مروری بر زندگی غلامرضا نیک‌پی، شهردار تهران، به روایت اسناد ساواک


21 فروردين 1403


غلامرضا نیک‌پى فرزند اعزازالملک[1] و نواده مفخم‌الملک[2] و ظل‌السلطان[3] در سال 1308 ش[4] در اصفهان به دنیا آمد. در سال 1313 ش به دبستان پهلوى اصفهان رفت و پس از آن که پدرش به حکمرانى کرمانشاه منصوب شد، سال آخر دوره ابتدائى و سال اول دبیرستان را در مدارس هدایت و شاهپور کرمانشاه سپرى کرد و با برچیده شدن حکومت رضا خان در سال 1320 به اصفهان بازگشت.

غلامرضا نیک‌پى ادامه تحصیلات متوسطه را در دبیرستان‌هاى ادب، سعدى و صارمیه اصفهان گذراند و همزمان با وزارت پدرش در کابینه قوام‌السلطنه در سال 1325 دیپلم گرفت و راهى دانشکده حقوق و علوم سیاسى در دانشگاه تهران شد و در سال 1328 لیسانس دریافت کرد.

در سال 1329 که همزمان با مرگ مادرش ـ ترکان خانم ـ بود به انگلستان رفت و ضمن اقامت 6 ساله در لندن از دانشگاه آن شهر دکتراى اقتصاد در رشته روابط بین‌الملل گرفت و در شهریور ماه سال 1335 به کشور بازگشت.

او که به قید قرعه از سربازى معاف شده بود، پس از یک دوره کارآموزى در سال 1336 پروانه وکالت پایه یک دادگسترى گرفت و در 18 خرداد همان سال در شرکت ملى نفت ایران استخدام شد.

استخدام غلامرضا نیک‌پى در شرکت ملى نفت که مصادف با حضور امیرعباس هویدا به‌ عنوان معاون ادارى آن شرکت بود، باعث شد تا هویدا او را که ـ از منسوبین مادرى‌اش بود ـ به ریاست دفتر امور ادارى منصوب نماید.

پس از گذشت مدت زمانى او را در امور قضایى و پس از آن به عنوان متصدى تهیه آمار شرکت نفت به کار گرفتند تا این که ریاست اداره کل آمار و بررسى‌هاى اقتصادى را به عهده او گذاشتند.[5] شغلى که ارتباط مستقیم با فعالیت‌هاى حسنعلى منصور ـ که ریاست شوراى عالى اقتصاد را به ‌عهده داشت ـ پیدا مى‌کرد. ارتباط امیرعباس هویدا با حسنعلى منصور و همزمانى تقریبى تحصیل نیک‌پى در دانشکده حقوق و علوم سیاسى با تحصیل حسنعلى در همان دانشکده و داشتن نقاط مشترک باعث شد تا غلامرضا نیک‌پى نیز از اعضاى اصلى کانون مترقى شود.

ساواک در این باره مى‌نویسد: «از دوستان قدیمى حسنعلى منصور بوده ـ دوستى آن‌ها از پاریس شروع شد.[6] اهل عیش و طرب است و علت آشنایى او با منصور مانند هویدا از مجالس تفریح و عیش و عشرت شروع شد و همین آشنایى در زمان نخست‌وزیرى منصور او را به سمت معاون نخست وزیر رسانید.»[7]

یکى از تناقضات موجود در سوابق غلامرضا نیک‌پى، مسئله ازدواج اول او مى‌باشد که در هیچ کجا از آن بحثى نشده است. مسئله از این قرار است که در فرم بیوگرافى مورخه 6 / 10 / 1343، غلامرضا نیک‌پى مجرد معرفى شده است در حالى که در فرم دیگرى به تاریخ 26 / 12 / 1343 یعنى هشتاد روز بعد، او را فردى متأهل معرفى کرده و در مقابل گزینه مربوطه نوشته است: «همسرش دختر ابوالفتح قهرمانى[8] (سردار اعظم) است.»[9]

در همین سند است که نسبت علاقمندى او به مذهب و خانواده معمولى و به مقام و قدرت و شهرت زیاد ارزیابى شده و در مقابل گزینه میزان علاقمندى وى نسبت به زن آمده است: «زیاد و اصولاً اهل زن بازى است.»[10]

این ارزیابى در حالى صورت مى‌گرفت که غلامرضا نیک‌پى از تاریخ دوازدهم فروردین 1343 به عنوان معاون نخست وزیر مشغول به کار شده و محمدرضا پهلوى نیز فرمان انتصاب وى را در تاریخ سى‌ام فروردین امضاء کرده بود[11] و ادارات کل سوم، چهارم، هشتم و نهم ساواک پیرامون او به تحقیق پرداخته و وى را فاقد سابقه مضره معرفى کرده بودند.[12]

از دیگر مواردى که در این ارزیابى به طور مشخص بیان شده بود صراحت انگلیسى بودن خانواده او و طرفدارى خودش از امریکا بود و قماربازى او نیز ـ البته نه به طور مرتب ـ بیان شده بود.

غلامرضا نیک‌پى که با تبدیل کانون مترقى به حزب ایران نوین، به عضویت هیئت اجرائى حزب و به واسطه ارتباطات خود به عضویت کانون وکلاى دادگسترى و انجمن نفت ایران نیز درآمده بود و با نشریاتى چون: روزنامه اطلاعات، بورس تهران و اکونومیست و برخى نشریات انگلیسى زبان نیز همکارى مى‌کرد، از جمله افرادى بود که به طور تمام و کمال در اختیار برنامه‌هاى حسنعلى منصور قرار داشت.

نقش او در برنامه‌هاى اقتصادى دولت منصور به اندازه‌اى بود که دکتر منوچهر اقبال در مراسمى که به مناسبت روز مقام زن وابسته به سازمان ملل در وزارت امور خارجه بر پا بود، در حضور چند تن از شرکت کنندگان در این مراسم با عصبانیت به غلامرضا نیک‌پى گفت: «شماها بى‌مطالعه نفت و بنزین را گران کردید و اصولاً شماها به درد مملکت داراى نمى‌خورید.»[13]

ولى اینگونه اظهار نظرها و انتقادها آن هم حدود یک ماه پس از اعدام انقلابى حسنعلى منصور و به قدرت رسیدن دوست صمیمى و فامیل نیک‌پى ـ امیرعباس هویدا ـ محل تأثیر نبود و نه تنها در تنزل مقام او نقش نداشت که پس از چندى به ارتقاء مقام او نیز منجر گردید و سمت وزارت مشاور نیز به همراه معاونت اجرایى نخست وزیر سهم او شد.[14] همین ارتقا مقام بود که باعث شایعه جایگزینى وى به جاى دکتر منوچهر گودرزى به عنوان وزیر مشاور و دبیر کل شوراى ادارى کشور شد. عباس شاهنده ـ مدیر مسئول نشریه فرمان ـ در این باره گفت: «دکتر گودرزى وزیر مشاور و دبیر کل شوراى عالى ادارى به خارج مى‌رود و به جاى او دکتر نیک‌پى منصوب خواهد شد.»[15]

هر چند این انتصاب صورت نگرفت ولى غلامرضا نیک‌پى در دى ماه همان سال به عضویت شوراى سازمان ایرانى مجامع بین‌المللى درآمد و این در حالى بود که در بعضى محافل از سابقه خانوادگى و تخلفات پدرش ـ اعزازالملک ـ سخن در میان بود.

یکى از این گزارش‌ها مربوط به اظهارات فردى به نام على اکبر فرزدقى ـ کارمند بازنشسته شهردارى ـ است که ضمن انتقاد به بهایى بودن نخست وزیر و برخى از اعضاى کابینه وى، درباره نیک‌پى مى‌گوید: «من در کابینه آقاى هویدا عضوى را سراغ دارم که پدرش به خاطر کلاشى و به دست آوردن پول، چند زن اختیار نمود و پس از تصاحب ثروت آنان، مجدداً مطلقه‌شان کرد و حالا پسر چنین شخصى وزیر یا معاون نخست وزیر مى‌باشد.»[16]

در همین ایام بود که فرمان انتصاب مجدد او به وزارت مشاور و معاون اجرایى نخست وزیر تکرار شد.[17]

یکى از مسئولیت‌هایى که در این زمان به عهده نیک‌پى گذاشته شده بود اداره کاخ جوانان بود، بر همین اساس وى شرحى از فعالیت‌هاى یک ساله کاخ جوانان را با امضاى وزیر مشاور و معاون اجرایى در تاریخ 20 / 7 / 46 براى وزیر دربار شاهنشاهى ارسال کرد و اسداللّه‌ علم در پاسخ نوشت: «امید است در هدایت و ارشاد نسل جوان به پیروى از منویات عالیه رهبر خردمند و عالیقدر خود شاهنشاه آریامهر در راه نوسازى ایران و به ثمر رسیدن انقلاب شاه و ملت موفق و پیروز باشید.»[18]

