امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: به فرود آمدن خود در خانه‌ها و منازل پیشینیان عبرت گیرید. المعجم المفهرس لالفاظ نهج‌البلاغه از خطبه 117-2، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ذخیرۀ تاریخ گذشته و حوادث گذشته را از عزیزترین ذخایر بدانید. آن را مبادا مورد غفلت قرار دهید که این غفلت، خسارت‌‌های بزرگی به بار خواهد آورد. مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه- 1378/6/24.

 

مقالات با درج سند

نگاهی به تأسیس، ایدئولوژی و عملکرد حزب سُومِکا


تاریخ انتشار: 29 ارديبهشت 1404

درفش حزب سومکا

مقدمه

در طول تاریخ معاصر ایران، احزاب کوچک و بزرگ با خط‌مشی‌ها و ایدئولوژی‌های متنوع به وجود آمدند که حیات سیاسی‌شان عمدتاً بسیار کوتاه بود. مهم‌تر آنکه بسیاری از این (به اصطلاح) احزاب سیاسی، ماهیت حزبی نداشتند و تنها عنوان حزب را یدک می‌کشیدند؛ چرا که حزب سیاسی چرخ‌دنده ماشین دموکراسی است و به نوعی ستون فقرات دموکراسی به شمار می‌رود. از این رو مهم‌ترین کارویژه‌های احزاب سیاسی نیز عبارتند از: رقابت انتخاباتی با هدف پیروزی، تدوین سیاست‌های عمومی، انتقاد از حکومت، واسطه میان حکومت و مردم، تسهیل کار حکومت پارلمانی و گردآوری هم‌فکران. به همین خاطر حزب سیاسی را می‌‌توان گردهمایی پایدار گروهی از مردم دانست که دارای عقاید مشترک و تشکیلات منظم‌اند و با پشتیبانی مردم برای به دست آوردن قدرت سیاسی از راه‌های قانونی مبارزه می‌کنند.[1]

یکی از تشکلات سیاسی فعال در دهه 1330 شمسی، حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران (سُومِکا) است که در سال 1329 بنیان نهاده شد و فعالیت‌های آن تا حدود سال 1337 ادامه داشت. فعالیت‌های این حزب نشان می‌دهد که برخلاف ماهیت احزاب سیاسی ـ که در بالا به آن اشاره شد ـ سومکا بیشتر به یک سازمان و گروه اقتدارگرا شباهت داشته است. سومکا حتی به نظام پارلمانی کشور که در قانون اساسی مشروطیت به آن تأکید شده بود نیز هیچ اعتقادی نداشت و دموکراسی را نظام مطلوبی نمی‌دانست. این نوشتار مختصر، به آغاز فعالیت، اعضاء، ایدئولوژی، چارچوب تشکیلاتی، تأمین هزینه‌ها و عملکرد حزب سومکا می‌پردازد.

 

تأسیس حزب سومکا و اعضای آن

پس از سقوط دیکتاتوری رضاشاهی، عرصه برای فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی باز شد. در دهه بیست شمسی به واسطه ایجاد فضای نسبتاً باز سیاسی از یک سو و تحولات مهم کشور (همچون اشغال ایران توسط متفقین و آغاز نهضت ملی‌شدن صنعت نفت) از سوی دیگر، احزاب گوناگونی شکل گرفتند که برخی از آن‌ها دارای گرایش‌های شدید ناسیونالیستی بودند. علت این ایدئولوژی ناسیونالیستی عمدتاً باستان‌گرا را باید در سیاست‌های فرهنگی ایران در عصر پهلوی اول و اشاعه ملی‌گرایی باستان‌محور جستجو کرد که از اواخر دوره قاجار آغاز شده بود و در دوران رضاشاه تقویت شد. احزابی چون پان‌ایرانیست[2] و سومکا تشکلاتی بودند که بر پایه این ایدئولوژی تولد یافتند.

داریوش همایون[3] ـ که یکی از اعضای رده بالای حزب سومکا محسوب می‌شد و نقش ویژه‌ای در رخدادهای مربوط به حیات حزب داشت ـ درباره تأسیس سومکا می‌گوید: «حزب سومکا باید حدود 1329 یا اواخر 1328 تشکیل شده باشد. گروهی از ایرانیانی که [در] دوره رضاشاه به خارج فرستاده شده بودند و بسیارشان در آلمان درس خوانده بودند این‌ها در بازگشت به ایران مثل ما که از اوضاع ناراحت بودیم، به فکر افتادند که یک سازمان سیاسی تشکیل بدهند. گرداننده اصلی‌شان دکتر منوچهر امیرمکری بود و آقای اخوی و آقای حبیب اخوان. نمی‌دانم بعدها به یک سمت بالایی رسید و چند نفر دیگر بودند که اسم‌هایشان یادم نیست. این‌ها خودشان جاذبه چندانی نداشتند و به یاد دوست دیگرشان افتادند، دوست دوران تحصیلشان دکتر داوود منشی‌زاده.»[4]

در نوشته‌ها و سخنرانی‌های حزبی، تاریخ پایه‌‌گذاری سومکا به شب دهم اردیبهشت سال 1330 بازمی‌گردد. داوود منشی‌زاده رهبر اصلی حزب در این زمینه نوشته است: «هیچ فراموش نمی‌کنم در شب اردیبهشت‌ماه سال گذشته که من برای اولین‌بار نقشه آینده سیاسی خود را پیش دو نفر دیگر [کاظم معصوم‌خانی و منوچهر امیرمکری] گشودم، این دو نفر با آن که به زندگی و افکار من نسبتاً وارد بودند، با چشم‌هایی پر از دلسوزی و تفقد به من نگریستند و لبخند زدند و در دل خود می‌گفتند این مرد دیوانه شده والا چطور می‌‌توان بدون پشت‌گرمی به جایی، بدون سرمایه و زد و بند سیاسی... یک جمعیت سیاسی تشکیل داد.»[5] برخلاف ادعای منشی‌زاده و در راستای گفته‌های همایون، نکته‌ای که نباید فراموش کرد آن است که دعوت‌کنندگان منشی‌زاده، دست‌کم چند ماه پیش از برگزاری این جلسه، تصمیم به تشکیل حزب گرفته بودند و بر این اساس می‌توان چنین نتیجه گرفت که شالوده حزب در سال 1329 پی‌ریزی گردید.[6] منشی‌زاده مؤسس حزب سومکا نبود و چند ماه بعد از تأسیس به این حزب پیوست و موقعیت خود را در حزب تثبیت کرد. داریوش همایون در این زمینه می‌گوید: «... منشی‌زاده که منتظر فرصت بود به اصطلاح زیرآب آن گروه اول را زد و مکری و دوستانش پیش از آن که من به حزب بروم، از حزب خارج شده بودند. [...] آن‌ها با اینکه جذابیت بیرونی نداشتند، خودشان را صاحب حزب می‌دانستند به حق، ولی منشی‌زاده می‌خواست رهبر مطلق باشد و پیشوا باشد.»[7]

به این ترتیب، منوچهر امیرمکری، حسین ضرابی، فضل‌الله محمودی و چهره‌های دیگر جزو مؤسسان حزب به شمار می‌رفتند ولی با ورود منشی‌زاده به تشکیلات، وی توانست قدرت را به سود خویش قبضه کند. از این رو، نخستین واقعه مهم حزبی در آغاز سال 1331 انشعاب اعضای اولیه تشکیل‌دهنده حزب بود. در 25 فروردین 1331 اعلانی به شرح زیر توسط دکتر منوچهر امیرمکری منتشر گردید: «از این تاریخ من و دوستانم آقایان حسین ضرابی، مهندس فضل‌الله محمودیان، عبدالحسین البرزی، منوچهر فروتن، مهندس پرویز فروتن، عزت‌الله مجید، هوشنگ سپهر [و] منوچهر فرهنگی به علت وفاداری به ایده سوسیالیسم ملی از دکتر داوود منشی‌زاده جدا شدیم.»[8] از دید برخی مطبوعات که منبع خبرشان فرد یا افراد وفادار به منشی‌زاده بود، انشعابی در کار نبوده، حزب دست به یک تصفیه درون‌گروهی زده بود. در این راستا نشریه «مرد آهنین» نوشت: «به‌طوری که مخبر ما اطلاع می‌دهد، چند روز پیش در حزب سومکا تصفیه‌ای به وسیله رهبر حزب (آقای دکتر منشی‌زاده) به عمل آمد و [او] چند نفر اخلالگر [را] که از دستورات حزبی نافرمانی می‌کردند، اخراج نمود.»[9]

داریوش همایون درباره سایر اعضای حزب در خاطراتش می‌گوید: «از سران این حزب، شاپور زندنیا[10] بود. ضیاء مدرس[11] بود، دکتری در حقوق داشت و وکیل دادگستری بعدی که از معدود دوستان نزدیک من شد و مردی با ارزش استثنایی بود و حق زندگی به گردن من دارد. هوشنگ معینی بود که گروه حمله را اداره می‌کرد. رجبی بود که در سازمان جوانان با ایران فرزندان[12] بود. ز بود. چندگاهی در ایران فرزندان همکاری کرد و به زودی به چپ [و به‌طور مشخص حزب توده] پیوست. منوچهر رفیع کیان هم بود که بعدها رئیس گارد نخست‌وزیری شد.»[13]

از آنجا که نقش رهبری در حزب سومکا بسیار محوری بود و دکتر داوود منشی‌زاده به‌عنوان رهبر بلامنازع این حزب در رأس هرم قرار داشت و تمام موجودیت حزب (از ایدئولوژی تا تشکیلات و عملکرد) با تفکرات و صلاحدید او شکل گرفته بود، لذا لازم است که در این قسمت با تأکید بیشتری به زندگی وی بپردازیم؛ چرا که اطلاع از زندگینامه او می‌تواند چرایی خط‌مشی و عملکرد سومکا را روشن سازد.

 داوود منشی‌زاده در 6 شهریور 1293 در تهران زاده شد. پس از کشته‌شدن پدرش میرزا ابراهیم‌خان[14] تربیت او و دو برادر و خواهرش بر عهده مادر و مادربزرگشان گذاشته شد. مادربزرگ وی سال‌ها پس از کشته‌شدن پسرش (میرزا ابراهیم‌خان) زنده بود و به نواده‌های خود تیراندازی می‌آموخت و برای آن‌ها داستان‌هایی از سرزمین قهرمانی خودش حکایت می‌کرد. منشی‌زاده پس از گذراندن دوره ابتدایی و متوسطه تا سال پنجم دبیرستان نظام، به قصد شرکت در امتحانات اعزام محصل به اروپا، از آنجا بیرون آمد و سال ششم را در مدرسه متوسطه دارالفنون گذراند و پس از قبولی در امتحانات اعزام در سال 1310 شمسی از طرف دولت برای تحصیل به کشور فرانسه اعزام گردید و در دانشگاه دیژون به تحصیل پرداخت. در همین زمان به دلیل فعالیت‌ها و تبلیغاتش در بین دانشجویان ایرانی برای ایجاد حزب، از دریافت کمک هزینه‌ ارسالی از ایران محروم شد، ولی به تحصیلات خود ادامه داد و در سال 1316 موفق به اخذ لیسانس ادبیات از آن دانشگاه گردید. منشی‌زاده در اواخر سال 1937 میلادی (پاییز 1316 شمسی) به آلمان رفت. این زمان با اوج فعالیت آدولف هیتلر و حزب ناسیونال سوسیال کارگران آلمان مصادف بود. فعالیت‌های پدر دکتر منشی‌زاده در کمیته مجازات و سرنوشت او، تربیت مادربزرگ، تحصیل در دبیرستان نظام ـ که موجب تقویت روحیه نظامی‌گری او گردیده بود ـ و رواج افکار ناسیونالیستی، در گرایش او به هیتلر و حزب نازی و پیوستنش به آن حزب نقش داشته است. او هنگام تحصیل در آلمان به عضویت حزب نازی و سازمان اس.اس آلمان در آمد و جزو داوطلبان غیرآلمانی و آریایی خارجی در زمره سربازان هنگ توفان اس.اس به خدمت نظامی پرداخت.[15] در سال 1317 در دانشگاه مونیخ مشغول به تحصیل در زمینه‌های ایران‌شناسی، هندشناسی و اسلام‌شناسی گردید. در هنگام تحصیل به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه داد و در مونیخ برای ایجاد وحدت ایران و افغانستان به فعالیت پرداخت و در تشکیل انجمن ایران و افغان از دانشجویان دو کشور که مقیم آلمان بودند، نقش مهمی را به عهده داشت.[16]

