مواضع جنبش مسلمانان مبارز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
تاریخ انتشار: 02 مهر 1404
حبیبالله پیمانمقدمه
بررسی و شناخت مواضع و جهتگیریهای سازمانها و گروههای انقلابی سیاسی فعال در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، میتواند به فهم تحولات سیاسی و ساختاری کشور در آن بازه زمانی کمک شایانی کند. در میان این گروهها، «جنبش مسلمانان مبارز» از این جهت حائز اهمیت است که با ادعای همراهی با انقلاب اسلامی و اتخاذ رویکردی بهظاهر دینی، در صحنه سیاسی حضور داشت. با مطالعه ایدئولوژی، عملکرد و مواضع این جنبش، میتوان به دلایل همگرایی مقطعی و در نهایت واگرایی آن با مردم و نهضت انقلاب اسلامی پی برد. افزون بر این، چنین پژوهشی ما را با دیدگاههای جنبش مسلمانان مبارز درباره شخصیتهای محوری انقلاب (مانند امام خمینی)، جریانهای سیاسی (مانند لیبرالها و سازمان مجاهدین خلق) و رویدادهای مهمی چون رفراندوم جمهوری اسلامی، تسخیر سفارت آمریکا و جنگ تحمیلی آشنا میسازد؛ همچنین، به درک دقیقتری از نحوه مواجهه این جنبش با ساختارها و نهادهای سیاسی نظام نوپا از جمله مجلس خبرگان قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی و ارتش منجر میشود.
تشکیل جنبش مسلمانان مبارز
جنبش مسلمانان مبارز در حدود سالهای 1355 ـ 1356 از جنبش آزادیبخش مردم ایران یا جنبش انقلابی مردم ایران موسوم به جاما، انشعاب کرد. جاما در حوالی سالهای 1342 و 1343 شکل گرفته بود. کاظم سامی، نظامالدین قهاری و محمود نکوروح مطلق از بنیادگذاران جاما بودند. کمی بعد هم حبیبالله پیمان[1] به جاما پیوست. مبانی فکری و رویکرد سیاسی جاما ترکیب و تلفیقی از اسلام و سوسیال دموکراسی بود. جاما متأثر از انسداد سیاسی ناشی از سرکوب قهرآمیز قیام مخالفان سیاسی و مذهبی در سال 1342، با هدف مبارزه مسلحانه فعالیت خود را آغاز و درواقع از درون نهضت خداپرستان سوسیالیست[2] موجودیت یافت.[3] دکتر حبیبالله پیمان نیز که پیشتر عضو جاما بود، در سالهای 1355 و 1356 همراه با مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس محمد توسلی، دکتر غلامعباس توسلی، مهندس میرحسین موسوی و جمعی دیگر محفلی را به نام «جنبش مسلمانان مبارز» تأسیس نمود.[4] اگرچه جنبش مسلمانان مبارز تشکل سیاسی قابل توجهی نبود، اما پیمان و گروهش در سالهای پرتلاطم انقلاب و بهویژه پس از پیروزی انقلاب تا سال 1360، در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور حضوری نسبتاً فعال داشتند.
ایدئولوژی و تشکیلات
اساس جنبش مسلمانان مبارز را افکار و گرایشهای دکتر حبیبالله پیمان تشکیل میداد و در حقیقت جنبش مسلمانان مبارز خلاصه میشد در دکتر پیمان و ارتباطی که بهطور شبه تشکیلاتی با بعضی افراد در تهران برای به راه انداختن یک جریان فکری ـ سیاسی برقرار میکرد. علاوه بر این، عناصر جوان عمدتاً از قشر دانشجو که در بعضی از شهرها (مانند تبریز، اصفهان، شیراز، اهواز، مشهد و...) با گرایش به کتابهای پیمان و نشریه امت (ارگان رسمی جنبش مسلمانان مبارز) هر یک با امکانات، استعدادها، ابتکارات و سلیقههای خاص خودشان دست به یک سری کارهای تشکیلاتی ـ تبلیغاتی و فرهنگی در حول خطمشی جنبش میزدند. درواقع جنبش مسلمانان مبارز، تشکیلاتی منظم و سیستمبندی شده نبود؛ یعنی اینطور نبوده است که یک هسته اولیه در طی تجربیات مشترک طولانی و یا حتی کوتاهمدت کار جمعی، به وحدت نسبی روی اصول عقیدتی، سیاسی و تشکیلاتی رسیده و با کسب صلاحیتهای لازم در متن یک عمل صادقانه هدفدار، دست به تشکیل هستههای جانبی و آموزش کادر کارآمد و پیشتاز، تدوین برنامه و درنهایت جذب هواداران و تشکیل شاخهها و ارگانهای منظم نموده باشد. به عبارتی ساده، جنبش مسلمانان مبارز در حقیقت همان تبلور فرهنگی ـ سیاسی شخصیت دکتر پیمان بود با تمام ضعفها[5] و قوتهایی که او داشت.[6]
بنیادهای فکری و سیاسی جنبش مسلمانان مبارز مانند نهضت خداپرستان سوسیالیست ـ که درواقع هسته اولیه و تاریخی جنبش محسوب میشد ـ ترکیب و تلفیقی از اسلام و سوسیالیسم بود و این معنا به وضوح در مواضع سیاسی آن منعکس میشد. تکثرگرایی و سیاستورزی حزبی مطلوب جنبش مسلمانان مبارز، در خوشبینانهترین وضعیت، در چارچوب نوعی نظام دموکراتیک شورایی معنا پیدا میکرد.[7]
برخلاف نهضت خداپرستان سوسیالیست که به کوشش دکتر محمد نخشب، مرزبندی مشخصی مبنی بر فاصله گرفتن از مارکسیسم وجود داشت، جنبش مسلمانان مبارز بسیار متأثر از مارکسیسم بود و تا حدی مشابه سازمان مجاهدین خلق ماهیت التقاطی داشت و حاکمیت آرمانی خود را در جامعه بیطبقه توحیدی ترسیم و به تبع آن لیبرال دموکراسیهای حاکم بر جهان غرب را نفی میکرد. حتی جنبش مسلمانان مبارز ـ چنانچه در ادامه مقاله خواهد آمد ـ در برخی رویدادها مانند نخستین دوره انتخابات مجلس، در کنار سازمان مجاهدین خلق( منافقین) قرار گرفت و با آنان ائتلاف نمود که این امر نشانگر شباهتهای زیاد این دو جریان به یکدیگر تلقی میشد.
دکتر پیمان و سایر همفکرانش شدیداً تحت تأثیر افکار و اعتقادات غیراسلامی بهویژه نوع سوسیالیستی آن قرار داشتند و معیارها و ملاکهای این تفکر الحادی بر تمامی افکار و عقاید ایشان نفوذ کرده و آن را تحت تأثیر خود قرار داده بود. به همین دلیل است که میبینیم مفاهیم عالیه و ملکوتی اسلام به دست این داعیان ایدئولوژی مترقی به بازی گرفته میشد و با لطایفالحیل و به انحای گوناگون میکوشیدند تا بین اسلام و معیارهای غیراسلامی مورد قبول خویش تلفیقی ایجاد کرده و آنها را با هم سازش و آشتی دهند. لذا اساس ایدئولوژی این جنبش، همان طرز تفکر التقاطی و غیراسلامی سوسیالیستی بود و تنها کاری که آنها انجام میدادند این بود که آیات شریفه قرآن و برخی از کلمات پاک ائمه اطهار(ع) را برای اثبات افکار سوسیالیستی به کار میگرفتند.[8]
آنها به شدت با لیبرالیسم نیز مخالف بودند و در جزوات و نشریه خود سعی در افشای ماهیت این مکتب داشتند. از نظر پیمان و همفکرانش: «لیبرالیسم جریان اجتماعی است که با انجام هر نوع تغییر بنیادی در نظامِ موجود، ضدیت داشته، به دلیل داشتن نوعی وابستگی به فرهنگ استعمار غربی، اهمیت تضاد با امپریالیسم را نادیده میگیرد و از دموکراسی نوع غربی آن حمایت مینماید. دموکراسی و آزادیای که سرانجام آن تثبیت نیروهای وابسته به سرمایهداری جهانخوار و حفظ سلطه فرهنگ استعمار غربی در کشور ما میباشد.»[9]
شرح مواضع
در این بخش که بدنه اصلی مقاله حاضر را در بر میگیرد، به شرح برجستهترین مواضع جنبش مسلمانان مبارز، در قبال بازیگران، ساختارها و رویدادهای سیاسی مهم کشور (از پیروزی انقلاب تا جنگ تحمیلی) پرداخته خواهد شد.
1) امام خمینی
در بحبوحه پیروزی انقلاب، تمامی گروهها و سازمانهای مخالف رژیم پهلوی از مذهبی گرفته تا چپ مارکسیستی بهظاهر، با ملت ایران همصدا شدند و امام خمینی را رهبر بلامنازع انقلاب دانستند. برخی از این گروهها بر اساس اعتقاد مکتبی و ایدئولوژیکی و برخی دیگر به علت جبر شرایط و به جهت تأمین منافع خود در به دست گرفتن قدرت، وارد این مسیر شدند. دسته دوم بدون استثنا، نیات و مقاصد پنهانی خود را آشکار کردند و پس از چندی در برابر امام و انقلاب قرار گرفتند. مانند: سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، سازمان فداییان خلق و... که البته موضوع بحث این نوشتار نیست. اما در مورد دسته اول، باید گفت که یک طرز فکر مشخص وجود نداشت؛ چرا که برخی مانند جنبش مسلمانان مبارز، از امام ـ بهخاطر پایگاه اجتماعی و مردمی ایشان و نه به عنوان جایگاه ایشان در مقام ولایت فقیه ـ پیروی میکردند. در اندیشه اعضای جنبش مسلمانان مبارز، امام خمینی بهعنوان ولی فقیه و رهبر دینی که مبانی اسلامی تبعیت از او را الزامآور و تکلیف نموده است، مطرح نیست؛ بلکه فقط کسی است که از نفوذ در میان مردم برخوردار است و لذا تنها یک وسیله برای بسیج مردم است و نه چیز دیگر. و چون مبارزه ضدامپریالیستی ـ البته از نوعی که جنبش مسلمانان مبارز میگوید ـ به بسیج تودههای میلیونی نیاز دارد و امام تنها کسی است که مورد قبول مردم بوده و قادر به بسیج آنها است، بنابراین چارهای جز پذیرش رهبری امام نیست. به عبارت دیگر، اگر این نفوذ مردمی در شخص یا گروه و سازمان دیگری محقق بود، تظاهر به پذیرش رهبری امام خمینی هیچ ضرورتی نداشت.[10]
در یکی از شمارههای نشریه امت آمده است: «مبارزه ضدامپریالیستی در عمل و واقعیت عینی آن، بدون شرکت وسیع میلیونها توده مستضعف و مبارز ایرانی عملی نیست و در حال حاضر هیچیک از سازمانها، نهادها و احزاب، قدرت بسیج تودهها را نداشته و عملاً عاجز از هدایت این مبارزه عظیم هستند. تنها امام خمینی است که با برخورداری از حمایت و اعتقاد بیشائبه و گسترده تودههای میلیونی همچنان که قدرت استبداد را به کمک همین نیروها در هم شکست، قادر است بسیج عمومی علیه امپریالیسم به عمل آورد. از این رو، جنبه ضدامپریالیستی بدون شرکت و رهبری امام تحقق عینی نخواهد یافت.»[11]
آنها در جریان پیروزی انقلاب، امام را به خاطر نقش ایشان در رهبری حرکت مردمی و به عنوان تنها فرد بسیجکننده تودههای مردم در مبارزه ضدامپریالیستی و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را سمبل نیروی مکتبی و بهویژه حرکت مسلحانه در زمان رژیم شاه و دکتر شریعتی را علیرغم مرزبندیها و اختلافنظرهایی که با وی داشتند، به عنوان معلم مکتب اصیل تشیع علوی در نظر گرفته و مثلث «امام، معلم، مجاهد» را سرلوحه استراتژی خود یعنی مبارزه مکتبی، تشکیلاتی، مردمی و مسلحانه مطرح مینمودند.[12]
2) دولت موقت مهندس مهدی بازرگان
جنبش مسلمانان مبارز پس از پیروزی انقلاب از منتقدان دولت موقت مهندس مهدی بازرگان بود و از هر فرصتی برای ضربه زدن به دولت وقت استفاده میکرد. از دید آنها، مهندس بازرگان و همراهان او لیبرالهایی بودند که در خدمت سرمایهداری جهانی و امپریالیسم قرار داشتند.