هدایت و ارشاد نسل جوان و پیروى از منویات شاهانه به همراه به ثمر رساندن انقلاب به اصطلاح سفید در این خلاصه مى‌شد تا غلامرضا نیک‌پى، مدیر کاخ جوانان ـ عباس اخبارى ـ[19] را به اعزام تعدادى کارشناس به اسرائیل غاصب توصیه کند تا براى رهبرى نسل جوان!؟ از آنان کمک گرفته شود. او در این توصیه از ارتباط خود با نماینده اسرائیل پرده برداشت و گفت: «من عقیده دارم شما و چند نفر دیگر از اعضاى مسئول براى بررسى وضع جوانان اسرائیل به آن کشور بروید و اگر طرح مفیدى به نظرتان رسید به عنوان الگو ارائه [دهید] چنانچه پس از رسیدگى در جلسات مناسب تشخیص داده شد براى رهبرى جوانان ایران پیاده کنیم. براى این منظور من با آقاى عزرى تماس مى‌گیرم تا براى مسافرت شما بورس بگیرم.»[20]

سه ماه پس از این اقدام، پیشنهاد عضویت وى در هیأت امناى دانشگاه اصفهان، توسط مجید رهنما، ـ وزیر علوم و آموزش عالى وقت ـ مطرح گردید که مورد موافقت محمدرضا پهلوى قرار گرفت.[21]

در این ایام بود که گزارشى از زد و بند وى با حسن زاهدى ـ وزیر کشاورزى وقت ـ در زمان حضور او در بانک کشاورزى، به ساواک رسید. در این گزارش آمده بود: «حسن زاهدى وزیر کشاورزى فعلى، وقتى در بانک کشاورزى بود، منزل نیک‌پى (واقع در میدان فردوسى) را به مبلغ دو هزار تومان براى اداره آموزش و دادگاه اجاره کرد در صورتى که این خانه نه این مقدار ارزش اجاره داشت و نه این که نیاز بود. براى همین است که زاهدى با نیک‌پى روابط بسیار نزدیک دارد.»[22]

ترمیم کابینه و تغییر بعضى از وزیران در این زمان باعث شد تا اداره کل سوم ساواک، از ساواک تهران تقاضاى مشخصات بیشترى از نیک‌پى را بنماید.[23] پاسخ ساواک تهران همان اطلاعات قبلى بود و تنها نکته مهم آن اشاره به «مجرد بودن» او بود[24] و اداره کل نهم نیز همان حرف‌هاى گذشته را تکرار کرد و درباره او نوشت: «با اغلب رجال و شخصیت‌ها دوستى و معاشرت دارد. فردى مؤدب و لایق و صحیح‌العمل، مبتکر، کاردان و فعال، زیرک و باهوش است. از خانواده‌هاى سرشناس اصفهان است و وضع مالى خیلى خوبى دارد.»[25]

پس از این بررسى‌هاى ابتدایى بود که غلامرضا نیک‌پى به عنوان وزیر آبادانى و مسکن از محمدرضا پهلوى فرمان گرفت و نعمت‌اللّه‌ نصیرى این انتصاب را به او تبریک گفت[26] و او هم با عبارت «دوست خیلى عزیزم» براى رئیس ساواک آرزوى موفقیت کرد و خود را از ارادتمندان او قلمداد نمود.[27]

اولین بازخورد این انتصاب از طرف سناتور عباس مسعودى ـ مدیر روزنامه اطلاعات ـ گزارشى به شرح زیر بود:

«[عباس مسعودی] نسبت به ایشان، روش بى مهرى در پیش گرفته و خبر انتصاب و معرفى وى به حضور ملوکانه و در روزهاى بعد نیز اخبار مربوط به آن وزارتخانه را دستور داده که به طور خلاصه و با حروف کوچکتر در صفحات وسط روزنامه چاپ کنند و یا اصولاً از چاپ آن خوددارى کنند.»

در این گزارش علت این عکس‌‌العمل مورد توجه قرار نگرفتن مهندس بهمن میکده از معاونین وزارت آبادانى و مسکن، که داماد مسعودى بوده، از طرف نیک‌پى بیان گردیده است.[28]

هنوز سه ماه از این انتصاب سپرى نشده بود که به ساواک کرمانشاه ابلاغ گردید که قرار است وزیر آبادانى و مسکن، بدون اطلاع سازمان‌هاى دولتى به آن استان مسافرت نماید و در همین رابطه دستور داده شد که:

«دستور فرمائید به وسیله اتومبیل در فرودگاه از مشارالیه استقبال و چنانچه قصد مسافرت به سنندج را داشتند، مراتب را به موقع به ساواک کردستان اطلاع دهند.»[29]

این مسافرت که علت آن در سوابق موجود، روشن نیست، حدود یک ماه به تعویق افتاد[30] و در ابلاغ بعدى ضمن اعلام تاریخ مسافرت او ـ 8 / 8 / 47 ـ تأکید گردید که: «هیچ مقامى حتى استاندار از حرکت ایشان نباید مطلع شود.»[31] براى همین منظور بود که رؤساى ساواک‌هاى کرمانشاه و سنندج، شخصاً به فرودگاه آمدند و او را همراهى کردند.[32]

در رژیم پهلوى یکى از کارکردهاى اصلى دولتمردان تبعیت محض از دستورات محمدرضا پهلوى بود و افرادى در این هرم قدرت به نقطه اوج مى‌رسیدند که از خود سرسپردگى بیشترى بروز مى‌دادند. یکى از این موارد، نامه‌اى بود که سپهبد گیلانشاه به وزیر آبادانى و مسکن نوشت و در این نامه، تقاضا کرد که تا 76 هزار متر از اراضى منطقه کن در تهران که قیمت تقریبى آن حدود 000 / 600 / 7 تومان بود، را به او واگذار نماید. گیلانشاه در این نامه گفته بود که بنابر استدعاى او به منظور رفع مشکلات مالى، محمدرضا پهلوى به اسداللّه‌ علم دستور واگذارى این زمین را داده است.[33]

در این زمان که دولت امیرعباس هویدا به ثبات خود نزدیک مى‌شد، آرام آرام گزارش‌هایى بر علیه او و وزراى کابینه‌اش به ساواک رسید. از جمله این گزارش‌ها این بود که: «نیک‌پى وزیر آبادانى و مسکن حتى ماشین نویس خود را از شرکت نفت به نخست وزیرى و از نخست وزیرى به وزارت آبادانى و مسکن برده است.»[34]

پس از این گزارش، خبرى تحت عنوان اختلاف در هیأت دولت به ساواک رسید که در آن از دودستگى اعضاى کابینه و وابستگى برخى از آن‌ها به سازمان سیا و عده‌اى دیگر به فراماسونرى بحث شد و نیک‌پى از افراد عضو فرقه فراماسونرى که در تقویت دولت هویدا تلاش داشتند، معرفى گردیده بود.[35]

و در همین زمان، شایعه فساد در هیئت دولت در بین مردم مطرح گردید و از افرادى که به سوء استفاده‌هاى مالى مشغول بودند، نام برده شد: «مثلاً عالیخانى با برادران خود و مهندس روحانى وزیر آب و برق، ناصر یگانه وزیر مشاور، غلامرضا نیک‌پى وزیر آبادانى و مسکن کارهاى شگرفى جهت اخذ رشوه انجام مى‌دهند که مبلغ آنها از یک میلیون دلار متجاوز است. اخیراً نیز نقشه تهران و محدوده آن را وسیله اخذ رشوه از اشخاص پولدار قرار داده‌اند که اگر پول مورد نظر را پرداخت نکنند زمین آنان خارج از محدوده اعلام مى‌شود.»[36]

در خرداد ماه سال 1348 شایعه ترمیم کابینه و تصدى وزارت اقتصاد توسط نیک‌پى در بین اعضاى عالیرتبه وزارت امور خارجه مطرح بود.[37] در جاى دیگر از کارشکنى ایادى هوشنگ نهاوندى در وزارت آبادانى و مسکن و طولانى کردن زمان تعیین تکلیف اراضى عباس‌آباد براى بدبین کردن مردم نسبت به نیک‌پى سخن گفته مى‌شد.[38]   همه این حرف‌ها در حالى بیان مى‌شد که ناگهان در ترمیم کابینه، عطاءاللّه‌ خسروانى که پس از حسنعلى منصور دبیر کل حزب ایران نوین شده بود و تصدى وزارت کار و سپس وزارت کشور را به عهده داشت، به همراه غلامرضا نیک‌پى از کار برکنار شدند.

