امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: بیشترین عبادات ابوذر رضی‌الله عنه تفکر و عبرت‌گیری بود. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

خیلی‌ها از تاریخ بی‌خبرند و خیلی‌ها تاریخ را سرسری نگاه می‌کنند. باید در تاریخ تعمق کرد، از تاریخ درس گرفت. مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی(ره)- 1391/3/14.

 

مقالات بدون درج سند

جهاد تبیین و پاسخ به شبهات تاریخی

شرحی از وضعیت سلطنت‌طلبان


تاریخ انتشار: 01 ارديبهشت 1404

تجمعی از سلطنت‌طلبان

مقدمه

از میان گروه‌های متعدد و متنوع ضدانقلاب، جریان سلطنت‌طلب سابقه‌ای دیرینه‌ دارد. چرا که سلطنت‌طلبان نخستین گروهی بودند که به مقابله با انقلاب برخاستند و همچنان خواهان بازگشت و استقرار نظام پادشاهی در ایران هستند. هر چند برای مطالعه کامل جریان سلطنت‌طلبی، علاوه بر واکاوی نهاد سلطنت در طول تاریخ ایران، باید دست‌کم از اوباش طرفدار محمدرضا شاه (همچون شعبان بی‌مخ‌ها) در اوایل دهه 1330 شروع کرد؛ اما با توجه به چارچوب مقاله حاضر، نقطه آغاز را از سال 1359 در نظر گرفته‌ایم. با وجودی که سلطنت‌طلبان از سایر گروه‌های ضدانقلاب زودتر به مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران پرداختند، اما فعالیت‌های سیاسی آن‌ها از آغاز تا کنون همواره با شکست و عدم اقبال عمومی مواجه بوده به گونه‌ای که منجر به گسترده‌تر شدن شکاف عمیق میان آن‌ها با جامعه ایرانی (اعم از داخل و خارج از کشور) و همچنین به‌وجود آمدن اختلافات درونی میان خود آن‌ها شده است. این امر دلایل متعددی دارد که در این مقاله به آن‌ها اشاره شده است. مقاله حاضر پس از مطالعه سرآغاز جریان سلطنت‌طلبی و معرفی آن‌، به شرح وضعیت کنونی این طیف سیاسی ـ که با دو معضل اساسی یعنی فقدان مشروعیت و اختلافات درونی اپوزیسیون، گره خورده است ـ می‌پردازد و سپس دلایل پدید آمدن این وضعیت را مورد بحث قرار می‌دهد. از جمله مهم‌ترین دلایل شرایط بحرانی فعلی سلطنت‌طلبان، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: کهنه‌بودن تفکر و ساختار پوسیده نظام شاهنشاهی و باطل‌بودن ایده تمرکز مطلق قدرت و ثروت در دست پادشاه؛ تجارب تلخ تاریخی مملو از استبداد، خودکامگی، وابستگی تام و کامل به بیگانگان و سلطه بی‌رحمانه بر مردم توسط حکومت‌های پادشاهی در ایران و جهان؛ رویکرد فاشیستی و افراطی طرفداران سلطنت به‌خصوص در مواجهه با مسائل سیاسی و عقاید «غیرخودی»؛ خیانت‌های سلطنت‌طلبان به کشور؛ و در نهایت عملکرد سیاسی غیرقابل دفاع رضا پهلوی به‌عنوان رهبر اصلی اپوزیسیونِ پادشاهی‌خواه.

لازم به توضیح است که هدف این مقاله، روشنگری و افشای ماهیت، مرام و رویه سلطنت‌طلبان به طور اختصار و اشاره است تا از طریق بررسی بارزترین مصادیق رویکرد و عملکرد این جناح تندروی اپوزیسیون، مردم ایران بیش از پیش به باطل‌بودن ایدئولوژی آن‌ها، وابستگی‌شان به بیگانگان و همچنین ماهیت فاشیستی، رذائل اخلاقی و خیانت‌های آشکارشان به کشور آگاه شوند. از آنجا که تاکنون کمتر به شرح فعالیت‌های سلطنت‌طلبان پس از انقلاب اسلامی پرداخته شده، مقاله حاضر تمرکز خود را به این مهمّ معطوف کرده است. بدیهی است که برای درک این مقاله، بایستی از تاریخ ایران در دوران سلطنت پهلوی‌ها (از 1304 تا 1357) ـ که قبله آمال سلطنت‌طلبان امروزی است ـ اطلاعات کافی داشت. درباره سلطنت پهلوی، کتاب‌ها و مقالات متعددی از سوی مرکز بررسی اسناد تاریخی و مراکز مشابه دیگر (از جمله مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پژوهشکده تاریخ معاصر، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی...) منتشر گردیده است که حاوی حقایق بسیاری درباره این خاندان می‌باشد و علاقه‌مندان می‌توانند برای آگاهی بیشتر از ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در دوران پهلوی به آن‌ها مراجعه نمایند.

 

سرآغاز جریان سلطنت‌طلبی

تاریخ انقلاب‌ها نشان داده است که همیشه شبحی از گذشته در تلاش بوده تا به ساحت آن تجاوز کند و شرایط پیشین را اعاده کند. به تبع تاریخ انقلاب فرانسه به چنین موقعیتی «بازگشت یا احیای سلطنت» restauration می‌گویند که طی آن خاندان بوربون به سلطنت فرانسه بازگشتند. در واقع رستوراسیون فرانسوی در بازه زمانی آوریل 1814 میلادی (فروردین‌ماه 1193 شمسی) تا انقلاب ژوئیه 1830 میلادی (تیرماه 1209 شمسی) به طول انجامیده است. انقلاب ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده؛ چرا که با گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب همچنان شاهد پیگیری راهبردهای متعدد غربی به‌ویژه آمریکایی برای براندازی جمهوری اسلامی و احیای سلطنت هستیم.[1] سلطنت‌طلبان از همان آغازین روزهای پیروزی انقلاب با آرزوی بازگشت سلطنت، در خارج از کشور تشکلی ایجاد کرده بودند و توطئه‌ها و جنایت‌های خود علیه ملت ایران و انقلاب اسلامی را آغاز کردند. البته در آن مقطع به دلیل شوک ناشی از انقلاب و فقدان فرماندهی واحد به منظور ایجاد تشکل در صفوف سلطنت‌طلبان، چندان تحرک جدی در این زمینه دیده نمی‌شود؛ ولی با تثبیت نظام جمهوری اسلامی و به خطر افتادن منافع نامشروعی که غرب در ایران برای خود فراهم کرده بود، و نیز شکست برخی توطئه‌ها همچون تجزیه‌طلبی، بار دیگر گروه‌های سلطنت‌طلب به‌عنوان بخشی از ضدانقلاب در کانون همکاری دشمنان ملت ایران قرار گرفتند.

چنانکه گفته شد، جریان سلطنت‌طلبی در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به‌وجود آمد و سلطنت‌طلبان یا به عبارتی دیگر طرفداران نظام پادشاهی، نخستین گروهی بودند که در صف ضدانقلاب قرار گرفتند. در سال‌های اولیه بعد از انقلاب، سلطنت‌طلبان به‌طور عمده افرادی بودند که پیش از سرنگونی رژیم پهلوی صاحب قدرت و ثروت بودند و با وقوع انقلاب موقعیت پیشین خود را از دست دادند و مجبور به فرار از کشور شدند. پس از مرگ شاه در 5 مرداد 1359 و انتشار وصیت‌نامه‌ای منتسب به او که در آن فرزندش رضا پهلوی ولایتعهد را جانشین خود معرفی نمود و نیز با ادای سوگند پادشاهی توسط فرزندش در 9 آبان‌ همان سال (مصادف با تولد بیست‌سالگی‌اش)، جریان سلطنت‌طلبی در خارج از کشور به‌طور جدّی و تقریباً سازمان‌یافته شکل گرفت.

احمدعلی مسعودانصاری[2] که در سال‌های اولیه فعالیت سیاسی رضا پهلوی، مشاور او به شمار می‌رفت، در خاطرات خود درباره وصیت‌نامه شاه می‌نویسد: «هنگام ترک نیویورک به قصد لندن و از آنجا به قاهره به دیدار هوشنگ انصاری رفتم و انصاری به من گفت وقتی به قاهره رسیدم بپرسم و جستجو کنم که آیا شاه در مورد مسائل سیاسی و آینده ایران و ولیعهد وصیتی هم کرده است یا نه؟ و من وقتی به قاهره رسیدم مترصد بودم که ببینم وصیتنامه‌ای در کار هست یا نه و عجبا که فهمیدم وصیتنامه‌ای در کار نیست و به همین علت هم فرح دست به کار شده بود که متنی به نام وصیتنامه سیاسی شاه تهیه شود و مأموریت و انجام کار را به عهده دکتر [هوشنگ] منتصری[3] یکی از اشخاص مورد اعتماد و علاقه شهبانو بود سپرده بودند و جواد معین‌زاده و چند نفر دیگر هم همکاری می‌کردند و دست اندرکار بودند و حاصل کار آن‌ها هم همان متنی است که امروز به‌عنوان وصیتنامه سیاسی شاه معروف شده و البته بعد از مرگ او و به وسیله اشخاص یاد شده تهیه گردیده است. این متن که بیشتر احساساتی و عاطفی است تا سیاسی، فاقد رهنمودهایی است که معمولاً وصیتنامه یک رهبر سیاسی را از وصیتنامه دیگران متمایز می‌کند و در آن تنها به مسئله جانشینی ولیعهد اشاره شده است والّا از چه باید کردها و توصیه‌های سیاسی سخنی به میان نمی‌آید.»[4]

به هر روی، رضا پهلوی طی تشریفاتی در قاهره خود را پادشاه ایران اعلام کرده بود، تا تخت طاووس را که چند ماه بی‌تاجدار مانده بود (از مرداد تا آبان 1359)، تخت‌نشینی باشد! هر چند مادرش، به‌عنوان نایب‌السلطنه همچنان مراقب فرزند بود و زمام امور را به دست داشت. مسعودانصاری می‌نویسد: «با اعلام سلطنت رضا پهلوی، فرح پهلوی دفتری هم برای او تشکیل داده بود و نصرت‌اله معینیان (رئیس دفتر سابق شاه) را به ریاست دفتر فرزندش برگزیده بود. مشاورانی نیز از یاران خود برای او تعیین کرده بود تا هر یک مدتی را با او سر کنند و اندیشه او را بارور سازند.»[5]