البته جنبش مسلمانان مبارز، لیبرالها را به دو دسته لیبرال ملی و لیبرال مذهبی تقسیم میکرد: «طرز فکر لیبرالی دامن اغلب محصلین ایرانی را که به خارج اعزام میشدند، میگرفت و بسته به آنکه زمینه مذهبی داشته باشند یا نه، لیبرال ملی و لیبرال مذهبی میشدند و برمیگشتند.»[13] در این تقسیمبندی، مهندس بازرگان در گروه لیبرالهای مذهبی قرار میگرفت: «لیبرالهای مذهبی که سمبلشان در نوشتههای بازرگان یافت میشود، مکتب را به عنوان یک امر جامع که جهانبینی و رفتار و عمل اجتماعی فرد را در زمینه اقتصادی ـ اجتماعی باید مشخص کند، قائل نبودند و وقتی از رابطه بین دین و سیاست سخن میگفتند، به مرزبندی بین آن دو نیز اشاره میکردند. حاصل این اندیشه چنین است که افراد مذهبی میتوانند در امور سیاسی دخالت کنند، ولی باید بین دین و سیاست مرز باشد.»[14] از نظر جنبش، لیبرالها بهشدت در برابر اسلامیشدن جمهوری مقاومت نشان دادند؛ زیرا جمهوری و انقلاب اسلامی میتوانست به تغییر بنیادهای اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی اسلام منجر شود و سلطه سیاسی و فرهنگی ـ اقتصادی و نظامی قدرتهای استعماری را به کلی نابود سازد. استقرار یک جمهوری دموکراتیک بهگونهای که مطلوب لیبرالها و محافل استعماری و سرمایهداری غربی است، جز به سود سرمایهداران و طبقات و قشرهای وابسته تمام نمیشود؛ زیرا هماکنون بیشتر مراکز قدرت سیاسی ـ اقتصادی و نظامی در دست آنان است.»[15]
پیش از انقلاب نیز دکتر پیمان در مهرماه 1357 طی یک نامه به امام خمینی، ضمن تأکید بر نقش تاریخی اسلام شیعی در ظلمستیزی، اهمیت جایگاه روحانیت در میان تودههای مردم و نیز رهبری قاطع امام خمینی در نهضت انقلابی ایران و معضلات جنبش مردمی در داخل کشور را مورد اشاره قرار داد و به نقد گروههای سیاسی کشور از جمله جبهه ملی و علیالخصوص نهضت آزادی و شخص مهندس مهدی بازرگان پرداخت. وی در بخشی از این نامه نوشته است: «مهندس بازرگان معتقد پایبند به مذهب تا حدی شجاع، ضد شاه دارای تمایلات لیبرالیستی، تحت تأثیر فرهنگ و دموکراسی مغرب زمین، جاهطلب و علاقهمند به رهبری بلامنازع شخصی، تا حدودی خودرأی، نسبت به افراد و جریاناتی که شهرت و رهبری و محبوبیت او را تهدید کنند حساس و کینهتوز. نقطه نظرهای اسلامی وی اکنون کمتر مورد پسند نیروهای پیشرو جنبش است و به خصوص در سالهای اخیر برای روشنفکران مذهبی و جوانها از این نظر مأیوسکننده بوده است که معتقدند دکتر شریعتی را بیشتر روی حسادت محکوم کرد تا مطالعه آثارش و نسبت به امام اظهارنظرهایی کرده است که غالباً موجب نارضایتی و گاه خشم افراد شده است. معتقد است که امام باید با ایشان مشورت کند و احیاناً تابع نظریات وی باشد. ایمان یک دست و تبعیت بیچون و چرای مردم از امام تا حد زیادی موجب ناراحتی و نارضایتی وی است. تا آنجا که کمتر از آشکار کردن احساس خود خودداری میکند. شدیداً پایبند علایق گروهی (نهضت آزادی) است و این علقه گروهی همراه با حس جاهطلبی و رهبری، سبب شده است نهضت سخت سلطهجو و انحصارگر شود. یعنی بکوشد همه چیز را زیر چتر رهبری خود درآورد و در پیشبرد این مقصود در بسیاری موارد اصول تقوی و صداقت و اخلاص زیر پا نهاده میشود. همین امر مشکلاتی در مناسبات آن با دیگر نیروها به وجود آورده است.»[16]
نکته جالب اینکه حبیبالله پیمان پس از گذشت چهار دهه از مواضع خود و گروهش در برابر دولت موقت مهندس بازرگان، ابراز پشیمانی نمود و بیان داشت: «امروز به این مسئله رسیدهام که آن زمان به اشتباه تصور میکردم دولت مهندس بازرگان مزاحم است. من تصور میکردم اینها (دولت مهندس بازرگان) میآیند و با بینشی که داشتند (لیبرالیسم) سدّ راه تحقق آزادی و برابری و حتی سوسیالیسم میشوند؛ اما چرا به این اشتباه پی بردم؟ چون در واقعیت دیدم که مهندس بازرگان در درجه اول یک لیبرال است که به این مسئله اشکالی وارد نیست. چون ایشان یک لیبرال دموکرات بودند که اتفاق خوبی است. نکته دوم این است که مهندس بازرگان اگرچه به لحاظ اقتصادی لیبرال بود، ولی «ملیگرا» بود؛ ما باید همان زمان به این نکات توجه میکردیم. سومین نکته این بود که [آیا] اساساً آنها (دولت مهندس بازرگان) فرصت و امکان این را داشتند که در آن مدتزمان تغییرات کلی و اساسی در ساختار ایجاد کنند؟ امروز فهمیدیم که آنان (دولت مهندس بازرگان) اصلاً فرصت و امکان چنین کاری را نداشتند. چون مزاحمت و موانع زیادی پیش رویشان بود.»[17]
جنبش مسلمانان مبارز اختلافات عمیقی در خصوص ارگانسازیها و نظامسازیهای بعد از انقلاب داشت. بدین صورت که میگفت تنها با یک شورای انقلابی متمرکز ذیصلاح تحت نظارت امام خمینی و آیتالله سید محمود طالقانی و با طرح و اجرای برنامههای انقلابی در شئون مختلف، انقلاب تداوم یافته، نظام و مناسبات پیشین متحول گشته و سطح فرهنگ ارتقا پیدا میکند. در مواضع فکری سیاسی جنبش مسلمانان مبارز، بخش «موضع جنبش در برابر دولت موقت انقلاب» آمده است: «یک شورای واقعی انقلابی میتوانست نهفقط کار انتقال قدرت از رژیم سابق، بلکه انجام تغییرات اساسی و اولیه در نهادها و مناسبات نظام پیشین را هم بر عهده گیرد و علاوه بر مبارزه با ضدانقلاب و سرکوبی کامل آن و تصفیه ارتش و سازمانهای اداری پایههای اساسی نظام اسلامی را بنیان نهد.»[18] جنبش مسلمانان مبارز پس از سقوط دولت موقت نیز بیان داشت: «ما از روز اول ضمن پیشنهاد، خواستار تمرکز همه قوای تصمیمگیری و اجرایی در شورای انقلاب بودیم و تفاضا کردیم شورا از لحاظ بینش مکتبی و قدرت عمل انقلابی و قاطعیت، انسجام پیدا کند و همه نیروهای انقلابی جامعه را به خدمت گیرد.»[19]
3) رفراندوم جمهوری اسلامی
جنبش مسلمانان مبارز بیآنکه از فرآیند سیاسی و اجتماعی متعاقب پیروزی انقلاب رضایتخاطر چندانی داشته باشد ـ چون معتقد بود انقلاب ایران هنوز در آغاز راه است و تا نیل به معیارهای مطلوب آن سازمان فاصله دارد ـ ظاهراً و بناگزیر، در نخستین گام، از حکومت جمهوری اسلامی پیشنهادی امام خمینی حمایت کرد و به آن رأی «آری» داد. درواقع جنبش مسلمانان مبارز معتقد بود که انقلاب ایران تا مرحله استقرار و تأسیس حکومت مطلوب فاصله دارد و به همین سبب، همواره از تداوم انقلاب و جنبش انقلابی سخن به میان میآورد و تصریح میکرد که تا برقراری جامعه بیطبقه توحیدی، نهضت ادامه دارد.[20] از این رو، جنبش مسلمانان مبارز طی ماههای نخست انقلاب، با کلیت نظام جمهوری اسلامی همراهی و همگرایی نشان داد.
