دستگیری آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی
تاریخ انتشار: 18 آبان 1404

از: 20 ه 12 تاریخ: 21 / 5 / 52
به: 312 شماره: 4215 / 20ه12
موضوع: اظهارات سید جواد عقیلی واعظ
نامبرده فوق در مدرسه مروی میگفت عدهای از روحانیون مخالف مقیم قم درصدد بودند تا افرادی را که به استقبال شاهنشاه آریامهر رفته بودند بشناسند ولی موضوع مهمتر برای آنان دستگیری ربانی شیرازی[1] است زیرا شایع است که وقتی مأمورین ربانی را در منزلش دستگیر کردهاند در همانجا او را کتک زدهاند و از وی درباره میزان دخالتش در جریان به قتل رساندن یکی از پاسبانان شهربانی قم سؤال میکنند لیکن ربانی اظهار بیاطلاعی میکند تمام طلاب و روحانیون طرفدار خمینی مصرّاً از آیتالله شریعتمداری[2] و گلپایگانی[3] خواستهاند که برای آزادی ربانی دخالت کنند و تأکید کردهاند که اگر آنها مداخله نکنند ممکن است دولت مثل سیدمحمدرضا سعیدی[4] ربانی را بکشد.
نظریه شنبه- نظری ندارد.
نظریه یکشنبه- شنبه مورد اعتماد است و تصور میرود مطالب فوق در آن جلسه مطرح شده باشد.
نظریه چهارشنبه- نظری ندارد. سپاهی
پینوشتها:
[1] . آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازى، فرزند بمانعلی در 1301 ﻫ ش در شیراز متولد شد. پس از طى مقدمات علوم و معارف دینى در 1327 به قم عزیمت کرد و در درس آیات عظام بروجردى و مجاهدى شرکت کرد تا به درجه اجتهاد رسید. آیتالله ربانى شیرازی از سال 1320 فعالیت سیاسى خود را آغاز کرد و به عضویت حزب برادران جنوب به رهبرى سید نورالدین شیرازى در آمد. در آن سالها مبارزهاى سخت را علیه فرق منحرف صوفیه، بابیه و بهائیه شروع کرد که در اثر آن تنها در سروستان 80 نفر به دین اسلام گرویدند. وی تا 1325 ش عضو این حزب بود. پس از وفات آیتالله بروجردى وى اولین کسى بود که مرجعیت و زعامیت سیاسى و دینى امام خمینى (ره) را مطرح کرد. در فاصله 1342 تا 1357 بارها دستگیر شد و به زندان افتاد و سالهاى طولانى را در زندانهاى رژیم سپرى کرد و یا در شهرهای فیروزآباد، کاشمر، سردشت و جیرفت تبعید بود. بیشتر اعلامیههایى که در فاصله 42 تا 57 به اسم حوزه علمیه قم منتشر گشت به وسیله ایشان نوشته میشد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى نماینده حضرت امام (ره) در استان فارس و نماینده مردم این استان در مجلس خبرگان قانون اساسى بود. همچنین از طرف امام به عنوان عضو فقهاى شوراى نگهبان منصوب شد. در 16 فروردین 1360 توسط گروه فرقان مورد سوءقصد قرار گرفت و خوشبختانه جان سالم به در برد. اما در 17 اسفند همان سال هنگامى که براى شرکت در جلسه شوراى نگهبان از شیراز عازم تهران بود دچار سانحه مشکوک رانندگى شد و به لقاءالله پیوست. وى صاحب آثار و تألیفاتى نیز بود. از جمله 16 جلد تعلیقات بر وسائلالشیعه و نیز تعلیقات بر بحارالانوار و غیره....
رک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب شانزدهم، آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379.
[2] . سیدکاظم شریعتمدارى، فرزند حسن در سال 1283ﻫ ش در تبریز متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در تبریز شروع کرد و سطوح و فقه و اصول را از میرزا ابوالحسن انگجی فرا گرفت. سپس در سال 1305 به قم رفت و در حوزهی درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری حاضر شد.