در این دوران، رضا پهلوی و مادرش به واسطه تصاحب پول‌هایی که شاه هنگام فرار از مملکت خارج کرده بود، به منبع بزرگی از سرمایه تبدیل شده بودند که هر یک از رجال سیاسی سعی می‌کردند با نزدیک شدن به آن‌ها، از مواهب شاهانه بهره‌مند گردند. اولین نمونه تاراج پول‌های ملت ایران که در اختیار رضا پهلوی قرار داشت، توسط معینیان به یغما رفت. مسعودانصاری می‌نویسد: «وقتی معینیان ریاست دفتر را پذیرفته بود، شهبانو دو میلیون دلار در اختیار او گذاشته بود تا خرج فعالیت‌های دفتر کند. آنگونه که بعدها خود در جریان و مسیر کارها قرار گرفتم وقتی از آقای معینیان حساب خواستند و سؤال شد که با این دو میلیون دلار چه کرده است؟ او بدون اینکه سند و مدرکی ارائه دهد ادعا کرد که این پول‌ها را در داخل به گروه‌های مبارزاتی و از آن جمله به بعضی از سران عشایر داده و مبالغی هم برای جلب همکاری به عناصری در سپاه پاسداران پرداخته است!»[6]

به بهانه مبارزه و فعالیت سیاسی علیه جمهوری اسلامی، سلطنت‌طلبان خود را به رضا پهلوی نزدیک می‌کردند و در این زمینه نمونه‌های فراوانی وجود دارد که البته قصد پرداختن به همه آن‌ها را نداریم. لذا تنها به یک مورد دیگر که مشت نمونه خروار است، بسنده می‌کنیم. در این زمان که فداییان سلطنت برای نزدیک ‌شدن به این منبع ثروت (یعنی رضا پهلوی) با یکدیگر به مسابقه می‌پرداختند، شعبان جعفری معروف به شعبان بی‌مخ که از ایران فرار کرده بود نیز به تکاپو افتاد تا از قافله عقب نماند. مسعودانصاری می‌نویسد: «شعبان جعفری در سال 1982 [حدود 1360 ـ 1361 شمسی] به شاهزاده دست یافت و به دستور رضا چهار هزار دلار به او دادم. بار دیگر در سال 1987 [حدود 1365 ـ 1366 شمسی] که در آمریکا بودیم او را دیدم که به امیدی آمده است. تلاش می‌کرد از رضا وقت ملاقاتی بگیرد و به هر دری می‌زد تا واسطه مناسبی بیابد، ولی رضا که می‌دانست دیدار با او برایش خرج برمی‌دارد، او را نپذیرفت».[7] قابل درک است شعبان جعفری در صورت دریافت چنین پولی از رضا پهلوی، آن را بازگو نخواهد کرد. از این رو، در خاطراتش تلاش دارد چنین نشان دهد که علیرغم تلاش‌های فراوان، ملاقاتی میان او و رضا پهلوی صورت نگرفته و پولی از رضا پهلوی دریافت نکرده است: «ما اومدیم لندن. لندن وضعمون خُب زیاد جالب نبود دیگه. وضع مالیم زیاد خوب نبود... در این مدتی که اونجا بودم یه خانومی بود به اسم خانوم [مریم] دریابیگی که به حساب خاله شهبانو بود. ما پیش این رفت‌وآمد داشتیم. یه‌ روز خانوم به من گفتش شاهزاده رضا پهلوی با شهبانو اومده بودن اینجا، صحبت تو اومد میون. گویا رضا پهلوی پرسیده بود جعفری اینجا چیکار می‌کنه؟ بگو بیاد پیش من... ما رفتیم اونجا به این احمد انصاری تلفن زدیم گفت فردا منتظرتم. مادرم با من صحبت کرده و با رضا پهلوی هم صحبت کردیم. یکی رو می‌فرستیم عقب شما بیاردت. گفتم خیله خُب. فردا ظهر اومدن عقب ما... گفت پنجشنبه من تلفن می‌زنم بیای رضا پهلوی رو ببینی. گفتم من دارم میرم. محسن پسر برادرم اینجاست. میرم اونو ببینم برگردم. من اونجا هستم خواستی اونجا تلفن بزن تا گفتی فوری میام. رفتیم اونجا تا پنجشنبه اون زنگ نزد. من تلفن زدم و گفتم چی شد؟ گفت والا رضا پهلوی رفت نیویورک... حالا من چند روز پیش‌تر دیدم این تو یکی از روزنامه‌های اینجا گفته که یه عده‌ای اشخاص از رضا پهلوی پول گرفتن. یه چندتا سپهبدا، سرلشکرا و وکیلا و اینا رو هم اسم برده بود، اسم منم برده بود که آره اینا از پهلوی پول می‌گیرن.»[8]

چنانچه مشاهده می‌شود، آغازگران جریان سلطنت‌طلبی در خارج کشور را افرادی تشکیل می‌دادند که پیش از سقوط نظام شاهنشاهی، در ایران بخشی از بدنه حاکمیت بودند و پس از انقلاب به کشورهای غربی پناهنده شدند. به همین خاطر از این دوره به بعد گروه‌ها و احزاب متعددی با این هدف که نظام پادشاهی مجدداً در ایران مستقر شود، در خارج از کشور پدید آمد که در رأس آن‌ها سیاستمداران عصر پهلوی قرار داشتند: «نهضت مقاومت ملی ایران» به رهبری دکتر شاپور بختیار[9]، «جبهه نجات» به رهبری دکتر علی امینی[10]، «سازمان درفش کاویانی» به رهبری دکتر منوچهر گنجی[11]، «ارتش رهایی‌بخش ایران» به رهبری تیمسار ارتشبد بهرام آریانا[12] و «حزب مشروطه ایران» به رهبری داریوش همایون[13] از مهم‌ترین تشکلات سلطنت‌طلب بودند که برخی از آن‌ها مانند سازمان درفش کاویانی پس از چندی منحل شدند و برخی دیگر مانند حزب مشروطه ایران (علیرغم درگذشت داریوش همایون) همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهند. با تثبیت نظام جمهوری اسلامی و ماندگاری آن، عمر نسل نخستین سلطنت‌طلبان خارج‌نشین که به سرنگونی نظام حاکم در ایران امید واهی داشتند، به سر آمد و پس از آن‌ها نسل جدیدی از سلطنت‌طلبان به میدان مبارزه سیاسی وارد شدند که البته از نظر سازماندهی تشکیلاتشان و همچنین از نظر بار سیاسی اعضایشان به پای نسل پیشین خود نمی‌رسند، اما همچنان در توهم بازگشت پادشاهی به ایران، در خارج از کشور فعالیت می‌کنند.

 

وضعیت کنونی سلطنت‌طلبان

سلطنت‌طلبان در سال‌های نخست حیات خود، فعالیت‌هایشان را صرف نهادسازی و تشکیل احزاب، سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی کردند. در کنار آن نیز به راه‌اندازی نشریات متعدد پرداختند از جمله نشریات «قیام ایران»[14]، «اعدام»، «آهنگ پیروزی»، «نقاب»، «مرغ طوفان»، «پیام امروز»[15] و غیره.

با گسترده‌شدن وسایل ارتباط‌جمعی و پدیدآمدن شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای، سلطنت‌طلبان فعالیت‌های خود را به این بسترها منتقل نمودند. در این دوران که مقارن اواخر دهه 1370 به این سو است، شبکه‌های تلویزیونی گوناگونی شکل گرفت که برنامه‌های خود را صرف تطهیر رژیم سابق، مبارزه با جمهوری اسلامی و تهییج مردم علیه حکومت حاکم بر ایران نمودند. مهم‌ترین این شبکه‌های تلویزیونی می‌توان به «پارس» به مدیریت امیر شجره[16]، «تلویزیون ملی ایران (NITV)» به مدیریت ضیاء آتابای[17]، «آزادی» به مدیریت فریبرز عباسی[18] و «کانال یک» به مدیریت شهرام همایون[19] اشاره نمود. اما در سال‌های بعد شبکه‌های تلویزیونی دیگری نیز تأسیس شدند که میزان تأثیرگذاری‌شان به مراتب بیشتر از شبکه‌های پیشین بود از جمله تلویزیون «من و تو» به مدیریت کیوان و مرجان عباسی. این شبکه که در ابتدا رویکردی سرگرمی‌محور داشت، مخاطبان قابل ‌توجهی را جذب کرده بود. اما در همین راستا و تحت پوشش تولید و پخش برنامه‌های تاریخی، مستندهایی حرفه‌ای و جهت‌دار درباره ایران پیش از انقلاب ساخت و در اپیزودهای مختلفی پخش کرد. موازی با پخش از شبکه تلویزیونی، آن‌ها را در قالب کلیپ‌های چند دقیقه‌ای در شبکه‌های اجتماعی نیز منتشر کرد. ایده‌ای که پشت این مستندها قرار گرفت و گاه تلویحاً و بعضی‌ اوقات تصریحاً بیان می‌شود شبهه «چی بودیم و چی شدیم» است. این مستندها اقدامات بلندبالایی از کارنامه پهلوی را فهرست می‌کنند و آن‌ها را همچون شاهکارهایی از حکمرانی به خورد مخاطب می‌دهند. در این مستندها از ایجاد صنایع سنگین و پایه، تأسیس کارخانه‌های متعدد صنعتی، تأسیس راه‌آهن، تأسیس هواپیمایی ایران و ساخت اولین فرودگاه (مهرآباد) یاد می‌شود. همچنین تأسیس بانک سپه و بانک ملی، تأسیس دانشگاه‌ها، تأسیس انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه ایران، تأسیس سپاه دانش، تأسیس سپاه بهداشت، پوشش بیمه‌های اجتماعی همگانی و بورسیه دانشجویان به خارج از کشور، از جمله پیشرفت‌های دوره پهلوی یاد می‌شود. جالب اینجاست که در ارائه این کارنامه مثلاً پرافتخار، هیچ نوع انتقادی انجام نمی‌شود. برای مثال، این صنعتی‌سازی با چه قیمتی و چه نوع فناوری انجام شده است! یا اینکه اصلاً مقایسه‌ای بین دو دوران انجام نمی‌شود. مثلاً نشان داده شود که در ایران بعد از انقلاب چه اقدامات عمرانی در آن حوزه‌ها انجام شده است. از سوی دیگر به هیچ‌وجه به مواردی مانند نقض حقوق بشر در دوران پهلوی، تخطی از اصول و قوانین مشروطیت، زیر پا نهادن اصل آزادی، اختناق و فشار سیاسی، وابستگی به کشورهای استعمارگر در این دوره و نیز نظام تک‌حزبی تمامیت‌خواهانه در کشور پرداخته نمی‌شود. بلکه صرفاً گذشته همچون آرمانشهر از دست رفته نمایش داده می‌شود و اینگونه القا می‌گردد که کارگزاران رژیم پهلوی بهشت‌سازانی بودند که ایران را به سرعت به سمت پیشرفت و توسعه حرکت داده بودند و اکنون با انقلاب اسلامی این روند نه‌تنها متوقف شد بلکه معکوس هم شده است! پیام تلویحی مستندها هم چیزی نیست جز اینکه فقط یک شاه پهلوی می‌تواند ایران را دوباره به سمت ریل توسعه ببرد.[20]

