سرودههای انقلابی مردم در نهضت امام خمینی (ره) – (1)
تاریخ انتشار: 13 شهريور 1397
چکیده
انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى (ره) در شرایطى آغاز شد که ایران در سیطره کامل بیگانگان قرار داشت و مىرفت تا با وضع قوانین و مقررات دیکته شده از سوى آنان، اسلام را به کلى از صحنه زندگى فردى و اجتماعى مردم حذف کند و کشور را به جزیره ثبات و آرامش امریکا و انگلیس تبدیل نماید.
در این موقع و موقعیت، مردمى که به نفع بیگانگان هتک مىشدند با فرمان امام (ره) پاى به میدان مبارزه گذاشتند تا با تبعیت از رهبرى ـ که انتظارش را مىکشیدند ـ به حمایت از دین و قرآن برخیزند.
این نهضت ـ که نقطه عطف آن، قیام خونین پانزدهم خرداد سال 1342 مىباشد ـ حرکتى منحصر به فرد بود که در بیان رهبر دوراندیش انقلاب اسلامى، به شرح زیر تبیین شده است:
«شما همه مىدانید و هر کس تاریخ را مىداند این را مىداند که این نهضتى که الان در ایران هست شبیهش در تاریخ ایران نبوده است. اگر نگویم در تاریخ دنیا نبوده، در تاریخ ایران نبوده. یعنى یک چیزى که بچه هفت ساله با پیرمرد هفتاد ساله با لهجه واحد بگویند ما نمىخواهیم این را. یک نهضتى که سرنیزهها، توپ و تانکها، سربازها ـ عرض مىکنم که ـ ارتش در خیابانها بگردند و مردم را زیر بگیرند و مردم را بکشند و باز [مردم] بایستند با مشت گره شده بگویند: نمىخواهیم. ما در تاریخ ایران ـ بىاشکال است ـ که نداریم، در تاریخ جهان هم نمىدانم هست یا نه که یک همچو قصهاى مثل قصه ایران، یک همچو تحولى که در ایران واقع شده است، هیچ سابقه ندارد و من مىدانم این معنا را»
«صحیفه امام ـ ج 4 ـ ص 372»
مردم مسلمان و متدین ایران ـ که یکى از ارکان اصلى پیروزى انقلاب اسلامى ایران مىباشند ـ از زمانى که به نداى حضرت امام خمینى (ره) لبیک گفتند از هیچ کوششى در راه اطاعت از فرامین امام (ره) دریغ نکردند.
یکى از جلوههاى حضور مردم در دوران انقلاب اسلامى، اشعارى بود که به مناسبتهاى مختلف از طبع روان آنان سروده مىشد و دست به دست در شهرها و شهرستانها و روستاهاى اطراف و آکناف کشور، پراکنده مىشد.
مقدمه
شعر و شعار همزادند و اگر چه در شکل و قیافه یکسان نیستند که از جنس همند. براى همین است که:
«هر شعر خوب حتما شعار مىشود و هر شعار بىپیرایهاى، بىشک به شعر پهلو مىزند.»
اشعارى که در دوران انقلاب اسلامى توسط شاعرانى که نمىشناسیمشان، در راستاى حرکت حضرت امام خمینى (ره) سروده شد و سرنوشت آن به بایگانى سازمان اطلاعات و امنیت رژیم ستمشاهى ـ ساواک ـ کشید، به میزانى روان و سلیس است که ضمن آن که مىتوان مواضع اصلى انقلاب اسلامى را به روشنى در آن دید، تاریخ این حرکت عظیم را نیز مىتوان در آن مرور کرد. شعرهایى که شعار مبارزه بود و حماسى و بىپروا بر پیکر سردمداران رژیم شاه، شلاق مىزد، هرچند در بعضى مواقع، خود در زیر شلاقهاى ستم و در محبسهاى تنگ و تاریک سروده مىشد و یا سرنوشت سراینده آن به زندان و شکنجه ختم مىگردید.