در هنگام همکاری با حزب نازی، همراه با عاطفه منشی‌زاده از بستگان نزدیک خود در بخش فارسی رادیو آلمان به فعالیت پرداخت. در سال 1941م (حدود 1319 و 1320 شمسی) منشی‌زاده برای ادامه تحصیل به برلین رفت. وی در سال 1320 از فرط علاقه، داوطلبانه وارد ارتش آلمان شد و در جنگ شرکت کرد. گرچه به درستی نمی‌توان میزان تأثیر اشغال ایران در شهریور 1320 را در پیوستن منشی‌زاده به ارتش آلمان مشخص کرد، اما آنچه مسلم است منشی‌زاده پیش از آن با علاقه شخصی به حزب نازی پیوسته بود. به هر روی، هفت روز قبل از پایان‌یافتن جنگ دوم جهانی، هنگامی که روس‌ها در آستانه ورود به برلین بودند، ترکش نارنجک یا گلوله توپی مَفصل پای او را از بین برد و به همین دلیل در بیمارستان‌های آلمان بستری گشت. پس از انجام 22 عمل جراحی بعد از دو سال از بیمارستان مرخص گردید. او در سال 1322 از دانشگاه برلین به دریافت درجه دکتری فلسفه و ادبیات نائل آمد و در سال 1326 به تدریس ایران‌شناسی در دانشگاه مونیخ دعوت شد. در سال 1327 به ایران آمد و تقاضای همکاری با وزارت امور خارجه را کرد اما به دلیل خدمت در تشکیلات حزب نازی، در وزارت امور خارجه و دولت توجهی به او نشان داده نشد. همچنین گفته شده که در این زمان برای همکاری با دانشگاه تهران درخواست داده اما با تقاضای کار او موافقت نشد، از این رو مجدداً به آلمان بازگشت. در دوران اقامت در مونیخ با دختر یکی از استادان دانشگاه آنجا ازدواج کرد که حاصل آن چهار فرزند (سه پسر و یک دختر) بود. پس از بازگشت به آلمان مدتی خبرنگار روزنامه اطلاعات بود و از مونیخ مقالاتی برای روزنامه اطلاعات و مجله اطلاعات ماهانه ارسال می‌نمود.[17] او در سال 1328 به مصر رفت و به‌عنوان استاد مدعو در دانشگاه فاروق اول در اسکندریه به تدریس زبان فارسی پرداخت. در زمستان 1329 بنا به دعوت دکتر منوچهر امیرمکری از اسکندریه به ایران بازگشت. از این پس به مدت حدود یک دهه زندگی منشی‌زاده با حزب سومکا پیوند می‌خورد.[18]

در جریان کودتای 28 مرداد 1332، حزب منشی‌زاده مواضع متناقضی داشت به همین دلیل در ماه‌های پس از 28 مرداد دولت برآمده از کودتا آن‌طور که باید، توجه زیادی به او نشان نداد. علت این بود که در روز 28 مرداد 1332 نشریه سومکا ارگان حزب سومکا مقاله‌ای زیر عنوان «دیگران راه را برای ما هموار می‌کنند» به چاپ رساند که در آن از فروپاشی رژیم سلطنت وابسته به انگلیس اظهار خوشوقتی شده بود. این مقاله به قلم سردبیر وقت روزنامه (یعنی داریوش همایون) بود که بعدها از روزنامه‌نگاران معروف سال‌های 1332 تا 1357 شد و مؤسس یک روزنامه پرتیراژ صبح (آیندگان) گردید و حتی به مقام وزارت (اطلاعات و جهانگردی) هم رسید. منشی‌زاده همچنین در سال 1336 متهم شد که با کودتای سرلشکر سید محمدولی قرنی در ارتباط است. لذا در سال 1337 از ایران رفت و بقیه سال‌‌های عمر خود را در سوئد و آمریکا گذراند و استاد کرسی ایران‌شناسی دانشگاه اوپسالا شد.[19] احمد اقتداری مورخ و جغرافیدان ایران‌شناس، در خاطرات خویش درباره این دوره از زندگی منشی‌زاده می‌نویسد: «آخرین بار به اتفاق ایرج افشار، آن مرحوم [منشی‌زاده] را در شهر لس‌آنجلس آمریکا به سال 1365 دیدم که سخت بیمار بوده. از دانشگاهی در سوئد بازنشسته شده بود و به امید یافتن کاری در دانشگاه کالیفرنیای لس‌آنجلس به این شهر آمده بود. استاد زبان‌های قدیمه ایرانی بود و دیگر این کالا در بازار دانشگاه‌های آمریکا خریدار نداشت و او را به بازی نمی‌گرفتند. دل‌آزرده و نومید و بیمار و بی‌پول بود.»[20] منشی‌زاده سرانجام در 22 تیر 1368 در اوپسالا سوئد چشم از جهان فرو بست.[21]

 

ایدئولوژی و مرام حزب سومکا

ناسیونالیسم مکتب فلسفی پایه در حزب سومکا بود. برخلاف میهن‌دوستی[22] که مفهومی است غریزی و کاملاً غیرسیاسی، ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی مفهومی کاملاً سیاسی دارد و اندیشه‌ای سیاسی است و دارای فلسفه سیاسی می‌باشد. ناسیونالیسم پدیده‌ای نوین است که از سوی اروپای بعد از انقلاب صنعتی به جهان معرفی شد. بر اساس این نظریه، هر انسانی به ملتی تعلق دارد، چنان که هر یک از افراد انسان در میان ملت ویژه‌ای متولد می‌شوند و هیچ انسانی ملیت‌ ویژه‌ای را برای خود انتخاب نمی‌کند.[23] از نظر مفهومی، ناسیونالیسم نوعی آگاهی گروهی است؛ یعنی آگاهی به عضویت در ملت یا وابستگی به ملت و تفاخر به آن. این آگاهی را غالباً «آگاهی ملی» می‌خوانند. از آنجا که هر ملت دارای سرزمین خاص است، وفاداری به خاک و فداکاری برای آن و تجلیل از آن، از ارکان ناسیونالیسم به شمار می‌رود.[24] ناسیونالیسم وقتی جنبه افراطی، بسیار رادیکال و غیرعقلانی به خود گیرد، شوونیسم را پدید می‌آورد. این اصطلاح مأخوذ از نام نیکولا شووین (Nicolas Chauvin) سرباز فدایی ناپلئون بناپارت است که از آن به بعد به مفهومِ مبالغه‌ی کورکورانه در ناسیونالیسم استعمال می‌شود.[25]

با به قدرت رسیدن رضاخان، نوعی ناسیونالیسم باستان‌گرا،[26] نژادپرست، مخالف دموکراسی و غیردینی و ضد دینی ترویج شد که بر برخی احزاب دوران بعد تأثیرهای خود را بر جای گذاشت، اما به هر روی ماهیت استبدادی حکومت رضاشاه اجازه فعالیت‌های حزبی نداد. از همین رو، دو حزب ناسیونالیست میانه‌رو دست راستی «ایران جوان» و «ضد اجنبی» که با به قدرت رسیدن رضاشاه به وجود آمده بودند، فعالیتشان در خلال سلطنت وی ممنوع گردید. زمینه آشنایی ایرانیان با افکار ناسیونال سوسیالیستی نیز به دوران رضاشاه و اوج فعالیت حزب نازی در آلمان بازمی‌گردد. در انتقال این افکار به ایران، نقش دانشجویانی که برای تحصیل در آلمان به سر می‌بردند قابل بررسی است. همچنین طیفی دیگر از طرفداران این اندیشه در ایران فعالیت داشتند. از جمله این فعالیت‌ها، انتشار روزنامه «ایران باستان» به مدیریت «سیف آزاد» در سال‌های 1311 ـ 1312 شمسی بود. روزنامه ایران باستان در خلال آن سال‌ها به تبلیغ حزب نازی و اندیشه ناسیونال سوسیال پرداخته و همچنان که از نامش برمی‌آید، در همان حال مبلّغ نوعی ناسیونالیسم باستان‌گرای افراطی بود. این تفکر فکری وابسته به حزب نازی آلمان بعد از شهریور 1320 نیز ادامه پیدا کرد و احزابی با این مرام ایدئولوژیکی پای به عرصه سیاست نهادند.[27]

علاوه بر ناسیونالیسم باید به مکاتب نازیسم و فاشیسم در مطالعه حزب سومکا دقت نمود. یکی از ویژگی‌های بارز حزب سومکا، فاشیستی بودن آن بود؛ فاشیسم عبارت است از تشکیلات توتالیتری (تمامیت‌خواهانه) حکومت و جامعه به وسیله دیکتاتوری تک‌حزبی، شدیداً ناسیونالیست، نژادپرست، میلیتاریست (نظامی‌گرا) و امپریالیست (سلطه‌طلب).

در اروپا اولین کشوری که به نظام فاشیستی روی آورد ایتالیا در سال 1922م (1301 شمسی) و سپس آلمان در 1933م (1311 شمسی) بود.[28] اما در ایران، فاشیسم مرده متولد شد. یعنی در دوره‌ای در ایران فاشیسم به وجود آمد که دوره تاریخی فاشیسم به سر آمده بود.[29] با این حال حزب سومکا با رویکرد فاشیستی خود توانست هفت سال دوام آورد.

نازیسم که به واسطه آدولف هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (نازی) بعد از جنگ جهانی اول در آلمان سربرآورد، یکی از دهشتناک‌ترین مکاتب و حکومت‌های تاریخ می‌باشد که نه‌تنها در آلمان و اروپا بلکه سایه هراس‌انگیز و رعب‌آور آن در سراسر جهان قرن بیستم، ملت‌ها و دولت‌های مختلف را متأثر ساخت[30] و همانطور که در ادامه این مقاله خواهد آمد، داوود منشی‌زاده که سخت شیفته هیتلر بود، نه‌تنها حزبش را طبق نازیسم شکل داد، بلکه ظاهر خود را نیز به سان آدولف هیتلر می‌آراست تا بتواند بر دیگران تأثیرگذار باشد. آشکارا می‌توان دریافت که حزب سومکا از حزب نازی آلمان الگوبرداری کرده بود. این امر از آرایش ظاهری رهبر، تشابه پرچم و نماد، رنگ لباس و سلام حزبی به سهولت قابل اثبات است.