با وجود تمام این هزینه‌ها، باز هم از طریق ساخت و پخش مستندهای جانبدارانه که در آن به تحریف و گزینش تاریخ می‌پردازند، نتوانستند وجهه‌ای برای سلطنت و پادشاهی‌خواهی کسب کنند. چرا که از میان توده مردم، تاکنون هیچ اقبال و نشانه‌ای دیده نمی‌شود که به وسیله آن چنین نتیجه گرفت که هواداران پادشاهی به اهداف خود دست یافته‌اند. از این رو می‌توان استنباط کرد که مهم‌ترین بحران و معضل سلطنت‌طلبان، فقدان مشروعیت است؛ زیرا آن‌ها نه مبانی ایدئولوژیکی قوی دارند، نه پیشینه تاریخی قابل دفاع دارند و نه از پشتوانه مردمی برخوردارند. برای رفع این مشکل، هواداران سلطنت به فعالیت در شبکه‌های اجتماعی فضای مجازی روی آورده‌اند و در بسترهایی چون ایکس (توئیتر)، اینستاگرام و تلگرام به تولید محتوا و بیان دیدگاه‌های خود می‌پردازند. جالب توجه است که در برخی موارد این فعالیت‌های مجازی را ملاکی برای مشروعیت خود و نشانه‌ای از داشتن پایگاه مردمی می‌دانند. اما در همین عرصه نیز نتوانستند فعالیت چشمگیری داشته باشند به‌طوری که شکست کمپین «من وکالت می‌دهم» در سال 1401، منجر به بی‌آبرویی خودشان شد.

در حوادث موسوم به «زن، زندگی، آزادی» (1401) ناگهان یک موج رسانه‌ای گسترده طراحی و اجرا شد به نام: «من وکالت می‌دهم». بدین معنا که افراد به رضا پهلوی وکالت سیاسی برای پیگیری تغییر نظام بدهند. رضا پهلوی در گفتگوی خود با شبکه تلویزیونی من و تو، در توضیح این کمپین چنین گفت: «من نمی‌توانم با شخصیت‌های سیاسی برای ارائه ‌دادن یک برنامه دیدار بکنم، اولین سؤالشان این است که شما به نمایندگی چه کسانی اینجا حضور پیدا کردید؟ هر نوع کاری که انجام می‌دهیم باید یک مبنای مشروعیت یا یک نوع وکالتی از داخل ایران داشته باشد.» و در ادامه چنین می‌گوید: «اگر فردا قرار باشد در صحنه بین‌المللی از جانب هم‌میهنان رایزنی‌های لازم را انجام دهیم، لازم است نشان دهیم که این به پشتیبانی و نمایندگی از طرف زندانیان سیاسی، فعالان مدنی، جریانات فکری و سیاسی داخل کشور است که نتوانسته‌اند در این جلسات حضور پیدا کنند.» اقدام رضا پهلوی نه‌تنها اوج تلاش‌ها در این زمینه بود، بلکه عمق خواسته آن‌ها را نیز به نمایش می‌گذاشت. وکالت سیاسی در این کارزار در واقع نوعی بازگشت به فرهنگ سیاسی محدود در همان رژیم پدرمیراثی و اقتدارگرای پهلوی است؛ زیرا تصور رضا پهلوی و طراحان این کمپین رسانه‌ای همانا چیزی نبود جز این که مردم ایران برای پیگیری مطالبات خودشان فاقد سازوکارهای مدنی و قانونی هستند. از همین رو، همچون افراد صغیر و محجور نیازمند آنند تا با اعطای وکالت به فردی خارج‌نشین او را روانه دولت‌های غربی کنند تا آن‌ها برای این مردم تصمیم بگیرند. این کمپین رسانه‌ای با هشتگ من وکالت می‌دهم در شبکه‌های اجتماعی دنبال شد و با شکستی فضاحت‌بار روبرو گردید، چون مطلقاً حمایتی از طرف مردم ایران پیدا نکرد و تنها 354 هزار بار این هشتگ در توئیتر استفاده شد.[21] جالب اینجا است که این کمپین آنتی‌تز خود را در درون خود تولید کرد و چند ماه بعد برخی از وکالت‌دهندگان هشتگی با عنوان «من وکالتم را پس می‌‌گیرم» به راه انداختند و اعلام کردند که از اعطای وکالت پشیمان شده‌اند. حتی هم‌زمان با کمپین «من وکالت می‌دهم»، کمپین دیگری نیز به راه افتاد با عنوان «وکالت نمی‌دهم» که تعداد توئیت‌های آن (228 هزار بار)[22] دست‌کمی از هشتگ «من وکالت می‌دهم» نداشت. آشکارا به نظر می‌رسد که دگرگونی در فرهنگ سیاسی جامعه پس از انقلاب اسلامی ایران و مشارکتی‌شدن آن اصلی‌ترین دلیل عدم اقبال به چنین کمپینی بود؛ زیرا همان نگاه قیم‌مآبانه‌ای را به مردم داشت که یک شاه مستبد دنبال می‌کند. از جهاتی می‌توان شکست این کمپین را آخرین میخ بر تابوت پروژه احیای سلطنت دانست.[23]

وضعیت درمانده سلطنت‌طلبان باعث شده نتوانند هیچگاه نهادی فراگیر و اتحادی منسجم را سامان دهند. آن‌ها نه‌تنها نتوانسته‌اند با سایر گروه‌های اپوزیسیون از جمله جمهوری‌خواهان و طیف‌های گوناگون آن (مانند جبهه ملی ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، همبستگی جمهوری‌خواهان ایران، شورای مدیریت گذار و...) تعامل داشته باشند، بلکه پیوسته میان خودشان نیز اختلافات شدیدی سر می‌گیرد. به‌طوری که حتی برخی از آن‌ها رهبری رضا پهلوی را نیز زیر سؤال می‌برند و او را طرد می‌کنند. در ادامه مقاله ذیل مبحث علل بحران در جریان سلطنت‌طلبی، به مصادیق و موارد مختلف این اختلافات و دلایل فقدان مشروعیت سلطنت‌طلبان پرداخته خواهد شد.

 

علل بحران در جریان سلطنت‌طلبی

حال باید به این سؤال پاسخ داد که اساساً چرا جریان سلطنت‌طلبی از پشتوانه عمومی برخوردار نیست؟ و چرا میان آن‌ها به کرّات اختلافات درونی پدید می‌آید؟ این وضعیت بحرانی دارای علل گوناگونی است که بایستی به آن‌ها توجه نمود.

 

1. خصلت متحجرانه ایده پادشاهی و تجارب تلخ تاریخی

نظام پادشاهی و سلطنتی، حکومتی است که در آن یک فرد به‌عنوان پادشاه، سلطان، ملکه یا امیر در رأس مملکت قرار می‌گیرد. به‌طورکلی نظام پادشاهی و حکومت شاهی، با چند ویژگی می‌تواند مورد شناسایی قرار گیرد: 1) در رأس آن فرد به‌عنوان شاه یا ملکه، سلطان و... قرار دارد؛ 2) مقام سلطنت موروثی است و یا به زور تصاحب می‌شود؛ 3) سلطنت مادام‌العمری است؛ 4) قدرت و اختیارات پادشاه در نوع مطلقه آن نامحدود است؛ 5) پادشاه مقام مسئول نیست. این ویژگی‌ها برآمده از نظام ارزشی است که در فرهنگ شاهی شکل گرفته است. در این نوع نظام‌ها امتیازاتی برای حاکم قائل هستند که از جمله او را فوق قانون می‌دانند و یا در عمل قانون برای او اجرا نمی‌شود. می‌توان گفت پادشاهی حکومت فردی است که نوع مطلقه آن قوای سه‌گانه کشور را شخصاً در دست دارد و با توجه به اینکه خود را بالاتر از قانون می‌داند، اوامر دلخواهش را صادر می‌نماید و در نوع مشروطه آن پادشاه (در ظاهر) یک مقام تشریفاتی و سمبولیک دارد که اختیارات در دست دولت متمرکز است، ولی در عمل ممکن است این‌گونه نباشد؛ زیرا نظام‌هایی که بر آن‌ها سلطان و یا پادشاه حکومت می‌کند، تمایل به دیکتاتوری و استبداد وجود دارد. چنانکه در نظام پهلوی پادشاه حاکمیت مطلق داشت و تابع قانون نبود و به دلیل اینکه دولت نیز وابستگی به ملت نداشت و وابسته به بیگانگان بود، روحیه استبدادی آن بسیار بالا بود. شخص‌گرایی و تقدیس قدرت در این نوع رژیم‌ها چنان بارز است که حتی افتخاری برای وابستگان دستگاه حاکمیت محسوب می‌گردد.[24]

