امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: کسی که به وسیله عبرت‌ها پند گیرد از بدی‌ها و زشتی‌ها و دنیا دوستی خودداری کند و باز ایستد. غررالحکم، جلد 5، صفحه 270، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

درد بزرگی که انسان‌ها در طول تاریخ دچار آن بوده‌‌اند، درد تحمیق از طرف قدرتمندان زور و زردار بوده است. مقام معظم رهبری در دیدار مردم نوشهر- 1372/2/18

 

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی در استان خوزستان به روایت اسناد ساواک- بخش دوم


تاریخ انتشار: 21 خرداد 1404

تقسیمات سیاسی استان خوزستان.

واکنش علمای خوزستان به تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی

قانون انجمن‌های ایالتی (حوزه استانداری) و ولایتی (حوزه فرمانداری) در ۱۳۲۵ق (مطابق ۱۲۸۶ش) به تصویب مجلس شورای ملی رسیده بود و هیچ‌گاه عملی نشد، لایحه بازنگری شده آن با نسخه‌برداری از قوانین بعضی کشورهای اروپایی در تاریخ 14 / 7 / 1341 به تصویب کابینه اسدالله علم رسید و در آن شرط مسلمان بودن، سوگند به قرآن مجید و مرد بودن انتخاب کنندگان و کاندیداها تغییر یافت و در ۱۶ مهر ماه ۱۳۴۱ در جراید عصر تهران با تیتر درشت خبر آن اعلام شد. به محض انتشار این خبر امام خمینی با علمای بزرگ تهران و قم به تبادل نظر پرداختند و به دنبال آن دست به اعتراضات همه‌جانبه زدند، به پیروی از امام خمینی و سایر مراجع، اقشار مختلف مردمی در شهرهای کشور نیز مخالفت خود را با لایحه مذکور نشان دادند. از اهواز آیت‌الله سیدعلی بهبهانی در اعلامیه‌ای با اشاره به این موضوع که «بی‌دینی» عامل اصلی از میان رفتن «استقلال کشورهای مسلمین» است، ضمن اخطار به رژیم پهلوی در مورد عواقب تصویب این لایحه، الغای آن را تذکر داد:

«اخیراً در جرائد که خبر تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی درج شده، اسلامیت و ذکوریت که دو شرط اساسی و قانونی بوده، در تصویب‌نامه‌ی مذکور حذف شده. این امر نگرانی عامه علاقمندان به دین مبین اسلام بالاخص علمای اعلام را که حامیان مذهب هستند فراهم آورده در این موقع که سیل بی‌دینی در خارج، استقلال کشورهای مسلمین را تهدید می‌کند، حمایت از مقررات اسلام و رضایت عامه شرط نخستین استقلال کشور است، علیهذا مستدعی است که امر به الغای تصویب‌نامه‌ی مذکور صادر فرمایند.

الاحقر علی الموسوی البهبهانی»[1]

جمعی از روحانیون آبادان[2] نیز در تلگرامی به آیت‌الله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی درباره تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی اظهار نگرانی کرده و خواستار انعکاس نگرانی خود به مسئولین امر شدند.[3]

 

واکنش علمای خوزستان به فاجعه فیضیه

عصر روز دوم فروردین ۱۳۴۲ مراسمی‌ که‌ جهت‌ بزرگداشت‌ شهادت‌ امام‌ جعفر صادق(ع) توسط‌ آیت‌‌الله‌ العظمی‌ سید محمدرضا گلپایگانی‌ در مدرسه‌ فیضیه‌ قم‌ برگزار شده‌ بود، با اخلال‌ و یورش‌ مأموران‌ شاه‌ به هم‌ خورد و در جریان‌ آن‌ بسیاری‌ از طلاب‌ مورد ضرب‌ و شتم‌ قرار گرفته‌، حجره‌های‌ آنان‌ تخریب‌ و ساحت‌ عموم‌ مراجع‌، علما و متدینین‌ مورد اهانت‌ قرار گرفت. انتشار این اخبار اعتراض علما را در سراسر کشور برانگیخت. به گزارش ساواک متعاقب این جنایات بزرگ «تعداد چندین تلگراف از طرف عده‌ای از روحانیون اهواز به نام‌های آیت‌اله‌ بهبهانی و آیت‌اله‌ [سید اسماعیل] مرعشی و [آیت‌الله سید محمد] سجادی به آقای خمینی در قم مخابره و ضمن اظهار همدردی با مردم قم و تبریز[4] آمادگی خود را اعلام داشته‌اند و در پاسخ تلگرافات مذکور آیت‌اله خمینی از آنان تشکر و اظهار داشته فعلاً در مقابل زور عملی نمی‌توان کرد.»[5]

 

مکاتبه امام خمینی با علمای خوزستان در ابتدای نهضت

یکی از اقدامات امام خمینی در همان آغاز نهضت، ارتباط با علمای شهرهای مختلف کشور بود، ساواک در گزارشی در خرداد 1342 ضمن اشاره به این موضوع نوشت: «آیت‌الله خمینی برای آن که مبارزه خود را حادتر نماید زن و بچه خود را به اتفاق پسرش مصطفی خمینی به نجف فرستاد و در شهرهای ایران با پیک‌هایی که می‌فرستد با علمای زیر تماس دارد...» در بین علمای نام برده شده توسط ساواک نام آیت‌الله سیدعلی بهبهانی و آیت‌الله عبدالرسول قائمی مشهود است.[6] حاج علی شمسی از بازاریان و انقلابیون خوزستان نیز می‌گوید: «ضمن مراجعاتی که به منزل امام داشتم در یکی از روزهای مربوط به حوادث خرداد 42، امام فرمودند: سلام من را به آقای بهبهانی برسانید. در آن روز من متوجه روابط خصوصی امام و آیت‌الله بهبهانی شدم و اتفاقاً وقتی به اهواز مراجعه نمودم و در ضمن حضور در بیت آیت‌الله بهبهانی، پیام و سلام امام را به ایشان رساندم، فرمودند ما با هم مکاتبه داریم.»[7]

سفر آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی به شوشتر در سال 1343[8] و نامه‌هایی که علمای شوشتر از طریق وی برای امام خمینی فرستاند همچنین شناختی که امام خمینی از جایگاه علمای شوشتر در میان مردم داشت باعث شد که ایشان در سال 1343 با ارسال پیامی ضمن تشکر از علمای شوشتر، از آن‌های بخواهد تا خطر اسرائیل را به مردم گوشزد کند:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم‌

خدمت ذی شرافت علمای اعلام و حجج اسلام شوشتر- دامت برکاتهم- و سایر اهالی محترم و طبقات معظم- دامت تاییداتهم‌

پس از اهدای تحیات و سلام مخصوص‌، مرقوم محترم حضرات آقایان که حاکی از عواطف کریمه نسبت به حقیر و قدردانی از جناب مستطاب ثقه‌الاسلام و المسلمین آقای خزعلی خطیب محترم- دامت افاضاته- بود موجب تشکر گردید. بحمدالله امسال اهالی محترم خوزستان- ایّدهم‌الله تعالی- از احساسات دینی و تعظیم شعائر مذهبی فروگذار ننموده و در آن مرکز حساس و محیط ارزنده به وظایف مذهبی خود قیام نمودند و به دستگاه جبار عملاً فهماندند که محیط کارگری در تعظیم شعائر دینی پیشقدم و در راه عظمت اسلام و استقلال مملکت اسلامی کوشا هستند و از اسرائیل و عمال منفور آن متنفر [ند] و در راه اهداف روحانیت که اهداف اسلام است از هیچ‌گونه فعالیتی دریغ ندارند. باید علمای اعلام و خطبای عظام، ملت را عموماً و طبقه کارگر را خصوصاً، از خطر اجانب عموماً و خطر اسرائیل و عمّال اسرائیل خصوصاً برحذر دارند و از آن‌هایی که دست اجانب و خصوص اسرائیل را برای قبضه ذخایر کشور باز گذاشته‌اند اظهار تنفر و برائت کنند. امروز روزی است که مسلمین باید اجتماعات مذهبی خود را هرقدر بیشتر و صفوف جماعات و سایر شعائر دینی را هرقدر فشرده‌تر کنند تا خائنین به اسلام و مملکت چشم‌ طمع را از آن‌ها ببُرند. باید علمای اعلام، رویّه کناره‌گیری و گوشه‌نشینی را رها فرمایند و خطبای عظام حقایق را روشن به ملت گوشزد نمایند و آن‌ها را به خطرات محتمله آگاه نمایند و ملت باید از علمای اعلام و مبلغین محترم پشتیبانی نمایند. رجای واثق دارم که پیروزی نهایی با طرفداران اسلام است و خداوند تعالی با ماست. از درگاه مقدسش عظمت اسلام و مسلمین را خواستار است.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

روح‌الله الموسوی الخمینی‌

ضمناً برای تفاهم بیشتر و اظهار وحدت کلمه، صلاح دیدیم که در تمام شهرستان‌ها هر هفته شب‌های یکشنبه جلسه‌ای از علمای اعلام برقرار باشد. از آقایان علما ...»[9]

اسناد دیگری نیز حاکی از مکاتبه امام خمینی با علمای خوزستان است. ساواک در گزارشی به تاریخ آبان 1343 نوشت: «آقای خمینی نامه‌ای به علماء شهرستان‌ها من‌جمله شیخ رسول قائمی در آبادان و آقا سید علی[10] در اهواز و شیخ محمد طاهر شبیره در خرمشهر فرستاده مبنی بر اینکه لایحه‌ای در مجلس به تصویب رسیده که به اتباع آمریکائی در ایران مصونیت داده شده من اعلامیه‌ای در این مورد منتشر خواهم کرد شما نیز در شهر‌ستان‌ها اقداماتم را تأیید نمایید.»[11]

 

واکنش اقشار مختلفی مردمی خوزستان به دستگیری امام خمینی

پس از اعتراض امام خمینی به اصلاحات آمریکایی شاه و حمله رژیم به فیضیه، صدای اعتراض مردم در شهرهای مختلف بلند شد. امام خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ (عصر عاشورا) در سخنانی رژیم پهلوی را به دستگاه بنی امیه تشبیه کرد و ضمن نصیحت به شاه، او را به عبرت گرفتن از سرانجام پدرش فرا خواند. سخنان تند امام خمینی موجب دستگیری و انتقال ایشان به تهران در شب پانزده خرداد شد. با انتشار خبر بازداشت، بازار تهران تعطیل شد و مردم در تهران، قم، اراک و برخی شهرهای دیگر به خیابان‌ها ریختند و قیام پانزده خرداد شکل گرفت.