حوزه اشعار دوران انقلاب اسلامى، که در برخى موارد، سراینده آن را فاقد شناخت وزن و قافیه و قواعد شعرى نشان مىدهد، به گستره تاریخ شاهنشاهى است که هدفگیرى اصلى آن سرنگونى محمدرضا پهلوى با رهبرى حضرت امام خمینى (ره) مىباشد.
هرچند این حرکت به اعتبار
«من سمع منادیا ینادى یا للمسلمین و لم یجبهُ فلیس بمسلم»
از ظلم و جورى که بر مسلمانان سایر بلاد هم مىرفت، غافل نبود. شاهد مثال این که، وقتى فرانسویان استعمارگر با شعار دمکراسى!؟ زنان و مردان مسلمان الجزایرى را به خاک و خون مىکشیدند، فریاد هنر بلند مىشد که:
سلام ما به احرار جزایر خدا یار و مددکار جزایر
از این غم ما همه هستیم یکسر به همدردى عزادار جزایر
آنچه در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت، مرورى است گذرا بر محتواى اشعارى که در این کتاب گرد آمده است. بدیهى است که از دریاى بیکران و خروشان امت اسلامى در طول سالها مبارزه با رژیم ستمشاهى پهلوى این مقدار جرعهاى بیش نیست.
در فروردین ماه سال 1342 شمسى، مدرسه فیضیه قم مورد حمله نظامیان شاه قرار گرفت. بازتاب این وحشىگرى بر در و دیوار شهر مراغه، چنین بود:
ما مسلمانیم و ایران در پناه مسلم است
سرپرست دولت جابر فقط ایمان ندارد
کشور ایران گرفتار حکومتگرانى بود که در ظلم و ستم تالى بنىامیه بودند و براى رسیدن به هدف، هیچ نوع مخالفت و اعتراضى را برنمىتابیدند و به زنان و کودکان هم رحم نمىکردند.
دستگیرى حضرت امام خمینى (ره) در چهاردهم خرداد 1342، حماسه 15 خرداد را به دنبال داشت که نقطه عطف انقلاب اسلامى شد. این واقعه، پیروان راستین امام را در سراسر کشور در طریق مبارزه مصممتر کرد تا هراس نداشتن در میدان مبارزه و آرزوى لقاءاللّه ـ که همانا شهادت بود ـ را به رخ یزیدیان زمان بکشند:
عاشق حق هر که باشد، باک از این و آن ندارد
زآن که در دل، آرزو جز دیدن جانان ندارد
مظهر عشق حسینى، آیتاللّه خمینى
آنکه در میدان قدرش، شیر نر جولان ندارد
و همچنین:
شاه را گو: مرجع تقلید را آزاد کن مسلمین دلخسته را، از این الم دلشاد کن
رهبران پیشواى ملت و زندان کجا خویشتن آماده بهر کیفر میعاد کن
و یا این که :
بنده محبوب یزدان آیتاللّه خمینى رهنماى اهل ایمان آیتاللّه خمینى
نیست باک از زجر و زندان و جفا مردان حق را اشجع است از شیر غرّان آیتاللّه خمینى
وابستگى محمدرضا پهلوى به بیگانگان، روزبهروز آشکارتر مىشد و بر اهل نظر و خبر معلوم بود که او ایران را به نفع آنان به سوى ویرانى سوق مىدهد، هر چند شعار دیندارى مىدهد و ادعا مىکند که کمر بسته حضرت عباس (ع) و امام رضا (ع) مىباشد:
اى صبا برگو به شاه خفته دل، بیدار شو مست قدرت گشتهاى، تا کى، دمى هشیار باش
ظلمها کردى به ملت تا به سرحد جنون گر نهاى مأمور دشمن، زین عمل بیدار باش
کشتار بىرحمانهاى که در پانزدهم خرداد به دست شاه در شهرهاى مختلف کشور صورت گرفت شهداى بسیارى داشت ولى تقدیر چنین رقم خورد تا شهید طیب حاج رضایى ـ که روزگارى هم، دل در گرو سلطنت محمدرضا پهلوى داشت و از سابقه خوبى هم برخوردار نبود ـ به اخلاصِ عملِ حُرگونهاش، خورشید شهیدان 15 خرداد شود تا امام خمینى (ره) در مدح او بگوید: «طیب جوانمرد آزادهاى بود»:
شهد شیرین شهادت، ریخت در کام تو طیب مهد اقلیم سیادت، نقش دامان تو طیب
با بزرگى در شهادت، خویش را پرپر نمودى لیک بر ذلت ندادى تن، خدا یار تو طیب
نهضت 15 خرداد با کشتار سراسرى به ظاهر به خاموشى گرائید و متعاقب آن قانون بردگى ملت ایران ـ موسوم به کاپیتولاسیون ـ در مجلسین شوراى ملى و سنا، تصویب شد.
