بررسی و تحلیل دولت احمد متیندفتری
تاریخ انتشار: 14 مهر 1404

مقدمه
در بحبوحه آغاز جنگ جهانی دوم، رضاشاه تصمیم گرفت احمد متیندفتری ژرمنوفیل را در آبان 1318 به نخستوزیری برگزیند. با وجود اعلان بیطرفی ایران، انتخاب متیندفتری بیانگر اطمینان شخص شاه به پیروزی نهایی آلمان نازی در جنگ بود و بدینوسیله نشان داد که با جبهه متحدین همراه و همسو است. دولت متیندفتری عملاً وابسته به اراده رضاشاه و قدرتهای خارجی بود و در تصمیمگیریهای اساسی از خود اختیاری نداشت. همین بیارادگی، همراه با ضعف مدیریتی و ناتوانی در سامانبخشی به اوضاع بحرانی کشور، سبب شد این دولت، ناکارآمد جلوه کند و دیری نپایَد. شرایط بحرانی ناشی از جنگ جهانی دوم نیز بر ناپایداری افزود و سرانجام دولت او جای خود را به دولت رجبعلی منصور داد. در این نوشتار مختصر، ابتدا زندگانی احمد متیندفتری بررسی میشود و سپس با مطالعه کوتاهی از وضعیت کلی جهان پس از آغاز جنگ جهانی دوم، به زمینههای تشکیل دولت متیندفتری، اعضای کابینه او، کارنامه دولت و در نهایت سقوط آن پرداخته خواهد شد.
زندگانی احمد متیندفتری
جدّ ششم احمد متیندفتری، میرزا محسن آشتیانی، زمیندار بزرگ آشتیان در دوران افشاریه و زندیه، مقام و موقعیت ممتازی داشت و فرزندان او نیز در دوران آقامحمدخان قاجار و فتحعلیشاه از چهرههای مشهور رجال بودند. در دوران مشروطیت، از این خانواده پنج نفر مکرراً رئیسالوزراء شدند که عبارتند از: میرزا حسنخان مستوفیالممالک، میرزا حسنخان وثوقالدوله، میرزا احمدخان قوامالسلطنه، میرزا محمدخان مصدقالسلطنه (دکتر محمد مصدق) و دکتر احمد متیندفتری.[1]
احمد متیندفتری در 4 بهمن 1275 در تهران متولد شد. در 5 سالگی به مکتبخانه رفت و پس از چندی از مظفرالدین شاه لقب اعتضاد خاقان و سپس متینالدوله گرفت. وی در خاطراتش بیان میکند: «وقتی من در مکتبخانه شروع به تحصیل نمودم به تقاضای جدم میرزا حسینخان وزیردفتر، از طرف مظفرالدین شاه ملقب به اعتضاد خاقان شدم و شغل مهمی ارثاً به من واگذار شد که عبارت بود از لشکرنویسی فوجهای دماوند و فیروزکوه و آتریاد پیاده سیستان و فوج منطقه تبریز که قبلاً شغل پدرم بود. [...] پس از چندی به لقب متینالدوله نائل شدم.»[2]
در مکتبخانه قرآن و فارسی را آموخت و سپس در مدرسه علمیه به تحصیل پرداخت. پس از انجام تحصیلات مقدماتی وارد مدرسه ایران و آلمان شد و دوره مدرسه مزبور را ظرف هشت سال پایان داد و به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد. در سال 1298 که مدرسه عالی حقوق در تهران تشکیل شد، متیندفتری وارد آن مدرسه شد و دوره آنجا را به پایان برد. چندی نیز در سفارت آلمان منشی بود و مجدداً وارد وزارت خارجه شد و مراحل ترقی را در آن وزارتخانه طی کرد و به ریاست اداره سازمانهای بینالمللی رسید. در سال 1306 علیاکبر داور وزیر دادگستری وقت، او را با رتبه 7 قضایی به دادگستری انتقال داد و مستشار استیناف تهران شد. در 1308 از طرف داور برای مطالعات قضایی و تکمیل تحصیلات عازم اروپا گردید و در سوئیس و فرانسه به تحصیل و کارآموزی پرداخت و دکترای حقوق گرفت و در 1310 به ایران بازگشت و به معاونت وزارت دادگستری معرفی شد. متیندفتری در مهرماه سال 1311 با منصوره مصدق (دختر دکتر محمد مصدق) ازدواج کرد.[3] در 1315 در کابینه محمود جم به جای محسن صدر (صدرالاشراف)[4] وزیر دادگستری گردید. در اینجا باید توجه داشت که دوره نخستوزیری محمود جم در فضایی رقم خورد که رضاشاه بهشدت وابسته به سیاستهای انگلستان بود و خود جم نیز از اعضای فعال لژ فراماسونری بیداری محسوب میشد؛ امری که نشاندهنده پیوند عمیق ساختار سیاسی وقت با جریانهای وابسته به قدرتهای خارجی است. متیندفتری در این سمت ریاست سازمان پرورش افکار را نیز بر عهده گرفت و عضویت فرهنگستان به او واگذار شد و فوقالعاده مورد توجه رضاشاه قرار گرفت.[5] دکتر متیندفتری در مهرماه 1315 پس از قریب پنج سال خدمت در مقام معاونت وزارت دادگستری، در کابینه محمود جم به وزارت دادگستری معرفی شد و قریب سه سال تا احراز مقام نخستوزیری، این سمت را به عهده داشت. از وقایع مهم دوران وزارت دادگستری متیندفتری، دستگیری و محاکمه 53 نفر متهمین ترویج مرام اشتراکی و کمونیستی است که متیندفتری مدعی است رضاشاه قصد ارجاع پرونده آنها به محکمه نظامی داشته ولی او توانست رضاشاه را برای تعقیب این پرونده در دادگستری جلب نماید.[6] متیندفتری معتقد بود اگر محاکمه آنها در دیوان حرب (دادگاه نظامی) صورت میگرفت، همه اعدام میشدند:
«در 1316 اداره کل نظمیه موفق شد یک شبکه کمونیستی را در تهران کشف کند. [...] شاه شبی در هیئت وزیران به طرح موضوع پرداخت و از من که وزیر دادگستری بودم نظریه خواست. به دلایل عدیده شاه را مجاب ساختم که فرستادن پروندهها به ارتش به صلاح و مصلحت نیست. هم از لحاظ اعتبار وزارت دادگستری و هم از نظر سیاست خارجی اصلح این است پرونده در دادگستری مورد رسیدگی واقع شود. خدا شاهد است با چه تدابیری توانستم رضایت شاه را بگیرم؛ زیرا یقین داشتم که اگر این پروندهها در دیوان حرب رسیدگی میشد، کلیه متهمین اعدام میشدند. شاه اجازه داد دادگستری این محاکمه را انجام دهد. [...] عجب آنکه هنوز مخالفین من، یعنی کسانی که به علل اعمال خلاف در دادگستری دوران تصدی من محاکمه و محکوم شدهاند، لحظهای از تهمت زدن و لجنمال کردن غفلت نمیکنند.»[7]
علیرغم این ادعا، نباید از نظر دور داشت که دوران صدارت متیندفتری در دادگستری همزمان با اوج استبداد رضاشاهی بود. دورانی که سرکوب، قتل و جنایات سیاسی متعددی در فضای عمومی کشور رخ میداد. شدت اختناق و تنگنای سیاسی بهحدی بود که علیاکبر داور ـ که متیندفتری را به دادگستری آورده بود ـ نیز تحت فشار شدید دست به خودکشی زد. در چنین ساختاری، طبیعی بود که وزیر دادگستری بیش از آنکه نقشی مستقل ایفا کند، در چارچوب سیاستهای کلان حکومت عمل نماید و مطیع اراده شاه باشد. بنابراین، هرچند متیندفتری در خاطراتش از خود به عنوان مانع اعدامهای گسترده یاد میکند، اما واقعیت آن است که دستگاه قضایی تحت ریاست او، بخشی از نظام استبدادی رضاشاه بود و نمیتوان آن را مستقل از جنایات و سرکوبهای آن دوره دانست.