پس از دستگیری امام خمینی، ارسال تلگراف‌های حمایت و تقاضای آزادی ایشان بلافاصله آغاز شد. رسیدن این خبر به خوزستان باعث شد تا علما اعتصاب نماز جماعت کنند. از ساعت 7 شب عده‌ای از وعاظ، روحانیون و بازاریان در منزل آیت‌الله سیدعلی بهبهانی تشکیل جلسه دادند و در نخستین قدم تصمیم گرفتند که از صبح 16 خرداد بازارهای شهر را تعطیل کنند. البته نیروهای ساواک در آن شب منزل آیت‌الله بهبهانی را تا تمام شدن جلسه یعنی ساعت 12 شب تحت کنترل کامل در آورده بودند.[12] 16 خرداد 1342 سیزده تن از علما و روحانیون اهواز[13] در تلگرافی به شاه، انزجار شدید جامعه روحانیت اهواز را نسبت به دستگیری امام اعلام کردند و خواستاری آزادی ایشان شدند:

«توقیف مرجع عالی قدر شیعه حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی و حضرت آیت‌الله [سیدحسن] قمی دامتت برکاتهما از طرف دولت موجب انزجار شدید جامعه روحانیت اهواز شده و چون این عمل اهانت به دین مقدس اسلام و مقام شامخ روحانیت تلقی و خاطر جمیع مسلمین به خصوص ملت ایران را مشوش نموده لذا انتظار تسریع در رفع نگرانی عمومی را داریم.»[14]

علاوه بر این به گزارش ساواک «از صبح روز گذشته (17 /3 /1342) عده‌ای از روحانیون اهواز تصمیم داشتند در مسجد جامع اجتماع کرده و از آقای حاج سید علی بهبهانی نیز که تقریباً سمت بزرگتری و رهبری این طبقه را در منطقه خوزستان دارد خواسته بودند که به مسجد آمده و ضمن رفتن به منبر درباره جریانات روز و همدردی با جامعه روحانیون و بازداشت آقای خمینی و سایر آقایان بازداشتی صحبت کند و به وسائلی نیز به مردم و بازاریان اطلاع داده بودند که برای شنیدن اظهارات آقای بهبهانی در مسجد حاضر شوند.»[15] هرچند ساواک مانع از برگزاری مراسم مذکور شد، ولی مردم «دسته دسته تا ساعت 10 شب در حدود منزل آقای بهبهانی اجتماع و از آن ساعت به بعد متفرق و روانه منازل خود شدند.»[16] ساواک دزفول نیز در تاریخ 18 خرداد 1342در گزارشی نوشت: «از روز 16 /3 /42 پیشنمازان برای اداء نماز جماعت حاضر نشده‌اند.»[17]

علمای شوشتر در تلگرافی به شاه، ضمن تأکید بر آزادی امام خمینی، احترام کامل: «آیات عظام به خصوص آیت‌الله الخمینی» را خواستار شدند تا «بدین وسیله تشویش و پریشانی خاطر عموم برطرف شود.»[18]

بازاریان اهواز نیز علی‌رغم خطراتی که ممکن بود برای آن‌ها داشته باشد تصمیم به ارسال تلگراف به شاه گرفتند و متن زیر با امضای تعدادی از آن‌ها به دربار پهلوی و در حمایت از امام و آزادی او ارسال شد: «چون ذات اقدس شهریاری، علاقه‌ خاص به مذهب جعفری و جامعه‌ روحانیت که آنان پیشوایان مذهب مزبور می‌باشند، داشته و دارند لذا توقیف بزرگ مرجع عالم تشیع آقای خمینی و سایر روحانیون، موجب نگرانی شیعیان و قلوب ما را جریحه‌دار نموده است. همه متمنی است به دولت، امر و مقرر فرمایید جهت آزادی مشارالیهم که بیش از پیش دعاگوی ذات شاهانه باشیم.»[19]

ساواک خوزستان ضمن گزارشی که به مدیریت کل اداره‌ سوم ساواک در تهران فرستاده، مدعی می‌شود تلگراف مذکور «به وسیله‌ی شخصی به نام حاج سید محمدعلی شوشتری، پیشه‌ور ساکن اهواز مخابره گردیده و افراد مندرج در این تلگراف اغلب همکاران و آشنایان وی می‌باشند و بیشتر آن‌ها مذهبی و از طبقه‌ی عوام هستند.» اما برخلاف ادعای ساواک؛ اسامی‌ مذکور طیفی از بازاریان و پیشه‌وران را در برمی‌گیرد. به عبارتی، کسانی که نام خود را در پای این تلگراف به ثبت رسانیده‌اند، از ابتدا تا انتهای خیابان امام (پهلوی سابق) بوده‌اند؛ ثانیاً امضا‌کنندگان تلگراف دارای قومیت‌های مختلف از قبیل اهوازی، شوشتری، دزفولی، بهبهانی، عرب، اصفهانی و غیره می‌باشند و حتی در میان آنها افرادی از اقلیت دینی صابئین دیده می‌شود، بنابر این گزارش مذکور که از سوی ساواک در این مورد تهیه شده، حداقل در بُعد مذکور کذب می‌باشد.[20]

یکی دیگر از اصنافی که در جریان مبارزات 15 خرداد، فعالیت آشکاری از خود نشان داد، صنف خباز و نانوایان شهر اهواز بود. شاید در تصور رژیم هم نمی‌گنجید که کارگران و نانوایان در اهواز به‌خاطر پیشامدی که برای امام‌خمینی به‌وجود آمده بود، متشکل و متحد شده و به دربار پهلوی تلگراف بفرستند و آزادی امام را تقاضا بنمایند، لذا دچار نوعی سردرگمی‌شده و با این تحلیل که فقط یک نفر در این کار دست داشته، جریان تلگراف را به مقامات مافوق خود گزارش نمودند. متن تلگراف بدین شرح است:

«پیشگاه مبارک اعلی‌حضرت شاهنشاه ایران ـ به‌طوری‌که خاطر مبارک استحضار دارد اقدام دولت نسبت به بازداشت حضرت آیت‌الله خمینی مدظله و سایر علمای اعلام، تأثر شدید و تأسف عمیق در کلیه‌ی طبقات ایجاد کرده است. استدعا دارد امر و مقرر فرمائید به خاطر احترام افکار عمومی ‌‌و رفع اضطراب و نگرانی، رفع توقیف از معظم‌له و دیگر رجال مذهبی به‌عمل آید.»[21]

یکی دیگر از اصنافی که در جریان قیام 15 خرداد 42 از خود واکنش نشان داد، صنف کتاب‌فروشان اهواز بود. متن تلگراف چنین است: «پیشگاه مبارک اعلی‌حضرت همایون شاهنشاهی تهران ـ نگرانی و اضطراب عمومی‌ ‌را که بر اثر بازداشت حضرت آیت‌الله خمینی در سراسر مملکت و بین کلیه‌ی طبقات ملت ایجاد شده بدین‌وسیله به شرف عرض می‌رساند. این عمل که نسبت به مقام شامخ مرجع روحانیت از طرف دولت ایجاد شده احساسات قاطبه‌ی مردم مسلمان و شاه‌دوست را به‌شدت جریحه‌دار نموده است. از ساحت مقدس ملوکانه استدعا دارد در مورد‌ آزادی حضرت آیت‌الله خمینی و سایر مقامات روحانی، اوامر مبارک به دولت صادر تا تأثر و نگرانی عمومی‌ ‌برطرف گردد.»[22]

نویسندگان و امضا‌کنندگان تلگراف در اقدامی ‌‌احتیاطی از ذکر نام کوچک خودداری کرده‌اند. به‌دلیل اینکه متن نامه نسبت به سایر نامه‌ها و تلگرافات این‌چنینی، قدری تندتر و محکمتر می‌باشد، عکس‌العمل شدیدتری از سوی ساواک را برانگیخت، به‌طوری‌که در سندی مربوط به این تلگراف تلویحاً اعلام شده است که شخص مسئول ارسال تلگراف را که آقای عبد‌الرضا پیر‌زاده است، شناسایی و کتاب‌فروشی او را تعطیل نموده است. متن نامه چنین است: «تلگراف شماره‌ی 668 ک 139 ـ 02 /04 /42 به وسیله‌ی شخصی به نام عبدالرضا پیر‌زاده، مدیر کتاب‌فروشی امیر کبیر، مخابره شده که در حال حاضر، کتاب‌فروشی وی تعطیل است و امضا‌کنندگان تلگراف نیز همطراز سایرین می‌باشند.»[23]

جوانان اهوازی نیز در تلگراف به شاه تقاضا کردند: «با رفع توقیف از آقایان عظام و جناب آقای آیت‌الله العظمی حضرت آقای خمینی مرجع عالیقدر شیعیان جهان، نگرانی قاطبه ملت ایران را برطرف» نماید.[24]

از اقدامات بسیار مهمی که در دوران بازداشت امام‌خمینی از سوی اصناف اهواز صورت گرفت، مکاتبه‌ای بود که به صورت تلگراف از سوی صنف پیراهن‌دوز اهواز با پادگان لشکر 2 زرهی تهران به عمل آمد. این امر به‌طور کلی عمل منحصر به‌فردی است، چرا که تقریباً همه‌ اصنافی که در این‌باره به میدان آمدند با ارسال تلگراف به شخص شاه استدعای آزادی امام را داشتند، در حالی‌که نامه و تلگراف صنف پیراهن‌دوز اهواز خطاب به شخص امام‌خمینی است: «حضرت آیت[الله] العظمی‌ آقای خمینی ارواحنا فداه: صنف پیراهن‌دوزان استفسار سلامتی آن حضرت و سایر علمای اعلام را نموده، عظمت اسلام و استقلال مملکت را از قادر متعال مسئلت دارد.»[25]

علاوه بر این جمع کثیری از از بانوان خوزستان[26] تلگرافی به دربار فرستادند و در آن پس از مقدمه‌ای کوتاه اما پرمعنی از سیاست‌های رژیم شاه در امور زنان انتقاد کرده و در ادامه خواسته اصلی خود مبنی بر آزادی امام خمینی را بیان کردند:

«پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی

 خاطر ملوکانه استحضار دارند که بر اثر بازداشت حضرت آیت‌الله العظمی مرجع عالیقدر عالم تشیع آقای خمینی قلوب مرد و زن مسلمان ایران جریحه‌دار گردیده و اضطراب عظیمی در تمام شئون ملی رخ داده که جز با آزادی معظمٌ‌له به هیچ نحو دیگری تسکین‌پذیر نیست. زنان مسلمان ایران افتخار دارند که در پرتو تعالیم مقدسه اسلامی از حقوق و مواهبی برخوردارند که زنان اروپائی هنوز به عشری از اعشار آن نائل نگردیده‌اند و بنا به حکم محکم قرآن مجید و تعلیمات پیشوایان جلیل‌القدر روحانی از هر عملی که خارج از حدود شرع مطهر اسلام و تقلید بیجا از جوامع اروپایی و غیرمسلمان باشد اظهار نفرت و انزجار می‌نمایند. هیاهوی چند زن بیکار و بی‌اطلاع از حقوق زن در اسلام، دلیل خواست اکثریت زنان مسلمان ایران نیست. استدعا دارد با صدور فرمان آزادی حضرت آیت‌الله و سایر رجال روحانی مقرر فرمایند مراتب معروضه به دولت ابلاغ شود.»[27]

خانم فاطمه حکیم یکی از نوجوانان امضاءکننده نامه فوق در خصوص چگونگی تهیه این نامه می‌گوید: «پس از بازداشت امام خمینی (ره) که موجب نگرانی همه نیروهای مذهبی گردید. عده‌ای از خواهران که در مناسبت‌های مختلف دور هم جمع می‌شدیم – به خصوص در مناسبت‌های مذهبی- تصمیم گرفتیم که اقدامی نماییم، لذا با تهیه یک برگه کاغذ امتحانی بزرگ، از پدرم مرحوم علی‌اکبر حکیم برای نوشتن متنی در این خصوص کمک گرفته و پس از تهیه آن، من و خواهرم آن را درب منزل افرادی که اسم‌شان در تلگراف آمده بود بردیم تا امضا کنند. همچنین هر کس در حد توان خود هزینه‌ای جهت ارسال این تلگراف کمک نمود و آن را به تلگراف‌خانه تحویل دادیم و نهایتاً ارسال گردید. وی در ادامه می‌گوید هیچ یک از تلگراف کنندگان که اکثراً شوشتری‌های مقیم اهواز بودند، امضای خود را پس نگرفتند. پس از آزادی آقای خمینی (ره) در اولین فرصت مناسب، به صورتی که نیروهای شهربانی مانع نشوند، جشنی در یکی از منازل همسایه متعلق به آقای کجباف که دارای حیاط بزرگی بود، برگزار گردید و اکثر خانم‌ها با لباس‌های دعوتی خود در این مراسم شرکت کردند.»[28]

 