1. عنوان: نخستین نشانه تأثیرپذیری حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران از حزب نازی، عنوان این حزب است. بدین صورت که با تغییر کلمه آلمان به ایران و جابه‌جایی کلمات ناسیونال سوسیالیست به سوسیالیست ناسیونال و ترجمه واژه ناسیونال به ملی، از عنوان حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان، عنوان حزب سومکا ساخته شد.[31]

2. آرایش ظاهری رهبر: منظور کوشش برای تطابق ظاهری رهبر حزب سومکا با هیتلر و آرایش سبیل منشی‌زاده به شکل معروف به «سبیل هیتلری» است. هرچند در نگاه اول شاید این مسئله بی‌اهمیت جلوه نماید، اما گفته شده که همین مسئله بی‌ارزش سبب شده بود که سرلشکر نادر باتمانقلیچ کینه دکتر منشی‌زاده را در دل بگیرد؛ زیرا به گواهی عموم، سبیل داوود منشی‌زاده، به دلیل ساختمان قیافه او، بیش از سبیل سرلشکر باتمانقلیچ به هیتلر شبیه بود. تلاش منشی‌زاده برای شبیه‌سازی خود با هیتلر یکی از دستاویزهایی شد که مخالفینش برای مسخره‌کردن او و بالطبع حزب او، از آن استفاده می‌کردند. ارتشبد حسین فردوست در خاطراتش می‌نویسد: «تقلید از هیتلر هم علاقه شخصی منشی‌زاده بود و هم برای رعب و وحشت بود. این شباهت جنبه ظاهری داشت و باطناً کوچکترین ارتباط سیاسی با نازی‌های آلمان نبود. این حزب به تدریج رو به تحلیل رفت و شاید همان تقلید از نازیسم که در آلمان به کلی نابود شده بود، عامل این امر بود.»[32]

3. تشابه در پرچم و نماد: پرچم و بازوبند حزب سومکا ـ پارچه قرمز، دایره سفید در میان آن و نقش سیمرغ در وسط دایره ـ از پرچم حزب نازی اقتباس شده با این تفاوت که با تغییر صلیب شکسته که در پرچم حزب نازی موجود بود، سومکا علامت سیمرغ را ابداع کرد. امیرشاپور زندنیا در خاطراتش می‌نویسد: «علامتی به شکل سیمرغ داشتیم چون به نظر ما سیمرغ مظهر بلندپروازی و دانش‌پروری ایرانیان بود. آن را استیلیزه[33] کرده بودند که به صورت خط مستقیم درآید و اندازه معینی داشت: سه فاصله سر بال و فاصله بال با پا با پایه‌اش آن را درست کرده بودند روی یک دایره سیاهی وسط یک بیرق سرخ‌رنگ، چون ترکیب رنگ سیاه و سفید و سرخ ترکیب رنگ خوبی بود. علامت سومکا را امیرمکری ابداع کرد.»[34] البته داریوش همایون بیان می‌کند که نشان پرچم سومکا، عقاب بود و منشی‌زاده آن را طراحی کرد: «علامت حزب هم عقابی بود استیلیزه شده و این عقاب هم از برنز می‌ساختیم و به سینه و به بازوبندهایمان بود. این عقاب طرحی ساده و زیبا داشت. بال‌هایش را راست گشوده بود و خودش راست ایستاده بود؛ صورتی شبیه علامت فروهر ساده شده بود و دکتر منشی‌زاده با هنرمندی تمام آن را طراحی کرده بود.»[35]

4. رنگ لباس: رنگ سیاه انتخاب‌شده برای پیراهن رسمی حزب سومکا نیز با رنگ سیاه لباس اعضای «اس.اس» حزب نازی و فاشیست‌های ایتالیا مشابهت داشت. سومکا منکر این شباهت بود و ادعا می‌کرد که رنگ سیاه در عین استحکام و متانتی که دارد، یادگاری است از جنبش سیاه‌جامگان ابومسلم خراسانی به‌عنوان اولین ایرانی که بر علیه تازی‌ها قیام کرد. همایون می‌گوید: «ما پیراهن سیاهان بودیم. پیراهن‌های سیاه می‌پوشیدیم. [...] و بعد به تقلید حزب نازی یک گروه حمله داشتیم و آن‌ها در زد و خوردهای خیابانی[36] با توده‌ای‌ها خیلی جسارت و توانایی به خرج می‌دادند.»[37]

5. سلام حزبی: از دیگر مواردی که از لحاظ ظاهری سومکا را با حزب نازی مرتبط می‌کرد، سلام حزبی بود. اعضای سومکا به جای سلام و در موقع درود، دست راست را کشیده تا مقابل پیشانی بالا می‌آوردند در حالی که انگشتان به هم چسبیده و کف دست رو به زمین بود. زندنیا در خاطراتش می‌نویسد: «اگرچه سلامی که می‌دادیم شبیه سلام حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان بود، ولی از نظر ما این شکل سلام به ایران باستان بازمی‌گشت و به نوعی سلام طبیعی همه انسان‌ها محسوب می‌شد. شاپور ساسانی هم در نقش رستم، در مقابل امپراتور روم که جلویش زانو زده دستش را بالا برده بود. بچه‌ها هم همین‌طور سلام می‌دهند و این شکل طبیعی سلام دادن است و معتقد نبودیم که از کسی تقلید کرده‌ایم. البته ما چون طالب دیسیپلین نظامی بودیم، مثل نظامی‌ها یک دست را به عنوان سلام بالا می‌آورده، دست دیگر را به کمر می‌زدیم و پاهایمان را به هم می‌کوبیدیم. اعتقاد داشتیم که حزب و یا آن الیت حزبی که جامعه را اداره می‌کند، باید انضباط نظامی داشته باشد و برای بقیه مردم الگوی نظم باشد. تأکید داشتیم افرادمان در خیابان‌ها منظم قدم بردارند و با نظام راه بروند.»[38]

علاوه بر این مصادیق ظاهری، محکم‌ترین دلیل برای اثبات این مدعا که حزب سومکا از حزب نازی کپی‌برداری می‌کرد، برنامه حزبی آن‌ها بود. با در کنار هم گذاشتن برنامه‌های احزاب نازی و سومکا و مقایسه آن‌ها، میزان تأثیرپذیری به روشنی دیده می‌شود. برای نمونه در ماده 8 حزب نازی آمده است: «پس از این، باید از مهاجرت‌های غیرژرمن‌ها [به آلمان] جلوگیری شود. ما می‌خواهیم همه غیرژرمن‌هایی که از دوم آگوست 1914 میلادی (10 مرداد 1293 شمسی) وارد خاک آلمان شده‌اند، مجبور به ترک رایش شوند.» همین موضوع در ماده 3 حزب سومکا نیز بازتاب داده شده است: «ما از مهاجرت کسانی به ایران، که صلاحیت اختلاط با نژاد ایرانی را ندارند، سخت جلوگیری می‌کنیم.» و یا در ماده 6 حزب نازی آمده است: «ما با نظام فاسد پارلمانی [که در آن افراد] مناصب را تنها بر اساس نیازهای حزب و بدون در نظر گرفتن شخصیت یا توانایی اشغال می‌کنند، مخالفیم» که عیناً در ماده 4 حزب سومکا نیز نوشته شده: «ما با شیوه پوسیده و فاسد حکومت پارلمانی مخالفیم، چه در این حکومت کار به دست کاردان نمی‌افتد، بلکه از لحاظ منافع حزبی و دسته‌بندی‌های مختلف و فقط از این لحاظ، تقسیم می‌شود.»[39]

همانطور که پیش‌تر گفته شد، ناسیونالیسم باستان‌گرا از خصیصه‌های دیگر سومکا بود. این نوع گرایش به ناسیونالیسم افراطی بر چهار مورد نژاد، سرزمین، مذهب و زبان توجه داشت.

1- نژاد. از منظر این حزب افراد هم‌نژاد و هم‌خون پایه‌گذاران ملت را تشکیل می‌دهند و بقای قومیت به خصایص نژادی هر قوم وابسته است. نژادهای بشری گرچه هر یک استعدادهای مخصوص به خود را دارا می‌باشند، اما برخی از آن‌ها دارای خواص ارثی عالی‌تری هستند. در بین این نژادها، نژاد سفید را مستعد کارهای فکری و هنری دانسته و معتقد بودند که در بین نژاد سفید، آریاها استعداد بیشتری برای کار آفریننده و تشکیلات فرهنگی و ایجاد تمدن دارند. طرح این گونه مباحث سبب می‌شد که سومکا نژادهای بشری را به نژادهای آفریننده (قوی) و مقلد (ضعیف) تقسیم کند و برای زنده‌ نگه‌داشتن پایه خونی ملت، می‌گوید که باید از اختلاط اقوام ضعیف ممانعت شود تا بتوان نژادی قوی را سامان داده و چراغ تمدن را به نیروی ذاتی فرهنگی در میان نژادهای ضعیف اطراف خود برافروخت. اهمیت نژاد برای حزب سومکا را می‌توان در ماده اول برنامه حزب مشاهده نمود: «ایرانی برای ما کسی است که از خون و نژاد ایرانی است. ایرانیانی که در خارج از حدود ایران امروز به سر می‌برند باید بدانند که ایران سوسیالیستی ملی کارگری (سومکا) در هر مشکلی پشتیبانی و طرفدار آن‌ها است و حاضر است هر آنی آن‌ها را با آغوش گشاده بپذیرد.»[40] اما حقیقت این است که برخلاف عقاید حزب سومکا، هیچ نژاد خالصی وجود ندارد. حتی اگر زمانی نژادهای خالصی هم وجود داشته‌اند، خیلی وقت است که در نتیجه مهاجرت‌ها، جنگ‌ها، پیروزی‌ها، ازدواج‌ها در گسترده‌ترین مقیاس طی هزاران سال دیگر از خلوص درآمده‌اند.[41]

2- سرزمین. سومکا با اصطلاح نیاخاک، به تبیین محدوده جغرافیایی به‌عنوان عامل مهم پدیدآورنده ملت پرداخته است. منشی‌زاده در تعریف نیاخاک می‌نویسد: «نیاخاک سرزمین اجداد ماست... نیاخاک میهن نیست. نیاخاک زادگاه نیست. نیاخاک آن خاکی است که مجموعه تمام سنت‌های قومی در آن تظاهر کرده و می‌کنند.»[42] بر اساس این تعریف به نظر می‌رسد مفهوم نیاخاک بزرگ، به یک محدوده مکانی بزرگ‌تر از فلات ایران اطلاع شده است. در جای دیگر منشی‌زاده محدوده خاک را این‌گونه مشخص کرده است: «این خاک نه همین لکه جغرافیایی است که بر روی نقشه‌های آسیا می‌بینید! این خاک، تا آنجا از آن ماست که نیزه‌داران ایرانی از نیزه‌های خود پرچین ساخته، [...] خواه در سغدیان و هندوکش، خواه در جلگه‌های ساحل دجله، خواه در دره سند، خواه در کوهستان قفقاز.»[43]

3- مذهب. از دیگر عوامل یادشده در تشکیل مفهوم ملت و ناسیونالیسم، مذهب است. با توجه به جنبه‌های نژادپرستی افراطی و باستان‌گرایی ناسیونالیسم سومکا و نیز مخالفت دین اسلام با این‌گونه نظریه‌های نژادپرستانه، حزب نمی‌توانست با مدد گرفتن از این دین الهی به یاری نظریه‌ها و اقدام‌های خود بپردازد. سومکایی‌ها در حوزه اعتقادات و باورهای خود نه‌تنها نظر خوش و مساعدی به دین و روحانیان نداشتند، بلکه قائل به پیکار با باورهای مذهبی هم بودند. در یکی از اطلاعیه‌های گروه ایران فرزندان سومکا خطاب به جوانان دانشجو و دانش‌آموز آمده است: «آخوندها برای تحمیل معتقدات ارتجاعی خود هر زمان فرصت یافته‌اند شما را در چنگال خرافات و اوهام انداخته‌اند.»[44]

4- زبان. اشاره حزب به مقوله زبان، بیشتر از منظر مخالفت با خط و زبان عربی و نیز استفاده از واژگان ایرانی و واژه‌سازی بوده است.[45] از این رو، تغییر الفبا و خط فارسی از جمله اقداماتی بود که ذهن دکتر منشی‌زاده را از سال‌ها قبل به خود مشغول کرده بود. منشی‌زاده اعتقاد داشت که استفاده از خط لاتین برطرف‌کننده نقص‌های زبان فارسی است. البته از آنجا که حروف لاتین به همان شکلی که مثلاً در زبان انگلیسی به کار می‌رود، مرتفع‌کننده نیاز فارسی‌زبانان نیست، دکتر منشی‌زاده از برخی علائم مورد استفاده در زبان‌شناسی مدد گرفت.[46]