مهمترین نقش دکتر متیندفتری در دوران وزارت دادگستری، تفسیر اصل 37 متمم قانون اساسی برای رفع اشکال ازدواج ولیعهد با فوزیه خواهر ملک فاروق بود؛ زیرا به موجب این اصل متمم قانون اساسی، مادر ولیعهد میبایست ایرانیالاصل باشد و وصلت محمدرضا پهلوی با یک دوشیزه مصری از لحاظ ولیعهد آینده ایران منع قانونی داشت. اما متیندفتری بنا به خواست رضاشاه، چاره کار را پیدا کرد و با تقدیم ماده واحدهای به مجلس، با استفاده از اصلی که حق تفسیر قانون اساسی را به مجلس شورای ملی میداد، این مانع را از میان برداشت. متن تفسیر به شرح زیر بود:
«منظور از مادر ایرانیالاصل مذکور در اصل 37 متمم قانون اساسی اعم است از مادری که مطابق شق دوم از ماده 976 قانون مدنی دارای نسب ایرانی باشد یا مادری که قبل از عقد ازدواج با پادشاه ایران یا ولیعهد به اقتضای مصالح عالیه کشور به پیشنهاد دولت و تصویب مجلس شورای ملی به موجب فرمان پادشاه عصر، صفت ایرانی به او اعطا شده باشد.»[8]
به این ترتیب، در روز 8 آذر 1317 لایحه دیگری که متضمن تقاضای اعطای صفت ایرانیالاصل بودن به خانم فوزیه بود، به مجلس تقدیم شد که آن هم با اکثریت قریب به اتفاق آرا تصویب شد. در بخشی از این لایحه آمده بود: «... دولت این مواصلت فرخنده را از هر حیث مقتضی مصالح عالیه کشور دانسته.»[9]
چنین اقدامات و خوشخدمتیهایی ـ که با زیر پا نهادن قانون اساسی همراه بود ـ سبب شد رضاشاه آنقدر به متیندفتری اطمینان پیدا کند که او را برای بالاترین مقام قوه مجریه در نظر گیرد و به این ترتیب، متیندفتری پس از وزارت دادگستری، توانست تصدی دولت را بر عهده گیرد که در بخشهای بعدی مقاله به آن پرداخته خواهد شد.
هنوز یک سال از نخستوزیری متیندفتری نگذشته بود که شاه با بیاحترامی تمام او را از مقامش برکنار ساخت. با عزل متیندفتری از مقام نخستوزیری، مدتی بازداشت شد و تحت نظر قرار گرفت. متیندفتری در شهریور 1322 توسط قوای انگلیس به جرم دوستی و نزدیکی با دولت آلمان بازداشت و با شرایط نامساعدی به بازداشتگاه متفقین واقع در رشت منتقل گردید و قریب یک سال در زندان نزد روسها بود. پس از تحمل این مدت، انگلیسها او را از روسها تحویل گرفتند و به زندان اراک منتقل کردند و حدود یک سال نیز در آنجا بسر برد. پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، متیندفتری و عدهای از رجال و افسران که توسط شوروی و انگلیس بازداشت شده بودند، آزاد شدند.[10] وی در اردیبهشت 1323 از زندان متفقین آزاد شد.[11] او درباره دستگیریاش توسط قوای متفقین، در خاطراتش چنین بیان کرده:
«اما چرا و در چه اوضاع و احوالی متفقین به بازداشت من اقدام کردند؟ اتهام ژرمنوفیلی من داستانی است که شاید هنوز بر همه روشن نباشد. تربیت اولین من آلمانی است. زبان آلمانی را در کودکی فرا گرفتهام. سالها شیفته ادبیات و علوم آلمانی بوده و هستم. به معلمان آلمانی بسیار مدیونم. در محاکم قضایی آلمان مدتها کارآموزی کردهام. اینها حقایق است. [اما] من در تمام مدت زمامداری هیچ عوالم مخصوصی جز رابطه رسمی و تشریفاتی با مأمورین آلمان هیتلری نداشتم و جز تعقیب بیطرفی در جنگ جهانی که سیاست رسمی ایران بود و جلوگیری از مداخلات هر دو طرف متخاصم، گناهی مرتکب نشده بودم.»[12]
پس از وقایع اوایل دهه 1320، متیندفتری بار دیگر فعالیت سیاسی خود را آغاز نمود. مدتی نماینده مجلس از مشکینشهر شد. وقتی هم احمد قوامالسلطنه میخواست او را به عنوان وزیر مشاور معرفی کند، وکلا معترض شدند و از معرفی او منصرف گردید؛ زیرا مخالفان میگفتند هنگامی که وزیر دادگستری بوده، با گزارشهای شهربانی علیه قضات، اقداماتی کرده است. از جمله چند قاضی را از زنجان به موضع موهنی برکنار ساخت و شهربانی آنها را با دستبند به تهران آورد.[13]
از سال 1328 به مجلس سنا رفت و در 75 سالگی در حالی که سناتور بود، درگذشت. از دیگر فعالیتهای او، میتوان به تدریس در دانشگاه اشاره کرد. او در هیچ زمان کرسی دانشکده حقوق را رها نکرد و با هر مقامی که داشت به کلاس درس میرفت. او در این دانشکده آیین دادرسی مدنی را تدریس میکرد و در سال 1350 که بازنشسته شد، به او عنوان استاد ممتاز را دادند.[14] از نکات مهم در زندگی او، عضویتش در لژ فراماسونری تسلیح اخلاقی بود. تسلیح اخلاقی در شهر مونتروی سوئیس قرار داشت و طرفداران و اعضای آن بیشتر در آنجا زندگی میکنند. در سال 1327 یکی از رؤسای آن به نام دکتر بوخمن شعبه آن را در ایران افتتاح کرد. از سال 1328 عدهای از فراماسونرهای ایرانی از جمله متین جذب این انجمن شدند. از سایر اعضای آن انجمن نیز میتوان به صادق رضازاده شفق، علیاصغر حکمت، علیاصغر آزاد، منصور پورسینا، محمد شاهکار، محمد نیشابوری، علیمحمد بنکدارپور، مجید موقر، مصطفی عامری، سید علی نصر، علینقی مستوفیان، محمود زند و... اشاره کرد.[15]
متیندفتری پس از پایان اجلاسیه بهاری بینالمجالس در لاهه هلند، متیندفتری برای شرکت در کنفرانس حقوق بینالملل در شهریور 1349 حاضر شد. این کنفرانس یک هفته به طول انجامید و متیندفتری یکی از سخنرانان آن بود. پس از پایان این کنفرانس، سفری چند روزه به سوئیس و فرانسه رفت و در نیمه دوم مهرماه 1349 به تهران بازگشت و در جلسههای مجلس سنا شرکت نمود و گزارش مسافرت خود را به اطلاع مجلس سنا رسانید.[16]
محمدرضا شاه هیچگاه به او نظر مساعدی نداشت و یکی از دلایل آن چنین بود: «روز 4 اسفند 1327 گروهی از نمایندگان مجلس و شخصیتهای مملکتی به دربار دعوت شدند که شاه در جلسهای لزوم تأسیس مجلس مؤسسان را برای تغییر بعضی از مواد قانون اساسی متذکر شد. منظور از این تغییر واگذاری حق انحلال مجلسین به شاه و تشکیل مجلس مؤسسان بود. دکتر متیندفتری گفت: «در اینکه قانون اساسیمان ناقص است شکی نیست و در اینکه در تشکیل مجلس مؤسسان تأخیر گردیده تردید نمیباشد. من معتقدم در قانون اساسی اختیارات زیادی به شاه داده شده که حقاً نمیباید شاه دارای چنین اختیاراتی باشد. فرمایشات اعلیحضرت قابل مطالعه است. حال باید ببینیم که مجلس مؤسسان قانونی هست یا نه؟ در کجا چنین مجلسی پیشبینی شده است؟ ما هنوز نتوانستهایم در مورد تشکیل مجلس مؤسسان اول که قاجاریه را از سلطنت خلع کرد محمل قانونی پیدا کنیم. از اعلیحضرت اجازه میخواهم حقوقدانان بنشینند و راهی پیدا کنند تا نتایج بدی در آینده حاصل نشود.» شاه در جواب دکتر متیندفتری با عصبانیت فریاد زد: «بس است فضولی نکن!» بلافاصله متیندفتری گفت: «اگر حفظ مصالح و احترام به قوانین فضولی است چاکر عرضی ندارم.»[17] البته لزوم احترام به قانون اساسی از زبان متیندفتری بسیار مضحک به نظر میرسد. همانطور که گفته شد، در سال 1317 به پیشنهاد متیندفتری اصل 37 قانون اساسی ـ که پیشتر در آن تصریح شده بود مادر ولیعهد باید ایرانیالاصل باشد ـ قابلیت تفسیر پیدا کرد. در نتیجه این اقدام، چنین اصل صریح و آشکاری که جای هیچ شبههای نداشت، توسط پادشاه و دستگاه حاکمه او زیر پا نهاده شد.