مهاجرت علما به تهران

علی‌رغم حمایت علمای داخل و خارج کشور از امام خمینی و دیگر روحانیون محبوس، هنوز احتمال محاکمه و اعدام آن‌ها حداقل در روزهای اول دستگیری وجود داشت. امیر اسدالله علم نیز در هفدهم خرداد، در جمع خبرنگاران خارجی‌، مطالبی عنوان کرد که مایل نبود در داخل کشور منتشر شود. از جمله روزنامه «نیویورک هرالد تریبون‌» در شماره نهم ژوئن‌، تحت عنوان «امکان مجازات اعدام برای پانزده نفر از پیشوایان مذهبی در ایران‌» نوشت‌: «نخست‌وزیر علم گفت که پانزده نفر از بزرگ‌ترین پیشوایان مذهبی که در آشوب ضددولتی این هفته در شهرهای مختلف دست داشته‌اند، تسلیم محکمة نظامی خواهند شد و محکمه نظامی ممکن است معنی مجازات اعدام را داشته باشد. آقای اسدالله علم گفت که در نتیجه تیراندازی مأمورین حدود بیست نفر کشته شده‌اند. نخست‌وزیر اضافه کرد که بعضی از سران آشوبگران مخفی شده‌اند، ولی ما رؤسای آنها را دستگیر کرده‌ایم.»[29] حتی گفته می‌شد اسدالله علم به شاه توصیه کرده بود که جهت انتقام کشی سخت از روحانیون اجازه دهد آیت‌الله امام خمینی رهبر قیام 15 خرداد را نیز بلافاصله پس از دستگیری اعدام کند.[30] از این‌رو تعدادی از روحانیون بلندپایه شهرستان‌ها تصمیم گرفتند به تهران مهاجرت کرده، اقداماتی برای آزادی محبوسین انجام دهند. رژیم پهلوی برای جلوگیری از تحقق این برنامه کارشکنی‌هایی کرد؛ از جمله در 20 خرداد 1342 آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی را از میانه راه به مشهد بازگرداند. با وجود این بیش از 65 نفر از علما و روحانیون سراسر کشور که در میان آن‌ها تعدادی از مراجع تقلید همچون آیات سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی و سیدمحمدکاظم شریعتمداری حضور داشتند به تدریج از 30 خرداد 1342 به تهران مهاجرت کردند تا در مورد آزادی امام خمینی و دیگر روحانیون محبوس اقداماتی انجام دهند.[31]

از خوزستان آیات و حجج اسلام: سید على بهبهانى، سید محمدحسن جزایرى، سید مصطفى علم‌الهدى و سید مرتضى علم‌الهدى به علمای مهاجر پیوستند.[32] آیت‌الله‌ شیخ عبدالرسول قائمى به نمایندگى روحانیت و مردم آبادان[33] و آیت‌الله سیداسدالله نبوی از دزفول به جمع مذکور پیوست.[34] ساواک در گزارشی با اشاره به بدرقه مردم اهواز از علمای مذکور نوشت: «روحانیون و علمای شهرستان‌ها به منظور تجمع و تبادل افکار به تهران می‌آیند و گویا در شهر ری اقامت می‌نمایند از جمله آیت‌اله سید علی بهبهانی و علم‌الهدی که از روحانیون اهواز می‌باشند به تهران مسافرت کرده‌اند. در بدرقه‌ای که در ایستگاه راه‌آهن اهواز از نامبردگان به عمل آمده آقای [محمدجواد] شرافت که از فرهنگیان اهواز است به طرفداری از علماء سخنرانی کرده و آقای سرهنگ واقعی نیز وی را مورد عنایت قرار داده‌اند لیکن فردای آن روز آقای شرافت را جلب کرده‌اند و با وساطت عده‌ای از معاریف شهر آزاد گردیده است.»[35]

آیت‌الله بهبهانی در ایام تحصن خود در تهران اعلامیه شدیداللحنی علیه رژیم منتشر کرد که در آن خطاب به ملت مسلمان ایران، دستگاه رژیم شاه را دیکتاتور توصیف کرد و گفت: «برادران ایمانى... مى‌دانند که پس از بازداشت حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین آیت‌الله آقاى خمینى ـ دامت برکاته ـ و آیت‌الله قمى و آیت‌الله محلاتى و سایر علما و حجج اسلام و خطبا و وعاظ محترم، مردم غیور و شرافتمند تهران و سایر شهرستان‌ها در 12 محرم (15 خرداد) آن قیام تاریخى را نموده و در مقابل مظالم دژخیمان استبداد و اعتراض به بازداشت غیر قانونى آقایان با کمال آرامش در خیابان‌ها به راه افتاده و آزادى آیات عظام و وعاظ و سایر بازداشت شدگان را خواستار گردیدند.» هر چند «دولت به جاى این که به خواسته‌هاى قانونى مردم مسلمان توجه کند، عده‌اى را مأمور خرابکارى نمود تا بتوانند مجوزى براى اعلام حکومت نظامى و توقیف مردم مسلمان به دست آورد و مرتکب آن همه جنایات و کشتار بى‌رحمانه شود و هزاران خانواده را داغدار و تاریخ مملکت اسلامى ایران را ننگین سازد.» وی در ادامه اعلامیه خود دولت را غیرقانونی می‌داند و می‌گوید: «آیا در این مملکت مرجع صلاحیت‌دارى نیست که در این محیط خفقان‌آور به این تجاوزات و قانون شکنى‌هاى دستگاه دیکتاتورى خاتمه دهد و این نگرانى شدید را از ملّت مسلمان ایران مرتفع سازد؟! البته انتخاباتى که به وسیله این دولت غیر قانونى و در زیر سایه سرنیزه انجام پذیرفته، نتیجه آن معلوم است... بدون تردید این اعمال غیر انسانى و خلاف قانون، مورد تنفر و انزجار شدید ملت مسلمان و شریف ایران است. روحانیت همواره به وظایف شرعى خود عمل نموده و تا بر آورده شدن تمام خواسته‌هاى قانونى ملت ایران در مقابل دستگاه فاسد استعمارى و استبدادى از پاى نخواهند نشست.»[36]

در مدتی که آیت‌الله بهبهانی در تهران سکونت داشت، جلسات زیادی از طرف مراجع و علما در منزل وی برگزار می‌شد. آیت‌الله سید مرتضی پسندیده برادر امام خمینی در این مورد می‌گوید: «بنده کاملاً به خاطر دارم، ساواک به منزل محل سکونت ایشان مأمورینى فرستاد و ایشان را به خروج از تهران ملزم نمود که با مداخله بعضى از علما، مأمورین از منزل ایشان خارج شدند ولى بعد از چند روز، چون حضور حضرت آیت‌الله بهبهانى در تهران براى دستگاه گران و خطرناک بود، دستگاه مى‌خواست ایشان را به ترک تهران وادار نماید، ولى باز هم اقدامات ایشان و سایر مراجع و روحانیون و تایید عمومى مردم مانع از آن کار شد، بلکه منجر به آزادى حضرت امام گردید. به محض آزادى حضرت امام، آیت‌الله بهبهانى به ملاقات ایشان رفتند که بسیار مورد احترام ایشان نیز قرار گرفتند.»[37]

 

اعتراض به انتخابات فرمایشی شاه

آخرین مأموریت دولت اسد‌الله علم ترتیب دادن انتخابات مجلس بود، که می‌بایست نمادی از انقلاب شاه و ملت باشد. نخست‌وزیر احساس کرد که با سرکوب قیام مردمی ۱۵ خرداد و رعب و وحشتی که ایجاد کرده، شرایط لازم برای برگزاری انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی فراهم شده است. با آن که وی مدت کوتاهی پس از به دست گرفتن دولت اعلام کرده بود که به زودی انتخابات دور جدید مجلس را انجام خواهد داد، اما این وعده نخست‌وزیر تا ماه‌ها بعد جامه عمل نپوشید. زمانی که بحران سیاسی، اجتماعی کشور به مدد قوه قهریه فرو نشانده شد، برگزاری انتخابات دوره بیست و یکم در دستور کار دولت قرار گرفت، زیرا دولت و رژیم جهت تایید طرح‌های اصلاحی خود به رأی نمایندگان مجلس نیاز مبرم داشت تا با استناد به آن به اقدامات خود جنبه قانونی ببخشد. در این زمان برخی از مراجع و روحانیون و طبقات دیگر مردم در اعتراض و در مخالفت با انتخابات، اعلامیه دادند و تظاهرات به راه انداختند. آیت‌الله بهبهانی نیز به اتفاق 10 نفر از علمای خوزستان اعلامیه‌ای صادر کردند و آن را انتصابات هیات حاکمه، انتخابات ننگین و غیرقانونی اعلام کردند و گفتند: «... در تمام ادوار مشروطیت چنین انتخابات ننگینی سابقه نداشته و اکثر مردم خوزستان با این که تحت فشار مأمورین سازمان امنیت و شهربانی قرار گرفته معذلک به واسطه تحریم آقایان مراجع تقلید در انتخابات شرکت نکرده و کسانی که به نام نماینده از طرف دولت معرفی شده‌اند نمایندگان واقعی مردم نبوده و مردم این استان مثل سایر مردم کشور این مجلس را به رسمیت نمی‌شناسند و مصوبات آن نیز قانونیت ندارد.» [38] پس از انتشار این اعلامیه، ساواک دستور دستگیری آیت‌الله بهبهانی را صادر کرد هر چند به دلایلی نامعلوم این اتفاق رخ نداد. وی در تابستان سال 1343 به قم رفتند و در همین سفر بود که به مدت 10 روز در منزل امام خمینی به سر برد و بعد از آن بود که امام از او به عنوان «سیدالعلماء» نام می‌برد.[39]

همچنین در قطعنامه‌ای که از طرف علماى بزرگ ایران که به منظور حمایت از ملت مسلمان ایران به تهران حرکت کرده بودند در تاریخ 2 ربیع‌الاخر 1383 مطابق 31 /5 /1342 در مورد عدم شرکت در انتخابات فرمایشی صادر شده بود. اسامی سید مصطفى علم‌الهدى و حاج سید مرتضى الموسوى علم‌الهدى مشاهده می‌شود.[40] همچنین در همین ایام در گزارش مورخ 28 / 6 / 1342 اداره دوم ساواک آمده است که در بین اهالی شهرستان دزفول شایع شده که به دستور آیت‌الله خمینی رأی دادن حرام است.[41]

 

تبعید امام خمینى (ره) به ترکیه

در روز سه شنبه 21 مهر 1343 لایحه قضاوت کنسولی مشهور به کاپیتولاسیون، با وجود مخالفت گروه کثیری از وکلای مردم، در جلسه‌ای پرتنش از تصویب اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی گذشت. در پی تصویب این لایحه امام خمینی در روز چهارم آبان ۱۳۴۳ اقدام رژیم را به شدت مورد انتقاد قرار داد. امام طی سخنانی که در حضور جمع کثیری از روحانیون و مردم قم ایراد کرد، گفتند: «... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی را به مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین ...که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان با کارمندان اداری‌شان، با خدمه‌شان... از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. آقا من اعلام خطر می‌کنم، ای ارتش ایران من اعلام خطر می‌کنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر می‌کنم ... والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید... .»[42] امام خمینی در ادامه به شدت علیه امریکا و اسرائیل شوریدند. ایشان تصویب کاپیتولاسیون را اقرار به مستعمره بودن ایران نامید و رأى مجلسین را مخالف اسلام و قرآن شمردند. رژیم شاه که از بالا گرفتن نارضایتى مردم و تحریک افکار عمومى سخت وحشت کرده بود، مصمم شد که با دستگیرى و تبعید ایشان خود را از مهلکه رها سازد. شب 13 آبان 1343 ده‌ها کماندو و چترباز مسلح، خانه امام را در قم محاصره کردند، از بام و دیوار وارد منزل شدند و براى دستگیرى ایشان به جستجو و ضرب و شتم خادمین منزل پرداختند. مأموران پس از یک سلسله اقدامات توهین‌آمیز، امام را با اتومبیلى که آماده شده بود، به تهران انتقال دادند. هنوز آفتاب روز 13 آبان سر از افق بیرون نیاورده بود که رهبر بزرگ نهضت، به جرم دفاع از استقلال وطن و بهروزى هموطنان مسلمان به ترکیه تبعید گردید. به گزارش ساواک در اهواز «پس از اعلام تبعید آقای خمینی از رادیو ایران آیت‌اله علم‌الهدی[43] اظهار داشته: باید درب تمام مساجد بسته شود. لیکن آیت‌اله بهبهانی با این عمل مخالف بوده و گفته است به پاس احترام آقای خمینی مدت 10 روز پیشنمازان به مسجد نروند ولی درب مساجد باز باشد.»[44] ساواک در گزارشی اسامی روحانیونی که «برای اقامه نماز در مساجد حاضر نشده‌اند» را به شرح زیر اعلام کرد: «آقای حاج سیدعلی بهبهانی و آقای سید محمد سجادی و آقای سید کاظم آل طیب و شیخ میرزا حسن انصاری و حاج شیخ ابوالقاسم انصاری و حاج شیخ مرتضی انصاری و حاج ملا علی ابن‌العلم و سید مرتضی علم‌الهدی و حاج سید اسمعیل مرعشی و سید کاظم مرعشی و سید مرتضی مروّج.»[45]