حزب سومکا از لحاظ ایدئولوژی بسیار به حزب پان‌ایرانیست شباهت داشت و در واقع از این حزب نیز الگو گرفته بود. هر دوی این احزاب، نژادگرایی را تبلیغ می‌کردند و در فاصله زمانی 1320ـ1332 تشکیل شده بودند و از لحاظ تشکیلات و مرام نیز از حزب‌های فاشیستی و نازیستی تقلید می‌کردند.[47] بسیاری از اعضای حزب سومکا در گذشته جزء حزب پان‌ایرانیست بودند (مانند امیرشاپور زندنیا) و با آنان همکاری می‌کردند. به لحاظ فعالیت‌های سیاسی حزب سومکا به مانند حزب پان‌ایرانیست با توده‌ای‌ها مخالف بوده و به درگیری خیابانی با آنان می‌پرداخت. البته درگیری‌هایی نیز بین حزب سومکا با پان‌ایرانیست‌ها روی داده بود. به‌عنوان مثال در روز 28 خرداد 1331 بین اعضای حزب ملت ایران بر بنیاد پان‌ایرانیست و اعضای حزب سومکا درگیری رخ داد. و یا روز 15 دی 1331 در حدود ساعت 8:30 صبح در میدان بهارستان، میان گروهی از افراد حزب سومکا و حزب پان‌ایرانیست زد و خوردی صورت گرفت که طی آن چند نفر زخمی شدند. علت این درگیری را پیوستن عده‌ای از اعضای سومکا به حزب پان‌ایرانیست نوشته‌اند.[48]

 

اساسنامه و تشکیلات حزب سومکا

در اساسنامه و تشکیلات حزب، رهبر در رأس قرار گرفته بود و حتی جایگاهی فراتر از پادشاه داشت. زندنیا می‌نویسد: «وقتی بنده به حزب ملحق شدم، تشکیلات حزب تقریباً شکل گرفته بود، ولی بعداً من بر اساس ایده‌آل‌ها و گرایش‌های حزب، اساسنامه آن را نوشتم که سومکا بر اساس اصل رهبری بنا نهاده شده و اصل رهبری پایه نظام حزب قرار گیرد. در واقع نمونه کوچک یک دولت باشد. به نظر ما رهبر کسی است که مثل پیغمبر یک آیین یا آرمانی را مطرح می‌کند. افراد به او گرویده و یا بیعت می‌کنند و از اوامرش اطاعت می‌کنند. بنابراین دستورات و احکام و قوانین مملکت از جانب رهبر است. رهبری در واقع از سه رکن تشکیل می‌شد: 1- شخص رهبر و آموزه‌ای که آورده و عرضه کرده است؛ 2- بیعتی که گروندگان با او کرده و سؤال‌هایی که رهبر به‌صورت رفراندوم از آن‌ها می‌کرد؛ 3- سلسله‌مراتب رهبری که رهبر به آن‌ها مسئولیت می‌داد و وظیفه معین می‌کرد و اختیارات متناسب به آن‌ها می‌داد. بر این اساس، بر بالای همه کاغذهای حزب نوشته بودیم به فرمان رهبر حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران؛ معنای این نوشته این بود که همه‌چیز از رهبری ناشی می‌شود و نه جای دیگر. سلام حزب «شاد ایران» بود؛ زیرا در کتاب پیکار با اهریمن منشی‌زاده نیز اشاره شده بود که ملت باید شاد باشند و با شادی کار کنند. جهان جهانی است که شادی در آن ناشی از کار و مبارزه و جدال و پیروزی است، در نتیجه شاد ایران سلام حزبی بود. البته در موقعی که برای اولین‌بار عده‌ای از اعضای حزب در سال 1331 دستگیر و زندانی شدند، رهبر حزب هم زندانی شد، آقای داریوش همایون و مرحوم ضیاء مدرس برای اینکه رهبر را خشنود کنند، پیشنهاد کردند که فقط رهبر بگوید شاد ایران و اعضای حزب سلامشان «شاد رهبر» باشد. این موضوع مورد موافقت من نبود ولی منشی‌زاده استقبال کرد و باب شد.»[49]

به همین خاطر (و با الگوبرداری از حزب نازی) سومکایی‌ها به نظام پارلمانی و دموکراسی اعتقادی نداشتند و با وجودی که حزبی سیاسی در چارچوب یک نظام مشروطه پارلمانی بودند، اساساً آن را به رسمیت نمی‌شناختند. از نظر آن‌ها، دموکراسی عبارت از فئودالیسم نوین بود. نظام مردم‌سالاری و پارلمانتاریستی، هوچی‌گری و آنارشیسم محسوب می‌شد؛ از این رو بر اصل رهبری تکیه می‌کردند یعنی یک مرد سیاسی، ایدئولوژی را بیان می‌کرد، افراد به آزادی آن را اختیار می‌کردند، آن رهبری سیاسی و آن ایدئولوژی را پس از خودشان پذیرفته‌اند و با او پیمان بسته، هم‌پیمان می‌شدند تا طبق برنامه‌ای که او بیان کرده، در آن راهی که او مشخص نموده، حرکت کنند. داشتن ایمان صد در صد به رهبر ضرورتی حتمی بود. رهبر سومکا با شورایی از مسئولین و فرماندهان که توسط خود وی برگزیده و تشکیل می‌شد، به رایزنی می‌پرداخت اما اخذ تصمیم نهایی با رهبر بود؛ زیرا جمعیت قدرت تصمیم گرفتن ندارد و کار جمعیت کُند و نتیجه تصمیمش آنارشی است. از این منظر خرد جمعی و رأی اکثریت فاقد اعتبار است و تصمیم آنی و قاطع فرد ارجح است.[50]

سوگندنامه سومکا نیز در نوع خود جالب توجه است. مراسم سوگند اعضا با تشریفات ویژه‌ای در مقابل جعبه‌ای محتوی خاک ایران برگزار می‌شد و اعضا چنین می‌خواندند:

من به این خاک مقدس ایران و شرافت خود و خانواده‌ام سوگند می‌خورم که:

1. به مرام حزب سومکا وفادار مانده،

2. در اجرای تصمیمات حزبی از جان دریغ نکرده،

3. در مجازات کسانی که به مرام حزب خیانت کنند، به فرمان حزب کوشیده،

4. تن و جان خود را از این لحظه به حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران متعلق دانسته،

5. نسبت به پرچم و رهبر حزب سومکا تا پای جان وفادار باشم.

شاد ایران[51]

آن‌گونه که در اساسنامه آمده، سومکا دارای هفده سازمان حزبی بود؛ ولی برای برخی از این سازمان‌ها در اساسنامه حزبی آیین‌نامه‌ای ذکر نشد. این سازمان‌ها عبارتند از سازمان روابط خارجی، سازمان ورزشی، سازمان زندها (قبیله‌ها) و سازمان بازرسی. از این رو، آگاهی چندانی نسبت به آن‌ها در دست نیست. گروه جاویدان، گروه حمله، گروه ایران فرزندان، گروه زنان، گروه فنی و فرهنگ سومکا، شالوده حزب را تشکیل می‌دادند.[52]

1) گروه جاویدان: در 6 تیر 1331 به دستور و زیرنظر مستقیم منشی‌زاده تشکیل شد و وظیفه آن، نگهبانی از وی و دستگاه رهبری و نمایش اصول اخلاقی و ایدئولوژی سوسیالیسم ملی بود. از این گروه بعدها در درگیری‌های خیابانی نیز استفاده شد.

2) گروه حمله: این گروه در اوایل آذرماه سال 1330 تشکیل شد که اعضای اصلی آن را در آغاز کارگران کارخانه سیمان تشکیل می‌دادند. این گروه که بیشتر اعضایش افراد بزن بهادر و گردن‌کلفت بودند، جنجالی‌ترین و در نتیجه معروف‌ترین گروه سومکا بود تا بدانجا که اغلب نوشته‌های موجود در رابطه با حزب سومکا، به شرح اقدامات این گروه و زد و خوردهای آنان با طرفداران حزب توده اختصاص داشته و به همین دلیل، دیگر فعالیت‌های حزب را کمرنگ کرده بود.

3) گروه ایران فرزندان: با پیوستن برخی اعضای گروه ناسیونالیست‌های انقلابی (گنا) به حزب سومکا و رخنه این حزب در مدارس، زمینه‌های تشکیل گروه ایران فرزندان فراهم آمد و در 20 دی 1330 فرمان تشکیل این گروه صادر گشت. منشی‌‌زاده معتقد بود که: «از شش سالگی کودکان کم‌کم وارد اردوهای نیمه‌نظامی شده، کوه‌پیمایی، شنا، ورزش‌های سبک و سنگین آموخته، ضمناً در مسافرت‌های بزرگ، دورترین نقاط ایران را خواهند شناخت... پرواضح است که مقصود ما از کودکان، پسران و دختران خواهند بود که تا چهارده سالگی مختلطاً با هم و بعد دسته‌دسته در اردوهای مجزا می‌روند... ایران فرزندان که جوان‌ترین دسته نیمه‌سرباز وطن را تشکیل می‌دهند، در موقع خدمات دارای اونیفورم مخصوص و کاردی[چاقو] خواهند بود که در روی آن نَقَر[نقش، کنده کاری] شده: خون و شرافت.»[53] نظریه‌های منشی‌زاده درباره آموزش کودکان، در گروه ایران فرزندان به اجرا گذاشته می‌شد.

4) گروه زنان ایران: گروه زنان ایران که چه از نظر تعداد عضو و چه از لحاظ اهمیتش، در طول مدت فعالیت حزب سومکا، به پای گروه‌های ذکر شده نمی‌رسید، در 18 دی 1330 تشکیل شده بود.

5) گروه فنی: از گروه‌های دیگر سومکا است که علاوه بر سازماندهی فعالیت‌هایی چون ساختمان‌سازی ـ ساخت سالن جدید در محل حزب ـ به آموزش‌های نظامی افراد می‌پرداخت. از جمله فعالیت‌های این گروه می‌توان به آموزش پرواز که به دو صورت کلاس‌های تئوریک پرواز و آموزش پرواز با هواپیمای مدل و آموزشی بود، اشاره کرد.

6) فرهنگ سومکا: این گروه فعال‌ترین گروه حزب سومکا بود. امیرشاپور زندنیا در پایه‌گذاری و سازماندهی این گروه نقش ویژه‌ای را برعهده داشت و وظایف اصلی این گروه تشکیل کلاس‌های آموزشی، انتشارات و نشریات حزب بود.

به موازات فعالیت اعضای سومکا در تهران، کوشش شد تا در دیگر شهرها نیز پایگاه‌های حزبی تأسیس شود. از جمله شهرهایی که سومکا در آن‌ها دست به ایجاد پایگاه زده بود می‌توان به شهرهای بوشهر، اهواز، بندر شاه (بندر ترکمن فعلی)، گلندرود، بندر شاهپور (بندر امام خمینی فعلی)، بندر معشور (بندر ماهشهر)، دزفول، هفتگل، مسجدسلیمان، آبادان، خرمشهر، یزد، خورموج، لاهیجان، علیشاه عوض(شهر قدس فعلی) و شهریار، پیشوا (ورامین)، کرمانشاه، قزوین، بروجرد، اراک، تبریز، قم، نیشابور، لشت‌نشاء، خمسه طوالش، آمل، رشت، مشهد، کرمان، رودسر، گنبدکاووس، ابهر و شهرری اشاره کرد. بدیهی است که پایگاه‌های مورد اشاره از نظر جایگاه محلی و گستردگی در یک سطح قرار نداشتند. تعداد اعضای برخی از این پایگاه‌ها کمتر از انگشتان یک دست بود و درواقع درج خبر افتتاح پایگاه حزب سومکا در یک شهر، در هفته‌نامه ارگان حزب را می‌توان از جمله فعالیت‌های تبلیغاتی این حزب دانست. فعالیتی که بر اساس آن گردانندگان سومکا می‌خواستند حزب را گسترده‌تر از آنچه بود نشان دهند.[54]

 