متیندفتری آخرینبار در روز 29 خرداد 1350 در مجلس سنا حضور یافت و نسبت به وضعیت اتوبوسرانی ترافیک تهران و مشکلات رفتوآمد مردم و قصور شهرداری در انجام خدمات رفاهی، انتقادات بسیار کرد و خواهان آن بود که راه حل اساسی برای بهبود وضع اتوبوسرانی و تسهیل رفتوآمد مردم در نظر گرفته شود. پیشنهاد متیندفتری مورد تصویب قرار گرفت؛ ولی او دیگر فرصت نیافت که در کمیسیون مخصوص مجلس سنا حضور یابد و در 3 تیر 1350 از دنیا رفت.[18]
جهان در سایه جنگ جهانی دوم
هنوز بیش از یک ماه از شروع جنگ جهانی دوم نگذشته بود که پیشرفتهای برقآسای آلمان هیتلری توجه زمامداران تمام کشورها را به خود جلب کرد و هر کسی آلمان را در آینده برنده نهایی جنگ میدانست، امضای قرارداد عدم تعرض و دوستی بین آلمان و شوروی و تقسیم خاک لهستان بین آن دو کشور را گام بلندی در راه هدف آینده آلمان به شمار میآورد.[19] دولت ایران که از همان روزهای شروع جنگ جهانی بیطرفی خود را اعلام کرده بود، دست به اقداماتی زد که ظاهراً ایران را طرفدار آلمان معرفی میکرد. یکی از اشتباهات سیاست ایران انتخاب یکی از وزیران کابینه محمود جم که به ژرمنوفیلی شهرت داشت، به ریاست دولت بود.[20] بایستی در نظر داشت که بسیاری از سیاستمداران ایرانی دوره رضاشاه، در آن ایام گرایش فراوانی به آلمان هیتلری داشتند.[21]
تشکیل دولت متیندفتری
روز 3 آبان 1318 دوره دوازدهم مجلس شورای ملی توسط رضاشاه افتتاح شد و او در همان روز مأموریت تشکیل کابینه را به متیندفتری داد.[22] شاه در سخنان خود با ابراز نگرانی از جنگ اروپا، سیاست خارجی ایران را در بیطرفی و سیاست داخلی را پیگیری اصلاحات انجامشده اعلام داشت. شاه سپس از تالار علمی مجلس به تالار آیینه رفت و در حالی که محمود جم نخستوزیر و همه وزیران حضور داشتند، به جم گفت: شما به دربار میآیید و دکتر متیندفتری دولت را تشکیل خواهد داد. سپس هنگام ترک عمارت بهارستان به دکتر متیندفتری گفت: امروز عصر صورت وزرای کابینه خود را همراه بیاورید، ببینم چه کسانی را به همکاری دعوت کردهاید. به این ترتیب جم به وزارت دربار و متیندفتری به نخستوزیری منصوب گردید.[23] متیندفتری نیز «تعظیم بغایت نیکویی!!»کرد و جمله معروف و ابداعی خود را به عرض رساند: «خاطر مبارک آسوده باشد.»[24]
انتخاب متیندفتری برای مقام نخستوزیری در آن زمان، اینطور تعبیر شد که چون متیندفتری مدتی منشی سفارت آلمان بوده و با آلمانیها روابط نزدیکی داشته، برای ایجاد روابط نزدیکتر با آلمان هیتلری به این مقام منصوب شده است. در آن زمان که جنگ جهانی دوم تازه آغاز شده بود، نیروهای آلمان هیتلری برقآسا در تمام جبههها پیشروی میکردند. روابط ایران و آلمان از آغاز زمامداری هیتلر در حال گسترش بود و بسیاری از پروژههای عمرانی و صنعتی در ایران به وسیله مهندسین و کارشناسان آلمانی اجرا میشد.[25] متیندفتری در خاطرات خود، 3 عامل را در نخستوزیریاش مؤثر دانسته است:
1. «یک شب در هیئت وزیران که من هنوز وزیر دادگستری بودم و تازه جنگ جهانی دوم شروع شده بود، شاه یک مسئله مهم بینالمللی را برای یک اقدامی که در نظر داشت، طرح کرد و عاقبت به همه امر فرمود هر یک مقالهای در این موضوع بنویسند و بهوسیله رئیس دفتر مخصوص هرچه زودتر به عرض برسانند. عیناً مثل یک امتحان کتبی که معلم به شاگردان خود میدهد. روزی که من مقاله خود را تسلیم کردم، مرحوم [میرزا حسین] شکوهالملک [رئیس دفتر مخصوص رضاشاه] اظهار داشت شاه فرمودهاند برای بهترین مقاله جایزه در نظر گرفتهاند. از جایزه خبری نشد و شاه هم راجع به آن موضوع دیگر چیزی نگفت. بعدها شنیدم که مقاله من فوقالعاده مورد پسند شاه واقع شده و حدس میزدم مقاله من در تصمیم شاه که مقام ریاست دولت را به من واگذار کرد، بسیار مؤثر بوده است یا لااقل یکی از عوامل آن بوده است.»[26]
2. «موضوع دیگر، مأموریت اینجانب به مصر برای مواصلات دو خانواده سلطنتی بود. در این سفر با وجودی که حاج محتشمالسلطنه اسفندیاری[27] همراه ما بود و در حقیقت شیخالرئیس بود، ولی عملاً کارها و ترتیبات کار را من میدادم. اقدامات من توسط میهمانان مصری به شاه گزارش شده بود و این هم در آن اقدام شاه تأثیر داشت. توجه شاه در هیئت وزیران به من بیش از سایر وزرا بود. غالباً در مسائلی که در هیئت [دولت] به بنبست برمیخوردیم، شاه میگفت یکی دو روز باید به وزیر دادگستری مهلت داد تا راهحلی پیدا کند.[28] شاه غالباً در مسائل مختلف از نظر قانونی با من مشورت میکرد. در حقیقت من مشاور حقوقی شاه بودم و چون به طرز فکر او آشنا بودم، مطالب را طوری عنوان میکردم که مورد پسند او واقع شود.»[29]
3. «یک فرض دیگری هم برای نخستوزیری من وجود داشت و آن این بود که تحصیلات من در مدرسه ایران و آلمان انجام گرفته بود و گذشته از تسلط به زبان آلمانی، مدتی هم در سفارت آلمان مستشار بودم. شاه در آن ایام آلمان را برنده جنگ میدانست و شاید این موضوع هم در تصمیم شاه بیتأثیر نبود.»[30]
اعضای کابینه
متیندفتری در 20 آبان 1318 در مجلس شورای ملی حاضر شد و کابینه خود را معرفی کرد.[31] وزرای کابینه او عبارت بودند از: علی منصور (وزیر پیشه و هنر)، محمود سروری (کفیل وزارت دادگستری)، مظفر اعلم (وزیر خارجه)، علیاصغر حکمت (وزیر کشور)، سرتیپ رضاقلی امیرخسروی (وزیر دارایی)، سرتیپ احمد نخجوان (وزیر جنگ)، اسماعیل مرآت (وزیر فرهنگ)، دکتر محمد سجادی (وزیر راه)، ابراهیم علم (وزیر پست و تلگراف)، صادق وثیقی (کفیل وزارت بازرگانی) و سرتیپ مهدیقلی تاجبخش (کفیل وزارت کشاورزی).[32] البته کابینه تغییراتی نیز یافت؛ چنانکه متیندفتری میگوید: «پس از چندی در کابینه تغییراتی داده شد. سرتیپ تاجبخش از اداره کل کشاورزی کنار رفت و به وزارت جنگ بازگشت و به جای او، مصطفیقلی رام را که در وزارت دارایی رئیس دخانیات بود، در رأس آن اداره قرار دادم.»[33]