متعاقب این اقدام، سیل تلگراف‌ها و اعلامیه‌ها از سراسر کشور، مبنی بر تأثر و تأسف از تبعید حضرت امام و تقبیح عمل رژیم به سوی قم و ترکیه سرازیر شد. علمای آبادان نیز «محضر مقدس حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی مدظله» نوشتند: «خبر تبعید آن حضرت موجب تأثر عامه شیعیان بالاخص جامعه روحانیت گردید. بسیار جای تأسف است که مرجع بزرگ و عالیقدری چون جنابعالی به جرم بیان حکم شرع مقدس به خارج از کشور تبعید و هزاران نفر از فضلا و دانشجویانی که از محضر مبارک آن حضرت، پیشوای معظم، استفاده می‌کردند سرگردان و اشک‌ریزان باشند. «الی‌ الله المشتکی و علیه التکلان و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور» از توجهات حضرت ولی عصر ارواحنا فداه انتظار داریم مقدمین به این امر به اشتباه خود متوجه شوند و رفع مانع از مراجعت آن حضرت به وطن مألوف بشوند. از برادران محترم مسلمان کشور ترکیه انتظار می‌رود که از تجلیل و احترام نسبت به آن قائد معظم دریغ نکنند.»[46] علمای دزفول نیز در تلگرافی به قم از تبعید امام خمینی و توهین به مراجع تقلید عالم تشیع اظهار همدردی و تأثر و تأسف کرده بودند.[47] همچنین تلگراف‌هایی از طرف حجج اسلام شیخ منصور سبط شیخ انصاری و اسدالله نبوی که از روحانیون بلندپایه آن زمان دزفول بودند به صورت جداگانه به قم مخابره شد.[48]

آیت‌‌الله بهبهانى نیز اعلامیه شدیداللحنی علیه رژیم منتشر کرد و در آن خطاب به «مردم غیور مسلمان» گفت: «استحضار دارید که دولت ایران با یک مرجع تقلید که مصونیت قانونى دارد چه رفتارى نموده، آرى در ایران هر کس حق بگوید باید مورد مواخذه و تعقیب دستگاه‌هاى انتظامى قرار گیرد. مگر آیت‌الله خمینى چه عملى انجام داد جز این که ‌خواسته است از حریم مقدس دین پشتیبانى نماید، دست استعمار را کوتاه کند، مانع نفوذ بیگانگان در کشور شود و ملت ایران را از خطرى که به سوى آن‌ها روى آورده، آگاه سازد.» وی در این اعلامیه به دنیا اعلام کرد که هدف امام «هدف تمام روحانیت ایران بلکه روحانیت شیعه و اسلام است.» و «خواسته ایشان خواسته تمام روحانیون است» و «دولت باید به نصایح روحانیون توجه کند و در مقام اجراى دستورات دین مبین اسلام برآید و به اعمال ننگین و بر خلاف اصول انسانیت دست نزند. براى فقر و بدبختى مردم چاره‌اى بیندیشد و براى بیکاران فکر کار نماید» از این رو «دولت ایران بداند که با تبعید و حبس و حصر، جامعه روحانیت از بیان حقایق خوددارى نخواهد نمود و از اعمال خلاف قانونى جلوگیرى خواهد کرد و با پشتیبانى حضرت ولىّ‌عصر ـ عجّل‌الله تعالى فرجه الشّریف ـ به وظیفه خود عمل مى‌کند.»[49] گزارش‌های بعدی حاکی از این است که اعلامیه مذکور توسط مردم خوزستان دست به دست پخش می‌شد.[50]

 

فعالیت سیاسی اقشار مختلف مردمی در خوزستان بعد از تبعید امام خمینی

1- فعالیت‌های روحانیون خوزستان

درسال‌های بعد از تبعید امام خمینی روحانیون خوزستان با فعالیت‌های خود توانستند تنور مبارزات را در این منطقه گرم نگه دارند. در سندی از ساواک در سال 1344 با اشاره به فعالیت‌های سیاسی حجت‌الاسلام و المسلمین غلامحسین جمی آمده بود: «نامبرده بالا [غلامحسین جمی] یکی از واعظینی است که در کلیه سخنرانی‌های خود انتقاداتی از وضع موجود نموده و نسبت به حوادث چند ساله اخیر با روحانیون مخالف هم صدا بوده و اقدامات آن‌ها را تائید می‌نموده است. البته از طرف این ساواک مرتباً تذکرات لازم به وی داده شده و اعمال او تحت نظر می‌باشد.»[51]

در همین سال (1344) ساواک به فعالیت‌های آیت‌الله عبدالرسول قائمی نیز اشاره کرد و نوشت: «مسئله قابل توجهی که از طرف اداره اطلاعات شهربانی در مرکز نیز به این شهربانی منعکس شده این است که افرادی که قصد دارند برای دیدن آقای خمینی به عراق بروند در مسجد آقای قائمی مجتمع می‌شوند.»[52] در سندی دیگر به تاریخ 18 بهمن 1344 آمده است: «طبق اطلاع واصله، طرفداران آقای خمینی با مراجعه به شهاب[الدین] اشراقی و سیدصادق لواسانی نماینده خمینی در تهران، جهت عده‌ای طلبه معرفی نامه اخذ و آن‌ها را به آن شهرستان اعزام تا وسیله شیخ عبدالرسول قائمی پیشنماز مسجد نو، وسائل عزیمت آن‌ها را به طور غیرمجاز به کشور عراق فراهم نماید.»[53] در گزارشی از ساواک در سال 1345 آمده بود که مرحوم حجت‌الاسلام حاج سید احمد خمینی، فرزند امام، از طریق آیت‌الله قائمی به عراق فرستاده شد:

«نامبرده [آیت‌الله قائمی] که یکی از طرفداران خمینی می‌باشد، که وسیله رفتن طرفداران خمینی را به طور قاچاق به عراق فراهم می‌نماید و حتی پسر کوچک خمینی که می‌خواست به نجف اشرف برود و سازمان امنیت مخالفت می‌نموده است وسیله آیت‌الله قائمی به طور غیرقانونی وارد عراق شده است. اصولاً آیت‌الله قائمی به طرز عجیبی برای پیشرفت خمینی فعالیت نموده و پول‌هایی که از تمام اطراف و شهرهای بزرگ جمع می‌گردد به خمینی می‌رساند.»[54] علاوه بر این در گزارش‌های ساواک آمده است که آیت‌الله قائمی از طریق منابعی که در اختیار داشتند، پیام‌های سیاسی و دینی امام را به مردم ابلاغ می‌کرده است.[55]

سال 1346 مصادف با جنگ شش روزه رژیم صهیونیستی بود که نیروهای اسراییلی در یک اقدام ضربتی فرودگاه‌ها و مناطق استراتژیک کشورهای همجوار عربی را مورد هدف قرار دادند و با یک اقدام هماهنگ با آمریکا و بین نیروهای هوایی و نیروهای موتوریزه و زرهی، در عرض شش روز صحرای سینا، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان و شهر قنیطره را به اشغال در‌آوردند و بر تمام اورشلیم مسلط ‌شدند و در پایان جنگ اراضی تحت تصرف اسراییل به بیش از سه برابر افزایش پیدا کرد. این عمل نیروهای رژیم صهیونیستی در داخل ایران با عکس‌العمل علما مواجه شد. آیت‌الله بهبهانی نیز با صدور فتوایی این جنگ را محکوم و معامله با یهودیان را تحریم کرد. او اعلام نمود: «بر قاطبه مسلمین لازم است، اُلفت و دوستى و معامله و معاشرت با کفار، خاصه اسراییلى‌ها که جوانان و افراد مسلمین را به خاک و خون کشیده و با اشغال متجاوزانه شهرهاى مسلمین، اعراض و نوامیس آنان را هتک مى‌کنند به کلّى ترک و از این راه و هم از طریق کمک و اعانت به آسیب‌دیدگان مسلمین به هر نحو مقدور، انزجار خود را علیه اسراییل و متجاوزین به حقوق اعلام دارند.»[56] با انتشار این اعلامیه بود که کسبه و بازاریان اصفهان از معامله با یهودیان خودداری کردند. از این رو ساواک، آیت‌الله بهبهانی را احضار و به بازجویی از او پرداخت اما به سبب فشار علما و مردم اصفهان به ناچار او را آزاد کردند. همچنین ساواک فرزند ارشد وی سید عبدالله مجتهدزاده که قصد انتشار اعلامیه پدر خود را داشت به اتهام اقدام علیه امنیت ملی در خوزستان بازداشت کرد که در نهایت پس از چند هفته با قرار وثیقه سنگین او را نیز آزاد کردند.[57]

آیت‌الله بهبهانی در سال‌های بعد همچنان به مبارزه و مخالفت با رژیم پهلوی ادامه داد. یکی از اقدامات دیگر وی در این خصوص تحریم گوشت منجمد با ذبح غیر اسلامی بود که از خارج کشور وارد می‌شد که در نتیجه این تحریم رژیم نتوانست این گوشت را در خوزستان توزیع کند، یا در اقدامی دیگر هنگامی که رژیم چاپ و توزیع رساله امام خمینی را ممنوع کرده بود، آیت‌الله بهبهانی اجازه داد رساله امام با نام «جامع المسائل آیت‌الله بهبهانی» چاپ شود و به مقلدان خود اجازه داد که وجوهات شرعیه خود را برای امام خمینی بفرستند.[58]

ساواک در سندی به تاریخ 7 /4 /49 به نقل از روزنامه مرد مبارز نوشت: «روزنامه مرد مبارز در شماره 4 /3 /49 خود مطلبی در مورد غیبت امام زمان (عجل‌اللّه تعالی فرجه) نوشته و در این اعتقاد دینی ابراز شک و تردید کرده است و این موضوع مورد انتقاد علمای خرمشهر قرار گرفته است.»[59] در سند دیگری اشاره شده بود: «این موضوع هم از طرف روحانیون آبادان و هم روحانیون خرمشهر با ارسال عین روزنامه و فتوکپی آن عنوان شده و همگی تقاضا دارند نویسنده این مطالب منظوری جز ایجاد اختلاف و دودستگی ندارد و مصرا خواستار تعقیب موضوع از طرف مقامات صلاحیت‌دار هستند.»[60]

ساواک در تاریخ 25 / 3 / 1351 خواستار برخورد جدی با حجت‌الاسلام جمی شد. در این سند آمده است: «خواهشمند است دستور فرمایید نامبرده بالا [غلامحسین جمی] را احضار و شدیداً به وی تذکر داده شود تا چنانچه در آینده به رویه‌ خلاف خود ادامه داده و از اظهار مطالب خلاف مصالح در منابر خودداری ننماید ضمن تحت تعقیب قراردادن وی ترتیبی اتخاذ خواهد شد که به هیچ‌ وجه به صلاح ایشان نمی‌باشد.»[61]

آیت‌‌الله قائمی که از ابتدای قیام حضرت امام در دفتر مسجدش در آبادان، عکس بزرگی از امامرا نصب کرده بود، پس از تبعید حضرت امام، شهربانی و ساواک آبادان تلاش زیادی به کار برد تا این عکس را جمع کند، اما تا سال 1352 که رئیس ساواک آبادان تعویض شد، نتوانستند آن را بردارند. طبق گفته اسناد در زمان ریاست محمد خاوری بر ساواک آبادان، آیت‌الله قائمی با هوشیاری حساسیت‌های وی را خنثی و حتی به گفته‌‌ی اسناد او را مرید خود کرده بود. ساواک مرکز در سال 1351 به عمق این رابطه پی برده و خاوری را برکنار، و در بهمن 1351 «تیمسار شاهین» از مدیران ورزیده ساواک مرکز را به عنوان رئیس جدید ساواک خوزستان منصوب کرد. وی در نامه‌هایی خطاب به نصیری ـ ریاست ساواک ـ در خصوص فعالیت‌های آیت‌الله قائمی و روابطش با خاوری گزارش‌هایی ارائه کرده بود که از موقعیت برجسته‌ی آیت‌الله قائمی در آبادان حکایت می‌کند.  پس از روشن شدن میزان نفوذ آیت‌الله قائمی در آبادان به رئیس ساواک خوزستان ابلاغ شد که باید با ترفندهای مختلف مردم را از اطراف ایشان پراکنده کنند.[62] بنابر این ساواک همه تلاش خود را برای محدود کردن فعالیت‌های آیت‌الله قائمی به کار برد. در سندی از ساواک در مورد نصب عکس امام خمینی در دفتر آیت‌الله قائمی می‌خوانیم:

«نامبرده فوق[آیت‌الله قائمی] از علاقه‌مندان و طرفداران خاص خمینی می‌باشد که نگهداری و نصب یک قطعه عکس یک متر در یک متر خمینی پس از طرد وی از کشور در بالای سر خود در دفتر اختصاصی‌اش در مسجد نو که وسیله او اداره می‌شود بهترین دلیل برای اثبات آن است و از این که فرموده‌اند مشارالیه مورد تأیید و اعتماد رئیس ساواک سابق آبادان بوده است، به عرض می‌رساند متأسفانه رئیس سابق ساواک خوزستان تحت تأثیر قائمی بوده و باز هم باید به عرض برساند که مشارالیه نامبرده را به سلیقه خود اداره می‌کرده کما این که در مسجد با حضور ایشان، واعظ مربوط به قائمی، ضمن خودداری از دعا و نیایش به ذات اقدس شهریاری به طور علنی از خمینی نیز به همراه سایر مراجع تقلید دینی دعا و نیایش به عمل می‌آورد. بدون این که کوچکترین عکس‌العمل و توجهی به آن‌ها نشان داده شود.»[63]

سرانجام مأموران رژیم پهلوی در خرداد 1352 در یک حمله شبانه به دفتر ایشان، تصویر حضرت امام را با خود برده و رئیس ساواک حتی تلفنی ایشان را تهدید به تبعید کرد. پس از این ماجرا و تعویض رئیس ساواک، مراقبت‌ از ایشان بسیار شدیدتر شده و رفتار و اعمال ایشان به شدت کنترل گردید. ساواک حتی ایشان را در مسافرت‌هایش تحت کنترل قرار می‌داد.[64]

آیت‌الله‌ قائمى به مناسبت‌های مختلف از روحانیون و سخنرانان دعوت می‌کرد، تا مخاطبان را با طرح مباحث مفید و روشنگر نسبت به وضع جامعه آگاه کنند. این افراد از این طریق مبارزه با رژیم پهلوی را دنبال کرده و به حرکت مردم جهت می‌دادند. از جمله فضلا و علمایی که در آبادان سخنرانی کرده‌اند می‌توان به: شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، شهید آیت‌الله شیخ محمد مفتح، شهید آیت‌الله سید محمد بهشتی، شهید حجت‌الاسلام محمدجواد باهنر، شهید آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی، آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، آیت‌الله جعفر سبحانی،‌ حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی، حجت‌الاسلام علی دوانی، حجت‌الاسلام هادی مروی،‌ علامه محمدتقی جعفری، حاج شیخ عباسعلی اسلامی، حاج آقا جمال‌الدین صهری، آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، آیت‌الله حسین نوری همدانی، آیت‌الله محمد یزدی و بسیاری دیگر اشاره کرد. حضور این اشخاص نه تنها باعث رونق مساجد آبادان می‌شد، بلکه به ترویج اندیشه‌ها و آرای حضرت امام نیز کمک می‌کرد. استقبال گسترده از این سخنرانی‌ها چنان بود که بعضاً رژیم را دچار وحشت می‌کرد.[65]

2- فعالیت اساتید دانشگاه

در مورد فعالیت اساتید دانشگاه‌های خوزستان باید اشاره کرد در سال‌های پس از تبعید امام خمینی، عوامل امنیتی انتظامی رژیم همچون شهربانی و ساواک به اضافه ابزار اجرایی آن‌ها یعنی گارد دانشگاه شدیداً در پی کنترل و مراقبت از هرگونه حرکات سیاسی در مقابل رژیم بودند. در این رابطه اساتید هم متعاقب این همین سیاست، تحت کنترل دقیق بودند. بنابر این در تعطیلی کلاس‌ها و تأیید ضمنی و تلویحی برخی حرکات دانشجویان احساس همراهی خود را نشان دادند. در این رابطه دکتر مرتضی حقیری‌زاده از دانشجویان فعال سیاسی در آن دوران می‌گوید: «از زمانی که به دانشگاه وارد شدم با استادانی مثل دکتر جعفر محمدی آشنا شدیم که شیمی تدریس می‌کرد. وی برادری هم داشت که بیو شیمی تدریس می‌کرد و این افراد در بعضی مقاطع کمک‌های مؤثری می‌کردند، اما با توجه به نفوذ ساواک در همه ارکان دانشگاه، این اساتید با احتیاط رفتار می‌کردند. اما از کل حرکات و رفتار آن‌ها با دانشجویان و مواضع ضمنی آن‌ها در قبال تعطیلی کلاس‌ها و انواع مبارزاتی که صورت می‌گرفت، می‌توانستیم دریابیم که آن‌ها با ما همراهی می‌کنند و کلاً مواضع و مبارزات ما را تأیید می‌کنند. اما بسیار با احتیاط؛ مثلاً در مورد تعطیلی کلاس‌ها، وقتی کلاس‌ها را تعطیل می‌کردیم آن‌ها زودتر به کلاس نمی‌آمدند و این نوعی همراهی بود.»[66]

3- فعالیت‌های دانشجویی بعد از تبعید امام خمینی

هرچند رژیم با ایجاد فضای پلیسی مانع از هرگونه اقدام و فعالیت سیاسی از طریق گروه‌های مختلف در کشور شد، ولی با این حال مبارزات گروه‌های مختلف کم و بیش ادامه پیدا کرد. در این دوران دانشجویان سعی کردند با پخش اعلامیه، اعتصاب، شعارنویسی و... به فعالیت علیه رژیم بپردازند. از اقداماتی که توسط جنبش دانشجویی دانشگاه جندی شاپور اهواز در این دوره صورت گرفت، می‌توان به پخش اعلامیه در سطح دانشگاه و در خوابگاه‌های دانشجویی اشاره کرد. این اطلاعیه‌ها که در واقع اعلام مواضع جنبش دانشجویی در دانشگاه اهواز بود در خصوص بسیاری از مسائل سیاسی اجتماعی و حتی صنفی نیز می‌توانست باشد. در این مورد می‌توان به فعالیت‌های دانشجویان در 5 دی ماه 1349 اشاره کرد که در آن روز قرار گذاشته شده بود برای آزادی زندانیان سیاسی که به دلایل مختلف در زندان‌های رژیم پهلوی گرفتار شده بودند، اعتصاب و راهپیمایی صورت گیرد. نکته جالب توجه در اینجا این است که جنبش دانشجویی اهواز علاوه بر مخاطب قرار دادن دانشجویان در دانشگاه جندی‌شاپور، در سطح شهر اطلاعیه‌هایی توزیع کردند که بخشی خطاب به دانش‌آموزان دبیرستان و بخشی خطاب به کارگران، پیشه‌وران و بازاریان اهواز است. متن اولین اطلاعیه به شرح زیر است:

«دانشجویان رزمنده اهواز – زندان‌ها از برادران دانشجوی ما انباشته شده و هر روز هیئت حاکم سگ صفت عده بیشتری از برادران را در سیاه چال‌های مخوف خود می‌افکند برای رهایی برادران دلیر خود به پا خیزید روز شنبه ۵ دی ماه روز آغاز این خیزش است. همه با هم و دست به دست هم، به پیش برای رهایی از زنجیرهای اسارت – اتحاد، مبارزه، پیروزی.»[67]

هر چند که پلیس، دانشجویی به نام «رضا برادری» را در ارتباط با توزیع این اعلامیه در خوابگاه دستگیر می‌کند، اما سایر اطلاعیه‌های توزیع شده در سطح شهر نشان از عزم جدی دانشجویان اهواز در انجام اعتصاب سراسری دارد. متن اطلاعیه خطاب به دانش‌آموزان دبیرستان‌ها برای پیوستن به این اعتصاب چنین است:

«بخوانید و بدهید دیگران بخوانند - برادران و خواهران عزیز دبیرستان‌ها- دانشجویان دانشگاه جندی‌شاپور هم زمان با دانشجویان و دانش‌آموزان کشور روز شنبه ۵ دی ماه اعتصاب خود را آغاز می‌کنند - یاری شما هر چند هم ناچیز باشد باعث دلگرمی و پیشرفت هدف‌های اعتصاب خواهد بود. به پا خیزید - به پا خیزید - به پا خیزید - دانشجویان دانشگاه.»[68]

در اطلاعیه دیگری که توسط دانشجویان دانشگاه جندی‌شاپور در شهر اهواز توزیع شد، خطاب به کارگران پیشه‌وران و بازاریان آمده بود:

«بخوانید و بدهید دیگران بخوانند - کارگران- پیشه‌وران- بازاریان اهواز. حتماً اطلاع دارید که دانشجویان سراسر ایران (تهران - اصفهان - تبریز – شیراز) و دانشجویان ایرانی مقیم اروپا (آلمان - فرانسه – ایتالیا - انگلیس) و آمریکا به خاطر آزادی زندانیان سیاسی دست به اعتصاب زده‌اند. ما دانشجویان اهواز به خاطر همگامی و هم فکری با این رفتار، روز شنبه ۵ دی ماه دست به اعتصاب عمومی می‌زنیم چشم انتظار کمک و همراهی شما هستیم دست شما را به گرمی می‌فشاریم. درود بر زندانیان سیاسی - کوتاه باد دست آدم‌کشان سازمان امنیت - محل اعتصاب دانشکده‌ی علوم.»[69]

طبیعی است اگر فکر کنیم که این دعوت در عمل اتفاق نخواهد افتاد؛ چرا که دانشگاه‌ها به شدت در کنترل مأموران گارد دانشگاه بود و لذا این امر شدنی نبود، اما ظاهراً دانشجویان دانشگاه با این عمل در واقع می‌خواسته‌اند به مردم شهر اهواز اطلاع دهند که در روز شنبه ۵ دی ماه ١٣٤٩ دانشگاه درگیر راهپیمایی و اعتصاب خواهد بود. در همین رابطه دو اطلاعیه دیگر هم در سطح شهر و برای دانشجویان در داخل دانشگاه توزیع شد که متن آن‌ها به شرح زیر است:

«برادران دانشجو - سکوت ما صحه گذاشتن بر اعمال ناشایست هیئت حاکمه و بی‌اعتنایی به وظیفه عظیم تاریخی خویش است. هنگامی که دانستیم از دست ما کاری ساخته نیست، آنگاه مرده‌ایم؛ هر حرکت انقلابی شما ولو ناچیز دلیل بر زنده بودن شما است.

سگ رامی شده‌ایم                   گرگ هاری باید          

شنبه ۵ دی ماه آغاز حرکت اصیل انقلابی شما برای رهایی برادران دانشجو است.»[70]

و اطلاعیه دیگری که خطاب به دانشجویان مبارز جندی شاپور است، چنین آغاز می‌شود:

«دانشجویان مبارز جندی‌شاپور در راه دفاع از حیثیت دانشجویی خود مبارزه کنید – استعمارگران؛ غارت‌گران با یاری ایادی مزدور خود زندگی را بر توده‌های زحمت‌کش ایران تلخ کرده‌اند صفوف خود را پیوسته و پیوسته‌تر سازیم و وظیفه بزرگ تاریخی را با شجاعت انجام دهیم. شنبه ۵ دی ماه روز پر شور اعتصاب و آغاز پیوستن به این رسالت تاریخی ماست. به این اعتصاب بپیوندید.»[71]

در روزه ۵ دی ماه ۱۳۴۹ همان‌گونه که از سوی دانشجویان اعلام شده بود اعتصاب و درگیری آغاز شد. محل اولیه اعتصاب، همان‌گونه که در پایان اطلاعیه‌ها گفته شده بود دانشگاه علوم بود، سپس در صفوف ۵ نفری به خارج دانشگاه کشیده شد. در سندی جریان این راهپیمایی و چگونگی سرکوب و متفرق کردن دانشجویان دانشگاه اهواز آمده است:

«محرمانه - طبقه بندی حفاظتی - به تیمسار ریاست گروه اطلاعاتی شهربانی کل کشور - از پلیس راه آهن و هواپیمایی کشوری - موضوع اعتصاب دانشجویان دانشگاه جندی شاپور اهواز روز 49٫۱۰٫۰۵ دانشجویان دانشگاه جندی شاپور اهواز ضمن عدم حضور در کلاس‌های مربوطه دست به تجمع و اعتصاب زده که بلافاصله تحت مراقبت مأمورین شهربانی قرار گرفتند. در ساعت 16:30 به طرف دانشگاه مرکز عزیمت و تا ساعت ۱۸:۳۰ در دانشگاه بوده‌اند- مجدداً ساعت ۹:۳۰ روز 4۹٫۱۰٫۰۶ به حالت اعتصاب و صفوف پنج نفری از درب دانشگاه جندی‌شاپور، خارج و پیاده به طرف شهر حرکت و با دادن شعارهایی از قبیل (دانشجو پیروز است - استقلال پیروز است - دانشجویان زندانی را آزاد کنید) از پل سفید اهواز به شهر وارد و از خیابان‌های ۲۴ متری - پهلوی - رضا شاه کبیر عبور نمودند که در ساعت ۱۱:۰۰ همان روز در نزدیکی کلانتری به دستور شهربانی به وسیله ماشین آتش‌نشانی به طرف آنان آب پاشیده شده و در نتیجه متفرق گردیدند...»[72] پس از این تظاهرات 13 نفر بازداشت و زندانی شدند.