وی بعد از مدتی به نجف اشرف رفت و از اساتید آنجا از جمله مرحوم نائینی، آقا ضیاء عراقی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی کسب علم کرد و سپس اجازهی اجتهاد یافت، در سال 1313 به تبریز مراجعت نمود و در ششم خرداد 1326 هنگامی که شاه به مدرسهی طالبیهی تبریز آمده بود، از شاه استقبال به عمل آورد. این موضوع ادامه کار وی در آذربایجان را دشوار ساخت، لذا راهی قم شد. از آن زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی ارتباط خود را به طور پنهانی با دربار حفظ کرد. اگرچه در بعضی موارد مخالفتهایی نیز با اقدامات رژیم مینمود. موسسهی دارالتبلیغ اسلامی، بنا به دستور وی در قم در سال 1344 افتتاح شد. به ادعای طرفداران این موسسه، دارالتبلیغ جهت احیای دین اسلام پایه ریزی شد؛ اما مخالفان آن از جمله امام خمینی(ره) آن را با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی به نفع رژیم شاه میدانستند. اواخر سال 1345، مقامات ساواک با وی ملاقات کردند و طرح آزمایش طلاب و اعزام آنها را به سربازی مطرح کردند و شریعتمداری طرح را تایید کرد. بعد از درگذشت آیتالله حکیم، شاه در دوازدهم خرداد 1349 تلگرامی به همین مناسبت خطاب به وی ارسال داشت و وی در شانزدهم به تلگرام شاه پاسخ گفت. وی با عناصر رژیم شاه ارتباط داشت و رهنمودهایی را به رژیم ارائه میداد که چگونه با عناصر انقلابی برخورد کند و امام خمینی(ره) را محدود نمایند. وی بارها با بهبودی و انصاری به عنوان نمایندگان شاه ملاقات داشت. مدتی پس از انقلاب و اندکی پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، حزب خلق مسلمان با تایید و حمایت او شروع به فعالیت کرد. این حزب نظرات انتقادی نسبت به نظام داشت و در عوض آیتالله شریعتمداری را قبول داشت. در 15 آذر سال 1358 رادیو و تلویزیون تبریز توسط حزب خلق مسلمان اشغال شد و با قطع خبر ساعت 2 صدای جمهوری اسلامی، اعلامیههای شریعتمداری و حزب خلق را قرائت کردند و ضمن آن خواستار آن شدند تا متجاوزان به خانهی شریعتمداری، دستگیر و مسئولان غیر بومی تبریز اخراج شوند و انتصابات حتماً با تایید شریعتمداری باشد. سه روز بعد رادیو و تلویزیون از اشغال خارج شد و کار عادی خود را شروع کرد. روز 14 دی ماه دوباره رادیو و تلویزیون تبریز اشغال شد. در قم نیز طرفداران وی تظاهرات کردند و شعار «رهبر ما شریعتمدار، زنده باد شریعتمدار» را سر دادند و سپس با سپاه پاسداران و حزب الله درگیر شدند و در نهایت در ساعت 2 بعداز ظهر، معرکه را ترک کردند.
در پی این حادثه، جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم طی اعلامیهای از شریعتمداری انتقاد کرد. فردای آن روز مردم به کمک سپاه پاسداران، رادیو و تلویزیون را بعد از ساعتها درگیری خونین از دست طرفداران شریعتمداری خارج کردند. پس از دستگیری توطئهگران کودتای نوژه اعتراف کردند که آیتالله شریعتمداری را در جریان کودتا قرار دادهاند و وی ضمن تایید متعهد شده است که از آنها حمایت کند. بعد از افشای این توطئه و جریان کودتای قطبزاده و همکاری شریعتمداری با آنان، وی در سال 1361 ش از طرف جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم از مرجعیت خلع شد و سرانجام در سال 1365 ش به دنبال یک بیماری سه ماهه از دنیا رفت.