کارنامه دولت متیندفتری
احمد متیندفتری هنگامی تصدی دولت را برعهده گرفت که شرایط اقتصادی ایران بسیار بغرنج شده بود و درنتیجه نمیتوانست اقدامی مؤثر نه در پیشبرد امور روزمره اقتصادی و نه در ایجاد تحول در ساختارهای اقتصادی کشور پدید آورد. در این هنگام اقتصاد ایران بسیار به دولت آلمان وابستگی پیدا کرده بود. آلمانیها در اقتصاد ایران موقعیت ممتازی داشتند، کارشناسان آلمانی در راهآهن و نیز در کارخانههای اسلحهسازی و چند مرکز صنعتی دیگر که به وسیله خود آنها ساخته شده بود، حضور داشتند. قرارداد پایاپای که در آذرماه 1314 میان محمود بدر رئیس هیئت اقتصادی ایران و دکتر یالمار شاخت وزیر اقتصاد آلمان امضا شده بود، همچنان اجرا میشد. به موجب این قرارداد آلمانیها بعضی محصولات کشاورزی چون پنبه، دانههای روغنی، پوست، کتیرا و... را که در دیگر کشورهای غربی خریدار نداشت، بدون دادن ارز از ایران میخریدند و در برابر آن وسایل صنعتی و فنی و اجناس آلمانی به ایران میدادند و صندوق پایاپای در دو کشور مسئول ثبت و نگاهداری این حسابهای پایاپای بود. قرارداد احداث ذوب آهن ایران در کرج با یکی از بزرگترین شرکتهای صنعتی آلمان یعنی شرکت ماگ کروپ امضا شد و در دست اجرا بود.[34]
بجز مناسبات گسترده اقتصادی بین ایران و آلمان، رضاشاه دو سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم به محسن رئیس وزیرمختار ایران در آلمان دستور داد آدولف هیتلر پیشوای آلمان را ملاقات نماید و از سوی شاه ایران پیشنهاد کند که اجازه دهند هر سال یک هزار دانشآموز (دختر و پسر) ایرانی برای گذراندن تحصیلات متوسطه و سپس تحصیلات عالی به آلمان اعزام شوند. دولت ایران سازمانی در آلمان برای سرپرستی این دانشآموزان به وجود آورد و تمام امکانات زندگی و تحصیلی و بهداشتی این دانشجویان را فراهم سازد و پس از آنکه دانشجویان ایرانی تحصیلات خود را در رشتههای فنی و علمی به پایان بردند، هرکدام از آنها در صورت تمایل همسر آلمانی انتخاب کنند و دولت آلمان اجازه دهد که همسران آلمانی دانشجویان ایرانی به ایران بیایند و برای همیشه در ایران اقامت کنند تا از این راه بین خون ایرانی و خون آلمانی اختلاطی حاصل شود و کمکم عدهای از ایرانیها که در قرنهای گذشته خونشان با اقوام مهاجم بیگانه درآمیخته شده است، هویت آریایی خود را بازیابند و ایران را بسازند![35] علاوه بر این ملاحظات، رضاشاه در اندیشه خود پیروزی هیتلر را حتمی میدانست و این پیروزی را وسیله برچیدن نفوذ انگلیس در منطقه تلقی میکرد. همانطور که اشاره شده بود، انتخاب دکتر متیندفتری که تحصیلکرده مدرسه آلمانی بود و خدمت خود را نیز در سفارت آلمان شروع کرده بود، شاید در پس پرده گامی دیگر در جهت تثبیت دوستی بیشتر ایران و آلمان بهشمار میرفت.[36]
این سیاست رضاشاه را میتوان در شیفتگی شدید او نسبت به آلمان هیتلری تبیین کرد. رضاشاه از یک سو با اعزام دانشجو به آلمان و ایجاد پیوندهای آموزشی و خانوادگی میکوشید زمینهای برای نفوذ فرهنگی این کشور در ایران فراهم آورد و از سوی دیگر، این طرح را وسیلهای برای بازسازی هویت آریایی و مقابله با نفوذ تاریخی اقوام مهاجم در ایران معرفی میکرد. چنین نگرشی نشان میدهد که نزدیکی به آلمان برای رضاشاه تنها یک همکاری اقتصادی یا نظامی نبود، بلکه ابعاد ایدئولوژیک و هویتی داشت. در عین حال، باور به پیروزی قطعی آلمان در جنگ جهانی دوم، انگیزهای سیاسی بود که او را به تقویت روابط با آلمان سوق میداد. انتخاب متیندفتری ـ با سابقه تحصیل در مدرسه آلمانی و تجربه دیپلماتیک در سفارت آلمان ـ از این منظر، معنایی فراتر از یک انتصاب ساده داشت و نشاندهنده پیوند سیاست داخلی با محاسبات بینالمللی رضاشاه بود.
با وجود مناسبات اقتصادی پیشین ایران با آلمان، متیندفتری از آغاز کار با مشکلات بزرگی مواجه شد. هنوز بیش از دو ماه از جنگ جهانی نگذشته بود، اما آثار اقتصادی و صنعتی آن در ایران به وضع مشهود به چشم میخورد. دولت آلمان طبق قراردادی که با دولت ایران منعقد نموده بود، میبایستی قطعات ساختمان راهآهن و قطعات کارخانجات ذوب آهن را تدریجاً به ایران حمل مینمود، ولی با آغاز جنگ دیگر قادر نبود به روابط تجاری و صنعتی خود با ایران ادامه دهد. قسمتی از مصالح ساختمانی برای ساختمانهای دولتی از جمله کاخهای وزارت دادگستری و وزارت دارایی و وزارت امور خارجه، از طرف دولت آلمان تأمین میگردید که با این ترتیب متوقف شده بود. هرچند قرارداد تجاری پایاپای با دولت شوروی که مدت آن منقضی شده بود، کمبودهایی در سطح کشور ایجاد کرد، ولی بزرگترین مشکل دولت همان روابط بازرگانی با آلمانها بود. به دلیل این شرایط، تجار نیز در آستانه ورشکستگی قرار گرفته بودند و قادر به تأدیه وامهای خود به بانک ملی نبودند. متیندفتری به شاه قول داده بود با روابط صمیمانهای که بین او و وزیرمختار آلمان وجود دارد، مشکل بازرگانی بین ایران و آلمان را حل خواهد کرد و کلیه قطعات و کالاهای سفارشی دولت ایران تدریجاً تهیه و تحویل خواهد شد. غافل از اینکه غالب کارخانجات صنعتی آلمان مشغول ساختن اسلحه و لوازم جنگی و کامیون بودند و دیگر مجالی برای انجام تعهدات بازرگانی خود نداشتند. هر بار که شاه موضوع را با نخستوزیر در میان میگذاشت، او با گفتن جمله «خاطر مبارک کاملاً آسوده باشد»، به شاه اطمینان میداد که مشکلات بهزودی با سر انگشت تدبیر او رفع خواهد شد.[37] متیندفتری در خاطرات خود اظهار داشته:
«شروع جنگ بینالمللی از لحاظ اقتصادی مشکلات زیادی برای کشور ما فراهم کرد. اولاً ایران و آلمان با یکدیگر قرارداد تجارتی پایاپای داشتند؛ ثانیاً تمام صنایع و کارخانجات ایران از کشور آلمان خریداری شده بود و عده زیادی از مهندسین و کارشناسان آلمانی در ایران مشغول کار بودند و ایران متجاوز از چهل میلیون مارک در حسابهای مختلف خود در بانکهای آلمان موجودی داشت که با شروع جنگ آلمانها از تحویل کالای خریداری شده ظاهراً به علت نبودن راه، خودداری کردند. درنتیجه وضع اقتصادی ما در داخل کشور با بحران مواجه شد. [...] شاه که طبعی خسیس و صرفهجو داشت، بیش از هر کسی این مسئله را دنبال میکرد و فشار به دولت در حد انفجار بود و دولت نیز مدام در تعقیب موضوع قدم برمیداشت ولی نتیجهای حاصل نمیشد.»[38]
دولت برای رفع بحران اقتصادی و مضیقه ارزی، اقداماتی به عمل آورد که یکی وام از شرکت نفت ایران و انگلیس بود که آن هم انجام نگرفت و روز به روز به وخامت اوضاع اقتصادی افزوده میشد و عده زیادی از تجار هم از پا درآمدند و تعهدات خود را به بانک ملی نتوانستند انجام دهند. شوروی نیز حاضر به انعقاد قرارداد پایاپای خود با ایران نبود و روی هم رفته از اوایل جنگ آثار منفی اقتصادی آن در ایران ظهور کرده روز به روز دامنه آن وسعت یافت.[39] متیندفتری در این باره میگوید:
«برای جلوگیری از بحران اقتصادی در آذرماه 1318 تصویبنامهای صادر کردیم که آن کمک بزرگی به بازرگانی کشور مینمود. نرخ ریال نسبت به ارزهای خارجه چهل درصد کمتر از ارزش ریال ارز قانونی تعیین گردید. متأسفانه این اقدام نیز تأثیر زیادی نداشت. ناچار درصدد وام خارجی برآمدیم تا مضیقه ارزی خود را برطرف سازیم. در آغاز حکومت من شبی در هیئت دولت که در حضور شاه تشکیل شده بود، مساعده از کمپانی نفت شد و شاه موافقت کرد، مشروط بر اینکه بهره و مدت واریز آن عادلانه باشد. مذاکرات با کمپانی آغاز شد و سرانجام قرار شد پنج میلیون لیره برای تسلیحات و تکمیل راهآهن به دولت مساعده بدهند که ظرف ده سال با سود صدی پنج استهلاک شود. شاه ابتدا در گرفتن این مساعده تردید داشت، لیکن بعداً اظهار تمایل کرد و تعجیل مینمود و من امتثالاً اهتمام و جدیت مخصوص نمودم. حتی روز عید قربان که تعطیل بود برای تسریع [امور]، سرریدرز بولارد سفیر انگلیس را با حضور وزیر خارجه بهطور استثنا به منزل شخصی خود، احضار کردم تا این کار تمام شود. بعد در عمل میخواستند آن را به صورت یک قرضه جنگی درآورند و با ستاد ارتش ما همکاری کنند. شاه به ملاحظه بیطرفی ایران زیر بار نرفت و عاقبت قرارداد مساعده را یکطرفه فسخ کردند، اما کاسه و کوزه بر سر من شکست و کابینه من سقوط کرد.»[40]
از رویدادهای مهم دوران نخستوزیری متیندفتری، انجام اولین سرشماری کشور بود. در خردادماه 1318 اولین قانون سرشماری از تصویب مجلس شورای ملی گذشت و با نخستوزیری وی مسئولیت سرشماری به دولت او واگذار شد. سرشماری در اول تیرماه 1318 در کاشان طبق قواعد شورای عالی آمار آغاز شد. سرشماری با سقوط متیندفتری متوقف نشد و ادامه یافته و گنبدکاووس آخرین شهری بود که تا قبل از حمله متفقین به ایران سرشماری شد و به دنبال آن، توقف فعالیتهای سرشماری اعلام گردید.[41] او در خاطرات خود، درباره سرشماری میگوید:
«نکتهای که بدان توجه مخصوص داشتم، انجام سرشماری بود. تا ما آمار صحیح و درستی نداشته باشیم، نمیتوانیم در هیچ موردی از جمله مسائل اقتصادی اتخاذ تصمیم نماییم. این امر مهم در دولت من انجام گرفت و روز دهم اسفند 1318 را تعطیل عمومی کردیم و پرسشنامههایی بین مردم توزیع شد و پس از خاتمه سرشماری جمعیت ایران، هجده میلیون نفر و جمعیت تهران 540 هزار نفر بالغ گردید.»[42]
از دیگر اقداماتی که در دوران صدارت متیندفتری صورت گرفت، تأسیس رادیو بود. رادیو در حضور محمدرضا پهلوی (ولیعهد) به تاریخ 5 اردیبهشت 1319 افتتاح شد. متیندفتری در بخشی از سخنان خود در این روز چنین گفت: «از این پس فاصلهای که کشور ما را از جهان و پایتخت را از اکناف کشور دور میکرد، نخواهد بود. اخبار داخلی و وقایع عالم پیوسته بیدرنگ منتشر و شنیده خواهد شد. [...] به شکرانه این موهبت هممیهنان باید همواره در افزودن دانش خویش و بکار بستن آن در راه تعالی کشور کوشیده، خاطر خطیر همایونی را از این رهگذر خشنود ساخته، خود را شایسته عطایای بیشتری بنمایند.»[43] هرچند افتتاح رادیو در دوران نخستوزیری متیندفتری به عنوان گامی در جهت نوسازی ارتباطات در ایران معرفی میشد، اما این اقدام بیش از آنکه به گسترش آگاهی و آزادی بیان بینجامد، ابزاری برای تبلیغات حکومتی و تحکیم سلطه رضاشاه بود. تناقض آشکار اینجاست که در همان سالها، دستگاه قضایی و امنیتی تحت مدیریت و نظارت دولت متیندفتری، شاهد شدیدترین موج سرکوب سیاسی بود؛ فشار سنگین بر مطبوعات، قتلهای سیاسی نظیر مرگ محمد فرخی یزدی شاعر آزادیخواه مشروطه در 25 مهر 1318 و همچنین قتل دکتر تقی ارانی از اعضای برجسته گروه 53 نفر در 14 بهمن 1318، از بارزترین نمونهها به شمار میروند.
برنامه رادیو تهران از دو بخش تشکیل یافته بود که همه روزه در دو نوبت یکی از ساعت 11:30 تا 14:00 و دیگر از 17:00 تا 23:30 پخش میشد. بنابراین رادیوی تهران روی هم رفته 8 ساعت و 30 دقیقه کار میکرد.[44]
استخدام متخصصین خارجی برای کارخانههای قند، از اقدامات دیگر دولت متیندفتری بود. هیئت وزیران به ریاست احمد متیندفتری در تاریخ 5 فروردین 1319 به پیشنهاد وزارت پیشه و هنر استخدام 10 متخصص خارجی، در زمینه راهاندازی و توسعه کارخانههای قند را از تصویب گذراند. در این مصوبه تصریح شد که متخصصین خارجی جهت توسعه یا راهاندازی کارخانههای قند مرودشت، آبکوه شازند و ورامین مورد نیاز است. همچنین مزایایی برای متخصصین فوق به قرار ذیل در نظر گرفته شد:
1- حقوق هر متخصص به ریال تعیین و مقرر گردید پنجاه درصد آن به ارز پرداخت شود.
2- هزینه رفتوآمد به ارز پرداخت خواهد شد.
3- هزینه رفتوآمد عیال آنها نیز پرداخت خواهد شد.[45]
یکی از اقدامات دوره رضاشاه همزمان با نخستوزیری متیندفتری، تخریب قبرستانها و تبدیل آنها به باغ و محل گردشگری بود که البته آن را با توجه به گذشت 30 سال از عمر قبرستانها، از لحاظ شرعی بدون اشکال میدانستند. اما بهطور مثال، تبدیل یکی از قبرستانها به باغ فردوس موجب انتقاد شد. دولت این تغییرات را در راستای تجددگرایی میدانست. تخریب اماکن مقدس، گریبانگیر امامزادهها نیز شد که نمونه آن در دوران متیندفتری، امامزاده زید بود.[46] متیندفتری نیز در خاطراتش در مقام دفاع از خود برآمده و خود را بیاطلاع نشان داده و میگوید:
«از خرابی امامزاده زید، به محض اینکه بهوسیله مرحوم حاج محتشمالسلطنه رئیس مجلس اطلاع یافتم، شب در هیئت وزیران به وزیر فرهنگ پرخاش کردم ولی کار از کار گذشته بود.»[47]
این اقدام دولت را میتوان بخشی از سیاستهای تجددگرایی رضاشاهی دانست که بیش از آنکه بر پایه پذیرش اجتماعی استوار باشد، بر حذف نمادهای سنتی و مذهبی متمرکز بود. تخریب قبرستانها و امامزادهها نهتنها با باورهای دینی مردم در تضاد قرار داشت، بلکه نوعی بیتوجهی به حافظه تاریخی و هویت فرهنگی جامعه نیز به شمار میآمد. در واقع، دولت با این رویکرد کوشید مظاهر سنتی را به نفع الگوهای شهرسازی و زیباسازی نوین کنار بزند، اما نتیجه آن شکاف میان حکومت و بدنه مذهبی جامعه و آحاد مردم بود. واکنش منفی افکار عمومی به این اقدامات نشان داد که مدرنیزاسیون آمرانه بدون در نظر گرفتن بسترهای فرهنگی، بیش از آنکه زمینهساز توسعه باشد، به انباشت نارضایتی و تضعیف مشروعیت سیاسی منجر میشود. بهویژه در دوره متیندفتری که او خود کوشید با اعلام بیاطلاعی از تخریب امامزاده زید از مسئولیت شانه خالی کند، این پرسش پررنگتر میشود که جایگاه و قدرت واقعی نخستوزیر در ساختار استبدادی رضاشاه تا چه اندازه بوده است.
سقوط کابینه
هنوز بیش از شش ماه از دولت متیندفتری نگذشته بود که شاه متوجه شد کشور با مشکلات عظیمی مواجه است و دولت جز حرف و اغفال او عملی انجام نداده است. بالاخره ساعت 9 شب 4 تیر 1319 شاه بهطور ناگهانی از خوابگاه خود خارج شد. افسر کشیک گارد را احضار و دستور داد نخستوزیر را به حضور بیاورند. نیم ساعت بعد متیندفتری در مقابل شاه ظاهر گردید و پس از چند تعظیم آماده شنیدن فرمایشات شد. ناگهان رضاشاه عصای خود را در هوا چرخاند و محکم به کتف راست متیندفتری کوبید و ضمن نثار فحش و ناسزا گفت: «پدرسوخته هی بگو خاطر مبارک آسوده باشد!» ضربه دوم نیز بر شانه دیگر متیندفتری وارد شد. شاه فریاد کشید مختاری را احضار کنند. چند دقیقهای طول نکشید که سرپاس مختاری چون مجسمهای بیروح مقابل شاه ایستاد. شاه خطاب به سرپاس مختاری گفت این پدرسوخته را ببر زندان، دیگر نخستوزیر نیست. مختاری با خشونت دست متیندفتری را گرفت و همراه خود به شهربانی برد و او را در یکی از اتاقهای شهربانی جای داد. فردای آن روز به دستور رضاشاه، دکتر محمد مصدق پدرزن و عموی متیندفتری بازداشت و به زندان شهربانی انتقال یافت و پس از یازده روز به بیرجند تبعید گردید. متیندفتری نیز چندی در زندان باقی ماند، سپس به منزل خود انتقال یافت و تحتنظر قرار گرفت. به این ترتیب صدارت نخستوزیر جوانی که در ابتدا برای شاه و عدهای نویدبخش مینمود، خیلی زود و بدون نتیجهای مؤثر و البته در یکی از بحرانیترین ادوار تاریخی ایران، پایان یافت.[48]
محمود طلوعی درباره بازداشت دکتر متیندفتری و دکتر مصدق، بدون آنکه اسناد و شواهد مستدلی ارائه دهد، بیان میکند: «بازداشت و تبعید دکتر مصدق پس از برکناری متیندفتری، این توهم را به وجود آورده است که بین این دو ارتباطی وجود داشته و به نظر نویسنده بیارتباط هم نبوده است. نویسنده از مجموعه مطالعات و شنیدههای خود درباره ماجرای برکناری دکتر متیندفتری به این نتیجه رسیده است که متیندفتری ـ که مردی فوقالعاده جاهطلب و به تمام معنی ماکیاولیست بود، یعنی حاضر بود برای رسیدن به هدف تمام اصول اخلاقی را زیر پا بگذارد ـ در اواخر نخستوزیریاش که احساس کرد رضاشاه زیاد از او راضی نیست و ممکن است دیر یا زود از کار برکنار شود، با استفاده از سوابق خود با آلمانیها طرح کودتایی را به کمک آلمانیها در ایران ریخت و احتمالاً در این مورد با دکتر مصدق هم مشورت کرده بود. نقشهای که در این مورد طرح شده بود مشابه کودتای رشیدعلی گیلانی در بغداد بود و بعضی از افسران ارتش هم که بعداً نام آنها از فرانتس مایر جاسوس آلمانی[49] در ایران به دست آمد[50] در این توطئه شرکت داشتند. اینکه برای دکتر مصدق چه نقشی در این ماجرا در نظر گرفته بودند روشن نیست؛ زیرا نه مصدق و نه متیندفتری اشارهای به این مطلب نکردهاند. ولی چنین به نظر میرسد که دکتر مصدق به عنوان پیشوا (لقبی که در زمان نخستوزیری هم به او داده بودند) یا رئیس شورای رهبری در رأس حکومت قرار میگرفت و متیندفتری در مقام نخستوزیری به کار ادامه میداد. یکی از دلایل وجود توطئه برای کودتا علیه رضاشاه این است که رادیو برلن در همان ایام (کمی بعد از برکناری متیندفتری) شروع به پخش گفتارهایی در انتقاد از رضاشاه نمود که در آن زمان با توجه به اظهار علاقه رضاشاه به تحکیم رابطه با آلمانیها عجیب به نظر میرسید.»[51]
همانطور که اشاره شد، ادعای طرح کودتا توسط متیندفتری بیش از آنکه بر اسناد معتبر استوار باشد، بر شنیدهها و روایتهای پراکنده تکیه دارد. نه متیندفتری و نه مصدق هرگز چنین نقشهای را تأیید نکردند و در مورد آن صحبتی نیز به میان نیاوردند. شواهد موجود مانند برنامههای رادیو برلن نیز بیشتر به سیاستهای تبلیغاتی آلمان بازمیگردد تا دخالت مستقیم آنان. بنابراین، این روایت را باید با احتیاط بسیار و به دیده تردید ارزیابی کرد. خود متیندفتری درباره علت واقعی برکناری خود توضیح قانعکنندهای نداده و میگوید:
«تا ده دقیقهای که از نخستوزیری برکنار شدم، هیچگونه آثار علائمی وجود نداشت که شاه نسبت به من عدم رضایت دارد. ولی دو روز قبل از برکناری، شاه به من گفت هرکدام از شماها را که من به مصلحتی کنار میگذارم، متأثر میشوم. روز پنجم تیرماه از خدمت برکنار و تحت تعقیب پلیس قرار گرفتم و صدمات و لطماتی به من وارد آمد که شرح آن خارج از تاریخنویسی است. سالهای 1319 و 1320 را در حبس منزل بودم و با احدی حق ملاقات و مذاکره نداشتم. فقط به تدریس در دانشگاه مشغول بودم و هفتهای دو روز در پناه مأمورین تأمینات سر کلاس درس میرفتم.»[52]
تناقضگویی متیندفتری و کذب ادعای او درباره اینکه رضاشاه نسبت به او نظر لطفی داشته و گفته بود «هرکدام از شماها را که به مصلحتی کنار میگذارم، متأثر میشوم» در همین چند سطر پیداست؛ زیرا اگر برکناری او واقعاً به مصلحتی بوده و شاه از او عدم رضایت نداشته، دلیلی بر تعقیب و آزار و تحت نظر قرار گرفتن وی بعد از برکناری وجود نمیداشت.[53]