تأمین هزینه‌های حزب سومکا

از جمله مسائل مربوط به تشکیل حزب و اداره آن، بحث تأمین هزینه‌ها است. این مسئله در دوران مورد مطالعه فعالیت حزب سومکا، بسیار بحث برانگیز بوده است. اهمیت این مسئله درباره حزب سومکا تا حدی است که گفته شده دکتر محمد مصدق دلیل برکنار نمودن سرتیپ عزیزالله کمال از ریاست شهربانی را عدم اطلاع وی از محل تأمین مخارج حزب سومکا و در نتیجه به واسطه جهل از جریان سیاسی کشور اعلام کرده بود. از طرف دیگر، بحث تأمین هزینه‌های سومکا از جمله مواردی بود که به وسیله آن، احزاب و جریان‌های مختلف هم‌زمان با آن حزب، قصد ضربه‌زدن به سومکا را داشتند. در همان زمان در مورد حمایت‌های انگلیس و آمریکا از حزب سومکا گمانه‌زنی‌هایی مطرح بود. برای نمونه دکتر مصدق زمانی گفته بود که سومکا از انگلیسی‌ها کمک مالی دریافت کرده است. یک سال پیش از آن در گزارش‌های شهربانی نیز آمده بود که سومکا به وسیله یکی از کارمندان شرکت ملی نفت ایران درصدد گرفتن کمک مالی از انگلیسی‌ها برآمده است. گزارشی دیگر از ارتباط سومکا با یک سازمان فاشیستی در عراق که توسط انگلیسی‌ها حمایت می‌شد سخن می‌گفت. گروهی دیگر به تأمین هزینه‌های سومکا توسط دربار اشاره کرده‌اند. ارتشبد فردوست در خاطرات خود می‌نویسد: «یکی از احزابی که محمدرضا هزینه آن را تأمین می‌کرد، حزب سومکا بود که توسط داوود منشی‌زاده راه انداخته شد و در آن افرادی مثل داریوش همایون شرکت داشتند. اعضای این حزب با مخالفین محمدرضا مبارزه می‌کردند، حتی مبارزات خیابانی سخت. آن‌ها برای حمله به مخالفین چماق‌های مخصوص دسته‌کوتاه داشتند. به هزینه محمدرضا، آن‌ها خانه‌ای اجاره کرده بودند و وسایل خانه هم توسط دربار تأمین شد. در این خانه آن‌ها جلسات سخنرانی منظم داشتند و حملات خیابانی را طراحی می‌کردند. آن‌ها خود را به شدت شاه‌پرست می‌خواندند.»[55]

گروه دیگر، آمریکا را منبع تأمین هزینه‌های سومکا دانسته‌اند. نشریه «به سوی آینده» زمانی اعلام کرده بود که منشی‌زاده مبلغ 000 /60 دلار کمک مالی از آمریکا دریافت داشته است. در مورد دیگر، فرمانده گروه زنان سومکا را رابط حزب و سفارت آمریکا معرفی می‌کردند که توسط او آمریکایی‌ها به حزب کمک مالی می‌نمایند.[56]

 

عملکرد حزب سومکا

الف) مبارزه با حزب توده

مهم‌ترین و اساسی‌ترین کارویژه حزب سومکا، دشمنی و مبارزه با حزب توده ایران بود. زندنیا در خاطراتش می‌نویسد: «با صدای سوت و با شعار شاد ایران به توده‌ای‌ها حمله می‌کردیم. دکه روزنامه‌فروشی آن‌ها را در خیابان منوچهری می‌سوزاندیم و افرادشان را هرجا گیر می‌آوردیم، کتک می‌زدیم. البته آن‌ها هم برای مقابله با ما یک کامیون آجر در خیابان لاله‌زار ریخته بودند و قبلاً آمادگی داشتند. حتی یک آجر هم به زانوی بنده خورد. در هر حال، ما آن‌ها را تعقیب کرده و کتک مفصلی به آن‌ها می‌زدیم حتی چند نفر از افراد ما قصد داشتند گوش چند نفر توده‌ای را ببرند که من اجازه این کار را ندادم. همین موضوع خیلی ایجاد رعب و وحشت کرد.»[57]

نورالدین کیانوری از اعضای حزب توده می‌گوید: «حزب سومکا را فردی به نام منشی‌زاده که مدتی در آلمان بود و در آنجا فاشیست شده بود، به‌عنوان یک حزب کامل فاشیست درست کرد. افراد این حزب اونیفورم سیاه و چکمه می‌پوشیدند و ساطور در دست داشتند. اعضای این حزب صد نفر نمی‌شد و چند نفری هم در شهرستان‌ها داشتند.[58] تنها کار و وظیفه‌ این‌ها بر هم زدن میتینگ‌های حزب توده بود. با ساطور و چاقو و چوب و چماق حمله می‌کردند و بهم می‌زدند. [...] گرایش آن‌ها به فاشیسم بود و حتی به هم سلام هیتلری می‌دادند. اگر مطبوعاتی هم داشتند توسط آلمانی‌ها برای آن‌ها به فارسی منتشر می‌شد. آن‌ها یک کلوپ پرخرج هم داشتند. افراد را توقیف می‌کردند و در آن کلوپ زندانی و شکنجه می‌کردند.»[59]

با وجود اینکه اعضای سومکا از اوایل بهار سال 1331 شروع به خیابان‌گردی با لباس رسمی حزب کرده بودند، اما نخستین درگیری جدی سومکا در آغاز فصل تابستان روی داد. در سوم تیرماه 1331 در حدفاصل چهارراه کنت تا اول خیابان خانقاه، یک دسته از افراد حزبی، ناخواسته به درگیری با عده‌ای که سومکا آن‌ها را چاقوکش نامیده، پرداختند که در نتیجه آن منوچهر رفیع‌کیان از ناحیه کمر مورد اصابت ضربه چاقو واقع شد، اما با رسیدن کمک از حزب، تعقیب‌کنندگان متواری شدند. روز بعد با حضور شاپور زندنیا، گروهی مرکب از افراد گارد حمله و ایران فرزندان به خیابان منوچهری رفته و دو کتاب‌فروشی به قول سومکا، بلشویک را آتش زده و هواداران و طرفدارانشان را مضروب ساختند. در نتیجه این عملیات، از طرفی موجی از مخالفت با سومکا، در مطبوعات شروع شد و از طرف دیگر نام سومکا به‌طور گسترده مطرح گردید.[60]

از دیگر وقایع مهم، قیام 30 تیر سال 1331 و حوادث بعد از آن بود. پیش از طرح سخن به یادآوری این نکات اکتفا می‌شود که در تیرماه ۱۳۳۱، دکتر مصدق دوبار از سمت نخست‌وزیری کناره گرفت؛ نخست در 14 تیر که با توجه به حمایت گروه‌های بسیاری از مردم، مجلس و آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی در 19 تیر فرمان نخست‌وزیری مجدد وی صادر شد. با توجه به مخالفت شاه با تفویض پست وزارت جنگ به دکتر مصدق، مجدداً وی در 25 همان ماه از مقام نخست‌وزیری کناره گرفت. فردای آن روز اکثریت اعضای حاضر در مجلس به نخست‌وزیری احمد قوام رأی موافق دادند و در 27 همان ماه فرمان نخست‌وزیری او صادر شد. از 28 تیر اعتراض و مخالفت مردم با نخست‌وزیری قوام به صورت برگزاری تظاهرات نمود یافت که نقطه اوج آن در 30 تیرماه بود؛ روزی که نیروهای حکومت نظامی تظاهرات تهران و برخی شهرستان‌ها را به خون کشیدند. ولی در بعدازظهر همان روز قوام کنار گذاشته شد. سؤال اصلی اینجاست که حزب سومکا در این چند روز چه می‌کرد؟[61]

ابراهیم رنجبر (از اعضای گروه حمله سومکا) می‌نویسد: «روز دوشنبه سی تیر مصادف با انتشار روزنامه سومکا بود. ما می‌بایستی روزنامه را به خیابان برده بفروشیم. پیش از آنکه به خیابان بیاییم، یک سرهنگ شهربانی با منشی‌زاده ملاقات کرد و در موقع حرکت زندنیا مرا به کناری کشیده گفت امروز می‌خواهیم با توده‌ای‌ها و جبهه مؤتلفه آن مبارزه کنیم. از این لحاظ بایستی هرچه بیشتر شعاری بر علیه توده‌ای‌ها بدهی. دسته‌ها به خیابان شاه‌آباد آمد ولی در آنجا با دادن چند شعار با خشم مردم مواجه شدیم که نزدیک بود ما را خُرد کنند. ما هم باز به دستور زندنیا شعار خود را عوض نموده بر علیه قوام شعار دادیم ولی در همین ضمن صدای چند تیر از نزدیکی ما آمد [و] فرار را بر قرار ترجیح دادیم.»[62]

از جمله حوادث دیگر بعد از 30 تیر، می‌توان به درگیری‌های 21 مرداد 1331 که در جریان آن بین مأمورین پلیس و تظاهرکنندگان زد و خوردی روی داد و 26 مردادماه، که طی آن گروه‌های مختلف با همدیگر درگیر شدند، اشاره کرد. مهم‌ترین این وقایع آتش زدن «خانه صلح» یکی از مراکز وابسته به حزب توده ایران بود. که در ادامه به شرح ماجرای آن اشاره خواهد شد.

در 28 مرداد 1331 ضمن درگیری بین افراد وابسته به حزب و گروه‌های مختلف ساعات پایانی روز، خانه صلح حزب توده به آتش کشیده شد. روزنامه‌ کیهان در این باره نوشت: «ساعت هشت و نیم شب، ناگهان عده‌ای در مقابل خانه صلح واقع در خیابان فردوسی و مقابل بانک ملی اجتماع کردند و علیه ساکنین آن‌جا تظاهر نمودند و یک ربع بعد یک دسته بیست نفری در مقابل خانه صلح از اتومبیل پیاده شده و با چند پیت بنزین وارد کوچه سیرک گردیدند. چون در بسته بود چند نفر با طناب و قلاب از دیوار بالا رفته و در را برای رفقای خود باز کردند و هنوز چند دقیقه‌ای از ورود آن افراد نگذشته بود که آن‌جا آتش گرفت و بیش از نیم‌ساعت در آتش می‌سوخت و حتی حریق به چند خانه مجاور هم سرایت نمود ولی در جلوی خانه عده‌ای اجتماع کرده و نمی‌گذاشتند مأمورین آتش‌نشانی برای اطفاء حریق اقدام کنند.[63]

این مسئله باعث شد که رئیس شهربانی کل کشور افراد وابسته به خانه مزبور را عامل اصلی آتش‌سوزی معرفی نماید. وی در تأیید نظر خود این‌گونه استدلال کرده بود که این منطقی نیست که با وجود چند صد نفر که دائماً، در خانه صلح اجتماع می‌کنند، عده‌ای خارجی بروند و آن‌جا را با نفت و بنزین آتش بزنند و بعد بدون سر و صدا و برخورد خارج شده و هیچ کس مزاحم ایشان نگردد. اما برخلاف نظر رئیس شهربانی، حمله‌کنندگان و عاملان آتش‌سوزی از اعضای سومکا بودند.

پس از این واقعه در روز 3 شهریور ۱۳۳۱ تعدادی از نیروهای نظامی و انتظامی برای بازرسی و تفتیش به «خانه سیاه» حزب سومکا وارد شدند و بنا به اظهار ابراهیم رنجبر در اثر تعلل، اهمال و حتی چشم‌پوشی موفق به کشف اسلحه‌های موجود در حزب نشدند. در هنگام مراجعت چون می‌خواستند جیپ غنیمتی را با خود ببرند، منشی‌زاده به‌عنوان اعتراض با مأموران به شهربانی رفته و عملاً توقیف می‌شود.[64] پس از چند ماه دادگستری موافقت کرد تا اعضای حزب با سپردن بیست هزار ریال وجه‌الضمان آزاد شوند. به این ترتیب رجبی‌نیا و رفیع‌کیان در 16، معینی در 19 و همایون در 22 آذرماه از زندان آزاد شدند. اما بازپرس دادسرای نظامی با آزادی منشی‌زاده موافقت نکرد. اما سرانجام در 27 آذرماه دادستان نظامی موافقت کرد که منشی‌زاده با سپردن پانصد هزار ریال وثیقه آزاد شود. به این ترتیب منشی‌زاده دو روز پس از سپردن این مبلغ آزاد شد. پس از این جریان منشی‌زاده بار دیگر رهبری حزب را در دست گرفت و فعالیت‌های حزبی از سر گرفته شد. در این زمان سومکا با اجاره منزلی در خیابان مختاری، پایگاهی حزبی را در آنجا تأسیس کرد.[65]

ب) حزب سومکا و کودتای 28 مرداد

هر چند برخی از اقدامات دکتر محمد مصدق مانند قطع رابطه با انگلستان مورد ستایش حزب قرار می‌گرفت، اما آرام ‌آرام نشانه‌های تغییر لحن سومکا به نخست‌وزیر و دولتش، گاه در لفاف حمله به دموکراسی و مظاهرش و حتی گاه به طور مستقیم به چشم می‌خورد. تنها چند ماه پس از 30 تیر 1331، دیگر سخن از آن «مرد فداکار» نبود و از دولت دکتر مصدق با عنوان «دیکتاتوری تضرع و بدبختی، دیکتاتوری اشک و ناله» یاد می‌شد. در واقع روش دوگانه برخورد سومکا با دولت و شخص نخست‌وزیر، تابع نوع برخورد دولت با حزب و شرایط روز بود.