امام خمینى (ره) فریاد اعتراض سر داد که حاصل آن هم، دستگیرى و تبعید ایشان به ترکیه و سپس نجف اشرف بود.
حسنعلى منصور ـ که عامل این حرکت بود ـ به مجازات این هتک حرمت به اعدام انقلابى محکوم شد و در اولین روز بهمن ماه 1343 در موقع ورود به مجلس شوراى ملى در میدان بهارستان با گلولههاى شهید محمد بخارایى از پاى درآمد. حالات و رفتار نمایندگان مجلس شوراى ملى پس از شنیدن خبر این واقعه در جاى خود جالب و درخور توجه است:
برآمد بامدادان بانگ و آژیر که زد تیرافکنى منصور را تیر
ز پا افتاده با یک تیر نخجیر گشاید پنجه چون صیاد تقدیر
در آنجا پاى هر تدبیر لنگ است
کلوخانداز را پاداش سنگ است
فرمان اعزام روحانیون به سربازى، ترفند دیگرى بود که رژیم شاهنشاهى با هدف خاموش کردن چراغ حوزههاى علمیه براى رهایى از روشنگرىهاى حضرت امام و یارانش تدارک کرد:
باز مىخواهند از نو فتنهاى برپا کنند بر علیه ما دو باره نقشهاى اجرا کنند
زآن همه جلاد و از شلاق و زندانها بپرس تا شما را واقف از ایمان و صبر ما کنند
پس ز سربازى کجا ترسند سربازان دین فوق سربازى بگو، اینها کجا پروا کنند
نهضت 15 خرداد شعله فروزانى بود که روشن نگاه داشتن آن بر همگان فرض بود. فرضى که از جانب رهبر انقلاب بر دوش تمام مکلفین قرار داده شد و اولین سالگرد آن نیز در بیت آن حضرت برگزار گردید:
نعش صدها و هزاران بدن از جور عدو کس ندانست کجا خاک سپرد آنان را
مملکت رو به فنا، ملت آن بىسامان دستى از غیب رسد ملت بىسامان را
در این موقع و موقعیت مردان با همت و غیرتمند براى پایان دادن به اوضاع نکبت بار رژیم شاهنشاهى در طریق آگاهى جامعه گام مىزدند و به ترویج انقلاب مىکوشیدند:
به حفظ خویشتن اى قوم در سراسر ملک به حکم عقل، همى انقلاب باید کرد
ولى هجر امام، غمى بزرگ و جانکاه بود که امت اسلام را مىآزرد. طبیعى بود که این غم در حوزههاى علمیه ایران که پیر مراد و مرشدى بزرگ را در بین خود نداشتند، مضاعف بود و زمانى که غم هجران با محدودیت بر زبان راندن نام او نیز همراه بود، جانکاهتر مىنمود:
یا ربّنا فارحم بنا اَیْنَ الخمینى واحسرتا من هجره اَیْنَ الخمینى
نام خمینى بردنش زجر است و زندان، سهل است و آسان
زندان چه باشد جان به قربان خمینى اَیْنَ الخمینى
و یا این که:
کجا رفتى اى شیرمرد زمانه که نبود مرا بارى از تو شانه
تعریض نسبت به کسانى که دین به دنیا داده و با رعایت ظواهر دینى به زندگى خود مشغول بودند نیز بخشى از نیروى محرکه انقلاب اسلامى را به خود معطوف مىکرد. آنان کسانى بودند که به تعبیر امام راحل (ره)