[3] . آیتالله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی، فرزند سید محمد باقر در سال 1275 ﻫ ش در روستای گوگد در شش کیلومتری گلپایگان دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی را نزد پدر، آیتالله ملاتقی گوگدی، آقا ضیاءالدین اراکی و آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی گذرانید. پس از تأسیس حوزه علمیه قم، به دعوت آیتالله العظمی حائری یزدی به قم رفت و مدارج عالی علوم حوزوی را در این شهر کسب نمود. تبحر ایشان در علم فقه موجب شد که هفتاد سال مدرس این علم در حوزه علمیه قم باشد. وی همچنین از مهاجرت علماء و زعمای حوزه علمیه نجف به قم در سال 1302 کمال بهره را برد و برای مدتی هر چند کوتاه از محضر درس برخی از آنان همچون آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله نائینی و غروی اصفهانی بهرهمند گردید. با درگذشت آیتالله حائری، آقای گلپایگانی مسئولیتهای سنگینتری را متقبل شد و به تدریس دروس خارج فقه و اصول همت گماشت و تا پیش از ارتحال، همواره کلاس درس خارج معظمله در مسجد اعظم قم، یکی از بزرگترین مکاتب تدریس علوم دینی بود. در پی درگذشت آیتالله بروجردی نیز بخش اعظم وظائف آن عالم ربانی در اداره حوزه علمیه قم به ایشان واگذار شد. با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) ایشان همواره حامی نهضت و پشتیبان امام بود. بیشتر اعلامیههای مراجع در مسیر مبارزه با رژیم شاه را امضا میکرد و در جلساتی که علمای قم در اوایل نهضت تشکیل میدادند، شرکت مینمود. همگام با امام و دیگر مراجع، عید 1342 را به دلیل اصرار رژیم بر اجرای لوایح ششگانه (انقلاب سفید) تحریم و بعد از تبعید امام به ترکیه (1343) از این اقدام رژیم به شدت ابراز ناخشنودی کرد. واکنشهای سیاسی حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی نسبت به مسائل روز ایران و جهان اسلام، رژیم پهلوی را همواره وادار میکرد که از موضعگیریهای ایشان بیمناک باشد. مراسم نیایشی که ایشان در سال 1352 برای پیروزی مسلمانان در جنگ با اسرائیل برپا کرد، در آن زمان واکنش قابل توجهی به همراه داشت. اعلامیههایی که علیه رژیم شاه در مناسبتهای مختلف به ویژه در سالهای 56 و 57 از سوی ایشان صادر میشد، تنور مبارزه مردم را علیه رژیم شاه گرم نگاه میداشت. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در زمستان 1357 ایشان با انتشار اعلامیههایی از ارتش خواست که به ملت بپیوندد و اعلام کرد: «هر کس مردم را به گلوله ببندد، قرآن را به گلوله بسته است.» پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقاطع حساس شاهد حمایت ایشان از نظام اسلامی و جمهوری اسلامی بودهایم. در طول جنگ تحمیلی نیز همواره مشوق رزمندگان اسلام بود و بارها نمایندگان ایشان برای تقویت روحیه رزمندگان به جبهه رفتند. در تمام انتخابات در صحنه بود و مردم را تشویق و ترغیب به رأی دادن میکرد. ایشان علاوه بر انجام اقدامات خیریه از قبیل احداث مدارس، بیمارستانها و سایر خدمات عامالمنفعه، چندین اثر تألیفی از خود به یادگار گذاشتهاند که از آن جمله است: حاشیه بر عروةالوثقی، حاشیه بر رسائل، مناسک حج، تألیفی در فقه و کتابی در اصول. حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی در 19 آذر 1372 به ملکوت اعلی پیوست و پس از تشییع پرشکوه در تهران و قم، در جوار حضرت معصومه (سلامالله علیه) به خاک سپرده شد.