فرهنگ سیاسی ایران پیش از انقلاب اسلامی اساساً اقتدارگرایانه بوده که ریشه در ساخت قدرت حکومت پدرمیراثی (پاتریمونیال) داشته است. مراد از پاتریمونیالیسم Patrimonialism ساختاری سیاسی است که در آن، سیاست به شدت خصلت غیررسمی و شخصی به خود می‌گیرد و ساختار دولت، تداوم وجود حاکم و دربار به حساب می‌آید. در این سیستم، صاحب‌منصبان حکومتی از منصبشان فاصله نگرفته و تمایزی بین شغل و شاغل رخ نداده است. عزل و نصب‌ها بر اساس تقرب و بر مبنای ارادت و وفاداری است و ویژگی‌های فردی از قبیل صداقت و کاردانی به شدت تحت ‌تأثیر روابط سیاسی قرار می‌گیرد. اگر چه فرهنگ سیاسی خصلتی دیرپا و پایدار دارد، ولی دگرگونی‌های بزرگ اجتماعی (مانند انقلاب‌ها) می‌توانند از اساس آن را متحول کنند. غالباً تحول در فرهنگ سیاسی با دگرگونی ساختار اجتماعی ـ اقتصادی در ارتباط است. در ایران نیز با ظهور انقلاب اسلامی، فرهنگ سیاسی اقتدارگرای پاتریمونیال متحول شد؛ چرا که گزاره‌های موجود در فرهنگ پاتریمونیالیستی از آنجا که به انفعال افراد در جهت‌گیری نسبت به نظام سیاسی می‌انجامد، با مؤلفه‌های توسعه فرهنگی که بر مبنای مشارکت شهروندان و کنش فعالانه آنان نسبت به نظام سیاسی است، فاصله دارد و این در حالی بود که ساخت قدرت جمهوری برآمده از انقلاب، مشارکت شهروندان و کنش فعالانه را ترویج و نهادینه می‌کرد که علی‌القاعده به توسعه فرهنگی ـ سیاسی انجامید. بدین لحاظ فرهنگ سیاسی همبسته با ساخت قدرت پاتریمونیال پهلوی اساساً از بین رفت و زیرساخت‌های فرهنگی پذیرش چنین سیستمی در امتناع محض قرار گرفت. مهم‌ترین عواملی که موجب تحول در فرهنگ سیاسی ایران پساانقلابی شدند، عبارتند از: تغییر در ساختار قدرت از پادشاهی به جمهوری؛ تعدد مناصب انتخابی (نمایندگی مجلس شورای اسلامی، خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، شورای شهر و مانند این‌ها)؛ برگزاری متعدد انتخابات (به‌طور متوسط سالی یکبار)؛ رشد احزاب و نهادهای مدنی؛ شکل‌گیری حوزه عمومی که امکان گفتگو بین شهروندان و نخبگان را فراهم کرده است.[25]

در توضیح ایدئولوژی پادشاهی باید گفت که ارزش‌ها در فرهنگ و نظام شاهی و سلطنتی مربوط به فرهنگ سیاسی ایران است که آقایی و سروری دولت و نوکری مردم را در خود داشته و تضاد دولت‌ها و مردم را به ارمغان آورد و به گواه تاریخ ایران، ملت با دولت غالباً در تضاد بوده است. دلیل آن در حقیقت نبود پایگاه اجتماعی برای دولت‌ها در میان عموم مردم بوده است و شاید بتوان گفت همین فقدان پایگاه در میان طبقات اجتماعی مردم، سبب ناپایداری حکومت پادشاهان بوده است. در گفتمان سلطنتی و شاهنشاهی ایران، ارزش‌های تولید و یا بازتولید شده نه‌تنها با فطرت انسان سازگاری ندارند، بلکه یک نوع انحراف از آن به حساب می‌آیند که به عبارتی به جای ارزش‌ها باید از آن‌ها تحت‌عنوان ضدارزش یاد کرد.[26]

امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران نیز با توجه به همین نقاط سیاه سلطنت در طول تاریخ، مردم را بر علیه این نظام فاسد و ظلم‌پرور شوراندند. ایشان در گفتارهای خود همواره به تبیین مشکلات بنیادین نظام سلطنتی می‌پرداختند. برای نمونه در کتاب ولایت فقیه تأکید کردند: «سلطنت و ولایعتهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهداء (ع) برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد. برای اینکه زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد. این‌ها از اسلام نیست. اسلام سلطنت و ولایتعهدی ندارد.»[27]

علاوه کتاب مزبور، در سخنرانی‌های متعددشان این موضوع را مورد توجه قرار دادند: «اصل سلطنت هم از اول یک چیز مُهمَل بود، از اول‌‌ ‌‌معنا نداشته است، که سلطنت مساوی با استبداد و قلدری و دیکتاتوری است؛ و این‌‌ ‌‌ممالک کوچک، این ممالک بزرگ هم، همین طورهاست. آن‌هایی که سلطنتی بوده‌اند،‌‌ ‌‌چنانچه هر جایش را نگاه کنید... زیادش همین قلدری‌ها و همین دیکتاتوری‌ها هست. این‌‌ ‌‌اختصاص به ایران و سلاطین ایران ندارد. سلاطین و تزار روسیه و این‌ها، بدتر از این‌ها‌‌ ‌‌بوده‌اند.‌»[28] همچنین در جای دیگر خاطرنشان کردند: «رژیم شاهنشاهی یک‌‌ ‌‌رژیمی است که مقبول ملت نیست و از اول هم یک مطلب غلطی بوده.»[29]

مقام معظم رهبری آیت‌الله خامنه‌ای نیز در یکی از بیانات خود، به‌طور دقیق به تشریح ویژگی‌های نظام سلطنت پرداختند: «سلطنت یک ایدئولوژی دارد. ایدئولوژی سلطنت همان چیزی است که شما در همه سلطنت‌های دنیا با انواع و اقسامش مشاهده می‌کنید؛ یعنی استبداد، بهره‌مندی‌های اختصاصی و زورگویی؛ آن‌جایی که به زورگویی نیاز داشته باشند. یک روز هم پیدا می‌شود که همین انوشیروان ـ که سعی کردند اسم او را عادل بگذارند ـ به‌خاطر یک کینه شخصی از دوره جوانی، در یک روز ده‌ها هزار مزدکی را به قتل می‌رساند! پادشاهان صفوی، مایه افتخار ما هستند – می‌دانید، ما برای پادشاهان صفوی ارزش و اعتباری قائلیم؛ چون پیرو مکتب اهل‌بیت بودند و استقلال و تمامیّت ارضی ایران را حفظ کردند - اما شما ببینید همین شاه‌ عباس که یک چهره برجسته است، چقدر ظلم ناشی از خودکامگى محض کرده است. آن‌قدر از خویشاوندان خود را کُشت و کور کرد که بعضی اشخاص مجبور شدند برخی از شاهزاده‌های صفوی را به گوشه‌ای ببرند و گم و گور کنند تا شاه از وجود آنها مطّلع نباشد! ظلم و جور، مخصوص محمدرضا و رضاخان نبود. در ایدئولوژی سلطنت، ظلم و جورِ ناشی از استبداد، قدرت مطلقه و متعهد نبودن به هیچ مسئولیتی و هیچ عهد الهی و مردمی وجود دارد. نظام اسلامی در مقابل ایدئولوژی سلطنت قیام کرد؛ در حالی که کشور ما قرن‌های متوالی دچار این حالت بود.»[30]

به‌طورکلی ساختار نظام پادشاهی برای مردمی که طعم مردم‌سالاری را چشیده باشند، غیرقابل تحمل به نظر می‌رسد. همچنین این واقعیت که در نظام پادشاهی، نابرابری و بی‌عدالتی وجود دارد و در آن قدرت و ثروت در انحصار یک شخص و خانواده و همراهان او قرار می‌گیرد، حتی طرفداران این شیوه حکومتداری را به فکر وا می‌دارد. به همین دلیل برخی از کسانی که طرفدار سلطنت بودند، راه خود را تغییر دادند و از این جریان جدا شدند. احمدعلی مسعودانصاری که مشاور رضا پهلوی بود، در این زمینه می‌نگارد: «من از سال 1985 تصمیم گرفتم که از جرگه طرفداران نظام پادشاهی خارج شوم. وقتی این تصمیم را با رضا [پهلوی] مطرح کردم، او از من خواست تا با او همچون یک برادر به همکاری ادامه دهم. البته برای فاصله ‌گرفتن از نظام پادشاهی دلایل محکمی داشته و دارم: اولاً در سیستم سلطنتی نه مردم و نه حتی شخص شاه حق انتخاب رهبر را ندارد. به‌عنوان مثال من بارها شاهد بودم که رضا بعد از یک سخنرانی و تحریک مردم بر علیه جمهوری اسلامی، به اتاق شخصی خود آمده و فریاد می‌زد: «ولم کنید ولم کنید، من دیگر نمی‌خواهم!» اطرافیان که با سرد شدن رضا، منافع خود را در خطر می‌دیدند، در ترغیب او به ادامه مبارزه کوشش می‌کردند. آن‌ها به او یادآور می‌شدند که سر باز زدن از وظیفه تاریخی، خیانتی بزرگ محسوب می‌شود. رضا نیز که در چنین تنگنایی قرار گرفته بود، روی به من می‌آورد و از من یاری می‌خواست اما من محتاطانه سکوت اختیار می‌کردم. دلیل دیگر من برای ردّ نظام پادشاهی این است که این شاهزادگان عموماً و رضا خصوصاً در رفاه کامل توأم با نوعی تجمل و اشرافیت به سر می‌برند و زندگی آن‌ها با عامه مردم بسیار متفاوت است. این‌ها معمولاً طعم سختی و تلخی را در زندگی درک نکرده و غالباً سرخوش از تجمید و چاپلوسی اطرافیان و امکانات بی‌حد و حصر خویش می‌باشند. به همین خاطر، این قشر حتی در حد معمول نیز از رشد و بلوغ فکری برخوردار نیستند و در نتیجه شایستگی رهبری مردم و زمامداری یک کشور را نیز نخواهند داشت. این قشر تدریجاً بر اثر تمجیدهای فراوان اطرافیان، خود را برتر از سایر اقشار جامعه می‌پندارند، حال آنکه این باور فاصله زیادی با واقعیت دارد.»[31]

با مطالعه پیشینه حکومت‌های پادشاهی به‌ویژه در ایران و منطقه آسیا، این نکته مبرهن می‌شود که فساد، ظلم و خیانت به مُلک و ملت از مؤلفه‌های تکرار شونده پادشاهان به شمار می‌رفته است. هر چند که ممکن است پادشاهانی را در درازنای تاریخ بیابیم که نسبت به دیگر فرمانروایان، صفات منفی کمتری داشته‌اند، اما اساساً نظام پادشاهی که در آن قدرت بی‌حد و حصر در دستان یک فرد تمرکز پیدا کند، ناقض برابری میان انسان‌ها است و خطر استبداد، فساد و خیانت به کشور را به دنبال دارد.