به هر صورت، دولت متیندفتری با اشاره شاه سقوط کرد و رضاشاه پس از برکناری متیندفتری برای آرامش خاطر متفقین، اینبار رجبعلی منصور را که از سرسپردگان انگلیس در ایران بود، به نخستوزیری برگزید.
جمعبندی
جنگ جهانی دوم نهتنها در نقطه اوج و نیز پایان آن، پیامدهای شدیدی در عرصه بینالمللی بر جای نهاد، بلکه برای بسیاری از کشورها، در همان آغاز این جنگ خانمانسوز نیز تبعات محسوسی به دنبال داشت. از جمله ایران که باوجود مسافت زیاد و عدم تماس مستقیم با جغرافیای جنگ اروپا، بلافاصله تحتالشعاع آن قرار گرفت. هرچند ایران علیالظاهر اعلان بیطرفی کرده بود، اما رضاشاه به علل مختلف از جمله روابط اقتصادی تنگاتنگ با آلمان، نوسازیهای انجامشده توسط متخصصین آلمانی، ایده نژاد مشترک میان ایرانیها و آلمانیها و همچنین تحلیل خوشبینانه و شتابزده از روند جنگ، امیدوار بود و حتی یقین داشت آلمان هیتلری در جنگ جهانی دوم پیروز خواهد شد. از این رو، در آبان سال 1318 در حالیکه قریب دو ماه از جنگ میگذشت، احمد متیندفتری دوستدار آلمان را به نخستوزیری برگزید.
مهمترین چالش دولت متیندفتری، بحران اقتصادی ناشی از پیامدهای جنگ جهانی دوم بود. پیش از این، ایران با آلمان روابط اقتصادی گستردهای داشت، اما با آغاز جنگ، دولت آلمان درگیر جبهههای نبرد شد و نمیتوانست به وعدههای اقتصادی و تجاری خود با ایران پایبند بماند. در چنین شرایطی، دولت متیندفتری بسیار در تنگنا قرار گرفت و نتوانست بر این بحران فائق آید. هرچند دولت سعی کرد راهکارهایی برای برونرفت از بحران بهوجود آمده، ارائه کند و نیز در حوزههای مختلف (بهویژه در زمینه اجتماعی) اقداماتی نظیر تأسیس رادیو و اجرای طرح سرشماری کشور را صورت دهد، اما فشارهای اقتصادی بهحدی بود که رضاشاه نتوانست آن وضعیت را تحمل کند و با برخوردی بسیار تند، در تیرماه 1319 متیندفتری را از سمت خود برکنار کرد.
پینوشتها:
[1] الموتی، مصطفی، بازیگران سیاسی ایران از مشروطیت تا سال 1357، لندن، 1374، نشر پکا، چاپ اول، ج 1، ص 432.
[2] عاقلی، باقر، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، تهران، 1371، انتشارات علمی، چاپ دوم، ص 22.
[3] قانعی، سعید و علمی، محمدعلی، نخستوزیران ایران از صدر مشروطه تا فروپاشی دولت بختیار، تهران، 1391، انتشارات علمی و انتشارات آسونه، چاپ اول، ص 342.
[4] برای مطالعه درباره زندگی سیاسی و دولت محسن صدر (صدرالاشراف)، ر.ک به: «بررسی و تحلیل دولت محسن صدر»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[5] عاقلی، باقر، نخستوزیران ایران، تهران، 1397، انتشارات جاویدان، چاپ چهارم، ص 471.
[6] طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، تهران، 1376، نشر علم، چاپ چهارم، ج 1، ص 243.
[7] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 126.
[8] طلوعی، همان، ج 1، ص 243.
[9] جعفری ندوشن، علیاکبر و زارعی محمودآبادی، حسن، تهران، 1382، تجدیدنظرهای چندگانه در قانون اساسی مشروطه، چاپ اول، ص 104.
[10] قانعی و علمی، همان، ص 348.
[11] رجبیفرد، حسن، نقش دولت در اقتصاد؛ بازخوانی آرا و اندیشههای احمد متیندفتری، فصلنامه علمی تاریخ اسلام و ایران (دانشگاه الزهرا)، 1402 / سال سیوسوم، شماره 57 (پیاپی 147)، ص 116.
[12] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 223.
[13] الموتی، همان، ص 419.
[14] همان، ص 427.
[15] رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، 1357، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، ج 3، ص 466.
[16] قانعی و علمی، همان، ص 359.
[17] الموتی، همان، ص 427.
[18] رباطجزی، مژگان، پایاننامه کارشناسی ارشد، زندگانی و کارنامه سیاسی احمد متیندفتری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شاهرود، 1390، ص 26. روز جمعه 4 تیرماه 1350 از ساعت 9 صبح جعفر شریفامامی رئیس مجلس سنا و عبدالله ریاضی، رئیس مجلس شورای ملی و منوچهر پرتو، وزیر دادگستری به نمایندگی امیرعباس هویدا نخستوزیر و بسیاری از سناتورها و نمایندگان مجلس شورا و سپهبد مرتضی یزدانپناه رئیس بازرسی شاهنشاهی و جمعی از استادان دانشگاه و شخصیتهای قضایی و دوستان و افراد فامیل در خانه متیندفتری حضور یافتند و به خانم منصوره مصدق (همسر) و دو فرزند او یعنی هدایتالله متیندفتری و لیلی متیندفتری تسلیت گفتند. جنازه او از خانه تا جلو انجمن روابط فرهنگی ایران و فرانسه در خیابان حشمتالدوله تشییع شد. در جلو انجمن روابط فرهنگی ایران و فرانسه، جنازه به آمبولانس مخصوص منتقل گردید. قریب یکصد اتومبیل که افراد خانواده و فامیل و دوستان نزدیک سرنشینان آن بودند، جنازه را تا شهر ری تشییع نمودند و در آنجا در آرامگاه خانوادگی به خاک سپردند. روزنامه اطلاعات در روز شنبه 5 تیرماه 1350 نوشت: «دکتر متیندفتری هفته گذشته به دنبال عارضه کسالت مختصری بستری شد و این کسالت مختصر منتهی به عارضه کسالت قلبی که یک بار دیگر هم مبتلا شده بود گردید و موجب فوت ایشان شد. مرتبه اول دو سال پیش بود که مرض انفارکتوس گریبانگیر شادروان متیندفتری شد و پس از یک دوره طولانی معالجه از این نقاهت رهایی یافت و دوباره فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و پارلمانی خود را شروع کرد و از جمله وظایفی را که به مناسبت امور بینالمللی برعهده داشت انجام داد. به مسافرتهایی که به همین منظور پیش آمد مبادرت ورزید که آخرین سفر آن شادروان شرکت در شورای بینالمجالس بود که مانند همیشه در رأس هیئت منتخب پارلمانی ایران عازم این مأموریت گردید و پس از انجام کارهای مربوطه، به ایران بازگشت و در جلسات سنا شرکت کرد و در یکی از جلسات اخیر گزارشی از شورای بینالمجالس را در مجلس سنا به اطلاع همکاران خود رسانید. چند روز بعد از این گزارش بود که در منزل بستری شد تا روز پنجشنبه 3 تیر 1350 که در ساعت 17 زندگی را بدرود گفت.» درگذشت متیندفتری، روزنامه اطلاعات، شماره 13528، شنبه 5 تیر 1350، ص 21.