«تمام همّشان، علفشان» بود:
نم نمک بىخبرى
خوش به حالت
خوش به حالت به خدا
نه تو مکتب دارى
نه به آواى خبر دل دارى
نه غمى مىکشدت
جنایات رژیم شاهنشاهى ـ که در نوع خود بىنظیر بود ـ تداعى کننده خاطره نمرودها و عمروعاصها بود. در همین راستا تشبیه سردمداران رژیم به آنان روشى دیگر براى تبیین ظلمها و جنایات رژیم به شمار مىرفت. آنانى که با دین به ستیزه برخاسته بودند و با پیروى از روشنفکربازىهاى غربگرایانه، قصد حذف قرآن را داشتند:
و بعد از ساعتى، آن روبهان
با چهرههاى زشت خود
که گویى چهره «عاص» است و «نمرود» است
به سوى من همى آیند و مکارانه مىگویند:
برون افکن از دستت
چه چیز است آن!؟
خرافات است و ننگین است!
و گویى تو نمىدانى
تو اکنون نسل امروزى و پیروزى
برونافکن از دستت!
رابطه مستقیم رژیم پهلوى با غاصبان سرزمین فلسطین ـ اسرائیل ـ یکى از اهداف اصلى برخورد پیروان امام با محمدرضا پهلوى بود. این حرکت خصوصاً در زمانى که اشغالگران قدس آتش جنگ را علیه مسلمین برافروخته بودند بیشتر و بیشتر مىشد:
او که از این نوجوانان وطن هر دم
براى پیشرفت دولت جبار اسرائیل
به دست سازمان ارتش و امنیتش
قربانیان تازه مىخواهد
رضاخان قلدر و به تبع او محمدرضا پهلوى، با دست بیگانگان به قدرت رسیده و مجرى دستورات آنان بودند. از همین رو کشور روزبهروز وابستهتر و اموال روزمینى و زیرزمینى آن بیشتر دستخوش غارت و چپاول بود و براى آن که کسى متوجه این امر نشود، فرهنگ بىبند و بار غرب نیز جوانان پاک این مرز و بوم را نشانه رفته بود و یارگیرى جبهه انقلاب، نیازمند آگاهى این قشر عظیم بود:
اى نوجوان! دلت ز چه تابان نیست از چیست تو را سلامت وجدان نیست
آواز در این خرابه چه مىخوانى گنجى در این سراچه ویران نیست
سوغات غرب بهر شما باللّه جز شهوت و جهالت و طغیان نیست
و حرف این بود که :
بپاخیزید! با فرهنگ قرآن آشنا گردید
بپاخیزید! بهر حق فدا گردید
با رزمندگان راه ایمان همصدا گردید...
که تا در محیط بهترى باشیم...
نمىخواهیم فرهنگى که استعمار مىسازد
روشهایش جنایت کار مىسازد
هر صدایى که به اعتراض برمىخاست، با حبس و شکنجه و گلوله پاسخ داده مىشد. ایران به زندانى بزرگ مبدّل شده بود، تا شاه و اطرافیانش در کاخهاى آنچنانى خود به عیش و عشرت مشغول باشند:
افق امروز چرا سرختر است
سینهاش خونین است
بخراشد رُخ
خون مىریزد
دامنش رنگین است
یا رب این منظره چیست؟
دیگر این ایران نیست
محبسى ویران است.