4) ارتش
برخلاف برخی گروههای فعال در دوران انقلاب (بهویژه چپها) که خواهان انحلال ارتش بودند، جنبش مسلمانان مبارز این طرح را به صورت کلی رد کرد و ضمن انتقاد از وضعیت ارتش پیش از انقلاب ـ که رژیم پهلوی مسبب آن بود ـ خواستار تغییرات عمیق در ساختار و عملکرد ارتش شد: «سعی مسئولان ارتش ایران پیش از انقلاب اسلامی این بود که نظامیان جز در زمینه تخصص خویش کار و اندیشه نکنند و سر در نیاورند و مطالعه نکنند. اینکه نظامیان بینش و آگاهی در زمینه امور سیاسی و کشورداری و اوضاع و احوال جهان نداشتند، سبب میشد در تشخیص علت مخالفت مردم با دولت و شاه عاجز بمانند و ریشه نارضایتیها و مشکلات و نابسامانیهای کشور و فقر و محرومیت مردم، اختلاف و ستیز و کشمکش را درنیابند و به آسانی تلقینات و آموزشهای دروغین فرماندهان را بپذیرند که مخالفین شاه جزء معدودی بیگانهپرست و خرابکار هستند که هدفشان تجزیه ایران است. در نظام اسلامی سرباز در وهله اول یک مجاهد انقلابی آگاه به مکتب است، که بیش از هر کس نسبت به سرنوشت جامعه خود احساس مسئولیت میکند. شخصیتی یکبُعدی ندارد تا به هر صورت خواستند از او استفاده کنند و ناآگاه مورد سوء استفاده صاحبان قدرت قرار نگیرد.»[21]
از نوشتههای جنبش چنین برمیآید که دکتر پیمان و همفکرانش خواستار ایجاد تحول عمیق در عملکرد ارتش بودند. برای نمونه، آنها با سربازی اجباری مخالف بوده، آن را بدون فایده و حتی هزینهای اضافی برای جامعه میدانستند: «در نظام اسلامی سربازی نه از روی اجبار است که داوطلبانه و از روی عقیده و اخلاص و به عنوان یک وظیفه در قبال عقیده و ایمان انجام میگیرد. پیریزی ارتش ایران، اساس خدمت اجباری افراد در ارتش ما سبب شد از همان آغاز مردم که انگیزهای و شوقی برای خدمت به دیکتاتور مزدور خارجی نداشتند با نامگذاری نظام اجباری، اکراه خود را از خدمت در آن نشان دهند.»[22] در ادامه آمده است: «بنا به اصل وجوب جهاد برای عقیده و دفاع از حریم عقیده و مصالح امت اسلامی، همه شهروندان سرزمین اسلامی بالقوه یک سرباز یا افسر و فرماندهاند که در حال عادی مشغول به انجام یک خدمت اجتماعی یا کار تولیدی اقتصادی هستند و تنها در مواقعی که ضرورت مبارزه، دفاع یا جهاد مطرح میشود، اسلحه برداشته، آماده جنگ میشوند. در ارتشهای مزدور همیشه قسمت قابل توجهی از نیروهای مولد جامعه به صورت عاطل در آمده و سربار این گروههای مولد میشوند. جامعه مجبور است سالهای سال بار سنگین هزینههای صدها هزار سپاهی را تأمین کند و آنها بدون اینکه کاری انجام دهند، درون سربازخانهها وقت به بطالت میگذرانند تا احیاناً روزی ضرورت نبرد پیش آید. تحت این قاعده نه فقط فعالترین قشرهای جامعه از کار خلاق و مولد باز میمانند، بلکه تأمین زندگی و نگاهداری آنان که معمولاً رقم بزرگی در بودجه مملکت است، بر تولیدکنندگان تحمیل میشود.»[23]
در اینجا دو نکته قابل بحث است: نخست اینکه از منظر این به اصطلاح جنبش، سربازی نباید اجباری باشد و هرگاه که شرایط ایجاب کرد، شهروندان آماده جنگ شوند. حال سؤال اینجاست که شهروندان با کدام آموزش نظامی و بدون گذراندن کدام خدمت سربازی، میتوانند در راستای جلوگیری از حمله دشمن به دفاع بپردازند؟ اگر تمام جامعه و بهطور اخص افراد ذکور، از آموزشهای نظامی ـ که پیشتر بایستی در چارچوب نظام وظیفه عمومی و خدمت سربازی فرا گیرند ـ بیبهره بمانند، نهتنها فرآیند یادگیری و آشنایی به امور نظامی در هنگامه جنگ به کُندی پیش میرود، بلکه امور جنگی کشور را نیز دچار اختلال میکند. نکته دوم اینکه با توجه به نظر جنبش، ارتش مزدور نیروی کار و خلاق جامعه را به جای شرکت در فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی، به صورت عاطل در سربازخانهها نگه میدارد و صرفاً بر دوش جامعه هزینه اضافی تحمیل میکند؛ حال با فرض اتخاذ رویکرد مدنظر جنبش، پس نیروی آماده رزم باید امنیت کشور و مرزها را به حال خود واگذارد تا نیروی خارجی به راحتی تمامیت ارضی را مورد تجاوز قرار دهد! چنانکه یک سال بعد از این اظهارات نیز چنین شد و عراق در سال 1359 تجاوز به خاک ایران را آغاز کرد.
5) انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی
جنبش مسلمانان مبارز از جمله گروههایی بود که به مخالفت با تشکیل مجلس خبرگان پرداخت. نشریه امت شماره 10 مورخ 30 خرداد 1358 مقالهای دارد تحت عنوان «مجلس مؤسسان! رفراندوم! یا...». جنبش مسلمانان مبارز در این مقاله ابتدا از وجود دو نوع نظریه در مورد تشکیل مجلس مؤسسان سخن میگوید: 1) برگزاری انتخابات عمومی و تشکیل مجلسی از نمایندگان منتخب مردم؛ 2) ایجاد شورای محدودی از نمایندگان منتخب مردم و گذاشتن قانون اساسی به رأی عمومی ملت و برگزاری رفراندوم. سپس تحت این عنوان که «حق با کیست؟» نظر خود را مبنی بر ردّ راهکار اول بیان میکند. بدین ترتیب که ابتدا شرح مفصلی از عدم کارایی روشهای پارلمانی در مبارزه داده و سپس تشکیل مجلس برای تدوین قانون اساسی را نیز یک عمل پارلمانی میخواند و نهایتاً نتیجه میگیرد که این عمل غلط و غیرانقلابی است و نبایستی انجام پذیرد: «تجربیات چندین ساله مردم ثابت کرد که حل تضاد بین مردم و امپریالیسم و رژیم دستنشانده آن از راههای مسالمتآمیز و با روشهای پارلمانی ممکن نیست.»[24]
این استدلال به قدری سطحی است که بعید به نظر میرسد اگر کسی اندک توجهی به آن داشته باشد متوجه بیاساسی آن نشود:
اولاً مجلس شورای ملی در دوران شاه یکی از ارگانهای سیستم شاهنشاهی بود و جز در مسیری که شاه و اربابانش تصمیم میگرفتند، قدمی برنمیداشت و مبارزه با رژیم شاهنشاهی یا استعمارگران از طریق این مجلس، یعنی بکار بردن روشهای پارلمانی بدیهی است که کاری عبث و بیفایده بوده و هیچ سودی نداشت. اما بسیار کودکانه است که به علت نقش پارلمانی در دوران طاغوت و بیاثری مبارزات پارلمانی در رژیم شاهنشاهی، وجود هرگونه مجلسی را حتی در جمهوری اسلامی نفی کرده و بیفایده بدانیم.[25]
ثانیاً مبارزه پارلمانی هنگامی است که عدهای بخواهند با دولت خویش از طریق پارلمان همان دولت به مخالفت برخیزند. مثلاً با به دست آوردن کرسیهای بیشتری در مجلس و یا طرح و پشتیبانی از لوایح خاصی به مقصود و منظور خویش دست یابند. بدیهی است که این مسئله در مورد مجلس خبرگان مصداق ندارد؛ زیرا در اینجا مردم درصدد مبارزه با دولت نیستند، بلکه ملت مسلمان قصد دارند برای اداره مملکت خویش بر اساس ضوابط اسلامی قانون وضع کنند و معلوم نیست منظور سردمداران جنبش مسلمانان مبارز از اطلاق اصطلاح «مبارزه پارلمانی» در این زمینه چیست؟[26]
پس از چندی جنبش مسلمانان مبارز تصمیم میگیرد با انتخابات مجلس خبرگان همراهی نشان دهد. جنبش در ارگان خود مینویسد: «تدوین چنان قانون اساسی که ثمره یک انقلاب مکتبی باشد، تنها به دست کسانی میسر است که خود دارای: 1- بینش مکتبی باشند، 2- دارای روحیه انقلابی بوده و این روحیه و خصلت را در جریان مبارزه انقلابی درازمدت کسب کرده باشند، 3- این اشخاص پیشتاز مبارزه و انقلاب بوده بعد از پیروزی هم نقش پیشتاز خود را حفظ کرده باشند، 4- در طول مبارزه و عمل مردم آنان را شناخته و بدیشان اعتماد کرده باشند.»[27]
با ذکر چنین پیششرطها و معیارهایی، جنبش مسلمانان مبارز ضمن ائتلاف با سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران (جاما) و سازمان اسلامی شورا (ساش) افرادی را به عنوان نامزد برای نمایندگی مجلس خبرگان معرفی مینمایند.[28] صورت اسامی نامزدها از سوی جنبش مسلمانان مبارز عبارت بود از: 1- آیتالله سید محمود طالقانی[29] (در صورت پذیرفتن خود آن حضرت)، 2- دکتر حبیبالله پیمان، 3- دکتر علیاصغر حاج سیدجوادی،[30] 4- مسعود رجوی،[31] 5- دکتر کاظم سامی،[32] 6- مهندس عزتالله سحابی،[33] 7- دکتر طاهره صفارزاده،[34] 8- حجتالاسلام دکتر علی غفوری،[35] 9- دکتر ناصر کاتوزیان،[36] 10- عبدالکریم لاهیجی.[37]
پس از اعلام نتایج و شکست کلی جنبش مسلمانان مبارز در این انتخابات، آنها شروع به ایجاد هجمه علیه مجلس خبرگان کردند و مدام آن را نهادی ناکارآمد قلمداد مینمودند: «هنوز یک هفته از تشکیل مجلس بررسی نهایی قانون اساسی نمیگذرد. در این مدت مجلس با به تصویب رساندن آییننامه داخلی و مقداری بحثهای پراکنده و کلی در رابطه با اهمیت ولایت فقیه، ترکیب، کیفیت و نقش شورای نگهبان و اهمیت این دو در رابطه با استقلال کشور و حفظ احکام و قوانین و جلوگیری از انحراف دولت و حاکمیت ملی و چند مسئله دیگر پرداخته است. آیا در این شرایط با به تصویب رساندن یک سری اصول و مواد میتوان به جنگ مشکلات و نابسامانیها رفت؟»[38]
افزون بر جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ـ که در انتخابات مجلس خبرگان با یکدیگر ائتلاف کرده بودند ـ نیز به ایجاد هجمه علیه مجلس خبرگان روی آورد و حتی در جریان رفراندوم قانون اساسی (آذر 1358) اعضای آن به پای صندوقهای رأی نرفتند و به کلی آن را تحریم نمودند.