در علت این برکنارى، که برخى آن را به سناریوى از پیش نوشته شده امیرعباس هویدا براى خلاصى از شر خسروانى که براى او در حزب ایران نوین، به مانعى جدى تبدیل شده بود، نسبت مى‌دادند، شایعاتى متفاوتى مطرح بود. از جمله این شایعات این بود که: «یک روز قبل از ترمیم کابینه در اطاق مهندس اصفیاء، مشاجره و زد و خورد و کتک کارى شدیدى بین خسروانى و نیک‌پى صورت گرفته به طورى که در اثر این زد و خورد پیراهن نامبردگان به کلى پاره شده و طرفین ناچار رانندگان خود را به منزلشان فرستاده و پیراهن دیگرى برایشان آورده‌اند و پس از تعویض پیراهن توانسته‌اند از اطاق مهندس اصفیاء خارج شوند.»[39]

در این خبر، علت درگیرى این دو به بودجه عمرانى روستاها که تا دو سال قبل در دست وزارت کشور بود و سپس به وزارت مسکن منتقل شده بود؛ و کنار گذاردن این دو از کابینه نیز به درخواست امیرعباس هویدا از محمدرضا پهلوى، نسبت داده شد.[40]

در همین ایام بود که انتشار جلد سوم کتاب «فراموشخانه و فراماسونرى در ایران» به قلم اسماعیل رائین در محافل مختلف با واکنش‌هاى متفاوتى همراه شد و اسامى مندرج در این کتاب و بحث پیرامون آن نقل محافل شد. در یکى از این محفل‌ها که در منزل دکتر رضا صحت بر پا بود، ضمن بحث‌هاى مختلف، به انتشار این کتاب نیز اشاره شد و دکتر رضا صحت گفت: «خسروانى و نیک‌پى جزو فراماسون‌ها بوده‌اند.»[41] 

عطاءاللّه‌ خسروانى براى همیشه از کابینه کنار گذاشته شد ولى غلامرضا نیک‌پى که بنا به نوشته یکى از نشریات دست راست امیرعباس هویدا قلمداد شده بود[42] به سمت شهردار پایتخت انتخاب شد.

روزنامه آیندگان در تاریخ 12 / 7 / 48 در صفحه اول خود در مقاله‌اى با عنوان «نیک‌پى شهردار تهران شد» با قلم یداللّه‌ ذبیحیان ضمن اشاره به استعفاى جواد شهرستانى از شهردارى تهران به چگونگى انتخاب نیک‌پى اشاره کرد و ضمن بررسى ورقه‌هاى رأى اعضاى انجمن شهر نوشت: «نمایندگان انجمن شهر در ورقه‌هاى رأى جملات مختلفى به کار برده بودند: سه نفر نوشته بودند: هم مسلک غلامرضا نیک‌پى، یک نفر نوشته بود، جناب دکتر غلامرضا نیک‌پى و یک نفر نیز جمله غلامرضا خان نیک‌‌پى را نوشته بود.»[43]

تقاضاى صدور فرمان شهردارى وى در زمان تصدى وزارت کشور توسط حسن زاهدى[44] و موافقت محمدرضا پهلوى صورت گرفت.[45] در این سمت غلامرضا نیک‌پى که براى تشکیل زندگى خانوادگى خود را صاحب فرصت نمى‌دانست، فرصت یافت تا براى سلاح شکارى خود مجوز بگیرد و فرصت‌هاى خود را صرف شکار نماید.[46]

در این بین عطاءاللّه‌ خسروانى که طرف دعواى خود را در مقام شهردارى تهران مى‌دید درباره او گفت: «شنیده‌ام نیک‌پى در شهردارى با باند دزدهاى آنجا همکارى مى‌کند و گویا دو سه پرونده هم براى او ساخته‌اند و گزارشاتى از وضع شهردارى به شرف عرض رسیده است.»[47]

و سناتور نمازى در گفتگو با غلامحسین خوشبین ـ که از وزراى سابق دادگسترى بودـ در این باره گفت: «به طورى که استنباط مى‌شود، نیک‌پى شخصى صالح و مفید نمى‌باشد.»

و خوشبین در تأیید سخنان وى اظهار داشت: «این موضوع کاملاً صحیح و منطقى است. نامبرده شخص کوچک و نالایقى است که به مشاغل و امور مهمى که انتظارش نمى‌رفت، گمارده شده است و نمى‌تواند منشأ اثرات مفیدى در هنگام تصدى خود باشد.»[48]

در حالى که تغییر و تحولات نیک‌پى در شهردارى و به کار گماردن دوستان و اقوام خود در رأس امور، نارضایتى عمومى کارمندان و خصوصاً متخصصین شهردارى را به دنبال داشت،[49] ساواک درباره او نوشت:

«نامبرده بالا از نظر صحت عمل و درستى مورد ایراد نبوده و از لحاظ مدیریت و شایستگى خوب، حسن شهرت عادى، فردى پرکار، خوش برخورد و قاطع و صریح‌اللهجه و تا حدى از خود راضى عجول و دهن بین است.»[50]

در این حال زد و بندهاى نیک‌پى در شهردارى تهران در حال انجام بود و یک مورد آن که خرید کارخانه کمپوست از انگلستان بود، توسط هدایت‌اله اسلامى نیا ـ نماینده مجلس شوراى ملى ـ به نعمت‌اللّه‌ نصیرى گزارش شد. در این گزارش صحبت از سفر نیک‌پى به انگلستان با رایزنى فردى به نام «صبى» ـ که در سفارت انگلستان در تهران دلال معاملات بودـ شد و از قول او گفته شد که: «هفت میلیون تومان چک به عنوان حق و حساب براى انجام این معامله داده‌ام.»

و پس از آن معاملاتى در خصوص، خرید چراغ‌هاى راهنمایى اتوماتیک و مطالعه و ساخت اگوى شهر تهران مطرح گردید و نیک‌پى در انجمن شهر از شرکت‌هاى طرف قرارداد انگلیسى به دفاع برخاست و گفت: «این‌ها بهترین و معتبرترین سازندگان دنیا هستند و حتماً باید با این‌ها معامله کنیم و مصلحت ما در این است که با این‌ها معامله کنیم و [من] با آنها مذاکره کردم.»

براساس همین اصرار بود که گفته مى‌شد: «آقاى نیک‌پى این معاملات را براى اخذ دلالى دنبال مى‌کند. این معاملات متجاوز از هزار میلیون تومان خواهد شد که کمیسیون آن، رقم قابل توجهى است.»[51] ولى زمانى که این گزارش‌ها به صورت مفصل مکتوب گردید. پرویز ثابتى ـ رئیس امنیت داخلى ساواک ـ در ذیل آن نوشت :  «با توجه به این که مطالب به عرض رسیده است، اقدامى ندارد.»[52]

و پس از آن اداره کل هشتم اعلام کرد که: «اخیراً آقاى روبرت اردیتى معاون بانک ویسکوت اوورسیز در ژنو گفته: دولت ایران مبلغ 20 میلیون دلار وام (براى تلفن) از امریکا دریافت کرده است در صورتى که چند نفر از اتباع ایران در ماه ژوئیه سال جارى مبالغى بیش از وام دریافتى دولت ایران در بانک‌هاى ژنو پول سپرده‌اند که عبارتند از:

غلامرضا نیک‌پى ـ 5 میلیون دلار، شخصاً به نام پدرش پول را واریز کرده.

جمشید آموزگار ـ 17 میلیون دلار

منوچهر شاهقلى ـ 4 میلیون دلار

آقاى وهاب زاده ـ 3 میلیون دلار»

فردى که این خبر را به اداره کل هشتم ساواک داده بود براى تأیید صحت گزارش خود در ذیل آن نوشت:

«موقعى که در هتل ژنو بودم ضمن گفتگو با دکتر امینى نخست وزیر اسبق، دکتر افشار سفیر شاهنشاه آریامهر در واشنگتن، دکتر همایونفر، پرویز تقى نیا، مهندس گنجه‌اى و ناصر کهنیم متوجه شدم که موضوع تأیید شده است و آن‌ها نیز از جریان خبر دارند.» 

و در سلسله مراتب ادارى نیز نوشته شد: «خبر به عرض تیمسار ریاست رسید، اوامرى صادر نکردند.»[53]

در حالى که صحبت از سوءاستفاده‌هاى کلان نیک‌پى در معاملات کلان شهردارى بود، در جلسه مورخه 24 / 11 / 49 در انجمن شهر، به سخنرانى پرداخت و گفت: «من امروز ادعا مى‌کنم که فساد و دزدى در شهردارى ریشه کن شده و قسم مى‌خورم که در شهردارى به هیچ وجه دزدى نمى‌شود و اگر دروغ بگویم فرزند پدرم نیستم.» 

زمانى که او در این سخنرانى ادعا کرد که: «همکاران من از پیغمبر نیز پاک‌تر هستند.» یکى از اعضاى انجمن شهر گفت: «بگوئید استغفراللّه‌» ولى غلامرضا نیک‌پى که سرمست قدرت و غرور بود، در پاسخ او گفت: «استغفراللّه‌ هم لازم ندارم. مقامات امنیتى به من اطلاع داده‌اند که فقط صدى هشت کارمندان شهردارى ناسالم هستند که آن‌ها هم مصدر کارى نمى‌باشند.»