با افشای توطئه و کودتای نافرجام 25 مرداد 1332،[66] سومکا ضمن تمسخر کودتاچی‌ها، شاه و دولت را توأماً به سخره گرفت و نوشت: «چند افسر قد و نیم‌قد، دو سه تا کامیون از بقایای ارتش شاهنشاهی و یک اتومبیل زره‌پوش کهنه، تجهیزات کودتا بود... حقاً باید گفت این کودتا به نفع مصدق‌السلطنه شده نه به نفع آیزنهاور که حتی برای نقشه آن مستشار فرستاده بود، شوارتسکف نقشه آن را کشیده بود. اگر این نقشه و این کودتا کار آن مستشار است باید به قول آن اصفهانی ایمان آورد که گفته بود: خر من در پیدا کردن فاصله کوتاه‌تر، از مستشارها باهوش‌تر است. در تاریخ دنیا، هیچ کودتایی این اندازه وارونه نبوده، هیچ کودتاچی به اندازه این دارودسته پزوایی از آب درنیامده است و البته با چنین سردارانی باید به بغداد پناه برد. این کودتا روی سوم اسفند را سفید کرد... درست همه‌چیزهای دیگر که در این سرزمین، به‌خصوص در این دوره سه ساله واقع شده، مسخ شده بود. برای دستگاهی که انقلابش سی‌ام تیرماه و دفاع از وطنش سوم شهریورماه باشد، باید هم چنین کودتایی راه بیاندازند.»[67]

در روز 28 مرداد نیز نشر مقاله‌ای در نشریه سومکا سروصدای زیادی به پا کرد. هرچند سرمقاله هفته‌نامه سومکا در 28 مرداد با عنوان «دیگران راه را برای ما هموار می‌کنند»[68] صراحتاً شاه را مورد حمله قرار داد، ولی سومکا بر آن بود تا از این موقعیت به نفع خود بهره‌برداری کند؛ بنابراین حتی این مقاله ضدسلطنت را نمی‌توان در راستای حمایت سومکا از مصدق ارزیابی کرد. از طرف دیگر، گزارش‌های حاکی از درگیری‌های اعضای سومکا با طرفداران حزب توده در شهرهای رودسر، اهواز، کرمان، بهشهر و خورموج در 28 مرداد هم نشانگر وفاداری سومکا به سلطنت نمی‌تواند باشد. در حقیقت به نظر می‌رسد منشی‌زاده در این روز منتظر نتیجه حوادث ماند تا آن که بخواهد نقش فعالی در کودتا بازی کند. بعد از 28 مرداد، هرچه زمان می‌گذشت سومکا سعی می‌کرد خود را بیش از پیش در کودتا سهیم نشان دهد. دو واقعه در اینجا به یاری سومکا شتافت؛ نخست ملاقات‌های پنهانی‌ای که منشی‌زاده ماه‌ها قبل با سرلشکر فضل‌الله زاهدی (نخست‌وزیر کودتا) کرده بود و دوم عکسی که در بعدازظهر 28 مرداد در دروازه دولت از منشی‌زاده انداخته شده بود. عکسی که وی را در حال سخنرانی نشان می‌داد. در ملاقات منشی‌زاده با باتمانقلیچ و زاهدی، کمی بعد از کودتا، سومکا برای خود جایی در بین غلبه‌کنندگان 28 مرداد باز کرد. پس از آن منشی‌زاده در نامه‌ای از مجروح ‌شدن 13 نفر و مقتول‌شدن 2 نفر از هم‌پیمانانش در جریان وقایع 28 مردادماه خبر داد. با این وجود تا چند هفته پس از کودتا، هنوز سومکا نتوانسته بود به درستی شرایط را درک کند، انگار منتظر رویدادهای تازه‌ای بود. به همین دلیل نسبت به موقعیت تازه، نظرهای دوپهلویی ابراز می‌کرد. از طرفی دولت را «حکومت قانونی» و تحولات روی داده در 28 مرداد را «قیام» می‌خواند و در مراسم یادبود کشتگان آن روز شرکت می‌جست و از طرف دیگر وقایع 28 مرداد را خالی از مداخلات و نظریات خارجیان نمی‌دانست و تلویحاً و بدون ذکر نام، شاه را مذمت می‌کرد و کماکان به ادعاهای خود درباره رهبری صحیح و آهنین ملت ادامه می‌داد. این دوگانگی شاید بر اثر کشمکشی درون حزبی بود که می‌خواست بین نزدیک‌شدن به شاه و ائتلاف با جبهه ملی یکی را برگزیند. کشمکشی که در یک طرف آن داریوش همایون (طرفدار همراهی با شاه) و در طرف دیگر امیرشاپور زندنیا (طرفدار ائتلاف با جبهه ملی) قرار داشتند. تبعیت منشی‌زاده از نظریه‌های داریوش همایون به تدریج گسستن زندنیا و همفکرانش را در پی داشت.[69]

پس از کودتا دکتر منشی‌زاده رهبر حزب سومکا در میدان مخبرالدوله در صحنه حاضر شده و به نفع شاه و کودتاگران سخنرانی نمود. سخنرانی دکتر منشی‌زاده و مواضع جدید حزب سومکا که در تناقض کامل با قبل از کودتا بود، اعضاء حزب را متحیر ساخت. دکتر منشی‌زاده طی صحبتی با اعضای حزب، داریوش همایون را مسئول این تناقضات معرفی کرد و چنین ادعا نمود که فحش‌دادن به شاه توافقی بود که بین همایون و دکتر حسین فاطمی انجام شده بود.[70] دکتر منشی‌زاده جهت مصون ماندن داریوش همایون مدتی وی را به‌عنوان سرکشی به خوزستان فرستاد.[71] پس از مدتی داریوش همایون و منشی‌زاده ۲۰ روز در بازداشتگاه شهربانی به اتهام طرفداری از مصدق زندانی بودند که با پادرمیانی سرهنگ اخوی آزاد شدند. این بازداشت در واقع در راستای مخفی نگه داشتن مأموریت داریوش همایون و حزب سومکا بود.[72]

ج) حزب سومکا و کودتای شهید سرلشکر سید محمدولی قرنی

واقعه مهمی که در اواخر سال 1336 پیش آمد، دستگیری سرلشکر سید محمدولی قرنی به اتهام تهیه مقدمات کودتایی بر ضد شاه بود. ماجرا از این قرار بود که در اوایل اسفند 1336 اقدامات دولتی برای خنثی‌سازی کودتای در شرف وقوع شدت گرفت و در ادامه تنی چند از رجال سیاسی و نظامی دستگیر شدند. در بعدازظهر پنجشنبه 8 اسفند، ناصر ذوالفقاری سخنگوی دولت منوچهر اقبال و دوست صمیمی تیمور بختیار به دنبال شایعات مختلف طراحی کودتای نظامی در تهران، در یک اعلامیه چند سطری بدون اینکه از کسی نام ببرد، اعلام کرد پنج نفر که با توسل به کمک خارجیان خواسته‌اند دولت جدیدی روی کار بیاورند، دستگیر شده‌اند. در 10 اسفند با اشاره به نام متهمین گفته شد قرنی به اتهام مداخله در امور کشور که مربوط به او نبوده، دستگیر شده است. بعد از صدور اعلامیه، کم‌کم نام طراحان و سایر متهمان شرکت در نقشه کودتا فاش شد و دادستان ارتش با اطلاعیه‌ای از قرنی و همراهان او اسم برد.[73] اندکی پس از دستگیری وی، حدود پانزده نفر از هم‌دستانش نیز بازداشت شدند. به درستی مشخص نیست که آیا منشی‌زاده از جریان اقدامات سرلشکر قرنی با اطلاع بوده یا خیر. گزارش‌های مبنی بر اقدامات منشی‌زاده جهت احیای فعالیت‌های گذشته سومکا و افزایش تردد اعضای سابق در محل حزب، کمتر از دو ماه پیش از دستگیری سرلشکر قرنی، شاید نشان‌دهنده اطلاع منشی‌زاده از تحولاتی قریب‌الوقوع باشد. به هر روی، منشی‌زاده جزو دستگیرشدگان نبود، همچنین در منابع به ارتباط منشی‌زاده با این جریان اشاره‌ای نشده است. چند ماه بعد منشی‌زاده به بهانه معالجه از کشور خارج شد و در این راه تقاضای کمک مالی از دربار کرد و به دستور شاه، بنیاد پهلوی، ساواک، دانشگاه و وزارت فرهنگ پرداخت مبلغ هفت هزار دلار به نام‌برده را به عهده گرفتند. همین کمک‌‌های بزرگ مالی که در آن زمان مبلغ بسیار قابل‌توجهی بود، خود گواهی است بر وابستگی و سرسپردگی حزب سومکا به دربار و دولت آمریکا که همواره در یک جبهه واحد قرار داشتند. منشی‌زاده در فاصله سال‌های 1958 ـ 1961 میلادی (حدود 1337 تا 1340 شمسی) در آمریکا اقامت کرد و در بخش شرق کتابخانه کنگره به فعالیت پرداخت. در سال 1340 (1961م) بنا به دعوت حسن ارسنجانی برای تصدی شهرداری تهران به ایران بازگشت اما چنین نشد. از این رو، به نگارش کتاب و مقاله پرداخت. اما اتفاق مهمی که دوباره نام منشی‌زاده و سومکا در آن به چشم می‌خورد، تلاش دیگر سرلشکر قرنی برای سرنگونی شاه است.

سرلشکر قرنی کمی پیش از شهادت (1358) اعلام کرده بود که برای براندازی شاه، دوبار اقدام کرده که در هر دوبار طرح وی ناموفق مانده بود. وی درخصوص اقدام دوم گفته است: «دفعه دوم من به دستور مرجع عالی‌قدر شیعه آیت‌الله سید محمدهادی میلانی تلاش‌های ضددرباری خودم را توسعه دادم. بعد از خروج از زندان [کودتای اول]، مجدداً فعالیت‌های پنهانی و زیرزمینی خود را ادامه دادم اما این مرتبه با توجه به اعتقادات دینی و مذهبی خود، با مراجع بزرگ تقلید و آیات عظام تماس گرفتم تا با کمک آن‌ها رژیم را سرنگون سازیم. وقتی آیت‌الله العظمی [سید محمدهادی] میلانی از مقصود و منظور من آگاه شد، چند بار تأکید کرد که حتماً این کار را بکنید. باید شاه را برکنار کرد. امت مسلمان، شاه را قبول ندارد. این امت شما را یاری خواهد کرد. در نتیجه آیت‌الله میلانی نه فقط از لحاظ معنوی که از لحاظ مالی هم ما را یاری داد. [...] این بار هم متأسفانه لو رفتیم.»[74] طرح کودتای دوم توسط فردی که به‌طور اتفاقی وارد دارودسته منشی‌زاده شده بود لو رفت. طرح مسئله کودتا در بین افراد مختلف موجب شد که نقشه کودتا به مرحله اجرا نرسد و به زودی فاش شده و سرانجام با شکست همراه شود. در این میان بی‌تجربگی دوستان منشی‌زاده نقش اصلی را برعهده داشت. از سوی دیگر، طرح این مسئله نزد منشی‌زاده[75] و مشارکت وی در عملیات کودتا نشان‌دهنده تمایل منشی‌زاده به سرنگونی شاه و فرصت‌طلبی برای تصاحب قدرت بود.