6) تسخیر لانه جاسوسی
از مهمترین وقایع سال 1358 میتوان به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا اشاره کرد که بازتاب گوناگونی در میان رجال و گروههای سیاسی داشت. اعضای جنبش مسلمانان مبارز از آنجا که از نظر ایدئولوژیک ضدامپریالیسم آن هم از نوع آمریکایی آن بودند، از این اقدام دانشجویان پیرو خط امام استقبال کردند: «تسخیر سفارت آمریکا در تهران که به حق بلافاصله نام لانه جاسوسی بر آن نهاده شد، مسلماً یکی از مهمترین رویدادها در تاریخ مبارزات ملتها علیه استعمار و سلطه قدرتهای متجاوز و جهانی است. اینکه فرزندان جوان ملتی کوچک و از لحاظ مادی و نظامی ضعیف، سفارتخانه بزرگترین قدرت مادی و نظامی و اقتصادی و سیاسی جهان یعنی آمریکا را اشغال کنند و همه اسناد و ابزار و آلات جاسوسی و اطلاعات ذیقیمت آن را در اختیار گیرند و بر اسرار یکی از بزرگترین شبکههای جاسوسی و توطئه و جنایت و آدمکشی یعنی سازمان سیا دست یابد، فینفسه موفقیت بزرگی برای ملتها و شکست و سرافکندگی برای آمریکای جهانخوار محسوب میشود.»[39]
در بخشهایی از «پیام به رزمندگان مسلمانی که لانه جاسوسی را اشغال نمودهاند» در 13 آبان 1358 آمده است: «اشغال مقر امپریالیسم جهانخوار آمریکا، به دست پرتوان شما، نشانه اعتراض و نفرت عمیق مردم ایران از اعمال جنایتکارانه امپریالیسم آمریکا است. این آمریکا حامی شاه جنایتکار است که باعث شکنجه و کشتار عزیزترین فرزندان انقلابی ما شد. شما با اشغال لانه جاسوسی و مقر طرح نقشههای شوم ضدانقلابی و ضدمردمی، بار دیگر پیام شهدای به خون خفته خلق مسلمان ایران را به گوش جهانیان رساندید. که تا نابودی کامل امپریالیسم جهانی، به سرکردگی آمریکا، نهضت انقلابی ما ادامه دارد.»[40]
همچنین ده روز پس از اشغال سفارت، در نشریه امت نوشتند: «اکنون فرصت دیگری برای جبران مافات پیدا شده است. با اقدام انقلابی دانشجویان مسلمان و دستور مقاومت و مبارزه جدی با امپریالیسم توسط امام خمینی و تأکید بر این نکته که انقلاب تازهای آغاز شده است و به دنبال آن شور و هیجان گستردهای در میان تودهها ظاهر گردیده، اگر شورای انقلاب بتواند با قطع امید از روشهای لیبرالیستی و محافظهکارانه، گام در مرحله تازهای بگذارد [...]، امید هست که از این موقعیت برای ایجاد یک انقلاب گسترده فرهنگی استفاده شود.»[41]
پیرو افزایش تنشها میان آمریکا و ایران، دولت جیمی کارتر در فروردین 1359 روابط آمریکا را با ایران قطع نمود. پس از این رویداد، جنبش مسلمانان مبارز بیان کردند: «اعلان قطع رابطه سیاسی بین ایران و آمریکا از جانب کارتر، دلیل درستی تصمیم امام و امت در نگاهداری جاسوسان توسط دانشجویان مسلمان بود. این تصمیم که با مجازاتهای شدید اقتصادی همراه است، نشان میدهد آمریکا در توطئه دیگر خود هم شکست خورد و اراده استوار ملت و تصمیم قاطع امام بر تردیدهای سازشکاران پایان داد و محافل امپریالیستی را یک بار دیگر از تحمیل سازش به انقلاب و ضربه زدن بر واقعیت سازشناپذیری امام ناامید ساخت و روح و امید تازهای در دلهای خلق قهرمان ایران و همه ملل زیر سلطه و مستضعف تاباند.»[42]
7) انتخابات ریاستجمهوری
معیارهایی که جنبش مسلمانان مبارز برای ارزیابی نامزدهای معرفیشده انتخابات ریاستجمهوری اعلام کرد، شامل موارد زیر بود: الف) خط فکری و سیاسی که تعقیب میکنند؛ ب) موضع دقیق آنان در مبارزه با دشمن اصلی یعنی امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا؛ ج) درجه هماهنگی روشها و موضعگیریهای سیاسی با اصول مکتبی؛ د) درجه سازگاری و انطباق عمل، شخصیت و تجربیات با اصول ادعا شده.[43]
با توجه به معیارهای فوق، حضور افراد لیبرالی همچون ابوالحسن بنیصدر در این انتخابات از نظر جنبش مسلمانان مبارز غیر قابل پذیرش بود، لذا آنان مخالفت شدید خود را با عناصر لیبرال اعلام نمودند: «جای تأسف و تأثر بسیار است که بعد از یازده ماه از پیروزی انقلاب، دشمنان خلق آنقدر بیپروا شدهاند و قدرتهای اجرایی و مسئول را آنقدر ناتوان و یا همراه دیدند که به خود جرأت دادند داوطلب ریاستجمهوری شده و در این آزمایش مهم اخلال کنند. باید گفت چشم لیبرالها روشن با آن سیاست سازشکارانه و انقلاب بر باد دهشان. [...] هنوز هم بزرگترین خطر در میان کسانی که چهره تزویر زیر نقاب انقلاب پنهان ساختهاند، برای آینده انقلاب ایران لیبرالها میباشند. هنوز هم امپریالیسم آمریکا چشم امید به این گروه و عناصر دوخته است. لیبرالها لزوماً اعضای یک حزب یا باند و سازمان واحد نیستند، بلکه یک طرز فکر و بینش سیاسی و مکتبی است که با طرز فکر انقلاب و بینش مکتبی تضاد دارد.»[44]
8) انتخابات مجلس شورای اسلامی
بعد از انتخابات ریاستجمهوری (5 بهمن 1358)، مهمترین رویداد سیاسی کشور برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی (24 اسفند 1358) بود. در اولین دوره انتخابات مجلس شورا، بهجز بعضی از گروههای سیاسی کوچک که انتخابات را تحریم کردند، اکثر احزاب و گروههای فعال ضمن اعلام آمادگی برای شرکت فعال در انتخابات، مواضع و اهداف خود را به صورت آشکار بیان کردند و هر یک طرفداران خود را به شرکت گسترده در انتخابات مجلس فراخواندند که حاکی از اهمیت و جایگاه مجلس در نظام جمهوری اسلامی ایران بود. برای مثال جنبش مسلمانان مبارز با حالتی انتقادی با موضوع برخورد کرد و اعلام داشت که گرچه تشکیل مجلس بدون تحقق اولیه نظم شورایی در کشور کافی نیست، اما انتخابات فرصتی است برای افشاگری علیه سایر جریانها. جنبش مسلمانان مبارز در مورد وظیفه مجلس اعتقاد داشت: «مجلس وظیفه دارد تا از تمرکز قدرت در دستهای دولت جلوگیری کند و قدرت تصمیمگیری اجرایی را بین مردم و شوراهای آنان تقسیم کند. به مردم اعتماد کند و آن را مسئول قرار دهد. نباید اجازه داد که مردم همانند رژیمهای طاغوتی فقط آلت دست و مجری فرمانهای دولتها شوند. مجلس باید اراده مردم و انقلاب را در برابر قدرتهای استعماری به رهبری آمریکا به کرسی نشاند و در صدور انقلاب و حمایت از همه جنبشهای آزادیبخش و مبارزه علیه انواع سلطه تأکید و اصرار ورزد.»[45]
مسئله نامزدهای مجلس شورای اسلامی یکی از مسائل روشنکننده بود؛ معرفی کاندیدا برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی با توجه به اهمیت آن، نشاندهنده این است که معرفیکننده، خواهان حاکمیتِ چه خط فکری در جامعه است. جنبش مسلمانان مبارز افرادی چون مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی، محمد شانهچی و... را به عنوان کاندید معرفی نمود و طی اطلاعیهای که در روزنامه امت شماره 46 مورخ 8 اسفند 1358 درج شده است، از آنان به عنوان کاندیداهای مترقی و مکتبی و به منظور مقابله جدی با جریانات سازشکارانه انحرافی یاد کرد و این در حالی بود که ماهیت این افراد کاملاً آشکار و مخالفتشان با امام و خط امام و اصول راستین اسلام مسلم شده بود. در اطلاعیه جنبش آمده بود:
«ما با توجه به خطر ناشی از انتخاب نمایندگان گروههای لیبرال و انحصارطلب مرتجع و با اعتقاد به اینکه مجلس شورای ملی در صورت شرکت فعال خلق و انتخاب نمایندگان مردمی و مترقی میتواند تبدیل به پایگاهی در جهت دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی گردد، خود را موظف به کوشش و مجاهدت برای پشتیبانی از کاندیداهای مترقی یافتیم. به اعتقاد ما کاندیداهای ذیل در مجموع میتوانند در جهت برآوردن خواستهای فوق گام بردارند: 1- عباس آگاه، 2- مهدی ابریشمچی، 3- رضا اصفهانی، 4- دکتر حسن افتخار، 5- دکتر حبیبالله پیمان، 6- علیمحمد تشید، 7- دکتر حسن توانایانفرد، 8- عباس داوری، 9- اشرف ربیعی، 10- مسعود رجوی، 11- زهرا رهنمود، 12- دکتر کاظم سامی، 13- مهندس عزتاله سحابی، 14- حاجمحمد شانهچی، 15- حجتالاسلام مجتهد شبستری، 16- دکتر پوران شریعترضوی (شریعتی)، 17- دکتر مهدی عسکری، 18- مریم طالقانی، 19- دکتر نظامالدین قهاری، 20- دکتر مرتضی کاتوزیان، 21- آیتالله علی گلزاده غفوری، 22- دکتر محمد ملکی، 23- پرویز یعقوبی، 24- مهندس لطفالله میثمی، 25- حجتالاسلام موسوی خوئینی، 26- مصطفی میرخانی.»[46]
با توجه به کارنامه بخش قابل توجهی از این فهرست (همچون مسعود رجوی، اشرف ربیعی، مهدی ابریشمچی، عباس داوری و...) چه در آن زمان و چه در روند انقلاب تاکنون و حمایت جنبش مسلمانان مبارز از آنها، میتوان به مواضع پنهانی جنبش و ضدّیت آن با اساس نظام اسلامی پی برد. به نظر جنبش مسلمانان مبارز، افرادی چون مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی، علیاصغر حاج سید جوادی و کاظم سامی افراد خبره در مسائل اسلامی بودند. چنین نیست که گردانندگان جنبش مسلمانان مبارز نمیدانستند که افراد مزبور فاقد بینش اسلامی هستند، بلکه حتی بهخوبی بر عدم صلاحیت نامبردگان واقف بودند، اما مسئله چیز دیگری بود و آن اینکه اصولاً برای جنبش مسلمانان مبارز، اسلام مطرح نبود تا افراد خبره در مسائل اسلامی را معرفی کند.[47]
9) سازمان مجاهدین خلق (منافقین)
دکتر پیمان اگرچه انتقاداتی به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) داشت، اما همواره از آن به عنوان یک نیروی مکتبی، مترقی و مبارز یاد میکرد. چنانکه در نامه پیش از انقلاب دکتر پیمان به امام خمینی، از این سازمان به مثابه یک الگو برای مبارزان مخالف رژیم، یاد شده بود:
«تجربه کار مجاهدین نشان داد که اگر یک فعالیت متشکل و منطبق بر فرهنگ و اخلاقیات و ایدئولوژی اسلامی از پایین آغاز و رشد کند دهها، صدها و بلکه هزاران مجاهد پاک و آگاه و مجهز به قابلیتهای رهبری و منزه از ضعفها و خودبینیها و تنگنظریها در دامان خود میپروراند.»[48]
جنبش مسلمانان مبارز در نخستین تجربه انتخابات پس از انقلاب یعنی انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی نیز در تشکیل جبهه ضدارتجاعی، برای کاندیدا کردن نیروهای مترقی به مجلس خبرگان، با مجاهدین خلق (منافقین) ائتلاف نمود و یا در انتخابات مجلس شورای اسلامی از کاندیداتوری مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی و... حمایت کرد. و با اینکه بعد از پیروزی انقلاب ـ در خصوص عمدهنمودن جبهه ارتجاع، برخورد انحلالطلبانه با ارتش، برخورد تضادی با امام، ندادن رأی مثبت به قانون اساسی و... ـ اختلافات سیاسی با سازمان منافقین داشت ولی تا زمانی که امام برخورد مستقیم با منافقین نکرده بود، ضمن داشتن مواضع انتقادی نسبت به آنها، در مجموع سازمان را یک نیروی مترقی و ضدامپریالیست میدانست.[49] روزنامه امت حتی در شماره 16 مورخ 10 مرداد 1358 صفحه آخر، خبر از انتشار نشریه مجاهد داده و مینویسد:
«انتشار این نشریه گامی است در جهت بسط و گسترش فرهنگ اصیل و انقلابی اسلام. مطالعه این نشریه بر رشد و آگاهی متعهدین به انقلاب اسلامی خواهد افزود. مجاهد نقطهنظرات مجاهدین خلق ایران را پیرامون مسائل انقلاب بیان میدارد و رهنمودهای سازنده جهت تداوم انقلاب ارائه میدهد. موفقیت برادران و خواهران مجاهد را در انتشار این نشریه برای غنای فرهنگ انقلابی اسلام خواستاریم.»[50]
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از فردای پیروزی انقلاب نهایت همّ خود را جهت کادرسازی و منسجم کردن تشکیلات خود انجام داد. در نخستین رویداد بعد از سقوط رژیم شاه، طی نمایشی خود را همراه انقلاب نشان دادند و در رفراندوم جمهوری اسلامی شرکت کرده و به آن «آری» گفتند. اما از آنجا که تنها هدف مسعود رجوی و نیروهای سازمان قبضه کردن قدرت و مصادره انقلاب به سود خود بود، نتوانستند چهره نفاق خود را تا مدت زیادی پنهان نگاه دارند و در مهمترین رویدادهای سیاسی سال 1358 نظیر رفراندوم قانون اساسی ـ که به نوعی پایههای بنیادین و استخوانبندی ساختاری و سیاسی کشور محسوب میشود ـ آشکارا در نقطه مقابل نظام قرار گرفتند. از سوی دیگر، سازمان با مظلومنمایی و ادعای مکرر حمله به مراکز و تجمعات مجاهدین و زندانی شدن و شکنجه اعضا، موضوع دستگیری محمدرضا سعادتی،[51] مسئله منع تسلیح سازمان، شعارهای تند ضدامپریالیستی و متهم کردن نظام به سازش با آمریکا، برچسب ارتجاع زدن به حزبالله و نظام و استفاده از هر فرصتی برای درگیری سیاسی ـ اجتماعی، زمینه بهرهبرداری از شورشگری اجتماعی جهت شورشگری نظامی علیه حکومت نوپای اسلامی را میسر میساختند.[52] همه این شرایط در نهایت منجر به وقایع 30 خرداد 1360 و آغاز فاز مسلحانه سازمان علیه نظام جمهوری اسلامی شد.