 

2. خیانت‌های سلطنت‌طلبان به کشور

هنگامی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، بسیاری از رجال لشکری و کشوری ایران را ترک کردند و در کشورهای مختلف اقدامات خود را که با خیانت به کشور درآمیخته بود، آغاز نمودند. ایالات متحده آمریکا، فرانسه و عراق از مهم‌ترین مراکز نیروهای سلطنت‌طلب به شمار می‌رفت.

ارتشبد غلامعلی اویسی از اوایل بهار 1359 کاملاً به آغوش عراق رفت و رادیویی هم به سرپرستی تورج فرازمند در آنجا دایر کرد. هر چند این رابطه چندماه پس از حمله عراق به ایران به هم خورد؛ زیرا عراق از اویسی می‌خواست که به بخشی از خاک ایران که گرفته بود برود و دولت مستقل اعلام کند، اما اویسی با تمام حمایتش از عراق جرأت این کار را نداشت. صدام که او را ترسو و بی‌عمل دید از او روی گردانید.[32]

یکی دیگر از سردمداران اپوزیسیون که با دولت عراق روابط تنگاتنگ داشت، دکتر شاپور بختیار بود. سران رژیم بعث عراق به دلیل کینه عمیقی که با انقلاب اسلامی داشتند، شاپور بختیار را مورد عنایت ویژه خود قرار می‌دادند. از سوی دیگر، عوامل و عناصر بختیار در خدمت دولت عراق بودند و نهضت مقاومت ملی (که اساساً مشروطه‌خواه بود) هم کلیه اطلاعاتی را که از طرق گوناگون به دست می‌آورد، در اختیار حکّام بعثی عراق می‌گذاشت. این وضعیت از سال 1361 به بعد شتاب بسیار زیادی به خود گرفت و نهضت مقاومت به‌طور کامل و دربست در اختیار دولت عراق قرار گرفت. بر اساس این‌گونه روابط بود که دولت عراق دستور داد تا سود حاصله از یک حساب 70 میلیون دلاری در یکی از بانک‌های سوئیس تماماً در اختیار شاپور بختیار قرار گیرد.[33]

کمک‌های بختیار از بیگانگان محدود به عراق نبود بلکه او به هنگام حمله رژیم بعث به ایران، از آمریکا هم درخواست کمک کرده بود. در این زمان بحران گروگان‌گیری، تهاجم شوروی به افغانستان و اختلافات روزافزون عراق با شوروی باعث شد روابط آمریکا با عراق گرم‌تر شود. بنا به گفته گری سیک دستیار ارشد کاخ سفید در امور ایران: «رهبران ایران می‌دانستند که ایالات متحده با برخی از اپوزیسیون نوظهور ایران که پیرامون آخرین نخست‌وزیر شاه جمع شده بودند، تماس دارد. برخی از آن‌ها سرخود به صدام توصیه و او را تشویق می‌کردند که به ایران حمله کند.» شاپور بختیار معتقد بود ارتش ایران بعد از انقلاب ضربه سختی از تصفیه‌ها متحمل شده و توان مقاومت ندارد. نارضایتی عمومی از حکومت روحانیان اوج گرفته و حمله نظامی عراق زمینه فروپاشی را فراهم می‌کند. این تشویق‌ و تحریک‌های بختیار در حالی بود که بنا به گفته یکی از افسران آمریکایی به نام ناخدا توماس. ام. والی، صدام حسین شش ماه قبل از آغاز جنگ ایران و عراق در زمستان 1358 وحشت خود را از عواقب ناشی از انقلاب ایران برای شاپور بختیار فاش کرده بود. اما بختیار می‌کوشید تا ایران را کشوری ورشکسته و از هم پاشیده معرفی کند.[34]

محور دیگر فعالیت که سلطنت‌طلبان با آن در رابطه بودند، جبهه نجات به رهبری دکتر علی امینی بود که بودجه مشخص و مستقلی از سازمان سیا آمریکا داشت. جبهه نجات که در اول می‌خواست دربرگیرنده کلیه نیروها باشد، با عدم استقبال نیروهای دیگر، بیشتر و بیشتر به سوی سلطنت‌طلبان روی آورد. برعکس تیمسار اویسی که به طرح‌های نظامی می‌اندیشید، کار سیاسی بخش اصلی جبهه نجات را تشکیل می‌داد. اما تمام حسابی که آمریکایی‌ها روی دکتر امینی کرده بودند غلط از کار درآمده بود. وی مدعی شده بود که با بخشی از روحانیان و دست اندرکاران جمهوری اسلامی در رابطه است و از طریق آنان اطلاعات دست اولی را که سازمان سیا رأساً نمی‌تواند به دست بیاورد، تهیه خواهد کرد. ولی با گذشت زمان و آزمودن اطلاعات داده شده از سوی جبهه نجات، آمریکاییان متوجه شدند که امینی و یارانش از گود بیرون هستند و اطلاعاتشان غلط، دست‌دوم و بی‌ارزش است و ادعاهایشان عموماً گزافه‌ای بیش نیست و ماهی یکصد و هشتاد هزار دلار پولی که سازمان سیا به آن‌ها می‌دهد حیف و میل می‌شود. لذا درصدد اصلاح کار برآمدند و به جستجوی فرد مناسبی که جانشین امینی باشد در میان سلطنت‌طلبان پرداخنتد تا آنکه دکتر منوچهر گنجی را که از دیرباز با آنان سروسری داشت، برگزیدند. گنجی در انجام کارهای غیرمعمول بی‌پروا بود. مسعودانصاری می‌نویسد: «در همان اوایل که به مراکش رفته بودیم، به رضا پیشنهاد کرده بود که اسکناس جعلی چاپ کنند و آنقدر از این پول‌های جعلی در بازار ایران بریزند تا دولت را از نظر اقتصادی فلج کنند. ضمن آنکه تا افشای مطلب هم افراد بسیاری را می‌شد با آن خرید که البته رضا با طرح توافق نکرد. بدین ترتیب، دکتر گنجی با حکم سازمان سیا در جیب، برای فتح جبهه نجات عازم پاریس شد تا قلعه‌ای را که دیری بود ستون‌هایش سخت ترک برداشته بود، خراب کند.»[35]

در این زمان، رضا پهلوی نیز در آمریکا به فعالیت‌های تازه‌ای دست زده بود. پس از نقل مکان او به آمریکا، پول سیا و کمک مالی اشرف پهلوی تحرک جدیدی را سبب شد و سلطنت‌طلبان به فکر تشکیل «شوراهای مشروطیت» افتادند که برای مدتی پس از این رضا پهلوی و اطرافیانش را سرگرم کرد. عنوان «شورای مشروطیت» خود به تنهایی نشانگر تحولی در شیوه عمل قدیم بود. بدین معنی که دیگر قرار نیست شاه قدرت مطلقه باشد و رضا فردی است آزادی‌خواه و آزاداندیش که می‌خواهد کارها را از طریق شورایی اداره کند. و به جای آنکه او چون پدرش یک تنه سکان کشتی مبارزه و بعدها حکومت را به دست بگیرد، از مردم هر منطقه می‌خواهد که خود نمایندگانی را برگزینند و این نمایندگان از طریق انتخابات‌های مرحله‌ای، اعضای شورای عالی را در رأس این اهرم برگزینند تا این شورای عالی فعالیت کلیه نیروهای ایرانی معتقد به نظام مشروطه سلطنتی را در سراسر ایران و جهان هماهنگ کند. چنانچه مسعودانصاری بیان می‌کند، این مسئله از چند نظر برای سلطنت‌طلبان جاذبه داشت:

«اولاً؛ با خطوط فکری آمریکاییان که اربابان اصلی و تأمین‌کنندگان بخش اساسی بودجه فعالیت بودند، همخوانی داشت.

ثانیاً؛ مورد پذیرش تمام نیروهایی که به مشروطه سلطنتی و قانون اساسی سابق باور داشتند بود. هر چند این نیروها خود یک طیف وسیع بودند. بختیار در یک سوی طیف، آن را کافی نمی‌دانست و بر سر عنوان شاه و شاهزاده از جانب رضا درگیری داشت. در قطب دیگر، این طیف جمعی از ارتشیان و رجال و دست‌اندرکاران نظام قدیم و فرزندانشان بودند که سلطنت‌طلبان متعصب شناخته می‌شدند و یک قدم از تصور مفهوم سلطان قدر قدرت نمی‌توانستند پای را عقب‌تر بگذارند. حتی برخی از آنان در طول عمل بارها این فعالیت‌ها را انحرافی دانسته و دم از دیکتاتوری صالح می‌زدند و آشکارا می‌گفتند که انتخابات آزاد یعنی هرج و مرج و آنچه در ایران اتفاق افتاده است. بارها از افراد به ظاهر روشنفکر و اهل قلم، نه‌تنها نظامیان و امرای سابق، می‌شنیدم که می‌گفتند شاه باید با قاطعیت برخیزد و قدرت را بگیرد. آنان می‌گفتند اگر این بار موفق شویم نمی‌گذاریم نفس از این مردم نادان درآید. بر آن بودند که این مردم نادان را اگر آزاد بگذارند، در نهایت به سوی حکومتی چون جمهوری اسلامی روی خواهند آورد.

ثالثاً؛ این شیوه عمل با شخصیت رضا پهلوی هم سازگارتر بود؛ زیرا درست است که رضا حکومت را می‌خواست، اما از هر مبارزه عملی و حضور در میدان جنگ هراس داشت و هربار که طرحی به مرحله جدی و لزوم دخالت مستقیم او و گرفتن رهبری جنگی آن می‌رسید واپس می‌زد. همین ویژگی هم سبب شده بود که هر روز از افراد علاقمند به فعالیت‌های نظامی و طرح‌های جنگی بیشتر فاصله بگیرد و به تبلیغ و سخنرانی و دادن اعلامیه و به قول معروف فعالیت سیاسی بیشتر روی کند.