 

جمع‌بندی

حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران (سومکا) از تشکلات سیاسی تندرو و رادیکال دهه 1330 به شمار می‌رود که بر پایه تفکرات ملی‌گرایانه و فاشیستی و همچنین به تقلید از حزب نازی آلمان شکل گرفت. دکتر داوود منشی‌زاده اگرچه از اعضای مؤسس حزب نبود، اما به زودی به آن پیوست و توانست به جایگاه رهبری آن دست یابد. تنها فعالیت قابل توجه این حزب فاشیستی با اعضای معدودش، مبارزه با طرفداران حزب توده به شیوه بزن بهادری و چاقوکشی بوده است. سومکا همواره تلاش داشته تا با موج‌سواری بر روی حوادث سیاسی و اجتماعی کشور، بتواند در قدرت سهیم شود و حتی سودای حکومت بر کشور را در سر بپروراند. از این رو، مشاهده می‌شود که در بزنگاه‌های تاریخی، سومکا همواره مواضع ضد و نقیض داشته و هیچ‌گاه ثابت و استوار در نقطه‌ای مشخص قرار نگرفته است؛ عملکرد حزب سومکا در قیام 30 تیر 1331 و کودتای 28 مرداد 1332 گواهی بر این مدعاست. لذا سومکا را نمی‌توان حزب طرفدار و فدایی شاه و سلطنت معرفی کرد؛ چرا که منشی‌زاده به وسیله سومکا تنها خواستار به قدرت رسیدن خود بود و برای این مقصود از هیچ تلاشی فروگذاری نمی‌کرد. بدیهی است که چنین حزبی هم از نظر ایدئولوژی و هم از نظر مواضع، عملکرد و نوع فعالیت‌هایش نمی‌توانست مورد توجه عموم مردم و همچنین حکومت وقت قرار گیرد، از این رو تنها در دو سال اول فعالیتش در عرصه سیاسی ایران حضور محسوس داشت. بعد از آن تا 1336 و کودتای شهید قرنی هیچ کنش سیاسی قابل ذکری از سومکا وجود ندارد. با خروج منشی‌زاده از کشور در سال 1337 نیز حزب سومکا به ایستگاه پایانی خود رسید و برای همیشه از صحنه سیاست ایران رخت بربست.

 

پی‌نوشت‌ها: 


[1] عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران، 1378، نشر نی، چاپ پنجم، ص 344 ـ 348.

[2] جهت اطلاع از حزب پان‌ایرانیست، رجوع شود به: حزب پان‌ایرانیست از آغاز تا دهه 1390، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[3] داریوش همایون در سال 1307 شمسی در تهران زاده شد. بعد از سقوط رضاشاه و با آغاز فعالیت‌های احزاب و گروه‌های سیاسی، داریوش همایون نیز به گروه‌هایی پیوست که دارای احساسات تند ناسیونالیستی بودند. از این رو، ابتدا در سال 1325 به گروه انجمن که توسط فردی به نام علیرضا رئیسی اداره می‌شد، پیوست. اواخر دهه بیست وارد تشکیلات مکتب پان ایرانیسم شد و در سال 1331 به حزب سومکا پیوست. از سال 1334 فعالیت مطبوعاتی خود را با روزنامه اطلاعات آغاز کرد و چند سال بعد (1346) روزنامه آیندگان را تأسیس نمود. همایون در دوره نخست‌وزیری جمشید آموزگار (1356) به وزارت اطلاعات و جهانگردی منصوب شد. پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران، همایون توسط دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری به همراه سایر منفورین چون امیرعباس هویدا (نخست‌وزیر سابق)، منوچهر آزمون (وزیر مشاور سابق در امور اجرایی)، عبدالعظیم ولیان (استاندار اسبق خراسان) و... دستگیر و بازداشت شد. این دستگیری‌ها به منظور فدا کردن چهره‌های شاخص رژیم جهت فریب مردم و فروکش کردن آتش انقلاب بود. بعد از سقوط رژیم، همایون توانست از زندان فرار کند و به خارج از کشور بگریزد. برای مطالعه بیشتر زندگینامه داریوش همایون رجوع کنید به: مروری بر زندگی داریوش همایون مدیر روزنامه آیندگان و وزیر اطلاعات و جهانگردی به روایت اسناد ساواک؛ و رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، داریوش همایون، تهران، 1378، چاپ اول، سایت و انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[4] همایون، داریوش، آیندگان و روندگان، مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر، به کوشش حسین دهباشی، تهران، 1394، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، چاپ دوم، ص 31 و 32.

[5] منشی‌زاده، داوود، این نهضت خدایی با قدرت روزافزونی در تزاید و تموج است، نشریه سومکا، سال اول، شماره 25، 27 دی 1331، ص 1.

[6] عزیزی، غلامرضا، حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران (سومکا)، تهران، 1383، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 55.

[7] همایون، پیشین، ص 35.

[8] روزنامه کیهان، 25 فروردین 1331؛ به نقل از عزیزی، پیشین، ص 60.

[9] تصفیه در حزب سومکا، مرد آهنین، سال دوم، شماره 35، 1 اردیبهشت 1331، ص 3؛ به نقل از عزیزی، پیشین، ص 61.

[10] امیرشاپور زندنیا فرزند جلال زندنیا، در سال 1306 متولد شد. در سال 1330 از دانشکده‌ حقوق فارغ‌التحصیل شد. هنگامى که در دانشکده‌ حقوق اشتغال به تحصیل داشت، دلبستگى خاصى به مسائل سیاسى پیدا کرد و به اتفاق محسن پزشکپور، داریوش فروهر و داریوش همایون، دستجات سیاسى تشکیل دادند. او ابتدا عضو حزب پان‌ایرانیست بود و سپس از آن جدا شد و به حزب سیاسى سومکا پیوست. وى در سال 1341 که نماینده‌ اوپک در خارج از کشور بود، با سپهبد تیمور بختیار طرح دوستى ریخت. در آن هنگام تیمور بختیار براى سرنگونى سلطنت محمدرضا پهلوى در تلاش و فعالیت بود. زندنیا هم در کنار او در این فعالیت مشارکت کامل داشت. قریب شش ماه در زندان اوین بازداشت بود و در آن مدت اطلاعات لازم را در اختیار گذاشت و پس از آن از زندان آزاد شد و مورد عفو قرار گرفت و به شغل خود بازگشت. در سال 1353 که سیستم تک حزبى در ایران استقرار یافت، زندنیا از پیشگامان حزب رستاخیز بود و روزنامه‌ ارگان حزب را اداره مى‌کرد و سرمقاله‌هاى روزنامه را مى‌نوشت. زندنیا پس از سقوط رژیم پهلوى و استقرار جمهورى اسلامى، چندى روزنامه‌ «رویداد» را انتشار داد و قریب یک سال این روزنامه انتشار ‌یافت. زندنیا سرانجام در سال 1377 درگذشت. برای مطالعه زندگی و خاطرات امیرشاپور زندنیا رجوع کنید به: بیات، کاوه، ایران فرزند؛ خاطرات امیرشاپور زندنیا، تهران، 1395، نشر نامک، چاپ اول.

[11] ضیاء مدرس در سال 1305 در شهر تبریز متولد شد. تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه داد و دکترایش را در پاریس به اتمام رساند. او مدتی در حزب سومکا بود و از دیگر فعالیت‌های حزبی‌اش می‌توان به عضویت و فعالیت در حزب پان‌ایرانیست و سپس حزب رستاخیز اشاره کرد. پس از انقلاب در کودتای نافرجام نوژه (1359) مشارکت داشت و سپس دستگیر و در سال 1360 اعدام شد.

[12] گروه ایران فرزندان از تشکیلات حزب سومکا بود و اعضای آن را عمدتاً کودکان، نوجوانان، جوانان و به‌طورکلی افراد کم سن و سال حزب تشکیل می‌دادند.

[13] همایون، پیشین، ص 37.

[14] خاندان منشی‌زاده در زمان صفویه از شیراز به ایروان مهاجرت کرده و در آنجا سکنی گزیده بودند. پدربزرگ دکتر منشی‌زاده، کریم بیک معروف به کریم‌خان ایروانی و میرزا کریم‌خان بود که در ایروان متولد شد و در دستگاه حکومتی ایروان مدتی به شغل مترجمی و زمانی با درجه سرهنگی در نظمیه و در پایان سمت ایل بیگی عشایری در آن دیار، مشغول به کار بوده است. در اوایل سال 1307 قمری (1268 شمسی)، هنگام بازگشت ناصرالدین‌شاه از سفر سوم فرنگ، میرزا کریم‌خان در عریضه‌ای که توسط تیمورپاشاخان امیرتومان (پدر اقبال‌السلطنه) به ناصرالدین‌شاه نوشت، تقاضای بازگشت به ایران و ارجاع شغلی در دستگاه حکومت کرده بود که با درخواست وی موافقت گردید. میرزا ابراهیم منشی‌زاده فرزند کریم‌خان در ایروان به دنیا آمد و تا زمان مهاجرت پدرش به ایران در ایروان به تحصیل مشغول بود و پس از آمدن به تهران در مدرسه دارالفنون به تحصیلات خود ادامه داد. در 15 رمضان 1323 قمری (22 آبان 1284 شمسی) وی که درجه نایب سرهنگی داشت از طرف ولادیمیر لیاخوف رئیس جدید قزاقخانه، مأمور شد به تبریز برود و ریاست قزاق‌های مقیم تبریز را برعهده بگیرد. وی به تبریز رفت و پس از دو ماه همراه ولیعهد (محمدعلی‌ میرزا) به تهران بازگشت. سخت‌گیری‌های لیاخوف نسبت به میرزا ابراهیم‌خان منشی‌زاده سبب شد که او در 6 صفر 1325 قمری (29 اسفند 1285 شمسی) از خدمت قزاقخانه و درجه سرهنگی استعفا داده و پس از آن به خدمت مشروطه درآید. بعد از جنگ بادامک و فتح تهران در 27 جمادی‌الثانی 1327 قمری (25 تیر 1288 شمسی) مجدداً به کارهای دولتی پرداخت. وی از مؤسسان کمیته مجازات بود و به همین دلیل دستگیر و همراه سرتیپ‌ اسدالله‌خان ابوالفتح‌زاده به کلات نادری تبعید شد و در تاریخ 27 ذی‌القعده 1336 قمری (11 شهریور 1297 شمسی) در بین راه سمنان و دامغان، نزدیک آبادی آهوان، توسط مغیث‌الدوله صاحب‌منصب ژاندارمری و به دستور وثوق‌الدوله و نصرت‌الدوله فیروز به قتل رسیدند و وانمود گردید که هر دو اقدام به فرار کرده و از این رو هدف گلوله قرار گرفته‌اند. ر.ک: عزیزی، پیشین، ص 37 و 38. همچنین بنگرید به: معتضد، خسرو، جنگ نفت روی شن‌های داغ، تهران، 1378، انتشارات علمی، چاپ اول، ص 2.

[15] معتضد، خسرو، سراب جانشین پسر، تهران، 1374، نشر البرز، چاپ اول، ج 2، ص 559.

[16] عزیزی، پیشین، ص 39 ـ 42.

[17] معتضد، جنگ نفت روی شن‌های داغ، پیشین.

[18] عزیزی، پیشین، ص 45.

[19] معتضد، جنگ نفت روی شن‌های داغ، پیشین، ص 3.

[20] اقتداری، احمد، کاروان عمر، تهران، 1372، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ص 222.

[21] نوائیان رودسری، جواد، ماجرای تنها ایرانی عضو حزب نازی، روزنامه خراسان، شماره 20366، چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399، ص 7.