[19] چند هفته قبل از حمله هیتلر به لهستان، در اوت 1939 م. (مرداد 1318 ش.) توافقی بین روسیه شوروی و آلمان هیتلری به وجود آمد که به موجب آن، آلمان با اطمینان از جانب شوروی، حمله خود را به لهستان آغاز نمود. همچنین نیمه شرقی لهستان و کشورهای شمال بالتیک (مانند استونی، لتونی و لیتوانی) و بسارابی (Bessarabie) به تصرف شوروی درآمد. بر اساس این قرارداد، آلمان و شوروی متعهد شدند به مدت ده سال به خاک یکدیگر تجاوز نکنند. با این حال، این پیمان دو سال بعد با حمله آلمان به شوروی در ژوئن 1941 م. (تیر 1320 ش.) نقض شد. ر.ک: همان، ص 28.
[20] عاقلی، نخستوزیران ایران، همان، ص 464.
[21] عوامل گرایش سیاستمداران به سوی آلمان را میتوان به شرح زیر بیان نمود:
1. آلمانیها نسبت به دو قدرت دیگر ـ روس و انگلیس ـ پیشنهادهای بهتری در خصوص بازرگانی به رضاشاه دادند؛
2. آلمانیها در ایران پایگاه قبلی نداشتند، در حالی که انگلیس چه در میان اشراف و چه در میان رجال سیاسی و نظامی، طرفداران فراوانی داشت و به این روش میتوانست کنترل رژیم را در دست بگیرد.
3. دیکتاتوری رضاشاه با حکومت مقتدر و نازیسم آلمانی نسبت به دموکراسی انگلیسی انطباق بیشتری داشت و حکومت آلمان نمونه قدرت مقتدر فردی بود و میتوانست برای ناسیونالیسم سطحی دوره رضاشاه الگوی ایدئولوژیک باشد.
4. شاه و همکاران ژرمنوفیل او نظیر متیندفتری که در ترغیب او به سوی سیاست آلمان تلاش داشتند، با تجاوزات موفقیتآمیز آلمان به کشورهای اطراف بیش از پیش به پیروزی نهایی آلمان مطمئن میشدند و نزدیکی خود به آلمان را پیوند با «آقای جدید دنیا» تلقی میکردند. روکی، ابوالفضل، پایاننامه کارشناسی ارشد، «احمد متیندفتری در دوره پهلوی اول»، دانشگاه فردوسی مشهد، 1392، ص 102.
[22] ر.ک: تغییر هیئت دولت، روزنامه اطلاعات، شماره 3997، پنجشنبه 3 آبان 1318، ص 1.
[23] قانعی و علمی، همان، ص 344.
[24] عاقلی، نخستوزیران ایران، همان، ص 465.
[25] طلوعی، همان، ج 1، 238.
[26] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 155.
[27] حسن اسفندیاری ملقب به محتشمالسلطنه روز 18 ذیالحجه 1283 قمری (3 اردیبهشت 1246 شمسی) در روز عید غدیر در تهران متولد شد. حسن تحصیلات مقدماتی را نزد میرزا لطفعلیخان صدرالافاضل و سید احمد ادیب پیشاوری آموخت و سپس وارد دارالفنون شد و مدتی نیز در مدارس دینی به آموختن مقدمات عربی، ادبیات فارسی و دورهای از فقه و اصول و حدیث پرداخت. پس از صدور فرمان مشروطه برای تنظیم نظامنامه انتخابات دعوت شد و در این کار با مرتضیقلی صنیعالدوله، مهدیقلی هدایت مخبرالسلطنه، حسن پیرنیا مشیرالملک و حسین پیرنیا مؤتمنالملک همکاری کرد. محتشمالسلطنه در دورههای سوم، هشتم، نهم، دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم نماینده تهران در مجلس شورای ملی بود. وی از دوره دهم تا سیزدهم نیز ریاست مجلس شورای ملی را بر عهده داشت. سرانجام محتشمالسلطنه روز شنبه 5 اسفند 1323 درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. ر.ک: مشعوف، اکبر، حسن اسفندیاری (محتشمالسلطنه)، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، 4 خرداد 1394.
[28] راهحلهایی نظیر ایده تفسیر اصل 37 متمم قانون اساسی و اعطای صفت ایرانی به فوزیه مصری!
[29] همان، ص 156.
[30] همان.
[31] معرفی هیئت وزیران جدید و برنامه دولت، روزنامه اطلاعات، شماره 4013، یکشنبه 20 آبان 1318، ص 1.
[32] عبداللهپور، احمد، نخستوزیران ایران، تهران، 1369، انتشارات جلوه، چاپ اول، ص 184.
[33] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 157.
[34] قانعی و علمی، همان، ص 345.
[35] همان.
[36] همان، ص 346.
[37] عاقلی، نخستوزیران ایران، همان، ص 466.
[38] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 158.
[39] عاقلی، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران، 1390، نشر نامک، چاپ ششم، ص 444.
[40] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 159.
[41] روکی، همان، ص 92.
[42] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 163.
[43] برنامه رادیوی تهران، روزنامه اطلاعات، شماره 4166، پنجشنبه 5 اردیبهشت 1319، ص 1.
[44] همان.
[45] روکی، همان، ص 94.
[46] همان، ص 95.
[47] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 163.
[48] عاقلی، نخستوزیران ایران، همان، ص 467.
[49] متفقین، فرانتس مایر عضو مورد اعتماد گروه اساس آلمان را که ریاست جاسوسان آلمانی در ایران را به عهده داشت، در شهریور 1320 دستگیر کردند. مایر پس از دستگیری شبکه جاسوسی آلمانی در ایران را لو داد. در نوشتههای او کتابچهای به دست آمد که اسامی عدهای از ایرانیان در آن ذکر شده بود که همه بازداشت شدند، اما اسمی از متیندفتری نبود. ر.ک: رباط جزی، همان، ص 61.
[50] افسران طرفدار آلمان که لیست آنها نزد مایر جاسوس آلمانی کشف شد، در حدود چهل نفر بودند که همگی بعد از شهریور 1320 به وسیله متفقین دستگیر و زندانی شدند. در رأس این گروه سه سرلشکر (فضلالله زاهدی، فرجالله آقاولی و ابوالحسن پورزند)، یک سرتیپ (محمدصادق کوپال) قرار داشتند. اسامی هفده سرهنگ نیز در لیست جاسوس آلمانی بود که از معروفترین آنها میتوان به سرهنگ نادر باتمانقلیچ (سپهبد بعدی) و سرهنگ حسین معتمدی منوچهری تنکابنی (ارتشبد بهرام آریانای بعدی) اشاره نمود.
[51] طلوعی، همان، ص 247.
[52] عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر: دکتر احمد متیندفتری، همان، ص 164.
[53] طلوعی، همان، ص 246.

مشاغل و پستهای متین دفتری

کابینه متین دفتری

احضار متین دفتری و عدهای دیگر از سوی شهربانی

تحویل متین دفتری و عدهای دیگر به متفقین بعد از اتمام جنگ

نمونهای از نامهنگاریهای متین دفتری در دوران سناتوری

معرفی کوتاهی از متین دفتری. صفحه 1

معرفی کوتاهی از متین دفتری. صفحه 2

احمد متین دفتری

حضور متین دفتری در کابینه جم

متین دفتری در دوره رضاشاه

کابینه متین دفتری

افتتاح خط آهن تهران ـ شاهرود

متین دفتری در معیت رضاشاه

متین دفتری

متین دفتری در اواخر عمر

بازتاب خبر نخستوزیری متین دفتری

بازتاب خبر معرفی کابینه متین دفتری به مجلس
تعداد مشاهده: 274