رابعاً؛ طرح شورای مشروطیت برای جوانان و توده‌های سلطنت‌طلب جاذبه زیادی داشت؛ زیرا برای آن‌ها فرصتی بود که وارد میدان شده و احتمالاً گوی را از دست رجال سابق که به اعتبار اسم و عنوانشان در خارج از کشور نیز همچنان در رأس هر حرکتی بودند، بربایند.»[36]

به هر صورت با این زمینه مساعد و موتور حرکت مالی پول سیا و اشرف، چرخ فعالیت برای انتخابات شورای مشروطیت به حرکت درآمد. اما به زودی معلوم شد که این خانه از پای‌بست ویران است و همان ذهنیتی که در نظام گذشته عمل می‌کرد، بر کارها حاکم شده است. دسته‌بندی، توطئه، تهیه صورت کاندیداهای مورد نظر در مجالس شبانه رجال، اتهام، اعمال نفوذ، تقلب در آراء و حتی تهدید و فحاشی نسبت به این و آن. جلسات انتخاباتی یکی پس از دیگری آشفته می‌شد و حتی رجال در رستوران‌‌های واشینگتن و رستوران‌های شهرهای لس‌آنجلس و کالیفرنیا و غیره به یکدیگر فحش ناموسی می‌دادند. بدین ترتیب بر جوانان بی‌خبر و جماعت خوش‌خیال معلوم شد که در بر همان پاشنه گذشته می‌چرخد و هر کس مقررات آن بازی را مراعات نکند یا از دور بیرون گذاشته می‌شود و یا با سر به زمین می‌خورد.[37]

رضا پهلوی از همان زمان تا کنون همچنان در کنف حمایت ایالات متحده آمریکا قرار دارد. اما شرم‌آور آن است که نه‌تنها در خدمت سیستم‌های جاسوسی این کشور می‌باشد و آشکارا به آن‌ها خدمت می‌کند[38] بلکه در مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و مکاتبات خود، ایالات متحده آمریکا را برای اعمال تحریم‌های بیشتر بر ایران و حتی حمله نظامی به کشور تشویق می‌کند. برای مثال او در پاییز 1398 در نامه‌ای به سازمان ملل (که بخشی از آن را در صفحه شخصی توئیتر خود نیز منتشر کرد) نوشت: «... از همه امکانات و ابزارهای در دسترس از جمله ظرفیت شورای امنیت استفاده کنید. سکوت در سازمان ملل، به معنی چشم‌پوشیدن از اقدامات جمهوری اسلامی تعبیر خواهد شد.» همچنین او در مصاحبه با فاکس‌نیوز در پاییز 1402 بیان کرد: «اول و مهم‌تر از همه، تحریم‌هایی که درخواست‌ شده است واقعاً اعمال شود. ما فشار حداکثری را فراموش کردیم. فکر می‌کنم زمان آن رسیده است که دارایی‌هایی که قرار بود آزاد شود را بلوکه کنیم؛ چون همه ما می‌دانیم ایران اکنون پول اضافه‌ای در اختیار دارد که مطمئناً می‌خواهد آن را در این کمپین ترور به وسیله‌ نیروهای نیابتی مصرف کند... علاوه بر آن و راه‌حل نهایی و این چیزی است که من سال‌هاست درباره آن بحث می‌کنم: اگر می‌خواهید مسئله را حل کرده و سرطان را درمان کنید باید چشم اختاپوس را کور کنید نه اینکه فقط با بازوهای او بجنگید. راه‌حل نهایی، تهران و تغییر رژیم است.»[39]

رضا پهلوی علاوه بر آمریکا، به اسرائیل نیز امید بست و در اواخر فروردین 1402 و زمانی که اسرائیل حملات ددمنشانه و وحشیانه خود را در منطقه پیگیری می‌کرد، به تل‌آویو سفر کرد و با بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم جنایتکار اسرائیل ملاقات نمود. بدیهی است وقتی پهلوی و جریان سلطنت‌طلب پایگاهی اجتماعی میان مردم ایران نداشته باشند، به گدایی و دریوزگی کشورهای متخاصم با ایران روی می‌آورند تا از طریق آن‌ها بتوانند رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کنند. به‌ویژه آنکه اساساً نظام پادشاهی مستقر نخواهد شد مگر از طریق حمله خارجی و یا کودتای نظامی. کدام مردمی هستند که انقلاب کنند تا یک نفر برود در کاخ سلطنتی تاج بر سر نهد و بر دیگران فرمان براند؟ سلطنت‌طلبان به خوبی می‌دانند که در اغلب تجربه‌های تاریخی، نظام‌های سلطنتی (چه در ایران و چه در اقصی‌نقاط جهان)، تنها از طریق جنگ، حمله و یا کودتای نظامی تولد می‌یابند. بنابراین انتظار وقوع انقلاب پادشاهی‌خواهانه آنقدر مضحک است که طرفداران سلطنت‌ را نیز ناامید ساخته است. به همین علت است که آلترناتیو مورد نظر آن‌ها (رضا پهلوی) خود را به هر کشور متخاصم با ایران متوسل می‌سازد تا شاید کورسوی امیدی را بیابد. امری که هیچ‌گاه محقق نخواهد شد؛ زیرا ایران امروز به کشوری قدرتمند تبدیل شده و از پشتوانه عمومی برخوردار است. این واقعیت دشمنان را از هرگونه اقدام نابخردانه علیه ایران بر حذر می‌دارد. با این حال، پادشاهی‌خواهان در رأس آن رضا پهلوی، تمام تلاش خود را مصروف خدمت به رژیم صهیونیستی کرده‌اند. از نحوه نشستن و زبان بدن سراسر حقارت رضا پهلوی در کنار نتانیاهو گرفته تا خواندن دعا در کنار دیوار ندبه و گرفتن پرچم اسرائیل در دست همسرش یاسمین اعتماد امینی، همگی گویای سرشت نوکرمآبانه خانواده پهلوی است. این سؤال پیش می‌آید که ایشان مگر در آبان 1359 طبق قانون اساسی مشروطیت به کلام‌الله مجید سوگند پادشاهی نخورده است؟ آیا او قانون اساسی را مطالعه کرده‌ که در اصل اول متمم آن نوشته شده: «مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد.» در کجای مذهب تشیع آمده است که یک مسلمان با سفر به اسرائیل و دعاخوانی در دیوار ندبه به ترویج مذهب شیعه بپردازد؟ اگر قانون اساسی خودشان را قبول دارند، پس توجیه این عملکردشان چیست؟ اگر قبول ندارند و سوگند پادشاهی‌شان خطای ایام جوانی یا تن دادن به شرایط آن روز بوده، پس چرا سوگندشان را پس نمی‌گیرند؟

خیانت‌های سلطنت‌طلبان تنها به این موارد محدود نمی‌شود و اگر بخواهیم تمام آن‌ها را بررسی کنیم نیازمند پژوهشی مفصل است. اما در پایان این بخش تنها به جنایت انجمن پادشاهی ایران اشاره می‌کنیم؛ در 24 فروردین سال 1387 انجمن پادشاهی ایران به رهبری جمشید شارمهد دست به اقدامی جنایتکارانه زد و حسینیه سیدالشهدای شیراز را منفجر کرد. در این حادثه تروریستی که به ادعای فعالان پادشاهی‌خواه در راستای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی انجام گرفت، 14 نفر اعم از زن و مرد و کودک و جوان بی‌گناه به شهادت رسیدند.[40]

 

3. رویکرد فاشیستی و افراطی طرفداران سلطنت

ناسیونالیسم افراطی، نژادپرستی، تمامیت‌خواهی، حذف غیرخودی‌ها، شخصیت‌پرستی و دیکتاتوری کلیدواژه‌هایی فاشیستی است[41] که از صفات بارز سلطنت‌طلبان به شمار می‌رود. رفتار آن‌ها در نشست‌ها، تظاهرات‌های کوچک برون‌ کشوری و فضای مجازی نشان داده که اقلیتی پر سر و صدا هستند که با هر ایده و گروهی که مخالف آن‌ها باشد با شدیدترین نحو برخورد می‌کنند. آن‌ها هیچ تسامح و همزیستی با سایر گروه‌ها ندارند و در کمترین حالت به هر کس که متفاوت با آن‌ها بیندیشد، دشنام و ناسزا می‌‌دهند. تا آنجا که یاسمین اعتماد امینی (همسر رضا پهلوی) در صفحه اینستاگرامی خود شعار: «مرگ بر سه فاسد: ملا، چپی، مجاهد» را منتشر می‌کند. این در حالی است که طرفداران سلطنت، رضا پهلوی را به مثابه چتری فراجناحی معرفی می‌کنند که همه اعضای یک ملت را می‌تواند زیر پوشش خود بگیرد! اما مشاهده می‌شود که نه‌تنها طرفداران او، بلکه اعضای خانواده‌اش تا چه اندازه رویه رادیکالی را در پیش گرفته‌اند. آن‌ها وقتی که قدرتی در اختیار ندارند این‌گونه با مخالفین خود رفتار می‌کنند، اگر بر فرض محال قدرتی در اختیار بگیرند چه جنایت‌ها و کشتارهایی قرار است به راه بیندازند؟

در تظاهرات‌های کوچک آن‌ها (که نشان از عدم محبوبیتشان دارد) هیچ نشانی از داشتن یک ایده محکم و قابل توجیه وجود ندارد. چیزی جز فحاشی و تنش و درگیری میان این گروه دیده نمی‌شود به‌طوری که حتی به خودی‌های اپوزیسیون نیز رحم نمی‌کنند و در نمونه‌ای بارز، شاعر 64 ساله ضدانقلاب یعنی محمدرضا عالی‌پیام ملقب به «هالو» را در تظاهرات خردادماه 1402 مورد تعرض جنسی قرار می‌دهند.[42] این‌ جماعت بنا به ادعای خود قرار است بر یک ملت و سرزمینی با فرهنگ غنی حکومت کنند؟ البته از اوباشی که به سنگ مزارها نیز رحم نکرده و به آن هتک حرمت می‌کنند، نمی‌توان انتظاری از درک فرهنگ ایرانی داشت.[43]

 

4. عملکرد غیرقابل دفاع رضا پهلوی

یکی از مهم‌ترین عللی که سبب ایجاد اختلاف میان پادشاهی‌خواهان شده است، عملکرد غیرقابل دفاع رضا پهلوی از دیدگاه اپوزیسیون می‌باشد که پیش‌تر به چند مورد آن اشاره شد. از سوی دیگر، مواضع ضد و نقیض رضا پهلوی سبب شده است که میان جناح سلطنت‌طلب سردرگمی و چند قطبی ایجاد گردد. یکی از مهم‌ترین مواردی که یأس و سرخوردگی گروه‌هایی از سلطنت‌طلبان را از رضا پهلوی به همراه داشت، این بود که وی اظهار نمود نظام جمهوری را به پادشاهی ترجیح می‌دهد.[44] این در حالی است که بسیاری از سلطنت‌طلبان متعصب هیچ‌گاه از مواضع خود برای برقراری یک نظام سلطنتی در ایران دست نمی‌کشیدند. اما باز هم این سؤال مطرح می‌شود که اگر به راستی رضا پهلوی نظام جمهوری را بر نظام سلطنتی ترجیح می‌دهد، چرا سوگند پادشاهی را پس نمی‌گیرد و اعلام نمی‌کند که خواهان برقراری جمهوری در ایران است؟ حتی بارها گروه‌های مختلف اپوزیسیون مانند جبهه ملی ایران، از وی خواستند سوگند پادشاهی را پس بگیرد[45] و برای آینده ایران اعلام جمهوری کند، اما او تاکنون هیچ واکنش صریحی به این درخواست‌ها نشان نداده است.