[22] میهن‌خواهی یا وطن‌دوستی فلسفه سیاسی ویژه‌ای نیست، بلکه غریزه‌ای است که از حس اولیه تعلق داشتن به مکان و هویت ویژه آن و حس دفاع از منافع اولیه فردی در آن مکان ویژه ناشی می‌شود. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: مجتهدزاده، پیروز، جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی، تهران، 1391، انتشارات سمت، چاپ پنجم، ص 76.

[23] همان، ص 77.

[24] آشوری، داریوش، فرهنگ سیاسی، تهران، 1358، انتشارات مروارید، چاپ دوازدهم، ص 166.

[25] پازارگاد، بهاءالدین، مکتب‌های سیاسی، تهران، بی‌تا، انتشارات اقبال، ص 123.

[26] ناسیونالیسم باستان‌گرا، دستاوردهای فرهنگی ایران قبل از اسلام را مورد تمجید قرار می‌داد و در طلب یک ایرانیت ناب از نوع ساسانی آن بود و از سوی دیگر به ماندگاری قوم ایران و فرهنگ آن در دوران اسلامی به دلیل غنای این فرهنگ تکیه داشت. این ناسیونالیسم به شکل گزاف‌گرایانه خود، بر گمانی از ایرانی‌بودنی ناب تکیه داشت که ناگزیر با اسلام به عنوان دینی بیگانه با ایرانیت ناب سر ستیز داشت و یا می‌خواست آن را نادیده انگارد یا اگر بشود یک دین ایرانی بیافریند یا دین گذشته ایرانی را دوباره زنده کند. دستگاه تبلیغاتی رضاشاه به ترویج و تبلیغ این ایده می‌پرداخت که ایران قبل از ورود مسلمانان از عظمت و شکوه بسیار فراوانی برخوردار بوده است و یادآور می‌شد که چنین عظمتی توسط پادشاهان ایرانی به وجود آمده بود. ر.ک: قمری، داریوش، تحول ناسیونالیسم در ایران (32ـ1320)، تهران، 1380، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 79 و 80.

[27] ر.ک: گذشته چراغ راه آینده است، پژوهش گروهی جامی، تهران، 1371، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، ص 79.

[28] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: ابنشتاین، ویلیام و فاگلمان، ادوین، مکاتب سیاسی معاصر، ترجمه حسینعلی نوذری، تهران، 1376، انتشارات نقش جهان، چاپ سوم، ص 155.

[29] ابراهیم‌پور، ماهرخ و آزموده، محسن، فاشیسم در ایران مرده متولد شد، روزنامه اعتماد، 30 مرداد 1395، لینک مطلب:

https://B2n.ir/ht4445

[30] ر.ک: عبدلی، کرامت و بیژنی، طاهره، تبیین مبانی فکری نازیسم و علل و عوامل مؤثر در هژمونی آن بعد از جنگ جهانی اول در آلمان، فصلنامه تاریخ (دانشگاه آزاد اسلامی واحد محلات)، 1390 / سال ششم، شماره 22، ص 140.

[31] عزیزی، پیشین، ص 116.

[32] فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، 1386، انتشارات اطلاعات، چاپ بیست‌ویکم، ج 1، ص 141.

[33] منظور از استیلیزه، ساده و مختصر کردن طرح است.

[34] بیات، پیشین، ص 73.

[35] همایون، پیشین، ص 35.

[36] در اینجا لازم است یادآوری شود که چنین حرکت‌ها و کنش‌های تند و تشنج‌آفرین که از سوی احزابی چون سومکا، عدالت (به رهبری علی دشتی)، پان‌ایرانیست، حزب زحمتکشان(مظفربقایی) و حزب توده صورت می‌گرفت، از مهم‌ترین علل شکست نهضت ملی و به وقوع پیوستن کودتای 28 مرداد سال 1332 بود.

[37] همان، ص 35.

[38] بیات، پیشین، ص 74.

[39] برای مطالعه شباهت‌های دیگر رجوع کنید به: عزیزی، پیشین، ص 122 ـ 131.

[40] برنامه حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران، تهران، شهریور 1330، ص 6.

[41] عالم، پیشین، ص 155.

[42] منشی‌زاده، داوود، پیکار با اهریمن، تهران، 1330، دفتر دوم سومکا، ص 33.

[43] همان، ص 6.

[44] هفته‌نامه سومکا، سال اول، شماره 19، 15 آبان 1331؛ به نقل از تبرائیان، صفاءالدین، وزیر خاکستری: بازشناسی نقش داریوش همایون در حاکمیت پهلوی دوم، تهران، 1383، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول، ص 162.

[45] عزیزی، پیشین، ص 135.

[46] برای مطالعه رجوع کنید به: منشی‌زاده، داوود، انتلکتول و دیگری به انضمام خط سومکا، تهران، 1334، انتشارات فرهنگ سومکا، سری دوم، دفتر دوم، ص 5.

[47] بختیاری، شهلا، حزب پان‌ایرانیست به روایت اسناد، تهران، 1385، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 55.

[48] نوروزی، پریسا، رابطه حزب پان‌ایرانیست با احزاب سومکا و توده تا کودتای 28 مرداد 1332، نشریه جندی شاپور، 1394 / سال اول، شماره 2، ص 166.

[49] بیات، پیشین، ص 81.

[50] تبرائیان، پیشین، ص 162.

[51] همان، ص 165.

[52] ر.ک: عزیزی، پیشین، ص 152 ـ 155.

[53] منشی‌زاده، پیکار با اهریمن، پیشین، ص 27 و 28.

[54] عزیزی، پیشین، ص 168.

[55] فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، 1386، انتشارات اطلاعات، چاپ بیست‌ویکم، ج 1، ص 140.

[56] عزیزی، پیشین، ص 171.

[57] بیات، پیشین، ص 93.

[58] آمار دقیقی از اعضای حزب سومکا در دست نیست اما با توجه به نوع و گستردگی فعالیت‌های حزب، می‌توان گفت که تعداد بسیار کمی عضو حزب بودند و از آن پیروی می‌کردند.

[59] کیانوری، نورالدین، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، 1371، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، ص 94.

[60] عزیزی، پیشین، ص 64.

[61] همان، ص 66.

[62] رنجبر، ابراهیم، واقعیت انکارنشدنی یا من عضو حزب سومکا بودم، بی‌جا، بی‌تا، چاپ ملی، ص 14.

[63] کیهان سال یازدهم، شماره 2785، 29 مرداد 1331، ص 1-2؛ به نقل از عزیزی، پیشین، ص 72.

[64] رنجبر، پیشین، ص 11.

[65] عزیزی، پیشین، ص 81.

[66] برای مطالعه در مورد دولت دکتر مصدق و نحوه سقوط آن رجوع کنید به: بررسی و تحلیل تشکیل و سقوط دولت دکتر محمد مصدق، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[67] کودتاچی‌ها، سومکا، سال دوم، شماره 5، 28 مرداد 1332، ص 1؛ به نقل از عزیزی، پیشین، ص 93.

[68] در سرمقاله یادشده شاه فردی که «سنگر مبارزه خود را رها کرده و به یک کشور بیگانه، به یک کشور نیمه‌مستقل و دست‌نشانده پناهنده شده»، فردی «که در تمام مدت سلطنت خود عدم آمادگی شخصی برای استقبال از مخاطرات، بی‌اثری و عدم استطاعت سیاسی خود را ثابت کرده» معرفی شده بود که «برای همیشه از این کشور رانده شده» است. رک: دیگران راه ما را هموار کنند، پایمردی، نشریه حزب سومکا، سال دوم، شماره 50، 28 مرداد 1332، ص 1؛ به نقل از عزیزی، پیشین، ص 94.

[69] تربتی سنجابی، محمود، کودتاسازان، تهران، 1376، نشر کاوش، چاپ اول، ص 154.

[71] همان.

[72] همان.

[73] جوان، مصطفی، تأملی بر حیات و اقدامات سرلشکر محمدولی قرنی با تکیه بر کودتای منتسب به او، فصلنامه مطالعات تاریخ انتظامی (پژوهشگاه علوم انتظامی و مطالعات اجتماعی)، 1399 / سال هفتم، شماره 26، صص 35 و 36.

[74] ر.ک: عزیزی، پیشین، ص 100.

[75] زمینه آشنایی سرلشکر قرنی با منشی‌زاده و زندنیا به سال‌ها قبل بازمی‌گشت. او با منشی‌زاده از زمان تحصیل در دبیرستان نطام آشنا بود.



گزارش شهربانی کل به اداره اطلاعات درباره تشکیل حزب سومکا و فعالیت‌های آن


نخستین جلسه سالیانه رهبران حزب سومکا (1)


نخستین جلسه سالیانه رهبران حزب سومکا (2)


برنامه حزب سومکا (1)


برنامه حزب سومکا (2)


اساسنامه حزب سومکا (1)


اساسنامه حزب سومکا (2)


اساسنامه حزب سومکا (3)


اطلاعیه آیین‌نامه‌های حزب سومکا (1)


اطلاعیه آیین‌نامه‌های حزب سومکا (2)


گزارش تصمیم تعدادی از اعضای حزب سومکا برای انشعاب (1)


گزارش تصمیم تعدادی از اعضای حزب سومکا برای انشعاب (2)


تشکیلات کلی حزب


تشکیل جلسات گروه فنی حزب


گزارش تعلیم مطالب کتاب‌های حزب نازی به اعضای سومکا


گزارش روزانه تشکیل جلسه هفتگی گروه ایران فرزندان


گزارش تشکیل کلاس‌های حزبی و ثبت‌نام دانش‌آموزان در حزب


گزارش فعالیت‌های روزانه و تشکیل کلاس آموزش سیاسی


گزارش مسافرت چند تن از اعضای حزب سومکا به اصفهان برای تأسیس پایگاه حزبی در آنجا


گزارش تعلیم تیراندازی به اعضای حزب سومکا


گزارش تعلیم عملیات نظامی به گروه ایران فرزندان


گزارش تهیه مواد منفجره و محترقه در حزب سومکا


گزارشی از جمع‌آوری پول به منظور انتشار ارگان حزبی و مجهزکردن افراد گروه حمله به سلاح سرد


گزارش از تلاش منشی‌زاده برای تهیه لباس متحدالشکل برای اعضا جهت انجام رژه و تظاهرات در خیابان


گزارش احتمال حمله اعضای سومکا به روزنامه فروشی‌های وابسته به حزب توده


تقاضای دکتر منشی‌زاده از شهربانی جهت رسمی‌شدن فعالیت‌های سیاسی سومکا


گزارش تأثیر سومکا در دانشگاه و ارتش و نقش دولت آمریکا در تقویت این حزب


گزارشی مبنی بر ملاقات دکتر منشی‌زاده با کاردار سفارت انگلیس و تقاضای دریافت کمک مالی


اعلامیه حزب سومکا در اعتراض به بازداشت منشی‌زاده


گزارشی از وضعیت زندگی منشی‌زاده در سوئد


دکتر داوود منشی‌زاده رهبر حزب سومکا


دکتر داوود منشی‌زاده


امیرشاپور زندنیا از اعضای سومکا


داریوش همایون از اعضای سومکا


سربرگ حزب سومکا


نمونه پرسشنامه عضویت در حزب سومکا


کارت دعوت حزب سومکا


گروه حمله


نشان‌های حزب (1)


نشان‌های حزب (2)


برنامه حزب سومکا


معایب الفبا و خط فارسی فعلی از منظر سومکا


الفبای سومکا


ادب سوسیالیسم ملی از انتشارات حزب (1)


ادب سوسیالیسم ملی از انتشارات حزب (2)


کتاب انتلکتول و دیگری تألیف دکتر منشی‌زاده


پیکار با اهریمن از دکتر منشی‌زاده


کتاب دربدر در پی بهشت دکتر منشی‌زاده


دوراندیشی در تکنیک ترجمه دکتر منشی‌زاده


گیلگمش ترجمه دکتر منشی‌زاده


جهانداری پارس‌ها ترجمه دکتر منشی‌زاده


امضای دکتر منشی‌زاده


 

تعداد مشاهده: 268


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.