از دید جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از فرهنگ اصیل و انقلابی اسلام برخوردار بود. اما بعد از برخورد امام با مجاهدین و سیر تنشهای مجاهدین با انقلاب اسلامی و رهبری آن و تشدید درگیریهایی که توسط مجاهدین ایجاد میشد، لحن برخوردهای جنبش مسلمانان مبارز نیز تندتر گشت و مجاهدین را به عنوان نیروی مبارزی که به لحاظ ضعف در مواضعشان در خط امپریالیسم و اتحاد با لیبرالها افتادهاند زیر سؤال کشید و در ارگان امت، برخوردهایی با آنها نمود، ولی در همین شرایط نیز مجاهدین را ضدانقلاب نمیدانست و برایشان ویژگی نفاق مطرح نمیساخت. تا اینکه بعداً برای رهبریت سازمان واژه «انحرافی» به کار برده و حمله شدیدی به جبهه متحد لیبرالی به عنوان جبهه ضدانقلاب کرد. بعد از واقعه 30 خرداد 1360 و برخوردهای مسلحانه از طرف مجاهدین، لفظ «خائن» برای رهبری سازمان و قرار گرفتن در موضع ضدانقلاب را طرح و هواداران سازمان را به تفکر و تعقل دعوت نمود.[53] برای نمونه، در روزنامه امت شماره 91 مورخ دوشنبه 22 دی 1359 تحتعنوان: «سخنی با خواهران و برادران هوادار سازمان مجاهدین خلق» به بررسی و نقد مشی سیاسی محاهدین در قبال انقلاب پرداختند و هشدار دادند:
«اگر سازمان مجاهدین خلق با واقعبینی و دور از خودمحوری و خودمطلقبینی، ارزیابی دقیقی از گذشته خود به عمل نیاورد، زاویه انحراف آن از مکتب و مصالح انقلاب خلق دائماً بیشتر میگردد و ضربهای دهچندان سختتر از ضربه 1354 بر جنبش تودهها و حرکت اسلامی و امید و اعتماد جوانان مسلمان وارد میسازد.»[54]
چنانچه ملاحظه میشود، به عقیده سردمداران جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدین خلق امید و اعتماد جوانان مسلمان بود که ضربه خوردن به آن، ضربه به حرکت تودههای مسلمان تلقی میشد. اما سؤال این است که اگر جنبش مسلمانان مبارز ادعای شناخت اصیل از اسلام داشتند، پس چرا متوجه این انحراف نبودند؟[55] دو حالت بیشتر وجود ندارد: یا اینکه ادعای آنها در مورد شناخت از اسلام و انقلاب بیپایه بوده و حتی پس از اینکه تمامی توده مسلمان و انقلابی، پی به ماهیت مجاهدین خلق (منافقین) برده بودند نیز از این قضیه بیخبر بودهاند! و یا اینکه جنبش مسلمانان مبارز نیز مانند سایر مردم از انحراف سازمان مطلع بودند ولی به علت همکاری نزدیکی که با آنان داشتند، ایشان را مسلمانان حقیقی و طرز تفکر غیراسلامی آنها را اسلام ناب و اصیل معرفی میکردند. در همان شماره، جنبش مسلمانان مبارز آشکارا بیان میکند:
«سازمان به جای درک قانونمندی جامعه و تاریخ، به جای اتکا به واقعیتها (شرایط عینی و ذهنی جامعه) و تلاش برای تغییر تکاملی این شرایط، میخواست به زور جنین سه ماههای را سالم به دنیا آورد و طبیعی بود که این کار با سقط و مرگ جنین همراه خواهد بود.»[56]
به عبارتی سادهتر، یعنی اقدام سازمان در جهت براندازی رهبری و به دست گرفتن قدرت جز اینکه خیلی زودرس بوده، اشکال دیگری نداشته و معتقد است که این عمل زودرس به آن مینماید که بخواهیم به زور جنین سه ماههای را سالم به دنیا آوریم و همانطور که جنین سه ماهه را نمیتوان سالم به دنیا آورد، بلکه بایستی صبر کرد تا زمان واقعی آن فرا برسد، سازمان نیز بایستی به شرایط عینی و ذهنی جامعه و واقعیت موجود یعنی پیروی مردم توجه میکرد و به این زودی دست به کار نمیشد. جنبش مسلمانان مبارز هرگز عمل سازمان مجاهدین را در زمینه مخالفت با امام و اسلام و انقلاب اسلامی نهتنها تقیبح نکرد، بلکه اساساً آن را صحیح و اصولی میدانست و اشکال آن به سازمان ابداً متوجه نفس عمل سازمان نبود، بلکه به شروع زودرس و بیموقع آن انتقاد داشت وگرنه خود نیز گویی معتقد بودند که این انقلاب بالاخره بایستی از میان برداشته شود.[57]
10) اتحاد جماهیر شوروی
در دوران جنگ سرد، جهان به دو بلوک غرب و شرق تقسیم میشد که به ترتیب دو نظام امپریالیستی ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در رأس آن قرار داشتند. گروهها و سازمانهای سوسیالیست عمدتاً تنها با نظام امپریالیستی غربی آمریکا دشمنی میکردند و اغلب شوروی را به عنوان یک حکومت امپریالیستی در نظر نمیگرفتند. در ایران نیز چنین بود و اغلب گروههای چپگرا و سوسیالیست (از حزب توده و حزب توفان گرفته تا جنبش مسلمانان مبارز) تنها با آمریکا به عنوان یک نظام امپریالیستی عمده، مبارزه میکردند. در حالی که در سیاست خارجی و جهانبینی نظام اسلامی ایران که در شعار «نه شرقی، نه غربی» نیز متبلور است، هرگونه استیلای خارجی توسط نظامهای سلطهگر بر مردم جهان پدیدهای مذموم و غیرقابل قبول است.