اعتراضات دانشجویی در سال‌های بعد نیز ادامه پیدا کرد. به گزارش ساواک روز ۹ خرداد ۱۳۵۲ در دستشویی سلف سرویس دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه جندی شاپور نوشته شده بود: «سرنگون باد حکومت پوشالی محمدرضاشاه پهلوی»[73] به گزارش ساواک ساعت ۱۰ روز ۲۷ آبان ۱۳۵۲ «روی دستشویی دانشکده ادبیات دانشگاه جندی شاپور نوشته شده بود (نابود باد، مرگ باد بر حکومت فاشیستی)...»[74] در همین سال تعداد ۱۷ برگ اعلامیه خطی در توالت‌های دانشکده‌های کشاورزی و علوم و دستشویی سلف سرویس دانشگاه جندی‌شاپور تحت عنوان «اعدام جوانان انقلابی، اعزام هموطنان به ظفار و صف‌آرایی در مقابل انقلابیون ظفار» به دست آمد. متن اعلامیه مذکور چنین است: «شاه خائن و بیگانه‌پرست از یک طرف، جوانان انقلابی وطن را به زندان و جوخه اعدام می‌سپارد و از سوی دیگر، هموطنان ما را به خدمت سلطان قابوس مزدور گذاشته تا سینه خود را سپر منافع امپریالیسم در خلیج کند. صف‌آرایی در مقابل انقلابیون ظفار و پیکار با آنان جز ننگ و نفرت ثمری ندارد. این عمل را تمامی مردم زحمت‌کش ایران محکوم می‌کنند. مرگ بر جنگ افروزان ضد انقلاب. پر خروش باد فریاد رزمندگان راه آزادی.» [75] فعالیت‌های دانشجویان در سال‌های بعد نیز گزارش شده است. به عنوان نمونه به گزارش ساواک «ساعت ۱۱:۳۰ روز ۰۲/ ۱۲ / ۵۴ تعدادی از دانشجویان دانشکده پزشکی جندی‌شاپور که در اتوبوس دانشگاه به رانندگی عبدالرضا سخنور سوار بودند، از رفتن به خوابگاه شماره یک دختران و همچنین توقف جلوی سلف سرویس ممانعت و در فلکه رفیش‌آباد پیاده، ضمن ادای شعارهایی از قبیل (کارگر- دهقان- دانشجو- مرگ بر امپریالیسم- مرگ بر ....[76] خائن- زندانیان باید آزاد شوند) متفرق» شدند.[77] دانشجویان در ادامه سعی کردند با عدم تشکیل کلاس‌ها و اعتصابات منظم و... فعالیت‌های خود را در سال‌های بعد ادامه دهند.

 

نگاهی به چگونگی تشکیل گروه منصورون

 گروه منصورون یکی از تشکل‌هایی بود که با در پیش گرفتن مشی مسلحانه و ترویج آن در میان جوانان، از سال 1349 آغاز به سازماندهی کرده بود. گروه منصورون از رهبری امام خمینی تبعیت می‌کرد و حوزه عمل و فعالیت آن استان خوزستان بود. گروه منصورون، خود از چهار گروه و جریان مبارزاتی تشکیل شده بود.

جریان اول: عده‌ای از دانش‌آموزان عضو انجمن اسلامی مدارس خرمشهر بودند که از سال 1349 در پوشش انجمن اسلامی و تبلیغ و ترویج مذهب در مساجد اجتماع نموده و با پی‌ریزی تشکیلات سیاسی و مرتبط با امام جماعتی که موضعی ضد رژیم پهلوی داشت، به فعالیت سیاسی روی آوردند. افراد هسته اولیه این تشکل عبارت بودند از: محسن، حسین، محمد و علی جهان‌آرا، غلام‌رضا بصیرزاده، اسماعیل زمانی، سید کاظم نعمت‌زاده، کریم رفیعی دستجردی، حسین ابراهیمی و بیژن مشعل. اکثر اعضای این مجموعه بین 17 تا ۲۰ سال داشتند.[78]

جریان دوم: گروه شهید حجت‌الاسلام عبدالحسین سبحانی در دزفول بود و اعضایش مثل اعضای سایر گروه‌های اسلامی مبارز که مشی مسلحانه را انتخاب می‌کردند، بچه‌هایی آرمان‌گرا بودند. این جوانان در دزفول به همت شیخ عبدالحسین سبحانی دزفولی متشکل شده بودند و بیشتر کارشان مطالعه بود. تاریخ تشکیل گروه شهید سبحانی به اواخر سال 1348 برمی‌گشت. شهید عزیز صفری که با شیخ عبدالحسین سبحانی ارتباط و آشنایی بیشتری داشت، افراد مستعد و زمینه‌دار را در مساجد شناسایی و به سبحانی معرفی می‌کرد. با تلاش‌های عزیز صفری یک گروه هفت نفری متشکل از: سبحانی؛ عزیز صفری؛ حمید صفری؛ سیداحمد آوایی؛ حمید آستی؛ غلامعلی رشید و نیز عیدی فعال تشکیل شد. با سخنرانی اعتراض‌آمیز امام خمینی علیه جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی و تأکید ایشان که روحانیت در این مسأله سکوت نکند، گروه شهید سبحانی نیز در این زمینه به تکاپو افتاد. آنان ابتدا سخنرانی امام خمینی را تکثیر و توزیع کردند، اما بعد به پیشنهاد سیداحمد آوایی گروه شهید سبحانی به تدریج از فاز فرهنگی به فاز سیاسی- نظامی گام برداشت و به فکر تهیه مواد منفجره و اسلحه و آموزش افتاد. گروه سعی داشت برخی از مراکز فساد از جمله مشروب فروشی‌ها را منفجر کند. در همین راستا از طریق حمید آستی مقداری دینامیت با فتیله و چاشنی خرید و آن‌ها را در زیرزمین مدرسه آیت‌الله معزی امتحان نمود.[79]

فعالیت‌های گروه در همین برهه زمانی با اقدامات مسلحانه عده‌ای از کمونیست‌های دزفول که همزمان قصد داشتد برخی از مراکز رژیم از جمله آموزش و پرورش دزفول را منفجر کنند، همزمان شد و به دلیل تشدید فضای امنیتی شهر کوچک دزفول، گروه شیخ عبدالحسین سبحانی در عملیات خود ناکام ماند و قبل از این که بتوانند به اقداماتی فراتر از تبلیغ دست زنند با دستگیری یکی از اعضا و شکنجه وی، اکثر اعضای گروه از جمله خود شهید سبحانی، عزیز صفری، حمید صفری، حمید آستی و سیداحمد آوایی دستگیر و روانه زندان شدند و در پی آن به اتهام اقدام علیه امنیت کشور، شهید سبحانی به ده سال، سیداحمد آوایی به سه سال، حمید آستی به چهارسال، غلامعلی رشید علی‌نور به شش ماه، عزیز صفری به شش ماه و برادش حمید صفری به سه سال و عیدی فعال به دو سال زندان محکوم شدند. عزیز صفری و غلامعلی رشید نیز آزاد شدند. در دادگاه دوم در پی اعتراضات اعضای گروه، تخفیف‌هایی داده شد. محکومیت شهید سبحانی با توجه به معلولیتش از ده سال به شش سال تقلیل یافت، هر چند بعد از یک ماه و نیم پس از دادگاه دوم به شهادت رسید.[80] اعضای گروه در دوران زندان تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفتند. این گروه در زندان اهواز با گروه خرمشهر و گروه اهواز آشنا شد و درصدد اتحاد با این دو گروه برآمد. عزیز صفری از اعضای برجسته گروه سبحانی، که نقش مهمی در وصل گروه سبحانی با گروه خرمشهر دارد، پس از آزادی از زندان گروه را به تشکیلات جدید وصل کرد.[81]

جریان سوم: گروه اهواز یا همان گروه شهید نورالدین صفدری بود که از سال 1351 به شکل سیاسی- نظامی در اهواز شروع به فعالیت کرد و تعدادی از اعضای آن در سال 1352 دستگیر و در آن شهر زندانی شدند. گروه اهواز در سال 1351 یک بمب ساعتی برای انفجار مجسمه رضاشاه در نزدیکی شهربانی اهواز، کار گذاشتند. بمب به دلیل خالی کردن باطری عمل نکرد و بچه‌ها بعداً برای جلوگیری از هوشیار شدن ساواک آن بمب را برداشتند. در سال 1352 چند تن از بچه‌ها بر اثر غفلت، دستگیر شدند و پس از آزادی از طریق شهید نورالدین صفدری با گروه انقلابی خرمشهر و شاخه‌های پیوسته آن ارتباط برقرار کردند.[82]

جریان چهارم: در رأس رهبری جریان چهارم غلامحسین صفاتی قرار داشت که بعد از انحراف سازمان مجاهدین خلق از آن جدا شده بود. غلامحسین صفاتی با تجارب و اندوخته‌های مبارزاتی که طی سال‌ها مبارزه علیه رژیم پهلوی به دست آورده بود، تشکیلات مسلحانه منسجمی را پایه‌گذاری کرد. ابتدا براساس همان بینشی که می‌گفت بایستی با پشتوانه مردم بازوی پرتوانی ایجاد و رژیم را سرکوب کرد، نام «ارتش انقلابی خلق مسلمان» را انتخاب کردند، ولی این نام هیچگاه رسماً اعلام نشد. فقط در نشریه‌های داخلی خود به آیه شریفه «إِنَّهُمْ لَهُمُ اَلْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ اَلْغالِبُونَ» استناد می‌کردند که نشانگر شیوه عقیدتی گروه است. اواخر سال 1355 و اوایل سال 1356 که ضرباتی متوجه گروه شد، باز هم در توضیح حوادث، بدون نام، در بیانیه‌ها و اعلامیه‌ها از همین آیه استفاده می‌شد و در سال 1357 که تظاهرات مردمی به اوج خود رسید، گروه دست به انجام عملیات‌هایی زد، کم‌کم گروه نام «منصورون» را برای خود انتخاب کرد که برگرفته از همان آیه مذکور بود.[83]

آن‌ها برای جلوگیری از تجربه‌ی تلخ منافقین روابط خود را با روحانیت استحکام بخشیدند. کسانی که سخت به عقاید دینی و اسلام فقاهتی پایبند بودند، سعی کردند تا از طریق آیت‌الله حسین راستی کاشانی ارتباط خود را با مرجعیت و روحانیت حفظ کنند.[84] گروه منصورون به‌صورت مخفیانه فعالیت می‌کرد و توانست حوزه‌ی فعالیت خود را در سراسر کشور و در شهرهایی چون کاشان، یزد، اصفهان، اراک، کرمان، تهران و... گسترش دهد.[85] از جمله فعالیت‌های این گروه می‌توان به اعدام انقلابی دو تن از عوامل رژیم که در تظاهرات مردم، به روی تظاهرکنندگان آتش گشوده بودند، ترور مهندس ملک بروجردی یکی از عوامل مهم سرکوب کارکنان صنعت نفت، ترور سرهنگ عیوقی ریاست گارد دانشگاه جندی‌شاپور، ترور رئیس پلیس بهبهان و معاون وی استوارعلی‌اصغر فرخ‌شاهی، حمله به عاملان کشتار مردم آبادان و انفجار کلانتری 5 آن شهر، ترور سرپاسبان یداللهی معاونت ضداطلاعات رفسنجان، ترور سرهنگ رضا معتمدی رئیس شهربانی کرمان، احمدزاده معاونت گشت آگاهی فسا و... اشاره کرد.[86]

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها: 


[1] . آیت‌الله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1394، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ص 1. همچنین بنگرید به: 30 آبان سالروز رحلت عالم ربانی آیت‌الله حاج میر سید علی موسوی بهبهانی، همین سایت.