هر چه بر عمر رژیم شاهنشاهى اضافه مىگردید، حرکت رو به اضمحلال او نیز سریعتر مىشد و پیروان انقلاب اسلامى نیز در تبعیت از رهبر انقلاب منسجمتر مىشدند و همگان دیده در راه او داشتند:
کنند ملت ایران در انتظار خمینى سرشک چشم روانه به رخ نثار خمینى
دلا تو جام صبورى مزن به سنگ جدایى خزان همیشه نباید، رسد بهار خمینى
آسمان کشور ایران، تیره و تار بود و در انتظار طلوع خورشید خمینى. امید به پیروزى و بازگشت امام، قوّت قلب رهروان راه او بود و در طریق مبارزه آنان را مصممتر و پیمانشان را مستحکمتر مىکرد:
همه جا تیره و تار
همه جا حیله و رنگ
همه جا پاى شرف خورده به سنگ ...
من و پیمانشکنى
من و احساس شکست ...
من و تسلیم به پستى
هیهات
درگذشت ناگهانى دکتر على شریعتى ـ که با سخنان آتشین و نوشتههاى شاعرانه خود در نسل جوان، خصوصاً در دانشگاهها، توجه بسیارى را به خود جلب کرده بود ـ در انگلیس، انگشت اتهام بسیارى از آگاهان را متوجه رژیم پهلوى کرد، تا با یاد او بسرایند که:
بالهایت را شکستند، اما پروازت را هرگز
دستانت را بستند، اما داستانت را هرگز
پاهایت را بریدند، اما راهت را هرگز
لبانت را دوختند، اما پیامت را هرگز
و چند ماه بعد، شهادت «امید آینده اسلام» حضرت آیتاللّه حاج سیدمصطفى خمینى (ره) در نجف اشرف، شعلههاى نهضت امام را فروزانتر کرد تا جنایات پنجاه ساله حکومت پهلوى، دستمایه شعرى دیگر قرار گیرد:
پنجاه سال سلطنت قتل و ظلم و زور پنجاه سال شاهىِ از عدل و داد دور
پنجاه سال تهمت و تبعید و حبس و بند پنجاه سال ظلم به مخلوق مستمند
فرا رسیدن ماه عزاى حسینى (ع) ـ محرمالحرام ـ و تصادف آن با نوروز، موقع مناسب دیگرى براى شوریدن به پایههاى سست سلطنت پهلوى بود:
عید ما روزى بود کز ظلم آثارى نباشد در چمن، درد و غم و رنج و گرفتارى نباشد
عید ما روزى بود کاندر محیط کشور ما از خیانت پیشگان سفله آثارى نباشد
و یا این که دیگرى با صراحت بیشترى بگوید:
عید ما روزى بود کز شاه آثارى نباشد پهلوىِ بىحیا را کاخ و دربارى نباشد
زاده شوم رضاخان با رژیم قلدرش بهر پیشرفت یهودان، دست در کارى نباشد
و همچنین غم زندانیانى که در سیاهچالهاى رژیم شاهنشاهى در زیر شکنجه بودند را خوردن و سرودن که:
روزى که جوانان سلحشور به زندان تبعید بود رهبر فرزانه ما، عید نداریم
در روز اسفناکترین فاجعههاى قم و تبریز که محو نخواهد شد از خاطرهها، عید نداریم
در این زمان رودررویى با دشمن تا بُنِ دندان مسلح که نیروهاى نظامى و تانکها را به خیابانها آورده بود، قدرى دشوار مىنمود.
اینک دیگر روحیه شهادتجویى بود که کارآمد بود و الحق که پیروان امام به خوبى از این امتحان سربلند و سرافراز بیرون آمدند.
دین به دنیافروشان که مقابله با رژیم شاه را «مشت بر سندان کوفتن» مىدانستند و داستان «مشت و درفش» را مطرح مىکردند، خواسته یا ناخواسته به تحکیم رژیم پهلوى نظر داشتند و در مقابل انقلاب اسلامى ایستاده بودند:
دلم تنگ است و غمگین است و روحم خسته و بیزار
دلم بیزار از این سجادهبازىها و از معنى تهى ماندن
از این اللّه گفتنهاى بىحاصل ...