اما فرزند شاه از این طریق می‌خواهد توجه جمهوری‌خواهان را نیز به خود جلب کند و نشان دهد که به اصول دموکراسی و آزادی پایبند است. با کمی دقت می‌توان دریافت که علت اصلی چنین رویکردی، تنها نشان از قدرت‌طلبی او دارد که تلاش می‌کند در هر جایگاهی که شده (چه پادشاه، چه رئیس‌جمهوری، چه نخست‌وزیر و...) به قدرت دست پیدا کند.

نمونه‌های متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد در اپوزیسیون سلطنت‌طلب، چنددستگی ایجاد شده است. یکی از این موارد به سال 1395 بازمی‌گردد. در 1 شهریور 1395، 54 نفر از عناصر ضدانقلاب باورمند به ساختار پادشاهی مشروطه، بیانیه‌ای انتقادآمیز علیه رضا پهلوی منتشر نمودند. مهم‌ترین انتقاداتی که به وی وارد شده بود شامل: موافقت با فدرالیسم و اعطای خودمختاری به اقلیت‌های قومی، اتهام جنگ‌طلبی و مهم‌تر از همه اتهام دفاع ‌نکردن از واژه خلیج فارس می‌شد. انتقادها به رضا پهلوی در مورد موضوع تمامیت ارضی ایران به گفتگوهای او با رسانه‌های خارجی به‌ویژه روزنامه «الوطن» برمی‌گردد که امضا کنندگان بیانیه معتقد بودند در این گفتگو در مورد جزایر سه‌گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی صحبت به میان آمد و رضا پهلویِ به ظاهر ناسیونالیست، از حق ایران بر این جزایر خوب دفاع نکرده و سؤال را بی‌جواب رها کرده است. همچنین امضاء کنندگان خشمگین بودند که چرا رضا پهلوی در مورد «خلیج» خواندن خلیج فارس توسط رسانه‌های خارجی واکنش کافی نشان نداده است.[46]

از دیگر مواردی که موجب به راه افتادن موج انتقادات به رضا پهلوی از سوی اپوزیسیون شده است می‌توان به عدم تأثیرگذاری او در داخل کشور و شکست‌های پی‌درپی پروژه‌های او اشاره نمود. در واقع چون او پایگاهی در داخل کشور ندارد، هیچ‌گاه موفق به جریان‌سازی نشده است و همواره سعی کرده بر امواج سوار شود و هر حرکتی را به نام خود ثبت کند. انتقادی که حتی طرفدارانش متوجه او می‌سازند این است که یک رهبر سیاسی باید در داخل کشور صاحب نفوذ و پایگاه اجتماعی باشد، در حالی که رضا پهلوی فاقد این خصیصه است. علاوه بر این، تمام پروژه‌ها و اقدامات او تاکنون با شکست مواجه بود. مانند طرح «شورای مشروطیت» که پیش‌تر در مورد آن سخن گفته شد و یا طرح «شورای ملی ایران»، «پروژه ققنوس ایران» و در آخرین مورد «نشست آینده جنبش دموکراسی ایران (جرج تاون)» پس از شورش‌های سال 1401.

 

جمع‌بندی

از میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران، جریان سلطنت‌طلب از جناح‌هایی به شمار می‌رود که به واسطه حمایت‌های کشورهای متخاصم (از جمله آمریکا و اسرائیل)، سوءاستفاده از نوستالژی‌ تاریخی موهوم و بهره‌گیری از رسانه‌های جمعی و فضای مجازی، تلاش کرده خود را در کانون توجه قرار دهد. در این مقاله به شرحی از وضعیت کنونی سلطنت‌طلبان پرداخته شد که مهم‌ترین نکات آن عبارت است از:

- سلطنت‌طلبیِ پهلوی‌خواه جریانی است که پیشینه تاریخی آن به اوایل دهه 1330 و فعالیت‌های اوباشی چون شعبان بی‌مخ بازمی‌گردد. اما سلطنت‌طلبان به‌طور جدی از سال 1359 و در مبارزه با نظام جمهوری اسلامی حول محور رضا پهلوی آغاز به فعالیت نمودند.

- نخستین نسل سلطنت‌طلبان، افرادی بودند که در دوران پهلوی در بدنه حاکمیت قرار داشتند و پس از انقلاب به خارج از کشور گریختند. آن‌ها سعی کردند با نهادسازی به تأسیس احزاب و سازمان‌های مختلف مبادرت ورزند و نشریات گوناگونی را در راستای بیان دیدگاه‌های خود راه‌اندازی کنند. اما پس این نسل و با گسترش وسایل ارتباط‌‌جمعی، اکنون جریان سلطنت‌طلب تمرکز خود را بر شبکه‌های تلویزیونی و فضای مجازی معطوف کرده است.

- سلطنت‌طلبان به‌طور عمده در ایران پایگاه مردمی ندارند و از سوی دیگر هیچ اتحاد و همبستگی فراگیری را نتوانسته‌اند به‌وجود بیاورند. این دو مسئله دلایل متعددی دارد: 1) خصلت متحجرانه ایده پادشاهی و تجارب تلخ تاریخی؛ 2) خیانت‌های سلطنت‌طلبان به کشور؛ 3) رویکرد فاشیستی و افراطی طرفداران سلطنت؛ 4) عملکرد غیرقابل دفاع رضا پهلوی.

- امروزه ایده نظام پادشاهی به‌ویژه برای نسل‌های جوان غیرقابل پذیرش است؛ زیرا تجارب تاریخی و مبانی ایدئولوژیکی این ساختار نشان می‌دهد که انحصار قدرت و ثروت در دست یک شخص آن هم به‌صورت مادام‌العمر و موروثی نه مردم‌سالاری را به دنبال دارد و نه آزادی و عدالت را برای مردمان به ارمغان می‌آورد. به همین دلیل هیچ مردمی در جهان حاضر نیستند که برای برقراری نظام پادشاهی قیام کنند و انقلاب‌هایی که تاکنون رخ داده سرانجامش استقرار نظام جمهوری بوده است و در مقابل نظام‌های پادشاهی را جنگ‌ها و کودتاهای نظامی مستقر می‌سازند.

- عملکرد سلطنت‌طلبان نشان از خیانت‌های پی‌درپی و متعدد آن‌ها به کشور دارد. آنان با دشمنان ایران دست دوستی می‌دهند و از آن‌ها کمک مالی دریافت می‌کنند. کارنامه سیاسی افرادی چون دکتر شاپور بختیار، دکتر علی امینی، دکتر منوچهر گنجی و رضا پهلوی گواهی بر این مدعاست.

- طرفداران سلطنت عمدتاً رویکردی فاشیستی دارند؛ ملی‌گرایی افراطی، نژادپرستی، تمامیت‌خواهی، شخصیت‌پرستی و میل به دیکتاتوری از ویژگی‌های اصلی ایدئولوژی آن‌ها است و فحاشی، تعرض، ضرب و جرح و هتک حرمت جزو رفتارهای تکرارشونده سلطنت‌طلبان به شمار می‌رود.

- رضا پهلوی به‌عنوان مدعی تاج و تخت در ایران به واسطه عملکرد غیرقابل دفاعی که داشته حتی سبب یأس و رویگردانی اپوزیسیون و طرفداران پادشاهی شده است. جنگ‌طلبی، بی‌اهمیتی به تمامیت ارضی ایران، عدم توانایی در جریان‌سازی و نهادسازی، عدم محبوبیت در داخل کشور و شکست‌های پی‌درپی در طرح‌های سیاسی‌ از عمده‌ترین دلایل اختلافات سلطنت‌طلبان در مواجهه با رضا پهلوی به شمار می‌رود.

 

پی‌نوشت‌ها: 

[1] جدی، سیدجعفر و اسماعیلی، بشیر، فرهنگ سیاسی و دیپلماسی رسانه‌ای؛ مورد مطالعاتی: پروژه احیای سلطنت در ایران، رهیافت‌ انقلاب اسلامی، 1403 / سال هجدهم، شماره 66، ص 244.

[2] فرزند محمدعلی مسعودانصاری دیپلمات دوره پهلوی و مریم دریابیگی دخترخاله فرح دیبا.