ولى گزارشگر ساواک در ذیل این ادعا نوشت: «اظهارات شهردار در زمینه ریشه کن شدن فساد و دزدى در شهردارى، پوچ و بى اساس است و همه مردم به خوبى مى‌دانند که دزدى و رشوه‌خوارى تا چه اندازه در شهردارى ریشه دوانیده است.»[54] 

غلامرضا نیک‌پى که از حمایت بى چون و چراى نخست وزیر بهره مى‌برد، در صد و هفتمین جلسه انجمن شهر نیز دم از راستى و صداقت زد و گفت: «اگر کسى از پشت این تریبون یا میز وزارت یا جاهاى دیگر وعده دروغ به مردم بدهد و عمل نکند این خیانت به شاهنشاه آریامهر است.» با اداى این سخن عده‌اى از حاضرین به خنده افتادند و همهمه‌اى برخاست و یکى از آن بین گفت: «دروغ به خود شاه چى.»

بخش 312 ساواک که در حال جمع آورى این گزارش‌ها بود، در ذیل این گزارش که در آن به عملکرد شهردار و نسبت دادن کارهاى شهرداران قبلى به نام خود نیز اشاراتى شده بود، نوشت: «این که شهردار تهران از بدو احراز سمت شهردارى تاکنون طرحى نداشته و عملى انجام نداده تا حد قابل توجهى صحیح است و این که غلامرضا نیک‌پى به دروغ گویى شهرت دارد مورد تأیید منابع واقع گردیده است.»[55] 

شدت تخلفات نیک‌پى در شهردارى به حدى بود که اعتراضات اقشار مختلف اجتماع را به دنبال داشت. در این باره خانم ملیحه تهرانى که ریاست دبیرستان چهارم آبان را به عهده داشت در خصوص نحوه رفتار نامناسب شهردارى با عده‌اى از اهالى قلهک که براى جلوگیرى از ساختمان آبریزگاه جدید قلهک به نزد او رفته بودند و در بین آن‌ها امراى بازنشسته ارتش نیز بودند، مى‌گفت، شهردار تهران گفته است: «شهردارى کار خودش را انجام خواهد داد و ضمن اخراج آن‌ها گفت: بروید هر غلطى مى‌خواهید بکنید.»[56] 

و غلامرضا ایلخانى ـ کارمند وزارت کشور و مدیر مجله دفاع غیرنظامى ـ ضمن اشاره به دریافت رشوه از محل خرید ماشین‌آلات براى شهردارى از چکسلواکى- اظهار مى‌کرد: «چند شب قبل در یک هتل واقع در جاده آبعلى، خانم شهردار[57] در حین قمار ابتدا 40 هزار تومان و سپس مبلغ 60 هزار تومان باخت داشته و آقاى نیک‌پى در حالى که پشت سر خانمش ایستاده بوده، مى‌گفته: عزیزم من به کار تو دخالت نمى‌کنم و به ورقت هم دست نمى‌زنم.» 

ایلخانى درباره حمایت امیرعباس هویدا از نیک‌پى نیز گفته است: «به هر حال ما شاهد هزاران کار خلاف آقاى نیک‌پى و دار و دسته‌اش هستیم ولى از آن جایى که آقاى نخست وزیر از او دفاع مى‌نماید، جرأت گفتنش را نداریم.»[58]

و پس از آن گزارش دریافت مبلغ 000 / 000 / 20 تومان رشوه از صاحبان اراضى غرب و شمال غرب تهران که اکثرا کلیمى بودند براى واقع شدن زمین‌هایشان در محدوده شهرى به ساواک رسید.[59] در همین ایام بود که شهردار لندن به ایران آمد و اسداللّه‌ علم به دعوت نیک‌پى براى حضور در ضیافت او پاسخ رد داد.[60] و دو ماه بعد شایعه برکنارى او از شهردارى ـ به علت برگزارى مناقصه تزئینات و چراغانى شهر تهران و برنده شدن یکى از دانشجویان دانشکده هنرهاى زیبا و واگذارى این پروژه به یک شرکت انگلیسى، علیرغم برگزارى مناقصه و شکایت برنده مناقصه ـ مطرح گردید.[61] نه تنها او از شهردارى برکنار نشد، که در یکصد و پنجاهمین جلسه انجمن شهر که به تاریخ 4 / 7 / 50 برگزار شد، مجدداً او را به عنوان شهردار پایتخت انتخاب کردند و محمدرضا پهلوى نیز فرمان او را صادر کرد.[62] و حدود یک ماه بعد نیز او به همراه همسرش و رئیس انجمن شهر ـ حسین فرهودى ـ بنا به دعوت دولت فرانسه به آن کشور رفتند و پس از 5 روز اقامت در پاریس، غلامرضا نیک‌پى و همسرش راهى آمریکا شدند.[63]

غلامرضا نیک‌پى پس از بازگشت از این سفر اعلامیه‌اى رسمى منتشر و در آن به استقبال شهردار لوس آنجلس از خود و همسرش اشاره کرد. سرکنسول ایران در سانفرانسیسکو که در جریان این اعلامیه قرار گرفته بود، در اعتراض به آن، براى سفیر ایران در آمریکا (امیراصلان افشار) نوشت: «مسافرت جناب آقاى شهردار پایتخت بدون اطلاع قبلى این نمایندگى صورت گرفته و در مدت مسافرت ایشان نیز آقاى شهردار لوس آنجلس یا غایب بوده یا این که تمارض کرده است و در هر حال نه از شهردار پایتخت استقبال کرده و نه این که به افتخار ایشان مهمانى ترتیب داده است.»[64] 

با گذشت حدود یک سال از جریان گزارش رشوه 200 میلیون تومانی شهردار تهران از صاحبان اراضى غرب و شمال غرب تهران، مجدداً این مسئله زنده شد و در نامه‌هاى بدون امضاء براى برخى از شخصیت‌هاى دولتى ارسال گردید.[65]

در بررسى این موضوع در بخش 321 ساواک، معلوم گردید که واسطه پرداخت این پول، دو برادر به نام‌هاى موسى و یوسف نورافشان هستند و در این رابطه جلساتى نیز برگزار کرده‌اند و در ذیل این گزارش نوشته شد: «اخیراً شهردار تهران با مهندس اصفیاء از وزیر کشور درخواست کرده‌اند که براى بررسى و مطالعه محدوده پنجساله دوم جلسه‌اى تشکیل دهند.»[66]

از دیگر سوءاستفاده‌هاى نیک‌پى، پوشاندن روى چشمه آب کاظم آباد شمیران، در حدود یک کیلومتر و هدایت آن به باغ پدرش اعزاز نیک‌پى بود که ضمن آن که مبلغ یک میلیون تومان از بودجه شهردارى صرف این کار شخصى شده بود، اعتراض مردم منطقه که از آب این چشمه بهره‌مند بودند را نیز در پى داشت.[67]

اینگونه اعمال آشکار و برکنارى بعضى از معاونین شهردارى، اختلاف نظر بین بعضى از اعضاى انجمن شهر با او را به دنبال داشت.[68] این اختلاف نظر باعث شد تا منوچهر کلالى که به عنوان دبیر کل حزب ایران نوین فعالیت مى‌کرد، به عکس‌العمل دفاعى به نفع نیک‌پى که از اعضاى هیئت اجرایى و شوراى مرکزى[69] و همچنین ریاست حوزه شماره 6 حزب را به عهده داشت،[70] مبادرت نماید. در این راستا دبیر کل حزب ایران نوین، دو تن از اعضاى انجمن شهر ـ قاضى و ایرانى ـ را احضار کرد و درباره انتقاد آن‌ها از شهردار بازخواست نمود.

او در این جلسه گفت: «شهردار عضو حزب است و نمایندگان هم عضو حزب و در اظهار نظر کاملاً آزاد مى‌باشند و چنانچه حزب نسبت به شهردار نظرى داشته باشد راه‌هاى دیگرى وجود دارد ولى حزب جز خدمت و همکارى و پیشرفت هیچ نظرى ندارد.» 