چگونگی دیدگاه جنبش مسلمانان مبارز در مورد شوروی را بایستی در لایههای عمیقتر مصاحبه دکتر پیمان با خبرگزاری تاس (خبرگزاری اتحاد جماهیر شوروی) جستجو کرد. او به حضور نظامی شوروی در افغانستان اعتراض میکند و خبرنگار خبرگزاری تاس جواب میدهد که دخالت نظامی ما در افغانستان به منظور جلوگیری از ورود و نفوذ آمریکا بوده است؛ زیرا آمریکا، پاکستان و چین قصد داشتند که این کشور را زیر سلطه درآورند. دکتر پیمان میگوید: برای جلوگیری از این کار بایستی میگذاشتید خود ملت افغانستان در مقابل آمریکا ایستاده و از خود دفاع کند و استدلال مینماید که این عمل به نفع ملت افغانستان بود؛ زیرا در جریان جنگ و درگیری با آمریکا تجربه اندوخته و به خود متکی میشدند و در این زمینه ویتنام را به عنوان مثال میآورد. خبرنگار روسی توجه میدهد که در ویتنام هم کمک شوروی بوده است و دکتر پیمان تأکید میکند کمک غیر از سرباز است. بگذارید مردم خودشان بجنگند. شما اسلحه بدهید. چه عیبی دارد؟[58]
این است مفهوم «نه شرقی، نه غربی» در اعتقادات رهبران جنبش مسلمانان مبارز. دکتر پیمان معتقد بود که به هر حال شوروی بایستی در مردم افغانستان قیمومیت و آقایی داشته باشد و آنها را سرپرستی کند و ادعای خبرنگار روسی در این باره که دخالت نظامی شوروی در این کشور به خاطر جلوگیری از مداخله آمریکا بوده است، برای دکتر پیمان کاملاً مورد قبول و معقول است و تنها اشکالی که در این زمینه برای او وجود داشته این است که نباید شوروی به افغانستان سرباز بفرستد. بلکه بایستی این عمل را به دست خود مردم افغانستان و از طریق دادن کمکهای نظامی و تسلیحاتی به انجام برساند. به عبارتی دیگر، دکتر پیمان در این مورد کاملاً میپذیرد که عمل شوروی در افغانستان یک عمل خیرخواهانه بوده، ولی معتقد است که شوروی میتوانست این عمل را به نحو بهتری نیز انجام دهد که اینگونه مورد خشم و نفرت مردم واقع نشود. بنابراین جنبش مسلمانان مبارز و دولت شوروی در نفس عمل با یکدیگر هیچگونه اختلافی نداشتند و در اینکه بایستی ملت مسلمان افغانستان زیر نفوذ شوروی و حافظ منافع آن باشد متفقالقول هستند و فقط در روشها اختلافنظر سطحی دارند.[59] دکتر پیمان در پایان مصاحبه میگوید: «ما امیدواریم که به هر حال شوروی عقب نشسته و سربازهایش را در این جوّی که به وجود آمده از افغانستان بیرون آورد تا این زمینه ذهنی هم انشاءالله از بین برود و زمینهای هم برای تبلیغات امپریایستها باقی نماند.»[60]
حال سؤالی که پیش میآید این است که آیا فقط امپریالیستها هستند که به کشتار وحشیانه برادران و خواهران مسلمان در افغانستان توسط دولت کافر و جبار شوروی اعتراض میکنند؟ آیا امام[61] و مردم مسلمان ایران هم امپریالیست بودند؟ مهمتر آنکه آیا حکومت استکباری شوروی خود امپریالیست نبود؟
11) جنگ تحمیلی
جنبش مسلمانان مبارز در اوایل شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شعار حمایت از «جنگ مردمی درازمدت» را مطرح نموده و جنگ را عاملی جهت بسیج تودههای مردم، خودکفایی، استحاله سیستم ارتش و تشکیل ارتش 20 میلیونی و... میدانست. در نخستین واکنش منتشرشده در نشریه امت آمده است: «انتظار میرود دامنههای توطئهها و یورش نظامی عراق به مرزهای ایران گستردهتر شود و این جنگ تحمیلی و امپریالیستی مدتها ادامه یابد و بر همین اساس معتقدیم که باید هرچه زودتر بسیج مسلحانه و همگانی تودههای مردم شدیداً جدی تلقی شده و مردم دوشبهدوش پاسداران انقلاب و برادران سرباز و درجهدار و افسران متعهد به انقلاب در صحنه نبرد حاضر شوند.»[62]
ولی بنا به تحلیلی که جنبش مسلمانان مبارز از جریانات حاکم داشت، پس از گذشت چند ماه از جنگ و افزایش فشارهای اقتصادی، اجتماعی، تحریم اقتصادی توسط ابرقدرتها و... و زیر فشار قرار گرفتن دولت شهید رجایی، به این نتیجه میرسد که جناح خط امامی و لیبرالی قادر نیست فشار جنگ را تحمل کرده و برنامههای درستی برای مقابله با این فشارها تنظیم نماید. همچنین اینکه توان بسیج مردم را نداشته و تن به صلح امپریالیستی خواهند داد و لیبرالها را در جامعه تثبیت خواهند کرد. لذا جنبش مسلمانان مبارز معتقد میگردد که جناح لیبرالها رشد یافته، جنگ حالت کلاسیک پیدا کرده و سیستم وابسته ارتش تحکیم مییابد و بالاخره در مجموع به نفع لیبرالها و درنهایت امپریالیسم پیش میرود. لذا تحلیل خود را از استقبال از جنگ مردمی درازمدت تغییر داده و شعار حمایت از صلح اصولی را پیش میکشد. اما باز مثل دیگر تحلیلها با ضعیف شدن جناح لیبرالی و رشد و تقویت جناح خط امام و تحرک سپاه، بسیج، دولت و... و خیزش امام و مردم علیه لیبرالها، تحلیلشان تغییر کرده و شعار حمایت از جنگ و تداوم آن را دادند.[63]
فرجام جنبش مسلمانان مبارز
جنبش مسلمانان مبارز تا سال 1360 در سپهر سیاسی ایران حضور داشت. البته حضور این جریان تنها محدود به انتشار بیانیه و نشریه بود و در محافل سیاسی رسمی و جذب مخاطب ناتوان عمل کرد. در مهرماه 1360 جنبش اعلام نمود که هفتهنامه امت بهصورت موقت تعطیل میشود. آنها همچنین اعلام کردند بهرغم برخی ناملایمات سیاسی، بر تداوم تبعیت خود از خط رهبری و حمایت از نظام جمهوری اسلامی ادامه میدهند. جنبش مسلمانان مبارز در این برهه با رهبری و کلّیت نظام جمهوری اسلامی به ظاهر همراهی و همگرایی نشان داد، اما مبانی فکری و رویکرد سیاسی آن که ملغمهای از حاکمیت متمرکز شبهسوسیالیستی در قالب مرکزگرایی دموکراتیک بود، در تضاد با خواست عمومی جامعه قرار داشت.[64]
فرجام جنبش مسلمانان مبارز از جمله نقاط مبهم تاریخ معاصر است که دکتر حبیبالله پیمان نیز تا امروز درباره آن بهطور مشخص سخنی نگفته است. بعد از سال 1360 هیچ کنش سیاسی قابل توجهی از جنبش مسلمانان مبارز به چشم نمیخورد. تنها مقطعی که جنبش حضوری نسبتاً فعال داشت، دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری سال 1388 و حمایت از سران فتنه بود.[65]
جمعبندی
جنبش مسلمانان مبارز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی (1355 ـ 1356) به کوشش دکتر حبیبالله پیمان موجودیت یافت و تا سال 1360 حضور نسبتاً فعال و پیوستهای در عرصه سیاسی ایران ایفا نمود. دکتر پیمان و جنبش مسلمانان مبارز از جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) که رهبر آن دکتر کاظم سامی بود انشعاب پیدا کرد که در واقع همگی آنها، فرزندان نهضت خداپرستان سوسیالیست دکتر محمد نخشب محسوب میشدند.
جنبش مسلمانان مبارز در طول دوران فعالیت خود همواره تلاش کرد تا با امام و انقلاب بهظاهر همگرایی و همراهی نشان دهند، اما تفاوتهای عقیدتی آنان و ماهیت التقاطیشان که بسیار از سوسیالیسم نشأت میگرفت، باعث شد مواضعی اتخاذ کنند که با خواستههای انقلاب و مردم متمایز باشد. در این مقاله، به شرح مواضع این گروه در مورد بازیگران، ساختارها و رویدادهای سیاسی مهم کشور از آغاز انقلاب تا جنگ تحمیلی پرداخته شد.
نخستین نکته مهم در مواضع جنبش، نوع دیدگاه آنان نسبت به رهبر انقلاب اسلامی بود؛ دکتر پیمان و جنبش مسلمانان مبارز، امام خمینی را بهعنوان رهبری قبول داشتند که توانسته است تودهها را گرد خود جمع کند و آنها را به سوی هدف نهایی یعنی مبارزه با امپریالیسم جهانی بسیج نماید. به بیانی روشن، آنها از امام به عنوان یک مرجع اسلامی و ولی فقیه پیروی نمیکردند و صرفاً قدرت رهبری، پایگاه اجتماعی و همچنین پرهیزکاری و تقوای ایشان بود که دکتر پیمان و همفکرانش را به اطاعت از امام جهت حرکت به سوی «جامعه بیطبقه و مبارزه با امپریالیسم آمریکا» وامیداشت. حال آنکه این اهداف عمده جنبش، خود جای بحث علیحده دارد و در این نوشتار نیز به آنها اشارات مختصری شد. دیدگاههای پیمان و جنبش او، بسیار از مکتب مارکس الگو میگرفت که آرزوی داشتن جامعه بیطبقه (آن هم از نوع توحیدی) گواهی بر این مدعاست. چنین نگرشهایی سبب نزدیکی آنها به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) شده بود. چنانکه تا سرحد توان تلاش نمودند تا در کنار سازمان بمانند و آن را امید و اعتماد مردم مسلمان ایران قلمداد کنند! از سوی دیگر، گرایش به اندیشههای چپ موجب شده بود که آنها حتی نظام سلطهگر شوروی را مصداق امپریالیسم تلقی نکنند و به سیاست «نه شرقی، نه غربی» نیز التزامی نداشته باشند.
فارغ از دیدگاههای ایدئولوژیکی، جنبش مسلمانان مبارز برای اداره کشور هیچگونه تمایلی به نهادسازیها و تشکیل ارگانهای مختلف و ساختارمند کردن کشور نداشت و بارها اعلام نمود که کشور را میتوان تنها با شورای انقلاب اداره کرد. به همین جهت، علاوه بر لیبرال و سرمایهداری خواندن دولت موقت مهندس بازرگان، اساساً آن را دارای صلاحیت نمیدانست؛ چراکه به زعم آنها نمیتوان از طریق این ساختار، جامعه را بهسوی اهداف متعالی پیش برد. همین دیدگاه نیز در مورد سایر نهادها همچون مجلس خبرگان قانون اساسی نیز مجدداً از سوی جنبش بازتاب داده شد. و یا درمورد ارتش، معتقد بودند که جز در مواقع جنگ، وجود آن و داشتن سربازهای آماده رزم، تنها باری بر دوش جامعه و کشور خواهد بود. حال آنکه اگر کشوری نیروی نظامی رسمی و دائمی نداشته باشد، بدون شک توان نظامیاش پایین میآید. وجود شهروندان آموزشدیده برای مواقع حساس جنگی و همچنین نیروی نظامی ورزیده جهت دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور، امری غیرقابل انکار است و این مهم محقق نخواهد شد مگر از طریق برپایی نهادهای نظامی.
پینوشتها:
[1]. حبیبالله پیمان در سال 1314 در شیراز به دنیا آمد. در کودکی به حزب توده راه یافت و در 14 سالگی به عضویت نهضت خداپرستان سوسیالیست درآمد. او عضو کمیته مرکزی «شورای فعالان ملی مذهبی» و از اعضای مؤسس و دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز بوده است. او تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دکترای دندانپزشکی ادامه داد و در سال 1341 مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته جامعهشناسی از دانشگاه تهران دریافت کرد. پیمان با آغاز مبارزات ملیکردن صنعت نفت، به مبارزان ملی پیوست و پس از کودتای 28 مرداد 1332 به دلیل فعالیت در نهضت مقاومت ملی چند بار از سوی رژیم پهلوی بازداشت شد. او در سال 1342 به جنبش آزادیبخش مردم ایران (جاما) به رهبری دکتر کاظم سامی پیوست. سپس جنبش مسلمانان مبارز را از سال 1355 به بعد سازماندهی کرد و از سوی عوامل ساواک دستگیر و مدتی زندانی شد. پیمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشریه هفتگی امت (ارگان جنبش مسلمانان مبارز) را منتشر نمود. وی در سال 1376 در هفتمین انتخابات ریاستجمهوری به عنوان نامزد جنبش مسلمانان مبارز معرفی شد که رد صلاحیت گردید. ر.ک: بهداروندیانی، غلامرضا، تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی، تهران، 1398، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج 1، ص 282؛ همچنین بنگرید به: همان، ج 3، ص 319.