[2] . ذیل این تلگرام اسامی آیات و حجج اسلام زیر آمده است: اسدالله الحسنی [صدر‌ هاشمی] ـ الاحقر عیسی طرفی ـ الاحقر محمدتقی مصدرالامور ـ عبدالرسول قائمی ـ محمدکاظم موسوی بهبهانی ـ الاحقر شیخ محمود سنابادی ـ آقا رضا [حجتی نجف آبادی] ـ الاحقر علی‌اکبر سلیمانی ـ الاحقر غلامحسین جمی ـ الاحقر سید حسین موسوی سلطانی.

[3] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله عبدالرسول قائمی، تهران، 1393، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 56.

[4] . در 2 فروردین 1342، مأموران شهربانی به بهانه الصاق اعلامیه امام خمینی مبنی بر تحریم عید نوروز و عزای عمومی به مدرسه طالبیه تبریز هجوم بردند. با مقاومت و اعتراض طلاب، مشاجره لفظی منجر به درگیری بین طلاب و مأموران نظامی شد و با تیراندازی به سمت طلاب عده‌ای مجروح شدند. بنگرید به: بررسی واقعه مدرسه طالبیه تبریز در 2 فرودین 1342، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[5] . آیت‌الله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 4. متأسفانه علیرغم جستجو در سوابق، متن اعلامیه و جوابیه حضرت امام (ره) به دست نیامد. همان.

[6] . آیت‌الله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 66. همچنین درباره این عالم مبارز بنگرید به: نگاهی به زندگی و مبارزات عالم شجاع، مرحوم آیت‌الله عبدالرسول قائمی، و قسمتی از مکاتبات امام خمینی با ایشان در بخش نامه‌های منتشر نشده امام خمینی در صحیفه امام، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[7] . علم، محمدرضا، انقلاب اسلامی در اهواز، تهران، 1386، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 295.

[8] . آیت‌الله خزعلی در تابستان 1343 برای سفر تبلیغی به شوشتر رفته بود.

[9] . امام این موضوع را نیمه‌‌تمام گذاشته و روی آن خط کشیده است. شاید علت این باشد که چون مخاطبین نامه علاوه بر علما، اهالی محترم شوشتر نیز می‌‌باشند و سبک و سیاق نگارش نیز نشان می‌‌دهد که نامه برای چاپ و پخش بوده است و مخاطبین نامه در واقع عموم ملت بوده‌‌اند، از این رو، امام از مطرح کردن موضوع گردهمایی هفتگی که هنوز در مرحله طرح بود و به صورت سرّی دنبال می‌‌شد، منصرف شده است. صحیفه امام خمینی، ج 21، ص 530 - 531.

[10] . مقصود آیت‌الله‌العظمى حاج میرسید على موسوى بهبهانى است.

[11] . آیت‌الله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 112.

[13] . در اعلامیه مذکور اسامی آیات و حجج اسلام به ترتیب زیر آمده است: علی انصاری- محمدجواد انصاری- کاظم مرعشی- حاجی مرتضی انصاری- مرتضی علم الهدی- علی محمدابن‌العلم- اسماعیل افخین المرعشی- ابوالقاسم مروج- عبداله الموسوی- المجتهدزاده- مهدی شمس‌الدین- محمدکاظم طیب- محمدرضا شفیعی الموسوی.

[14] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد. تهران، 1378، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 7، ص 179. اسناد پایانی مقاله.

[15] . آیت‌الله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 11.

[16] . همان.

[17] . اسناد پایانی.

[18] . اسناد پایانی مقاله.

[19] . پیشه‌وران خیابان پهلوی اهواز حاج سیدمحمدرضا شوشتری، حسین علی خوانساری، حاج علی معتمدی، نجف گیوه‌چی، حسن شهیدی، حاجی یوسف جویلی، حاج حیدرآقایی، پرویز رنجبر، حاج حسین اشعری، ابوالقاسم صیاد، محمد مسجدی، علی امیدبخش علی صفار، علی‌اکبر صیاد، ابراهیم گلابی، ماشاءاله پورخباز، حسین بارانی، علی مقدم، محمدعلی خورده‌فروشان، حسین ابراهیمی، اسدالله محمودی، محمد بارانی، عبدالله رأفتی، طاهر ترک‌زاده‌ مهدوی، حاجی مجید عصاره، احمد براتی، پرویز جویلی، محمدحسین ایمن، نعمت‌الله عباد، حاجی‌رضا عصاره، غلامرضا گیوه‌چی، حاجی وحیدی، جواد شریفی، رحمان آبدیده، علی شمس، حاجی عبدالرحیم منصوری، عباسعلی گیوه‌چی، حاجی همایی، کاظم بشیری، تقی سالم، هوشنگ خوانساری، ابراهیم بهرام‌پور، رحمت علم، محمد یحیوی، عبدالرحیم بزاز، ماهپار، حسین پودات مهدی، عبدالرضا چمن، احمد بیژن، مهدی شفیعی، محمدحسن دباغیان، حسین بزاز، پنبه‌کار، ابوالقاسم ساعی، خداداد شمس، حاجی هنرور، ابراهیم خورشیدی، ساعدی ابوالقاسم، حسین الماسی، حسن ذاکر شوشتری، حاجی گل‌پیچ، کریم چادریان، محمدرضا بهرامی، حاجی محمدزاده، مهدی چیت‌ساز، کرمانشاهی، علی کراری، محمدحسین بهرامی، محمد آهنی، حسن چاوشی، بلادیان، یدالله مزدبران، حسین پورخباز، حاجی کوچک‌علی خوش‌اخلاق، صباغیان، هوشنگ پیمان، محمدعلی نینوایی، حاجی سیاح، ناصر اتحاد، یوسفی یزدی، حسین فرشی‌زاده، علی چادریان، طاهر قلمبر، سبز قبای، عسکری یزدی، اکبر طالب، صفر خانزاد، حسین‌هاشمیان، حسن حلوایی، حاجی جاویدان، عباس محققیان، علی عیدی‌زاده، هرمز صدری، اسدالله کشمیری، علی عیدی‌زاده، حاجی قبیطی، احمد قانعی، محمدعلی پورمهدی، عباس جولایی، مصطفی احمدی، محمدعلی زرچی، احمد پنبه‌کار، عبدالمحمد قبیطی، علی عیدی‌‌زاده، حیدر زنکانی، احمد هدایتی، سیف‌الله گیلان. علم، پیشین، ص 350.

[20] . همان، ص 351.

[21] . از طرف کارگران نانوایی اهواز: عبدالرحیم بزاز، عبدالحسین صانع، ابراهیم عصاره، مهدی ترقی، غلامعلی نمدمال، حاج رضا نمدمال، محمدجواد موسوی، عبدالکریم لبخنده، محمدعلی نجار، حسن خادمی، مجید پناباد،‌ هادی آقا احمد، مجید علافپور، ابوالقاسم شریف‌نیا، محمدعلی رضازاده، ‌هادی قاسمی، هوشنگ سراج، محمد شایان، محمدعلی عطایی، رستم عطایی، رستم خادمی‌زاده، محمدحسن فایض‌زاده، مهدی قاسمی، محمدعلی قاسمی، محمدحسین خبازیان‌زاده، محمدعلی خبازیان‌زاده، رجب کاغذی‌نژاد، خداداد کریمی، محمدعلی عباباف، محمدرضا حوض‌ماهی، حمید تنورساز. همان، ص 353.

[22] . مهدی فلسفی، عبدالرضا پیرزاده، فلسفی، نورجامعی، قلمباز، باقرزاده، خواجه‌زاده، ذاکر، کلاهی، پیازی، شیرزاد، شیرعلی جوادی، زربخش، اشعری، عبدی‌پور، فضل‌زاده، شورباروت، جعفرپور، سالمی، مقدم، اشرف‌پور میرمحسن اشرف‌پور، سراج، طالبی، حسن‌زاده، پیرزایی، افشار، ناجی، کفایی، علم‌زاده، عبایی، فکور، حجارزاده، حدادی، بیگدلی، بک‌زاده، یادگاری، نیک روان، خطیبی، رستگاری، لدرودی، قزل، مجیدی، حسن‌زاده، قندی، ژولا. همان، ص 353.

[23] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، پیشین، جلد 7، ص 192. اسناد پایانی.

[24] . علم، پیشین، 356.

[25][25] . خبازیان غلام، علی بهنام، عبدالمجید فایضی، اکبر خمینی، عباس بهادر قلی، ملک خیاط، عبدبقال‌زاده، زمان نجار، آسیابانی، مظفر امینی، غلامرضا جلودار، صفرعلی نجفی، علی‌محمد انصاری، محمدطاهر فصیح، علی محمد عبایی، حسین سفید، غلام‌علی جلودار، فریدون جلودار، حسین جولایی، اسکندر مساح، هدایت‌الله ماهدی لمحابی، حمید غفلتی، علی‌اکبر فرهادزاده، عباس کتان‌باف، ابراهیم رئیس زرگرزاده، عبدالکریم، حاج علی سلطان‌زاده، عبدالرحیم کیف‌نژاد، حسین حیاتی، عبدالله زاده حسین، ملک‌هادی ارستوزاده، عباس محمد، کاظم حریری، محمد ترابی، علی‌اکبر، عباس مهرزاده،‌ هادی سراج، عبدالله چوب‌بند، غلامعلی مباشرزاده، محمد علم‌الهدی، عبدالمعرب، حمید فایضی. همان، ص 362.

[26] . امضا کنندگان این نامه بانوان زیر می‌باشند: بانو موسوی – بانو جزایری – بانو علم‌الهدی – بانو امام – بانو سوزنگر – بانو حکیم – بانو آل طیب – بانو محمدی –بانو وکیلی – بانو حکیم – بانو کجباف – بانو مرید – دوشیزه جزایری – بانو علوی – بانو ساکی – بانو نظری – بانو شوشتریان – بانو کجباف – بانو طاهری – بانو مروج – بانو پاسار – بانو یحیوی – بانو جولا – بانو بهبهانی – بانو ساکی – بانو چیت ساز – دوشیزه علم الهدی – بانو موسویان – دوشیزه حکیم – دوشیزه آل طیب – دوشیزه موسوی – زهرا خدادادیان – بانو مدنیان – دوشیزه موسوی – بانو نورالدینی – دوشیزه سجادیه – بانو حدادپور – بانو کجباف زاده – دوشیزه کجباف – بانو مرعشی – بانو طبیب – بانو سمیع – دوشیزه مرعشی – بانو شالباف – بانو توکلی – شوکت جنانی – دوشیزه حسین زاده – بانو پناباد – بانو فکور – بانو قمر قنواتی – حاجی بی‌بی مصطفوی – عصمت مجتهدزاده – بانو مرتضوی – بانو اشرفپور – بانو هاشمی – دوشیزه اشرفپور – بانو افصلان – بانو اشعری – بانو باصفا – دوشیزه افصلان – بانو علم الهدی – دوشیزه علم الهدی – بانو جزایری – معصومه امام – بانو زرگر – دوشیزه شیخ الاسلام – دوشیزه حسن زاده – بانو حسن زاده – دوشیزه سراج – بانو اکبرپور – بانو شیشه‌بر – بانو اکبرپور – دوشیزه اکبرپور – بانو کل زاده – بانو تدین – بانو چیت ساز – بانو دادرس – دوشیزه اردو – بانو اردو – بانو اردو – بانو قبیتی – بانو سمیع – بانو قدکساز – بانو معمارزاده – دوشیزه علم – بانو پور غلامی – دوشیزه هاشمی – بانو هاشمی – دوشیزه حکیم – بانو حکیم – بانو کجباف. (تکرار نام خانوادگی به دلیل عدم درج نام کوچک است و هر اسم تکراری شخص به خصوصی است.)