ولى رئیس بخش بررسى کننده موضوع در ساواک در ذیل این گزارش نوشت: «حقیقت این است که روابط حزب با شهردار کاملاً حسنه نمى‌باشد و دلیل بارز آن کنار گذاشتن ناگهانى حسین فرهودى از ریاست انجمن شهر مى‌باشد.»[71] 

همین حرکت حزبى باعث شد تا فرمان شهردارى تهران براى نیک‌پى در وزارت محمد سام مجدداً صادر شود.[72] و منوچهر کلالى براى رفع اختلاف شهردار با کاظم مسعودى ـ مدیر نشریه آژنگ ـ جلسه آشتى‌کنان برگزار نماید.[73]

پس از گذشت دو سه ماهى از این ماجرا در سازمان جوانان حزب ایران نوین جلسه‌اى مشورتى برگزار شد و در آن جلسه یکى از نمایندگان مجلس شوراى ملى از شهردار تهران تقاضاى توجه بیشتر به مناطق جنوب و شرق تهران را از نظر بهداشت عمومى و دیگر مسائل شهرى نمود. نیک‌پى از این درخواست عصبانى شد و گفت: «شهردارى بودجه کافى ندارد و امکان ندارد. با پولى که در اختیار شهردارى قرار گرفته فقط مى‌توان شاهراه‌هاى تهران را آسفالت نمود. من شبانه روز 17 ساعت کار مى‌کنم چون جوان هستم و قدرت جسمى دارم مردم مالیات نمى‌دهند. حدود 500 میلیون ریال از نوسازى به دست مى‌آوریم که صرف آسفالت مى‌شود. [رسیدگى به این مناطق] از نظر بهداشت مربوط به وزارت بهدارى و از لحاظ آب مربوط به وزارت آب و برق و از نظر کسب پروانه مربوط به سازمان اصناف [است].»

در این حین، یکى از حاضرین گفت: «پس شهردارى تهران چه صیغه‌اى است، به ما بگوئید پس مسئولیت شما چیست؟.»

این مسئله باعث شد تا از هر طرف سر و صدا بلند شود و جلسه متشنج و از ادامه سخنرانى نیک‌پى جلوگیرى گردد. در این وقت، مجدداً منوچهر کلالى ـ دبیر کل حزب ـ به دفاع از شهردار تهران برخاست و گفت: «دکتر نیک‌پى شخصى است که از طرف حزب و شما انتخاب شده است. ما همگى او را دوست داریم، زحمت مى‌کشد، انشاءاللّه‌ از طرف دولت حزبى آقاى هویدا مبلغى به شهردارى اختصاص داده خواهد شد براى آسفالت‌هاى جنوب شهر و آقاى دکتر نیک‌پى مبلغى صرفه جویى خواهند کرد تا صرف آسایش مردم شود.»[74]

پس از این حمایت‌ها، مدت‌ها در اطراف شهردار تهران صحبتى نبود و او مجدداً در زمان تصدى جمشید آموزگار بر وزارت کشور فرمان انتصاب مجدد به شهردارى تهران دریافت کرد.[75] تا این که ناگهان در مرداد ماه سال 1354، اداره کل سوم ساواک تصمیم گرفت تا با نام رمز «دکتر راد» به کنترل تماس‌هاى وى اقدام کند.[76]

این کنترل پس از چند روزى به علت مسافرت 15 روزه نیک‌پى به خارج از کشور قطع شد و بنابر دستور پرویز ثابتى پس از مراجعت او مجدداً آغاز گردید.[77] در این فرصت مدارکى نیز از سوابق گذشته پدر و برادران وى از فعالیت در زمان حکومت دکتر محمد مصدق و نامه‌هاى حمایت از او با امضاى شرکت سهامى توربین اصفهان و کارخانه صنایع پشم ـ که متعلق به پدر و برادران او بود ـ ضمیمه سوابق گردید که به همراه آن یک برگ روزنامه مجاهد به تاریخ بعد از کودتاى 28 مرداد نیز بود که در آن به مبارزات علیه مصدق و حتى زندانى شدن در دولت او هم اشاره داشت.

پرویز ثابتى در ذیل گزارش جمع آورى این اسناد نوشت: «مدارکى مربوط به برادر نیک‌پى که گویا مدیر توربین اصفهان و مدیر کارخانه صنایع پشم در سال 32 بوده است.»[78] 

على‌اى حال پس از بازگشت وى از سفر کنترل تماس‌هاى او مجدداً ادامه یافت و در این کنترل مشخص گردید که ضمن آن که اکثریت مسئولین قسمت‌هاى مختلف شهردارى همشهریان اصفهانى او مى‌باشند، اکثر رجال مملکتى نیز براى رتق و فتق امور خود با وى ارتباط و تماس دارند.

تعدادى از افرادى که با نیک‌پى تماس داشتند، عبارتند از: لوئیز قطبى (ندیمه فرح پهلوى) ـ اشرف پهلوى ـ دکتر على امینى ـ فریده دیبا ـ اسداللّه‌ علم ـ سید حسن امامى (امام جمعه) ـ مهرداد پهلبد ـ جعفر شریف امامى و... در همین اقدام بود که مشخص گردید غلامرضا پهلوى او را به عنوان قائم مقام خود در امور اسبدوانى خرگوش دره منصوب نموده[79] و همچنین از تماس‌هاى غیر اخلاقى او با برخى از هنرپیشه‌هاى زن سینماى ایران از جمله «ایرن» و بعضى زن‌هاى دیگر نیز پرده برداشته شد.

پس از مدت زمانى چون مشخص گردید که از این طریق نمى‌توان به تخلفات او رسیدگى کرد و از طرفى افراد مورد تماس او نیز از رجالى بودند که در هاله‌اى از مصونیت قرار داشتند به این عملیات خاتمه داده شد.[80]

در عید نوروز سال 1355، محمدرضا پهلوى براى اجراى سلام رسمى نوروز به آرامگاه رضاخان در جوار حرم عبدالعظیم (ع) رفت. غلامرضا نیک‌پى به همراه میوه و شیرینى‌هاى خریدارى شده، یک کارتن مشروب نیز به سالن فرستاده بود که در بازرسى‌هاى مقدماتى از ورود آن به محوطه جلوگیرى شد. این حرکت به بى توجهى شهردار نسبت داده شده و درباره آن گفته شد: «آقاى نیک‌پى از نواده قاجار است و ارسال یک کارتن مشروب الکلى آن هم به محوطه آرامگاه که یک مکان مقدسى است و در جوار حضرت عبدالعظیم [ع] واقع است و همه کارتن‌ها نیز وسیله عوامل گارد به شدت کنترل مى‌شود اگر سوءنیتى نباشد بى توجهى شهردار را مى‌رساند.»[81]

این اقدام نیز در حکومتى که سر تا پا در فساد مالى و اخلاقى غرق بود، جدى گرفته نشد و نیک‌پى در زمان وزارت کشورى امیرقاسم معینى، مجدداً براى مدت 4 سال فرمان انتصاب شهردارى تهران را از محمدرضا پهلوى دریافت کرد.[82] و چند ماه پس از این انتصاب به کره جنوبى رهسپار شد و ضمن ملاقات با «پارک چونگ‌هى» ـ رئیس جمهور کره جنوبى ـ پیام محمدرضا پهلوى و مدال طلاى شهر تهران را به او داد و خود نیز مدال درجه یک لیاقت دیپلماتیک!؟ را دریافت کرد.[83]

بازگشت او از این سفر مصادف با شدت حرکت‌هاى انقلابى مردم مسلمان ایران بود، حرکت‌هایى که نخست‌وزیر سیزده ساله رژیم شاهنشاهى را از صندلى صدارت جدا کرد و متعاقب آن غلامرضا نیک‌پى نیز از شهردارى تهران کنار گذاشته شد.

محمدرضا پهلوى به پاس قدردانى از خیانت‌هایى که نیک‌پى در مدت تصدى طولانى خود بر شهردارى پایتخت انجام داده بود، وى را به نمایندگى دوره هفتم مجلس سنا از اصفهان منصوب کرد.[84]

این انتصاب نامه تشکرآمیز او خطاب به همشهرى اصفهانى خود ـ نصرت‌اللّه‌ معینیان ـ را که در مقام ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهى قرار گرفته بود، به دنبال داشت: «فرمان مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر با افتخار فراوان و احترام بى پایان بر بالاترین دیده منت نهاده شد. سربازان صدیق شاهنشاه آریامهر در هر مرحله و مقام عمیق‌ترین مراتب وفادارى را نسبت به رهبر بزرگ ملت ایران با خون آغشته و در قلب نهفته دارند...

خدمتگزار شاهنشاه آریامهر غلامرضا نیک‌پى»[85]

هنوز یک سال تمام از این انتصاب سپرى نشده بود و شعله‌هاى انقلاب اسلامى در حال سوزاندن ریشه‌هاى کهن رژیم شاهنشاهى بود که طرح عوام‌فریبانه دستگیرى برخى از دولتمردان رژیم که در بین مردم منفورتر بودند، در دستور کار قرار گرفت. یکى از این افراد غلامرضا نیک‌پى بود که اداره کل نهم ساواک درباره وى نوشت: «از لحاظ صحت عمل و درستى، هنگام خدمت در سمت شهردار پایتخت، شایعاتى به میزان وسیع دایر بر نادرستى و زد و بند وى در افواه وجود داشته که با توجه به شواهد و قرائن مى‌تواند صحت داشته باشد. فردى زرنگ و فعال و قاطع و صریح‌اللهجه ولى بد دهن و فحاش و عجول و دهن بین و پر مدعا و از خود راضى و سازشکار است.»[86] 

در همین گیرودار بود که بسیارى از دست‌اندرکاران رژیم شاهنشاهى بار سفر بستند و به دامن اربابان خود پناه بردند، از جمله این افراد غلامرضا نیک‌پى بود که على رغم این که قصد فرار داشت، موفق به این امر نشد و شایع گردید که به همراه 17 میلیون تومان پول در هواپیما دستگیر شده است.