ر. ک : حضرت آیتالله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی، به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[4] . شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى خراسانى در دوم اردیبهشت ماه 1308 ﻫ ش در منطقه «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. دروس ابتدایى را نزد پدرش سیداحمد آموخت و در دوران نوجوانى به لباس روحانیت درآمد. او براى ادامه تحصیل به مشهد رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجستهاى چون ادیب نیشابورى، شیخ هاشم قزوینى، شیخ کاظم دامغانى و شیخ مجتبى قزوینى فرا گرفت. پس از پایان دروس سطح به شهر قم هجرت کرد و از محضر آیات عظام بروجردى و میرزا هاشم آملى کسب فیض نمود. با راه یافتن به محضر درس حضرت امام خمینى (ره)، جزو نامدارترین شاگردان ایشان شد و با دریافت لبّ اسلام ناب محمدى، تلاشهاى سیاسى خود را آغاز کرد. اولین بار در آبادان به خاطر سخنرانى علیه حکومت دستگیر شد که با وساطت آیتالله العظمى بروجردى آزاد شد. پس از آن به فرمان ایشان براى تبلیغ و تدریس به کویت رفت و چند سال در این کشور اقامت گزید. در حادثه 15 خرداد 1342 که منجر به دستگیرى امام خمینى(ره) گردید، در کویت رژیم شاه را به باد انتقاد گرفت و با ارسال نامه براى مراجع مقیم نجف آنان را از خطرى که جان امام را در ایران تهدید مىکرد، مطلع نمود. پس از چند ماه به قصد زیارت حضرت امام خمینی(ره) با لباس مبدل وارد ایران شد و به دنبال تبعید ایشان از ترکیه به نجف، خود را به آنجا رسانید و براى بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه تلاش فراوانى کرد. او در مسیر مبارزه علیه رژیم شاه بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، دستگیر شد و ممنوعالمنبر گردید. وى در ماجراى کاپیتولاسیون(1343)، به شدت علیه مستشاران آمریکایى به انتقاد پرداخت. پس از بازگشت به قم، به دعوت عدهاى از مؤمنین جنوب شرقى تهران، به مسجد موسىبن جعفر (علیهالسلام) آمد و ضمن اقامه جماعت در آنجا، مسجد را به صورت پایگاهى قوى علیه رژیم شاه درآورد. در سال 1345 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و 66 روز بازداشت بود. سال بعد به طور مخفیانه به عراق رفت. در سال 1347 به فرمان امام مأمور جمعآورى کمک براى فلسطینیان شد. در اردیبهشت 1349 در اعتراض به مشارکت سرمایهداران آمریکایى در اقتصاد ایران سخنرانى کرد. او ورود سرمایهگذاران آمریکایى به ایران را خیانتى بزرگتر از کاپیتولاسیون و قراردادى استعمارىتر از تنباکو مىدانست و با سخنان تند، نامهها و بیانیههاى افشاگرانه، رژیم شاه را سخت به وحشت مىانداخت. به همین دلیل در روز 11 خرداد 1349 مأموران با هجوم به منزل وى، او را دستگیر و به زندان قزلقلعه بردند. مدت 10 روز تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و استقامت نمود تا آن که سرانجام مأموران ساواک با طرح مرموزى در روز 20 خرداد 1349 با قطع برق زندان و یورش به سلولش، با پیچیدن عمامه به دور گردنش، وى را شهادت رساندند. در تاریخ 21 خرداد، جنازه شهید براى مراسم کفن و دفن به قم انتقال یافت. ساواک براى جلوگیرى از حرکت مردم، به طور مخفیانه جنازه را دفن کرد؛ در حالى که در مراسم دفن، به غیر از چند نفر ساواکى و شاهد محلى تنها سید محمد سعیدى، فرزند آن شهید حضور داشت. رئیس ساواک براى جلوگیرى از شرکت مردم و روحانیون در مراسم ترحیم شهید آیتالله سعیدى، دستور داد کسانى که در این زمینه تبلیغ یا فعالیت کنند به مدت سه سال تبعید گردند. در حالى که جو خفقان و وحشت در همه جا حاکم بود و ساواک از تشکیل مجالس ترحیم براى شهید ممانعت مىکرد، جمعى از مردم تهران، در حالى که روحانى مجاهد آیتالله سید محمود طالقانى و دکتر عباس شیبانى در جلو جمعیت در حرکت بودند، با بازگشایى مسجد موسىبن جعفر (علیهالسلام) که از تاریخ بازداشت شهید بسته بود، اولین مجلس ترحیم را براى او برگزار کردند. به همین علت در تاریخ 22 خرداد، آیتالله طالقانى و دکتر شیبانى بازداشت شدند و در قم، طلاب حوزه علمیه با انتشار اطلاعیهاى از کیفیت شهادت مرحوم شهید آیتالله سعیدى، توطئهها و اقدامات رژیم پرده برداشتند.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى، تهران،مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1376.

تعداد مشاهده: 108










