 9 / 44 -8630 / 9 ه و سند عطف به «29 / 12 / 47 – 113857 / 316» که بدون تاریخ و شماره است.
[11] . سند عطف به «29 / 12 / 47-113857 / 316» که بدون تاریخ و شماره است.
[12] . سند 22 / 5 / 49- 106586 / 20 ه.
[13] . . سند مورخ 6 / 6 / 43(بدون شماره) و سند 25 / 8 / 49- 22333 / 9 ه .
[14] . بازجویی 15 خرداد 42، ضمیمه سند شماره 15 / 3 / 1342-8773 / 313.
[15] . سند بازجویی مورخ 15 / 3 / 42.
[16] . . سند 24 / 4 / 42-15779 / 313 و سند بعدی که فاقد شماره است.
[17] . نام فعلی این مسجد، نواب صفوی است که در پایین خیابان مشهد قرار دارد.
[18] . گزارش ساواک خراسان، مورخ 27 / 7 / 42.
[19] . سند 13549 / 20ه 3- 14 / 3 / 48.
[20] . سند 21 / 4 / 36- 7802 / ه 1 و چند سند بدون شماره و تاریخ / سند 23 / 4 / 36- 2659 / 312 که تاریخ ترخیص را 31 / 3 / 56 ذکر کرده است.
[21] . روزنامه جمهوری اسلامی، 8 / 7 / 60.
[22] . مدرسه علوی در آن زمان محل استقرار امام خمینی بود.
[23] . حضرت آیتالله خامنهای، روزنامه جمهوری اسلامی، 8 / 7 / 60.
[24] . فریادگر شهر شهادت، سید احمد هاشمینژاد، ص ۱۲۳ و 125.
[25] . شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت، مرتضی بذرافشان، ص 101.
[26] . همان، ص 109-103.
[27] . روزنامه جمهوری اسلامی، 8 / 7 / 60.
[28] . شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت، همان، ص ۱۱۶ به نقل از ویژهنامه جوانمرد فاضل ص ۱۱ و یادواره شهید اثر آقای شفیعی.
[29] . فریادگر شهر شهادت، همان، ص ۱۴۱.
[30] . شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت، همان، ص 131-120.
[31] . روزنامه جمهوری اسلامی، 8 / 7 / 1360.
[32] . شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت، همان، ص 134-133 به نقل از کتاب مقام شهید ص 21.
[33] . روزنامه جمهوری اسلامی، 7 / 7 / 61، ص 2.
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد درآغازین سالیان طلبهگی
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژادبه اتفاق یکی از دوستان درسفر زیارتی به کربلای معلی
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد در کنار دوتن از دوستان، در آغازین سالیان طلبهگی
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به اتفاق تنی چند از دوستان در سالیان طلبهگی
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به اتفاق برخی دوستان، درحاشیه پیاده روی اربعین حسینی(ع)
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به اتفاق آیتالله واعظ طبسی وتنی چند از دوستان در سالیان طلبهگی
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژادبه اتفاق آیتالله خامنهای در یکی از راهپیماییهای انقلاب در مشهد مقدس
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژادبه دیگر علمای مشهد در یکی از راهپیماییهای انقلاب
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد در حال سخنرانی در یکی از راهپیماییهای انقلاب در مشهد مقدس
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد در حال سخنرانی در تحصن بیمارستان امام رضا(ع) در مشهدمقدس
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد در حال سخنرانی برای رزمندگان دریکی از محورهای دفاع مقدس
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به اتفاق هیئت اعزامی ازسوی حزب جمهوری اسلامی در زینبیه دمشق
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به اتفاق هیئت اعزامی ازسوی حزب جمهوری اسلامی بر مزار دکترعلی شریعتی در زینبیه دمشق
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به اتفاق شهید آیتالله بهشتی، آیتالله واعظ طبسی ودکتر حسن غفوری فرد در حرم رضوی(ع)
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به اتفاق آیتالله واعظ طبسی دریکی از مراسم غبارروبی مضجع رضوی(ع)
منبع: برگرفته از مقدمه کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک(5)، شهید حجتالاسلام و المسلمین سید عبدالکریم هاشمینژاد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول سال1377.