شهید آیت‌اللّه‌ دکتر محمد مفتح که در این دوران در مسجد قبا ـ که یکى از پایگاه‌هاى قدرتمند انقلاب اسلامى بود ـ سخنرانى داشت ضمن تعریض به عوا‌م‌فریبانه بودن شعار مبارزه با فساد توسط رژیم شاه، پیرامون این مسئله اظهار داشت:

«تا حکومت اسلامى نباشد نمى‌توان با فساد مبارزه کرد. این همه که در روزنامه‌ها دم از مبارزه با فساد مى‌زنند چه کارى توانسته‌اند تاکنون انجام بدهند و مى‌بینید که شهردار قبلى [نیک‌پى] را با 17 میلیون از هواپیما دستگیر مى‌کنند و با توجه به قانون از کجا آورده‌اى با کمال تعجب مى‌بینیم که او را سناتور مى‌کنند.»[87]

در راستاى طرح فریب دستگیرى رجال، امیرعباس هویدا در تاریخ 17 / 8 / 57 دستگیر شد و دو روز بعد از آن، اکیپ سیمرغ منزل غلامرضا نیک‌پى را شناسایى و کروکى محل را تهیه کرد[88] و فرداى آن روز نیز اکیپ نادر به تحقیق نامحسوس در اطراف او پرداخت.[89] و در نهایت در روز 21 / 8 / 57 او را دستگیر و به جمشیدیه منتقل کردند.[90]

با گذشت یک هفته از این دستگیرى غلامرضا نیک‌پى به این فکر افتاد تا بخشى دیگر از ثروت اندوخته خود را به وسیله همسر و فرزندانش به خارج از کشور ارسال نماید و خود نیز پس از آزادى به آنان ملحق شود. براى همین منظور نامه‌اى خطاب به فرماندار نظامى تهران و حومه به شرح زیر نوشت:

«چون وضع روحى و... اطفال صغیر من علیرضا 9 ساله و امیر رضا 7 ساله خوب نیست، قصد دارم آن‌ها را به اتفاق خانم صدیقه نیک‌پى، عیالم به خارج اعزام دارم لذا خواهشمند است موافقت فرمائید اوراق مربوط به اخذ گذرنامه را امضاء و به شهربانى ارسال دارم.همچنین براى این که خانم نیک‌پى بتواند از حساب جارى اینجانب چک بکشند و هزینه‌هاى جارى را تأمین کنند، ورقه مربوط به بانک را امضاء و وکالت به ایشان بدهم.

توضیحاً اضافه مى‌نماید در حساب جارى این جانب مبلغى جزیى موجود است ولى چون مستغلات مرحوم پدرم در اصفهان است و درآمد آن‌ها به این حساب واریز و توسط اینجانب به 12 سهم تقسیم و بین وراث و خیریه عزیزاللّه‌ اعزاز نیک‌پى تقسیم مى‌شود و زندگى عده‌اى بستگى به فعالیت اینجانب دارد لذا امضاء وکالتنامه ضرورى است.

با تجدید احترام غلامرضا نیک‌پى

ضمناً چند روز قبل یک وکالتنامه کلى توسط دفتر اسناد رسمى شماره 2 تهران تنظیم شده تا دیگر احتیاجى به تصدیع نباشد. استدعا دارم آن را هم اجازه فرمائید امضا کنم.»[91]

این نامه جهت اظهار نظر به سپهبد رحیمى لاریجانى داده شد و او در این باره نوشت: «چنانچه همسر و فرزندانشان ممنوع‌الخروج نباشند در صورت تصویب امضاء برگ چاپى اجازه خروج به همسر و فرزندانشان بلامانع باشد لکن اجازه برداشت وجه از حساب جارى و همچنین دادن وکالتنامه کلى به همسرشان تا رسیدگى به پرونده اتهامى ایشان و ... صحیح به نظر نمى‌رسد...»

و پس از اعلام این نظریه، در ذیل آن نوشته شد: «به همین ترتیب که نظر داده‌اند به حضور جناب نخست وزیر گزارش شود.»[92]

در این ایام که بازار افشاگرى درباره فساد درباریان و رجال وابسته به دربار داغ بود، روزنامه دنیا در تاریخ 12 / 9 / 57 لیست افرادى که از کشور ارز خارج کرده بودند را منتشر ساخت که نام غلامرضا نیک‌پى نیز جزو آن لیست قرار داشت. او که در جریان این خبر قرار گرفته بود تکذیبیه‌اى بر آن نوشت[93] و دو روز بعد از آن در نامه‌اى به ارتشبد اویسى ـ فرماندار نظامى تهران ـ به دوستى‌هاى گذشته اشاره کرد و مدعى شد که حتى یک دلار ارز از کشور خارج نکرده و پول چندانى ندارد و در پایان تقاضا کرد تا او را آزاد نماید تا به همسر و فرزندان و خیریه پدرش رسیدگى نماید.

در ذیل این نامه نیز نوشته شد: «ملاحظه فرمودند.»[94]

نیک‌پى در همین روز نامه‌اى دیگر هم به فرماندار نظامى نوشت و در آن ضمن اشاره به عارضه قلبى خویش در سال 1338 و تحت معالجه بودن خود، بالابودن اسید اوریک و ترى‌گلیسیرین خود را مطرح کرد و تقاضاى معالجه نمود.[95] تا شاید از این طریق راهى به نجات خود بیابد. این نامه موجب شد تا او را مورد معاینه قرار دادند که نتیجه آن، چنین گزارش شد: از نظر قلبى مبتلا به آریتمى اکستراسیتول و از نظر چشمى مبتلا به عوارض عروقى است.» و قرار شد اگر لازم باشد بسترى گردد.[96]

انقلاب اسلامى به نقطه اوج خود نزدیک مى‌شد و شرایط بر سردمداران رژیم هر لحظه سخت‌تر از قبل بود. در این زمان همسر نیک‌پى به همراه فرزندانش به خارج از کشور رفت. به دنبال این مسافرت نیک‌پى تقاضا نامه‌اى به فرماندارى نظامى تهران نوشت و طى آن تقاضا کرد که به جاى همسرش، خانم پرى پوستى ـ خواهر همسرش ـ اجازه ملاقات با وى را داشته باشد.[97] و از آن طرف نیز خانم پریچهر پوستى (خوشدل‌راد) در نامه‌اى به فرماندارى نظامى تقاضا کرد که او و خواهرش خانم فردوس پوستى (نورچشمه) بتوانند با نیک‌پى ملاقات داشته باشند که در ذیل آن نوشته شد: «فعلاً مقدور نیست.»[98]

در همین کش و قوس بود که آخرین تیر ترکش رژیم پهلوى رها شد و شاهپور بختیار بر اریکه نخست وزیرى جاى گرفت. غلامرضا نیک‌پى از این فرصت بهره گرفت و طى نامه‌اى به نخست وزیر ضمن بر شمردن دلایل مختلف مصونیت خویش و چگونگى برخوردهاى غیر قانونى فرماندارى نظامى با او، نوشت: «با توجه به دلیل فوق الاشعار خصوصاً این که جنابعالى خود از خاندان برجسته و از حقوق‌دانان دنیا و بى‌طرف هستید و دولت قبلى که دستور غیر قانونى بازداشت مرا صادر کرده تغییر نموده است لذا استدعا دارد مقرر فرمایند مرا آزاد نماید تا بتوانیم در جریان مذاکرات مجلس سنا هنگام طرح برنامه دولت جنابعالى شرکت و به وظایف قانونى خود قیام و اقدام نمایم.»[99]

او که رونوشت این نامه را براى محمد سجادى ـ رئیس مجلس سنا ـ نیز ارسال کرده بود دو روز بعد هم تلگرافى براى سجادى ارسال کرد و ضمن شرح بازداشت غیر قانونى خود، تقاضاى آزادى خود را کرد[100] و فرداى آن روز فرماندارى نظامى با ملاقات خواهر همسرش با وى موافقت نمود.[101]

وقتى غلامرضا نیک‌پى از آخرین نخست وزیر پهلوى نیز پاسخى دریافت نکرد، مجدداً نامه‌اى براى او نوشت که البته این بار لحن آن را تغییر داد: «اکنون معلوم شد جنابعالى هم مثل دیگران هیچ هدفى جز رسیدن به مسند نخست وزیرى نداشته‌اید و هیچ احترامى براى قانون اساسى ندارید.»