[2]. نهضت خداپرستان سوسیالیست به رهبری محمد نخشب و همراهی افرادی چون حسین راضی، معینالدین مرجایی، علیاکبر نوشین و سید حسین لاجوردی، در ابتدای دهه 1320 پا به عرصه نهاد و تا سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، از درون این نهضت و همچنین تحتتأثیر عقاید آن، احزاب و تشکلاتی موجودیت یافتند که میتوان به «نهضت مردم ایران»، «جمعیت آزادی مردم ایران»، «حزب مردم ایران» و «جنبش انقلابی مردم ایران (جاما)» اشاره نمود. اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست بر ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایه خداپرستی تأکید میکردند و مطلقاً به سوسیالیسم از منظر مارکسیستی توجهی نشان نداده و حتی آن را مورد نقد قرار میدادند. از این رو، نهضت خداپرستان سوسیالیست علاوه بر اینکه دارای تشکیلات سیاسی نسبتاً منظم شد و در سالهای دهه 1320 و اوایل دهه 1330 به کنش سیاسی میپرداخت، اعضای آن نسبت به نشر عقاید و فعالیتهای فکری و ایدئولوژیکی بسیار توجه نشان میدادند. در این راستا شاید بارزترین تأثیر و بازتاب آرای نهضت خداپرستان سوسیالیست را بتوان در تفکرات اندیشمندانی چون دکتر علی شریعتی جستجو نمود. هرچند که دکتر شریعتی پس از آن، بر اساس مبانی جامعهشناسی اسلامی، یک مکتب فکری نوین را پایهگذاری کرد و بهتدریج از آنان فاصله گرفت. با این حال، اتخاذ رویکرد التقاطی در مواضع و ایدئولوژی نهضت و تلاش جهت تجمیع سوسیالیسم و اسلام به جای تکیه بر مفاهیمی مانند عدالت اسلامی و همچنین کمتوجهی به مقوله اسلام سیاسی و خلاصه کردن آن به اصل توحید و خداپرستی، از عواملی بود که سبب شد نهضت خداپرستان سوسیالیست از منظر مرام فکری نتواند در میان جامعه مذهبی ایران اقبال قابل توجهی به دست آورد. بنگرید به: «مروری بر تاریخچه نهضت خداپرستان سوسیالیست»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[3]. شاهدی، مظفر، تکثرگرایی تحزب و سیاستورزی حزبی در آرای سیاسی و مبانی فکری جنبش مسلمانان مبارز: 1357 ـ 1360، ایران نامگ، 1400 / سال ششم، شماره 3 ـ 4، ص 62.
[4]. محمودی، محسن، «نهضت خداپرستان سوسیالیست»، نشریه اطلاعات حکمت و معرفت، 1388 / سال چهارم، شماره 5، ص 61.
[5]. در این زمینه میتوان به ضعفهای فکری وی در کتاب «برداشتهایی درباره فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن» اشاره کرد که مورد نقد برخی اندیشمندان اسلامی قرار گرفته بود.
[6]. ما و جنبش مسلمانان مبارزه از گرایش تا جدایی، بیجا، بیتا، جزوه هواداران سابق جنبش مسلمانان مبارز، ص 31.
[7]. شاهدی، همان ص 64.
[8]. درباره جنبش مسلمانان مبارز، تهران، 1360، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ص 85 و 109.
[9]. لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم، نشریه امت، سال اول، شماره 8، 16 خرداد 1358، ص 2.
[10]. درباره جنبش مسلمانان مبارز، همان، ص 15.
[11]. «آیا تاریخ تکرار میشود؟»، نشریه امت، سال دوم، شماره 56، 24 اردیبهشت 1359، ص 3.
[12]. ما و جنبش مسلمانان مبارزه از گرایش تا جدایی، همان، ص 45.
[13]. لیبرالیسم را بهتر بشناسیم، تهران، 1360، جنبش مسلمانان مبارز، چاپ اول، ص 37.
[14]. همان، ص 36.
[15]. «لیبرالیسم جاده صافکن امپریالیسم»، نشریه امت، سال اول، شماره 8، 16 خرداد 1358، ص 2.
[16]. بازخوانی یک سند تاریخی: نامه محرمانه پیمان به امام خمینی، سایت تابناک.
[17]. حبیبالله پیمان: نقد دولت بازرگان اشتباه بود، سایت تاریخ ایرانی.
[18]. «مواضع فکری ـ سیاسی جنبش مسلمانان مبارز»، نشریه امت، سال اول، شماره 2، 5 اردیبهشت 1358، ص 6.
[19]. «پس از استعفای دولت اکنون چه باید کرد؟»، نشریه امت، سال اول، شماره 31، 23 آبان 1358، ص 6.
[20]. شاهدی، همان، ص 67.
[21]. ارتش و مسائل آن، شورای تبلیغات و انتشارات جنبش مسلمانان مبارز، تهران، 1358، صص 32 ـ 34.
[22]. همان، ص 35.
[23]. همان، ص 37.
[24]. «مجلس مؤسسان! رفراندوم! یا...»، نشریه امت، سال اول، شماره 10، 30 خرداد 1358، ص 2.
[25]. درباره جنبش مسلمانان مبارز، همان، ص 45.
[26]. همان، ص 46.
[27]. بیانیه جنبش مسلمانان مبارز دلایل شرکت در انتخابات و انتظارات ما از مجلس بررسی و تدوین قانون اساسی، نشریه امت، سال اول، شماره 17، 17 مرداد 1358، ص 7.
[28]. صورت اسامی نامزدهای مشترک مجلس بررسی قانون اساسی برای استان تهران، نشریه امت، سال اول، شماره 15، 3 مرداد 1358، ص 8.
[29]. روحانی مبارز، آیتالله سید محمود طالقانی در سال ۱۲۸۹ در روستای گلیرد طالقان زاده شد. در سال ۱۳۰۰ به حوزه علمیه قم رفت و تا سال ۱۳۱۵ به تحصیل اشتغال داشت. او در قم، افزون بر شرکت در درس آیتالله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی، از ایشان اجازه اجتهاد و از شیخ عباس قمی و آیتالله العظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی اجازه نقل حدیث گرفته بود. عمده فعالیتهای سیاسی ایشان به نهضت ملی شدن صنعت نفت و پس از آن در نهضت آزادی ایران گره خورده بود. آیتالله طالقانی در جریان نهضت اسلامی ایران به مبارزات خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رئیس شورای انقلاب، نخستین امامجمعه تهران و نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی گردید. ایشان در شهریور ۱۳۵۸ به علت سکته قلبی در ۶۹ سالگی از دنیا رفت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
[30]. علیاصغر حاج سیدجوادی در سال 1303 در شهر قزوین چشم به جهان گشود. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، رشته حقوق خواند و در مقطعی هم در فرانسه ادامه تحصیل داد. فعالیت سیاسی را با عضویت در حزب توده آغاز کرد، اما به سرعت و در جوانی از آن روی گردانْد و به جریان موسوم به نیروی سوم تحت رهبری خلیل ملکی پیوست. در دهه ۱۳۴۰ به مرحوم جلال آلاحمد و محفل فرهنگی وی نزدیک شد و در تأسیس کانون نویسندگان ایران فعالیت داشت. در اواخر سلطنت پهلوی، به همراه برادر بزرگترش (احمد صدر حاج سیدجوادی) و مهندس مهدی بازرگان و جمعی دیگر از رجال و سیاسیون، «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» را در ایران تأسیس کرد. حاج سیدجوادی هرچند در ابتدا از مدافعان انقلاب اسلامی بود، اما بهسرعت به مخالفان جمهوری اسلامی ایران پیوست. او سرانجام در ۵ تیر ۱۳۹۷ در اثر بیماری و کهولت سن در ۹۴ سالگی در پاریس درگذشت.
[31]. مسعود رجوی زاده 1327 در شهر طبس است. در جوانی عضو سازمان مجاهدین خلق شد و در شهریور 1350 و در ضربه ساواک به سازمان، به زندان افتاد. حکم دادگاه برای او ابتدا اعدام بود که با توجه به همکاریاش با ساواک به حبس ابد تغییر یافت. در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و در 30 دی 1357 از زندان آزاد شد و رهبری سازمان را برعهده گرفت. رجوی در 30 خرداد 1360 بهطور کامل رو در روی نظام جمهوری اسلامی ایستاد و سازمانش وارد فاز مسلحانه شد. او در همان سال ابتدا به فرانسه و سپس در سال 1365 به عراق عزیمت نمود و در آنجا با تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران (1366) در اردوگاه اشرف، با رژیم بعثی عراق در تجاوز به خاک ایران شریک شد و عملیاتهای «آفتاب»، «چلچراغ» و «فروغ جاویدان» را رهبری کرد. مسعود رجوی پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی (اواخر سال 1381 و اوایل سال 1382 شمسی) دیگر در نشستهای تشکیلات خود حاضر نشد. گزارشهایی راجع به مرگ وی منتشر شده است.
[32]. کاظم سامی در سال 1314 ﻫ .ش در مشهد متولد شد. در رشته پزشکى و روانپزشکى تحصیلات خود را ادامه داد و در سال 1330 به حزب خداپرستان سوسیالیست پیوست. وی سپس با حزب ایران به همکارى پرداخت. در سال 1331 جمعیت آزادى ایران را تشکیل داد و پس از کودتاى 28 مرداد 1332 به نهضت مقاومت ملى پیوست. کاظم سامی مدتها در دانشکده پزشکى تدریس مىکرد و در سال 1338 به جبهه ملى دوم پیوست و نشریه «پیکار اندیشه» را با جمعى از دوستانش منتشر کرد. وی در سال 1341 از حزب ایران کناره گرفت و در سال 1344 دستگیر و زندانى شد. پس از آزادى، مجله «تازههاى روانپزشکى» را منتشر کرد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، در دولت موقت وزیر بهدارى و سرپرست هلال احمر بود و در دوره اوّل مجلس شوراى اسلامى وارد مجلس شد. وى تشکیلاتى تحت عنوان جنبش انقلابى مردم مسلمان ایران (جاما) را بنیان نهاد. کاظم سامی در دوم آذر 1367 در مطب شخصى خود، توسط فردى که از او شاکى بود به قتل رسید.