[27] . اسناد پایانی مقاله.

[28] . اسدی، محمدعلی، انقلاب اسلامی در شوشتر و گتوند، تهران، 1393، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 58.

[29] . دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع)، ج 4، ص 176-177.

[30] . شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، تهران، نشر البرز، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ دوم، 1369، ص 134.

[31] . بصیرت‌منش، حمید، «آیت‌الله حکیم و نهضت روحانیون ایران در سال‌های 1341و 1342»، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، بهار 1392، ش 40، ص 160.

[32] . علم، پیشین، ص 322-323.

[33] . دوانی، پیشین، ص 133.

[34] . درکتانیان، پیشین، ص 81.

[35] . اسناد پایانی. درباره زندگی و مبارزات شهید سید محمدجواد شرافت بنگرید به : یاران امام به روایت اسناد ساواک، سید محمدجواد شرافت، تهران، 1392، چاپ اول و نگاهی به زندگینامه شهدای گرانقدر هفتم تیر سال 1360 - شهید سیدمحمدجواد شرافت، مرکز بررسی اسناد تاریخی و همین سایت.

[36] . اسناد پایانی مقاله.

[38] . ذیل این اعلامیه اسامی آیات و حجج اسلام به ترتیب زیر آمده است: الاحقر علی الموسوی البهبهانی - الاحقر اسماعیل الحسینی المرعشی- الاحقر الفانی مرتضی انصاری- الاحقر کاظم المرعشی - علی محمد ابن‌العلم- الفانی ابوالحسن انصاری- ابوالقاسم المروج الیزدی- محمدرضا الموسوی آل طیب- محمدرضا الموسوی- الاحقر عبداله الموسوی البهبهانی- الاحقر سید محمد سجادی. آیت‌الله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 41.

[40] . آیت‌الله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 89.

[41] . درکتانیان، پیشین، ص 82.

[42] . خمینی، روح‌الله، صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی(س) (بیانات، پیام‌ها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی ونامه ها)، تهران: مؤسسه تنظیم ونشرآثارامام خمینی(س)، 1378، ج 1، ص ۴۱۵ - ۴۲۴ .

[43] . در سند نام کوچک آیت‌الله علم‌الهدی ذکره نشده است و لذا مشخص نیست که منظور مصطفی علم‌الهدی است یا مرتضی علم‌الهدی؛ اما از آنجایی که اسناد دیگر از مصطفی علم‌الهدی بدون ذکر عنوان آیت‌الله نام برده شده است. به نظر می‌رسد که منظور سند همان آیت‌الله سید مرتضی علم‌الهدی باشد.

[44] . آیت‌الله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 54.

[45] . همان، ص 59.

[46] . ]سید اسدالله] صدر‌ هاشمی ـ [عبدالرسول] قائمی ـ [عبدالستار] اسلامی‌ـ [سید محمد کاظم] دهدشتی ـ [حسین] مکی ـ [حسین موسوی] سلطانی ـ [محمود [سنابادی ـ [محمدتقی] مصدرالامور ـ [سید محمد] برهانی ـ [غلامحسین] جمی ـ [رضا] حجتی ـ [علی‌اکبر] سلیمانی ـ [عیسی] طرفی ـ [سید محمد سیدیان] هاشمی ـ [سید جواد] الیاسی. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله عبدالرسول قائمی، پیشین، ص 115.

[47] . ص 82، اسنادپایانی.

[48] . همان، اسناد پایانی.

[49] . آیت‌الله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 55.

[50] . همان، ص 57- 58.

[51] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجت‌الاسلام غلامحسین جمی، تهران،1392، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 19.

[52]. امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله عبدالرسول قائمی، پیشین، ص بیست و نه.

[53] . یاران امام به روایت اسناد ساواک آیت‌الله حاج شیخ شهاب‌الدین اشراقی، تهران، 1392، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 25.

[54]. امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله عبدالرسول قائمی، پیشین، ، ص 170.

[55] . همان، ص 335. 

[56] . اسناد پایانی.

[58]. آیت‌الله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک، مقدمه، ص بیست و سه.

[59] . مطبوعات عصر پهلوی - روزنامه مرد مبارز به روایت اسناد ساواک، تهران، 1385، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 241.

[60] . همان.

[61] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجت الاسلام غلامحسین جمی، پیشین، ص 62.

[62] . بنگرید به یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله عبدالرسول قائمی، پیشین، بخش مقدمه. ساواک در گزارشی با اشاره به نظر آیت‌الله قائمی در این مورد نوشت: «... شیخ عبدالرسول قائمی مورخه 3 /1 /54 در مدرسه علمیه در یک صحبت خصوصی به شخصی به نام دهدشتی اهل بهبهان ساکن تهران (برادر سید محمدکاظم دهدشتی پیشنماز مسجد بهبهانی‌ها در آبادان ) اظهار داشت تا زمانی که تیمسار خاوری آبادان بود وضع خیلی خوب بود و با مردم خیلی خوب رفتار می‌کرد و خوزستان [را] خوب نگهداری می‌کرد و در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی خاوری در اینجا بود ولی از وقتی که تیمسار شاهین آمده مردم را نسبت به دستگاه بدبین نموده و با مردم خوب رفتار نمی‌کنند و اضافه کرد از زمانی که تیمسار خاوری رفته من دیگر با تیمسار شاهین و رئیس شهربانی آبادان تماس ندارم و چند بار تیمسار شاهین خواست تماس بگیرد من جواب رد دادم تا اینکه چند روز پیش تلفناً تماس گرفت و شروع به عذرخواهی کرد و بعداً هم می‌خواست به مرخصی تهران برود آمد برای خداحافظی به مدرسه و خیلی گریه کرد و عذرخواهی نمود گفت باید مرا ببخشید و هر امری و کاری دارید بفرمائید انجام دهم و خداحافظی کرد و رفت...» همان، ص 398.

[63] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله عبدالرسول قائمی، پیشین، ص 397.

[65] . همان.

[66] . علم، پیشین، ص 611.

[67] . علم، پیشین، ص 489.

[68] . همان.

[69] همان.

[70] . همان، ص 490.

[71] . همان.

[72] . همان، ص 491.

[73] . همان، ص 512.

[74] . همان.

[75] . همان، ص 516.

[76] . مأموران ساواک در گزارش‌های خود از ذکر نام شاه خودداری می‌کردند یا با کد ۶۶ و نظایر آن به موضوع اشاره می‌کردند.

[77] . همان، ص 517.

[78] . عزیزی، امین و نورالله کریمیان کریمی، منصورون؛ از تشکیل تا ائتلاف، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، زمستان 1393 و بهار 1394، شماره 47 و 48، ص 55.

[79] . همان، ص 57.

[80] . حجت‌الاسلام عبدالحسین سبحانی در زندان مخوف رژیم پهلوی زیر شدیدترین شکنجه‌ها به شهادت رسید. حمید آستی در مورد نحوه شهادت شهید سبحانی می‌گوید: «وی را دستبند قپانی زده و با تسمه کولر که از شلاق معمولی خیلی دردناک‌تر است، شلاق می زنند. همچنین مأموران جلاد و بی‌رحم ساواک وی را درعقب جیپ لندرور نشانده و با سرعت زیاد از چاله‌ها و موانع حرکت می‌کردند. با وجود معلولیتی شیخ  داشت و عدم انتقال وی به بیمارستان و درمان وی توسط پزشکان متخصص، آسیب زیادی دید به طوری که ستون فقراتش عفونت کرده و در اثر همان ضربه‌ها و شکنجه‌های دایم پس از ده ماه، سرانجام  در روز سوم مهرماه 51 به شهادت رسید.» درکتانیان، پیشین، ص 104.

[81] . عزیزی، پیشین، ص 57.

[82] . همان، ص 58.

[83] . همان، ص 60.

[84] . جعفریان، رسول؛ جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، تهران، 1383، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، ص 522.

[85] . مظفری، آیت؛ جریان‌شناسی سیاسی ایران معاصر، قم، 1387، زمزم هدایت، چاپ سوم، ص 102.

[86] . ن، ک: حسینیان، روح‌الله؛ چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شعبه در ایران، 1356 – 1343، تهران، 1383، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 849. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، تاریخچه و گروه‌های تشکیل‌دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، تهران، 1359، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج 1، ص 139-143.امجدی، جلیل؛ تاریخ شفاهی گروه‌های مبارز هفت‌گانه مسلمان، تهران، 1383، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 176.



واکنش آیت‌الله سیدعلی بهبهانی نسبت به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی.


مخالفت روحانیون خوزستان با شرکت نسوان در انتخابات.


تلگراف روحانیون اهواز به امام خمینی به دنبال فاجعه فیضیه.


انزجار شدید جامعه روحانیت اهواز نسبت به دستگیری امام.


تلگراف علمای اهواز به شاه در پی دستگیری امام خمینی.


تلگراف علمای شوشتر به شاه جهت آزادی امام خمینی.


تلگراف جوانان اهواز به شاه برای آزادی امام خمینی.


عدم برگزاری نماز جماعت در درفول در سال 42.


نامه خانم‌های خوزستانی به شاه برای آزادی امام خمینی(ره) پس از 15 خرداد 1342 ص1.


نامه خانم‌های خوزستانی به شاه برای آزادی امام خمینی(ره) پس از 15 خرداد 1342 ص 2.


اعلامیه‌ی شدیدالحن آیت‌الله العظمی آقای حاج سید علی بهبهانی در سال 42.


موضوع اجتماع روحانیون در تهران.


متن اعلامیه آیت‌اله العظمی میر سید علی بهبهانی درباره تحریم رابطه با یهود.


درباره شیخ غلامحسین جمی سال 51.


درباره محمدجواد شرافت.


موضوع: تشکیل جلسه روحانیون آبادان.


موضوع: سخنرانی غلامحسین جمی در مسجدنو.


موضوع: پرداخت وجوه شرعی به نمایندگان خمینی.


گزارش ساواک از جلسه هفتگی روحانیون آبادان.


گزارشات متعددی از عدم شرکت تعدادی از روحانیون و وعاظ در مراسم دعا و نیایش 21 فروردین 56


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی در منزل شخصی در شهراهواز.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی.


آیت‌الله عبدالرسول قائمی.


آیت‌الله عبدالرسول قائمی.


آیت الله قائمی در جمع دانش آموزان.


آیت‌الله سیدعلی بهبهانی.


آیت‌الله قائمی در سال -1335 ایستگاه راه آهن خرمشهر.


دارالایتام در سال 1340 _ آبادان.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی درحال برزمین زدن کلنگ احداث موسسه دینی دارالعلم دراهواز.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی دردیدار با امام خمینی.


آیت‌الله العظمی سیدعلی بهبهانی دردیدار با آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری. درتصویر حجت‌الاسلام والمسلمین علی دوانی دیده می شود.


حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی درکنار آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی.


1342. قم،آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی در کنار حجت‌الاسلام والمسلمین علی دوانی.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی در جمع برخی اطرافیان ونزدیکانش درشهر اهواز.


آیت‌الله شیخ غلامحسین جمی در کنار آیت‌الله شیخ عبدالرسول قائمی و چند تن از روحانیان آبادان.


آیت‌الله بهبهانی در جمع دوستداران.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی درحال اقامه نمازعیدفطر در شهراهواز.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی در جمع برخی اطرافیان ونزدیکانش درشهر اهواز.


آیت‌الله قائمی هنگام حضور حجت‌الاسلام محمد تقی فلسفی در آبادان.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی در جمع برخی اطرافیان ونزدیکانش درشهر اهواز.


حجت‌الاسلام والمسلمین جمی در کنار روحانیون اعزامی از حوزه ی علمیه‌ی قم به آبادان قبل از سال 1348.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی در جمع برخی اطرافیان ونزدیکانش درشهر اهواز.


شهید عبدالحسین سبحانی.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی در جمع برخی اطرافیان ونزدیکانش درشهر اهواز. درتصویر حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ عباسعلی اسلامی دیده می شود.


آیت‌الله العظمی سید علی بهبهانی درحال اقامه نمازجماعت در شهراهواز.


 

تعداد مشاهده: 348


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.