او در این نامه مجدداً به غیر قانونى بودن دستگیرى خود اشاره کرد و در پایان نوشت: «باز هم استدعا دارد به لحاظ افکار عمومى بین المللى هم که شده دستور قاطع صادر فرمائید.»[102]

در این شرایط، غلامرضا نیک‌پى در زندان باقى ماند تا این که در روز 22 بهمن 1357 انقلاب اسلامى به پیروزى رسید و در زندان‌ها نیز باز شد و او هم به همراه دیگر زندانیان به خیابان گریخت ولى مجال فرار نیافت و مجدداً به دست نیروهاى انقلاب اسلامى دستگیر شد و پس از محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامى به اعدام محکوم گردید.

غلامرضا نیک‌پى از جمله افرادى بود که در رژیم پهلوى نشان‌هاى متعددى دریافت کرد که از آن جمله است: درجه یک همایون ـ درجه سه تاج ـ درجه یک اصلاحات ارضى ـ مدال تاجگذارى ـ درجه یک سپاس ـ درجه یک ورزش، غلامرضا نیک‌پى داراى تألیفاتى نیز هست که برخى از آن‌ها به شرح زیر است:

1ـ جنبه‌هاى سیاسى منافع نفتى دولتى بیگانه در ایران

2ـ اختلافات بین انگلیس و ایران در مسئله نفت

3ـ نقش نفت در اقتصاد ایران

4ـ نفت خاورمیانه و مسئله قیمت‌ها

5 ـ بریتانیا و مردم نوشته ارنست پارکر (ترجمه به فارسى)

6ـ لیرشاه نوشته شکسپیر (ترجمه به فارسى)

7ـ افسانه‌هاى یونانیان نوشته گوربر (ترجمه به فارسى)

8ـ قانون اساسى ایران و متمم آن (ترجمه به انگلیسى)

 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . نام کامل وى عزیزاللّه‌ اعزاز نیک‌پى و لقب او اعزازالدوله نیز ثبت شده است. اعزازالملک تحصیل کرده کالج آمریکایى تهران و از ملاکین معروف اصفهان بود که مدتى هم ریاست انجمن شهر اصفهان را به عهده داشت. در اواخر پادشاهى رضاخان 9 ـ 1318 ش حکمران کرمانشاه و در دوران پهلوى دوم (1324 ش) استاندار کرمانشاه بود. در کابینه قوام‌السلطنه 1325ش معاون نخست وزیر و وزیر پست و تلگراف بود و در دوره پانزدهم مجلس شوراى ملى از اصفهان به مجلس آمد و در سال 1350 که پسرش ـ غلامرضا ـ در مصدر امور بود، به کمک او به سناتورى اصفهان رسید و به مدت 4 سال در آن مجلس حضور داشت.

اعزازالملک، داماد ظل‌السلطان (حاکم قسى‌القلب اصفهان) بود و دختر او ـ ترکان خانم ـ را به همسرى داشت و از او صاحب سه فرزند پسر شد که کوچک‌ترین آن‌ها غلامرضا نیک‌پى بود. برادران دیگر وى جمشید (متولد 1300ش) و حمید (متولد 1302 ش) بودند، اعزاز‌الملک هشت سال پس از درگذشت ترکان خانم در سال 1337 با زنى آلمانى به نام ادمار یاشادر متولد 1938 م هامبورگ ازدواج کرد و از او نیز صاحب دو فرزند شد که یکى از آن‌ها دختر و دیگرى پسر بود. وى در سال 1356 ش در اروپا از دنیا رفت.

[2] . احمد نیک‌پى معروف به «مفخم‌الملک» از افسران قشون ظل‌السلطان بود که به درجه میرپنجى سرتیپى رسید و فرماندهى لشکرهاى فارس، چهار محال و فریدن را به عهده داشت. مفخم الملک پس از کودتاى رضاخان، حکمران بنادر جنوب شد و در سال 1307 ش نیز به حکومت کردستان منصوب گردید و مدتى نیز حکمران مازندران بود. اعزازالملک پسر ارشد او بود که داماد ظل السلطان شد و پسر دیگرش که او هم تحصیل کرده کالج امریکایى بود، در وزارت دارایى به مقام مدیر کلى و معاونت وزیر رسید.

[3] . ظل‌السلطان فرزند ناصرالدین شاه قاجار بود و در اصفهان حکومت داشت و ظلم و جور فراوان کرد. بنا بر بعضى اقوال قرار بود او به جاى پدر به تخت سلطنت بنشیند که این قرعه به نام برادرش اصابت کرد.

[4] . باقرعاقلى سال تولد وى را 1306 ش نوشته و در یک سند نیز 1305 ش ثبت شده است، ولى اکثر اسناد این سال را 1308 ش نوشته‌اند. با عنایت به شروع تحصیل غلامرضا نیک‌پى در سال 1313 ش در دبستان پهلوى اصفهان، به نظر مى‌رسد او در سن پنج سالگى تحصیل خود را شروع کرده است.

[5] . نام این اداره کل، «امور اقتصادى و آمار» نیز ثبت شده است.

[6] . در قدمت دوستى نیک‌پى با حسنعلى منصور شکى نیست ولى آنچه مسلم است این دوستى از دوران تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران است نه پاریس.

[7] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، غلامرضا نیک‌پی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1385، سند بیوگرافى ـ 26 / 12 / 43.

[8] . ابوالفتح قهرمانى به همراه امان‌اللّه‌ جهانبانى در سن پطرزبورگ و در رشته توپخانه تحصیل کرد و چندى در ارتش روسیه خدمت نمود و بعد از بازگشت به ایران به نیروى قزاق پیوست و درجات متعددى را طى کرد تا جایى که از احمد شاه به جاى پدرش قهرمان میرزا، لقب سردار اعظمى گرفت. مشارالیه از ملاکین مشهور اصفهان بود و در دوره‌های 15 و 16 از شهرضا و اصفهان به مجلس شوراى ملى آمد. وى در سال 1356 ش در گذشت.

[9] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، غلامرضا نیک‌پی، همان، در همین سند است که تاریخ تولد او، 1305 ش ثبت شده است.

[10] . همان، سند بیوگرافى ـ 26 / 12 / 1343، در گزارشى به شماره 17 / 63 ـ 27 / 10 / 45 نیز از مسافرت او به همراه همسرش به شمال کشور و اقامت در مهمانسراى شیلات، سخن گفته شده است.

[11] . همان، سند شماره 603 ـ 13 / 2 / 43.

[12] . همان، سند شماره 19124 / 911 ـ 20 / 10 / 43 و سند 26319 / 322 ـ 18 / 7 / 43 و سند بدون شماره ـ 11 / 7 / 43.

[13] . همان، سند بدون شماره ـ 10 / 12 / 43.

[14] . همان، سند شماره 2424 ـ 26 / 4 / 45.

[15] . همان، سند شماره 365 / 300 الف ـ 8 / 5 / 45.

[16] . همان، سند شماره 15363 / 20 ه 2 ـ 18 / 5 / 46.

[17] . همان، سند شما ره 6183 ـ 1 / 8 / 46

[18] . همان، سند شماره 13903 ـ 13 / 8 / 46.

[19] . عباس اخبارى از مرتبطین مئیرعزرى ـ نماینده اسرائیل در ایران ـ بود که از سال 1342 با او ارتباط داشت و قبلاً نیز تعدادى از جوانان ایرانى را به اسرائیل اعزام کرده بود.

[20] . همان، سند شماره 33277 / 20 ه 5 ـ 30 / 10 / 46.

[21] . همان، سند شماره 1566 ـ 2 / 2 / 47.

[22] . همان، سند شماره 7582 / 311 ـ 18 / 2 / 47، دو سال قبل نیز، گزارشى در سوابق نیک‌پى ضمیمه شد که مفاد آن حکایت از این گونه موارد داشت.در این گزارش، نیک‌پى به محسن خواجه نورى ـ لیدر حزب ایران نوین ـ مى‌گوید:«در مورد پرونده شمیران گفته‌ام پرونده را مطالعه نمایند. بعد اینجانب ـ دکتر یگانه و آن آقا در این مورد مذاکره و سعى خواهیم کرد، موضوع را حل نمائیم.» «سند بدون شماره ـ 5 / 6 / 45.»

[23] . همان، سند شماره 29365 / 322 ـ 22 / 2 / 47.

[24] . همان، سند شماره 8497 / ه ـ 7 / 3 / 47.

[25] . همان، سند بیوگرافى بدون شماره ـ 2 / 4 / 47.

[26] . همان، سند بدون شماره ـ 24 / 6 / 47.