[3] هوشنگ منتصری کوهساری فرزند جعفر (آقا میرزا خان) ـ از ملاکین و تجار ـ در سال 1302 ش در لاهیجان به دنیا آمد. هوشنگ منتصری پس از اخذ دکترای اقتصاد به تدریس در دانشکده‌های ایران مشغول شد و ضمن آن به سمت بازرس مخصوص و مشاور عالی وزارتی در امور محصلین ایرانی مقیم خارج از کشور منصوب گردید. او که از دوستان نزدیک خلیل ملکی و انور خامه‌ای بود و با خاندان قطبی ـ وابستگان مادری فرح دیبا ـ قرابت داشت، پس از آن که در مشاغل مختلفی از جمله: معاونت دانشکده صنعتی آریامهر و ریاست دانشگاه تبریز کار کرد، در سال 1347 استاندار کرمان شد. حضور هوشنگ منتصری در کرمان و تماس‌هایی که او و همسرش با کارشناسان روسی مستقر در آنجا برقرار کرده بودند، حساسیت ساواک را برانگیخت و ساواک تماس او با میخائیل ژیلااکوف ـ که رئیس کارشناسان روسی بود ـ را تحت کنترل قرار داد و ضمن آن که اعلام کرد، ژیلااکوف از اعضای دستگاه جاسوسی شوروی (KGB) است و منتصری را دارای افکار و تمایلات چپی معرفی کرد، نوشت: «از قرار معلوم چون آقای استاندار مادر همسرش روسی بوده و پدر مشارالیها نیز اهل بندر پهلوی است مایل به معاشرت با آقای ژیلااکوف می‌باشد و به همین دلیل به آقای ژیلااکوف پیشنهاد نموده که به معاشرت‌های خود ادامه دهند.» ارتباطات او با عوامل KGB و عملکردش در استانداری باعث شد تا او را ـ که از محمدرضا پهلوی نشان فرهنگ گرفته و از سال 1343 با ساواک خصوصاً با حسن علوی‌کیا ارتباط داشت ـ از استانداری عزل کنند. هوشنگ منتصری پس از عزل از سمت استانداری، به پاریس رفت و در آنجا سکنی گزید. در آذرماه سال 1357 که انقلاب اسلامی در حال پیروزی بود، گزارشی به ساواک رسید که از ارتباط او با عوامل KGB خبر می‌داد. ر.ک: هوشنگ نهاوندی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1384، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ص 425.

[4] مسعودانصاری، احمدعلی، من و خاندان پهلوی، تهران، 1371، نشر فاخته، چاپ دوم، ص 150.

[5] همان، ص 155.

[6] همان.

[7] همان، ص 205.

[8] جعفری، شعبان، شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار، تهران، 1380، انتشارات آبفام، چاپ اول، صص 357 ـ 359.

[9] در تاریخ ۱۴ مردادماه ۱۳۵۹ دکتر شاپور بختیار از گروه‌ها و شخصیت‌های ملی‌گرا دعوت به عمل آورد که به دور یک برنامه سیاسی تحت‌عنوان نهضت مقاومت ملی ایران نیروهای خود را متحد کنند. این به اصطلاح نهضت، همچنان به فعالیت‌های محدود خود ادامه می‌دهد.

[10] جبهه نجات ایران در 19 ژانویه 1982 میلادی مقارن با 29 دی 1360 شمسی تأسیس شد و تا سال 1986 میلادی (حدود سال 1364 شمسی) حیات سیاسی داشت.

[11] سازمان درفش کاویانی در سال 1365 آغاز به کار کرد و تا سال 1375 فعالیت‌های خود را ادامه داد.

[12] به نظر می‌رسد ارتش رهایی‌بخش ایران در سال 1359 و پیش از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران تأسیس شده باشد. سازمان مذکور در سال 1362 به افول گرایید. ر.ک: تحرکات سلطنت‌طلبان در نخستین روزهای جنگ تحمیلی، خبرگزاری دفاع مقدس. همچنین بنگرید به: گذری بر زندگی ارتشبد بهرام آریانا، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[13] حزب مشروطه ایران در سال 1373 تأسیس شد و همچنان دارای حیات سیاسی است.

[14] نشریه قیام ایران از سوی نهضت مقاومت ملی ایران به رهبری شاپور بختیار منتشر می‌شد و ایرج پزشکزاد سردبیر آن بود.

[15] نشریات اعدام، آهنگ پیروزی، نقاب، مرغ طوفان و پیام امروز از مشی شاپور بختیار پیروی می‌کردند و طرفدار نهضت مقاومت ملی ایران بودند.

[16] امیر شجره، مهندس فنی و کارشناس علوم ارتباطات در رادیو تلویزیون ملی ایران و همسر هاله نظری بازیگر ایرانی پیش از انقلاب، در سال 1987 میلادی (حدود 1365 شمسی) تلویزیون پارس را در شهر لس‌آنجلس آمریکا تأسیس نمود.

[17] ضیاء آتابای خواننده پاپ قدیمی در سال‌های پیش از انقلاب است که پس از سرنگونی نظام شاهنشاهی به آمریکا مهاجرت نمود و در اواخر دهه هفتاد شمسی تلویزیون NITV را در شهر لس‌آنجلس آمریکا راه‌اندازی کرد. این شبکه تلویزیونی در سال 1392 به فعالیت‌های خود پایان داد.

[18] فریبرز عباسی پیش از انقلاب اسلامی به تجارت و واردات محصولات از اسرائیل اشتغال داشت و پس از انقلاب به آمریکا فرار کرد. او در اواخر دهه هفتاد شمسی تلویزیون آزادی را تأسیس کرد که البته دوامی نیاورد و پس از چند سال منحل شد.

[19] شهرام همایون با نام اصلی عبدالحمید همایون، روزنامه‌نگار ایرانی است که پیش از انقلاب در روزنامه رستاخیز فعالیت می‌کرد. گفتنی است که او پیش از تأسیس حزب رستاخیز، در حزب ایران نوین فعالیت سیاسی داشت. همایون پس از پیروزی انقلاب از بنیانگذاران روزنامه بامداد بود. او در اواخر دهه هفتاد شمسی (پس از مهاجرت به آمریکا) تلویزیون کانال یک را در شهر لس‌آنجلس آمریکا تأسیس نمود. قابل ذکر است که شهرام همایون پسرعموی داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت جمشید آموزگار است.

[20] جدی و اسماعیلی، پیشین، ص 259.

[21] کارزار «من وکالت می‌دهم» و واکنش مخالفان با «وکالت نمی‌دهم»، دویچه‌وله فارسی.

[22] همان.

[23] جدی و اسماعیلی، پیشین، ص 260 و 261.

[24] بکتاش، ابوالحسن، انقلاب اسلامی؛ مهر پایانی بر نظام پادشاهی در ایران و ارزش‌های آن، فصلنامه علمی تخصصی پاسخ، 1400 / سال ششم، شماره 24، ص 27.

[25] جدی و اسماعیلی، پیشین، صص 252 ـ 254.

[26] بکتاش، پیشین، ص 33.

[27] موسوی خمینی، سید روح‌الله، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، تهران، 1378، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ نهم، ص 14.

[28] صحیفه امام، «سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره تساوی سلطنت با دیکتاتوری»، تهران، 1389، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ج 4، ص 38.

[29] همان، «سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج، تبلیغات فریبکارانه مطبوعات غرب»، همان، ج 5، ص 360.

[30] حسینی خامنه‌ای، سید علی، بیانات در دیدار جوانان استان اصفهان، وبگاه دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، 12 آبان 1380، لینک مطلب:

 https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3092

[31] مسعودانصاری، احمدعلی، من و رضا، تهران، 1378، انتشارات اقبال، چاپ اول، ص 18 و 19.

[32] مسعودانصاری، من و خاندان پهلوی، پیشین، ص 172.

[33] نیمه پنهان؛ شاپور بختیار، تهران، 1387، دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان، چاپ هشتم، ص 141.

[34] جهانی، فرشته و یاری، سیاوش، فعالیت‌های سیاسی شاپور بختیار در سال‌های پس از انقلاب اسلامی ایران (با تکیه بر اسناد و مطبوعات)، نشریه علمی تحقیقات اسنادی انقلاب اسلامی، 1402 / سال پنجم، شماره 10، ص 30.

[35] مسعودانصاری، من و خاندان پهلوی، پیشین، ص 221 و 222.

[36] همان، صص 228 ـ 230.

[37] همان، ص 231.

[38] مسعودانصاری، من و رضا، پیشین، ص 326.

[39] توصیه رضا پهلوی به آمریکا برای حمله به ایران، خبرگزاری تابناک.

[40] زخمی که جمشید شارمهد بر پیکر مردم شیراز زد، خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا).

[41] ر.ک: پازارگاد، بهاءالدین، مکتب‌های سیاسی، تهران، بی‌تا، انتشارات اقبال، ص 130.

[42] وقتی مدعیان «زن، زندگی، آزادی» به پیرمردها هم تعرض جنسی می‌کنند، خبرگزاری میزان.

[43] اشاره به وایرال‌شدن ویدئوی ادرار یک سلطنت‌طلب بر سنگ قبر غلامحسین ساعدی نویسنده ایرانی در شهر پاریس. ر.ک: غلامحسین ساعدی که بود؟ چرا یکی از مخالفان جمهوری اسلامی ویدئویی از ادرار کردن سر قبر او منتشر کرد، یورونیوز.

[44] رضا پهلوی: نظام جمهوری را به پادشاهی ترجیح می‌دهم، بی‌بی‌سی فارسی، 26 اسفند 1399، لینک مطلب:

https://www.bbc.com/persian/iran-56422456.amp

[45] جبهه ملی به رضا پهلوی: سوگند پادشاهی را لغو کن، https://ensafnews.com /397835، پایگاه خبری و تحلیلی انصاف نیوز.

[46] برخی سلطنت‌طلبان به رضا پهلوی هشدار دادند که او را خلع خواهند کرد، رادیو زمانه، 2 شهریور 1395، لینک مطلب:

https://www.radiozamaneh.com /295273/



سوگند پادشاهی رضا پهلوی در سال 1359


همکاری احمدعلی مسعودانصاری با رضا پهلوی در مراکش


مسعودانصاری و پهلوی


از چپ: عبداله اعتماد امینی پدر یاسمین، رضا پهلوی، یاسمین اعتماد امینی، احمدعلی مسعودانصاری


شعبان جعفری نوروز 1376 در لس‌آنجلس


بریده روزنامه اعدام شماره 35 تاریخ 16 آبان 1359 چاپ لندن


روزنامه کیهان شماره 10793 تاریخ 6 شهریور 1358


خبرچینی رضا پهلوی برای بیگانگان 1


خبرچینی رضا پهلوی برای بیگانگان 2


زبان بدن پهلوی در مقابل نتانیاهو خود گویای میزان سرسپردگی است


دعاخوانی در دیوار ندبه توسط مدعی پادشاهی یک کشور مسلمان


پست اینستاگرامی یاسمین اعتماد امینی


پرچم اسرائیل در دست یاسمین اعتماد امینی


هتک حرمت به مزار غلامحسین ساعدی توسط سلطنت‌طلبان


 

تعداد مشاهده: 219


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.