[33]. عزتالله سحابى، فرزند یدالله در اردیبهشت 1309 ﻫ .ش در تهران متولد شد. پس از طى تحصیلات متوسطه در تهران وارد دانشگاه تهران شد و توانست در سال 1331 در رشته الکترومکانیک مهندسى بگیرد. وى از همان بدو ورود به دانشگاه به انجمن اسلامى دانشجویان پیوست و در سال 1332 به عضویت «نهضت مقاومت ملى» درآمد که در پى فعالیتهاى خود در آن سازمان در تیرماه 1333 دستگیر و زندانى شد. در سال 1340 به عضویت جمعیت نهضت آزادى ایران درآمد و به عنوان عضو شوراى مرکزى نهضت انتخاب شد؛ اما 4 ماه بعد به همراه آیتالله طالقانى، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابى و عدهاى دیگر دستگیر و پس از مدتى آزاد شد. وی مجدداً در بهمن 1341 دستگیر و در سال 1342 در یک دادگاه نظامى به زندان محکوم شد که پس از طى مدتى از دوره محکومیت آزاد شد. سحابی در سال 1350 براى چندمین بار زندانى و نهایتاً در 4 آبان 1357 از زندان آزاد شد و در اواخر آبان همان سال به عضویت شوراى انقلاب درآمد.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى وى از جمله نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی بود و پس از آن در کابینه دولت موقت بازرگان به عنوان وزیر مشاور و سرپرست سازمان برنامه و بودجه انتخاب شد. سحابی در انتخابات اولین دوره مجلس شوراى اسلامى از تهران راهى مجلس شوراى اسلامى گردید و پس از پایان دوره مجلس در سال 1363 به فعالیتهاى سیاسى خود ادامه داد. وى نشریه «ایران فردا» را به صورت غیررسمى و محدود منتشر کرد و از سال 1371 انتشار آن را بهطور رسمى آغاز کرد. وی به دلیل قلم زدن مطابق میل دشمنان جمهوری اسلامی برنده قلم طلایی گردید. سحابی در سال 1390 در تهران درگذشت. (ایران فردا ش 31، فروردین 1376/ کیهان ش 10818، 7 مهر 1358).
[34]. طاهره صفارزاده، فرزند درویش در سال 1315ﻫ .ش در سیرجان به دنیا آمد. در رشته ادبیات جهان و ترجمه، دکترا گرفت و از سال 1349 به عنوان استادیار در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) مشغول به کار شد. وی به علت سرودن اشعار انتقادی، مورد حساسیت ساواک قرار گرفت و در سال 1356 در گزارشها به عنوان «شاعره چپگرا و افراطی» معرفی و به دنبال آن در فروردین سال 1357 از تدریس کنار گذاشته شد. طاهره صفارزاده از شاعران متعهد بعد از انقلاب اسلامی است که در تدوین کتب دانشگاهی در مؤسسه سمت (سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها) نقش مؤثری داشت. ایشان در سال 1380 ترجمة فارسی و انگلیسی قرآن کریم را منتشر کرد که مورد استقبال قابل توجهی قرار گرفت. وی در 4 آبان 1387 در تهران درگذشت.
[35]. حجتالاسلام دکتر علی گلزادهی غفوری در سال 1302 در قزوین به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در قزوین به پایان رساند و پس از آن به قم مهاجرت کرد و به تحصیل علوم دینی مشغول شد. او از نخستین کسانی بود که در درس علامه طباطبائی حاضر شد. وی علاوه بر تحصیل علوم دینی، تحصیلات دانشگاهی را نیز ادامه داد و در رشتهی حقوق از دانشگاه تهران فوق لیسانس گرفت. پس از آن به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن در رشتهی قضایی اسلامی به اخذ دکترا نایل شد. وی در دهههای چهل و پنجاه فعالیت چشمگیری جهت آگاهی نسل جوان داشت و با سخنرانیهای روشنگرانهی خود در حسینیهی ارشاد، مساجد ارک، محمودیه و حاج سید عزیزالله، نقش بارزی ایفا کرد. گلزادهی غفوری به مدت 30 سال در مدرسهی علوی که خود از بانیان آن بود، فعالیت علمی داشت و دروس اخلاق زبان، فقه، فلسفه و قرآن را تدریس میکرد. ایشان همچنین به دلیل پشتوانهی فکری و فرهنگی قوی در سال 1353 به همراه دکتر بهشتی و حجتالاسلام باهنر، تنظیم و تدوین کتابهای تعلیمات دینی آموزش و پرورش را بر عهده گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی، گلزادهی غفوری از سوی نهضت آزادی، کاندیدای نمایندگی مجلس خبرگان بررسی قانون اساسی شد و توانست به نمایندگی از مردم تهران به آن مجلس راه یابد. وی در این مجلس عضو گروه ششم بود. پس از آن در انتخابات مجلس شورای اسلامی به عنوان نمایندهی تهران انتخاب شد. پس از وقایع خرداد سال 1360 و اعدام دو فرزندش به جرم همکاری با مجاهدین خلق از فعالیتهای سیاسی رویگردان شد و در جلسات مجلس شرکت نمیکرد. نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز به دلیل عدم حضور وی در مجلس، در 4 بهمن ماه 1360 به استعفای او از نمایندگی مجلس رأی دادند. وی از آن پس از فعالیت سیاسی کناره گرفت. گلزادهی غفوری در دوران فعالیت پنجاه سالهی علمی خود بالغ بر شصت جلد تألیف در زمینهی حقوقی، فقهی، اجتماعی، تربیتی، تاریخی، اقتصادی و اسلامی دارد. گلزادهی غفوری در 11 دی 1388 در تهران درگذشت.
[36]. امیرناصر کاتوزیان، سال ۱۳۱۰ ه .ش در تهران زاده شد. پس از تحصیلات متوسطه، وارد دانشگاه تهران شد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. کاتوزیان در ۱۳۵۱، به استادی تمام دانشگاه تهران با پایه یک استادی رسید و در سال ۱۳۵۸، سرپرست دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. کاتوزیان پس از انقلاب در نوشتن و تدوین پیشنویس اولیه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مشارکت داشت. او در ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ در ۸۳ سالگی در تهران درگذشت.
[37]. عبدالکریم لاهیجی، فرزند سیدمحمدعلی و (متولد 1319 ﻫ .ش)، تحصیلات خود را در رشته دکترای حقوق در فرانسه به پایان رساند. وی وکیل دادگستری، عضو برجسته کانون وکلای دادگستری و همچنین عضو جبهه ملی، عضو و دبیر جمعیت حقوقدانان ایران، عضو جمعیت دفاع از حقوق بشر در ایران و مسئول کمیته دفاع از حقوق بشر در ایران و عضو مؤسس گروهک جمهوریخواهان ملی، فراکسیون متحد منشعب از جبهه ملی بود و با اعضای شاخص ملی و سازمان منافقین ارتباط داشت. پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، از کشور متواری و به عضویت شورای ملی مقاومت (منافقین) درآمد. (اسناد ساواک - پرونده انفرادی).
[38]. مجلس خبرگان، نشریه امت، سال اول، شماره 20، 7 شهریور 1358، صص 1 و 3.
[39]. تسخیر جاسوسخانه آمریکا و توطئه سازش علیه انقلاب، تهران، 1359، شورای انتشارات و تبلیغات جنبش مسلمانان مبارز، بخش مقدمه: ص الف.
[40]. همان، ص 1.
[41]. انقلاب در انقلاب تا محو نظام امپریالیسم، نشریه امت، سال اول، شماره 31، 23 آبان 1358، ص 4.
[42]. بیانیههای جنبش مسلمانان مبارز در مورد قطع رابطه سیاسی آمریکا با ایران، نشریه امت، سال اول، شماره 52، 27 فروردین 1359، ص 1.
[43]. ارزیابی اصولی از انتخابات ریاستجمهوری، نشریه امت، سال اول، شماره 40، 26 دی 1358، ص 2.
[44]. انقلاب و جهتگیری کاندیداها، نشریه امت، سال اول، شماره 41، 3 بهمن 1358، ص 1.
[45]. آیا تاریخ تکرار میشود؟، همان، ص 2؛ همچنین بنگرید به: بهداروندیانی، همان، ج 2، ص 91.
[46]. معرفی کاندیداهای مترقی، نشریه امت، سال اول، شماره 46، 8 اسفند 1358، ص 12.
[47]. درباره جنبش مسلمانان مبارز، همان، ص 33.
[48]. بازخوانی یک سند تاریخی: نامه محرمانه پیمان به امام خمینی، همان.
[49]. ما و جنبش مسلمانان مبارزه از گرایش تا جدایی، همان، ص 52.
[50]. معرفی نشریه مجاهد، نشریه امت، سال اول، شماره 16، 10 مرداد 1358، ص 8.
[51]. محمدرضا سعادتی (1323 ـ 1360) از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود که در اردیبهشتماه 1358 به اتهام ارتباط و جاسوسی برای شوروی دستگیر و در مرداد 1360 اعدام شد.
[52]. حقبین، مهدی، از مجاهدین تا منافقین، تهران، 1392، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 154.
[53] . ما و جنبش مسلمانان مبارزه از گرایش تا جدایی، همان، ص 52.
[54]. سخنی با خواهران و برادران هوادار سازمان مجاهدین، نشریه امت، سال دوم، شماره 91، 22 دی 1359، ص 5.
[55]. درواقع آنها بحث التقاط و رگههای مارکسیستی را ندیدند و در عرصهی سیاسی نیز حرکت در خط آمریکا و غرب علیه اسلام و انقلاب اسلامی را به درستی تشخیص ندادند.
[56]. همان، ص 11.
[57]. درباره جنبش مسلمانان مبارز، همان، ص 38.
[58]. مصاحبه خبرگزاری تاس با برادر پیمان، نشریه امت، سال دوم، شماره 64، 18 تیر 1359، ص 7.
[59]. درباره جنبش مسلمانان مبارز، همان، ص 24.
[60]. مصاحبه خبرگزاری تاس با برادر پیمان، نشریه امت، سال دوم، شماره 65، 25 تیر 1359، ص 11.
[61]. امام درمورد اشغال افغانستان توسط شوروی فرمودند: «آن روزى که سفیر شوروى آمد پیش من، گفت که دولت افغانستان خواسته است که شوروى، نظامى به آنجا بفرستد، به او گفتم که این اشتباهى است که شوروى مىکند. البته دولت شوروى مىتواند افغانستان را قبضه کند، ولى نمىتواند در آنجا مستقر شود. اگر شما خیال کردید بتوانید افغانستان را بگیرید و آن را آرام کنید، این خیالى باطل است. ملت افغانستان مُسلم است. ایستادهاند در مقابل حکومت افغانستان. شما هم اگر بروید و هر قدرت دیگرى هم برود، آنجا را مىگیرد، اما نمىتواند آنجا را آرام کند و بالاخره شکست مىخورد. ر.ک: صحیفه امام، ج 12، ص 215.
[62]. عراق دست در دست آمریکا و ارتجاع منطقه، نشریه امت، سال دوم، شماره 75، 2 مهر 1359، ص 7.
[63]. ما و جنبش مسلمانان مبارزه از گرایش تا جدایی، همان، ص 54.
[64]. شاهدی، همان، ص 84.
[65]. جنبش مسلمانان مبارز: تنها راه نجات کشور اجرای راهحلهای پیشنهادی موسوی است، سایت جنبش راه سبز (جرس).

حبیبالله پیمان

حبیبالله پیمان

امت، ارگان جنبش مسلمانان مبارز

نخستین شماره نشریه امت

سرچشمههای خطر در کجاست، از انتشارات جنبش مسلمانان مبارز

انقلاب در انقلاب، از انتشارات جنبش مسلمانان مبارز

بقای انقلاب...، از انتشارات جنبش مسلمانان مبارز

شرایط پیروزی انقلاب، از نوشتههای حبیبالله پیمان
تعداد مشاهده: 633