[27] . همان، سند بدون شماره ـ 29 / 6 / 47.

[28] . همان، سند شماره 23933 / 325 ـ 3 / 7 / 47.

[29] . همان، سند شماره 78 / 322 ـ 3 / 7 / 47 و 5816 / 322 ـ 6 / 7 / 47.

[30] . همان، سند شماره 83 / 322 ـ 7 / 7 / 47.

[31] . همان، سند شماره 72296 / 322 ـ 7 / 8 / 47.

[32] . همان، سند شماره 1865 / ه ـ 8 / 8 / 47 و 3418 ـ 9 / 8 / 47.

[33] . همان، سند شماره 172 ـ 12 / 10 / 47.

[34] . همان، سند بدون شماره ـ 25 / 1 / 48. این حرکتى بود که امیر عباس هویدا نیز انجام داده بود و منشى خود به نام وجیهه معرفت را از شرکت نفت به وزارت دارایى و سپس به نخست وزیرى برده بود.

[35] . همان، سند شماره 34442 / 20 ه 5 ـ 3 / 2 / 48.

[36] . همان، سند شماره 34275 / 20 ه 5 ـ 3 / 2 / 48.

[37] . همان، سند شماره 34846 / 20 ه 5 ـ 19 / 3 / 48.

[38] . همان، سند بدون شماره ـ 22 / 5 / 48.

[39] . همان، سند شماره 25594 / 20 ه 8 ـ 2 / 6 / 48 و 36206 / 20 ه 5 ـ 3 / 6 / 48 در این گزارش به میانجى‌گرى صفى اصفیاء و شکسته شدن عینک او نیز اشاره شده است.

[40] . همان، سند شماره 36081 / 20 ه 5 ـ 4 / 6 / 48.

[41] . همان، سند شماره 46212 / 20 ه 7 ـ 4 / 6 / 48.

[42] . بریده این نشریه که مشخص نیست از کدام روزنامه و مربوط به چه تاریخى است، در سوابق نیک‌پى ثبت گردیده است. در این نوشته آمده است: «آن‌ها که از نزدیک واردند، نیک‌پى را واقعاً دست راست هویدا مى‌دانند... صبح‌هاى جمعه کوه پیمایى‌اش ترک نمى‌شود... هنوز جزو وزارى مجرد کابینه است و مى‌گوید فرصت این کار را ندارم.»

[43] . روزنامه آیندگان ـ 12 / 7 / 48.

[44] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، غلامرضا نیک‌پی، همان، سند شماره 24592 ـ 17 / 7 / 48.

[45] . همان، سند شماره 8 / 1201 / ن ـ 21 / 7 / 48.

[46] . همان، سند شماره 634 / 22 ـ 11 / 8 / 48 و 2525 / 321 ـ 28 / 8 / 48.

[47] . همان، سند شماره 26480 / 20 ه 8 ـ 18 / 10 / 48.

[48] . همان، سند شماره 56568 / 20 ه 5 ـ 27 / 10 / 48.

[49] . همان، سند بدون شماره ـ 17 / 3 / 49.

[50] . همان، سند بدون شماره ـ 26 / 3 / 49.

[51] . همان، سند بدون شماره ـ 14 / 4 / 49.

[52] . همان، سند بدون شماره ـ 31 / 4 / 49.

[53] . همان، سند شماره 21064 / 815 ـ 6 / 8 / 49.

[54] . همان، سند شماره 98220 / 20 ه 6 ـ 29 / 11 / 49.

[55] . همان، سند بدون شماره ـ 9 / 12 / 49.

[56] . همان، سند شماره 21670 / 20 ه 4 ـ 4 / 3 / 50.

[57] . غلامرضانیک‌پى در سال 1348 با خانم صدیقه السادات پوستى که تحصیل کرده خارج از کشور بود، ازدواج کرد. روزنامه آیندگان در اردیبهشت ماه سال 1356 از این ازدواج پرده برداشت و در نوشته کوتاهى تحت عنوان «رابطه شهردارى با سه تفنگدار» نوشت: دو خواهر ایرانى همراه دوستشان در سال‌هاى گذشته در یکى از دانشگاه‌هاى خارج از کشور مشغول تحصیل بودند و شدت صمیمیت آن‌ها تا اندازه‌اى بود که ایرانیان مقیم در آن ایالت به آن‌ها لقب سه تفنگدار داده بودند. محافل پنهان گفتند این سه تن در بازگشت به ایران همچنان صمیمت خود را حفظ کرده‌اند، چرا که خواهر بزرگتر به همسرى شهردار تهران درآمده است و بر حسب اتفاق خواهر کوچکتر مدیر کل پل سازى شهردارى شده است و دوست آن‌ها نیز مدیر کل زیباسازى شهر تهران و شهردار شمیران.» «روزنامه آیندگان مورخه 31 / 2 / 56 صفحه 16).

[58] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، غلامرضا نیک‌پی، همان، سند شماره 46654 / 20 ه 8 ـ 9 / 3 / 50.

[59] . همان، سند بدون شماره ـ 10 / 5 / 50.

[60] . همان، سند بدون شماره ـ 17 / 5 / 50.

[61] . همان، سند شماره 22580 / ه 22 ـ 1 / 7 / 50.

[62] . همان، سند شماره 22606 / 20 ه 21 ـ 5 / 7 / 50.

[63] . همان، سند شماره 22623 / 20 ه 21 ـ 3 / 8 / 50.

[64] . همان، سند شماره 2328 / 14 / 8 ـ 9 / 9 / 50.

[65] . همان، سند شماره 56104 / 20 ه 24 ـ 1 / 5 / 51.

[66] . همان، سند شماره 1004 / 321 ـ 10 / 5 / 51 و 14002 / 902 ـ 5 / 7 / 51.

[67] . همان، سند شماره 36419 / 20 ه 23 ـ 27 / 7 / 51.

[68] . همان، سند شماره 3663 / 342 ـ 14 / 8 / 51.

[69] . همان، سند شماره 634 / 22 ـ 11 / 8 / 48.

[70] . همان، سند بدون شماره ـ 24 / 1 / 50.

[71] . همان، سند شماره 41119 / 20 ه 21 ـ 12 / 9 / 51.

[72] . همان، سند شماره 25 / 1501 ـ 23 / 1 / 51.

[73] . همان، سند بدون شماره ـ 13 / 12 / 51.

[74] . همان، سند شماره 76658 / 20 ه 21 ـ 24 / 3 / 52.

[75] . همان، سند شماره 23 / 1 / 200 ن ـ 14 / 10 / 53.

[76] . همان، سند شماره 24 / 340 ـ 22 / 5 / 54.

[77] . همان، سند بدون شماره ـ 10 / 6 / 54.

[78] . همان، سند بدون شماره ـ 18 / 6 / 54.

[79] . همان، سند شماره 27 / 340 ـ 22 / 6 / 54 و 36 / 340 ـ 13 / 7 / 54.

[80] . همان، سند بدون شماره ـ 12 / 9 / 54.

[81] . همان، سند شماره 1004 / 20 ه / ـ 9 / 1 / 55.

[82] . همان، سند شماره 26 / 3 / 20 ن ـ 24 / 9 / 55.

[83] . همان، سند بدون شماره ـ 8 / 4 / 56.

[84] . همان، سند شماره 4 ـ 198 ـ 26 / 5 / 56.

[85] . همان، سند بدون شماره ـ 28 / 5 / 56.

[86] . همان، سند شماره 923 ـ 5 / 5 / 57.

[87] . سند بدون شماره ـ 28 / 5 / 57.

[88] . همان، سند بدون شماره ـ 19 / 8 / 57.

[89] . همان، سند بدون شماره ـ 20 / 8 / 57.

[90] . همان، سند بدون شماره ـ 21 / 8 / 57.

[91] . همان، سند بدون شماره ـ 29 / 8 / 57.

[92] . همان، سند بدون شماره ـ 1 / 9 / 57.

[93] . همان، سند بدون شماره ـ 12 / 9 / 57.

[94] . همان، سند بدون شماره ـ 14 / 9 / 57.

[95] . همان، سند بدون شماره ـ 14 / 9 / 57.

[96] . همان، سند شماره 1 / 14 / 901 ـ 16 / 9 / 57.

[97] . همان، سند بدون شماره ـ 12 / 10 / 57.

[98] . همان، سند بدون شماره ـ 13 / 10 / 57.

[99] . همان، سند بدون شماره ـ 15 / 10 / 57.

[100] . همان، سند بدون شماره ـ 17 / 10 / 57

[101] . همان، سند شماره 131 / 07 / 713 ـ 18 / 10 / 57

[102] . همان، سند بدون شماره ـ 20 / 10 / 57.















































































در کنار غلامرضا پهلوی

منبع: مقدمه کتاب رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، غلامرضا نیک‌پی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1385، با کمی ویراستاری.


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.