مسلمان نیست آنکو حق خود را مىدهد از کف
و آن خوکى که حق دیگران را مىخورد، او هم مسلمان نیست
ره تقوى مگر در گریه و زارى است؟
با فرا رسیدن سال 1357 شمسى طلیعههاى فتح و ظفر آشکارتر و رژیم پهلوى امید ماندن را از دست داده بود و یاران امام نیز با تلاش هر چه تمامتر ایران را به میدان مبارزه مبدّل کرده و مژده فتح مىدادند:
مژده آورد پیک حق از راه که ظفر مىرسد به حزباللّه
وعده صبح از این جهت دادست رهبر ما خمینى روحاللّه
حکومت نظامى کارساز نیفتاد و کشتار وحشیانه مردم در میدان ژاله ـ که از همان روز میدان شهدا نامیده شد ـ بر صحیفه حکومت وابسته محمدرضا پهلوى خط بطلان کشید و از او چهرهاى خونریز بر صفحات تاریخ باقى گذاشت:
روز و شب، خونریزى و کشتار باشد کار شاه برخلاف دین حق باشد همه کردار شاه
پشته مىسازد ز کشتار جوانان این لعین گوئیا پایان ندارد این همه کشتار شاه
و دیگر این که:
گرگ عصر بیست و یک از برج شهریور بود
دست وى تا مرفق از خون شهیدانتر بود
مىخورد انبار نفت و مىرود راه سقوط
کارتر ارباب است و او بر درگهش نوکر بود
17 شهریور، کابینه جعفر شریف امامى ـ استاد اعظم فراماسونرى ـ با عنوان «آشتى ملى» را که طرح فریب دیگرى بود، با شکست مواجه کرد:
کابینه جعفر که شریف است و امام است اندر نظر خلق به شکل دگر آمد
آشفته مکن زلف در این عصر که دنیا بر وفق مراد کچل و میل گَر آمد
محمدرضا پهلوى که قافیه را باخته بود با لحنى حُزنآلود از شنیدن صداى انقلاب مردم ایران، سخن گفت تا مُهر تأییدى بر زودرس بودن سرنگونى او باشد:
گریه کن اى شاه خائن گریه کن گریه کن اى تخم شیطان گریه کن
اى که تا مرفق به خون آغشتهاى اى که یک عمر است آدم کشتهاى
گریه بر هر درد بىدرمان دواست گریههاى آریامهرى سزاست
در روز چهارم آبان ـ که هرساله به مناسبت روز تولد محمدرضا پهلوى جشنهاى آن چنانى برپا مىشد ـ دربار پهلوى سوت و کور بود و از آن ریخت و پاشها و زرق و برقها خبرى نبود. این سکوت نشانگر اتفاقات تازهاى بود و شاه رفتنى شده بود:
اگر این سگ پدر احمق خونخوار نبود سر صدها نفر انسان به سر دار نبود
اگر این پست فرومایه کمى ایمان داشت روزگار من و تو همچو شب تار نبود
موقع، موقع همبستگى بود و مىبایست بنا به فرمان امام (ره) ارتش و ملت با هم باشند نه بر هم. ارتشىهایى که علىرغم میل باطنى خود به خیابانها آورده شده بودند، از این ملت بودند و دل در گرو دین مبین اسلام داشتند:
به ارتش دارم از ملت پیامى که اى فرزند ملت! اى نظامى!
تو باید کاملاً هشیار باشى بصیرت یافته، بیدار باشى
از ارتش مىکند شاه استفاده که خاموشش کند با طرح ساده
ولى اى ارتشى اى مرد جانباز به سوى هموطن تیرى مینداز
چرا؟ چونکه تو هم از آنِ مایى ز همکیشان و همدینان مایى
تو هم مانند ما مظلوم هستى ز حق خویشتن محروم هستى
دیگر کار تمام شده بود، ارتش به ملت پیوسته بود و مردم شریف و غیور ایران فرمان عزل محمدرضا پهلوى را که عمرى در نوکرى بیگانگان بر آنان تاخته بود، صادر کرده بودند:
اى شه قلدر! شهنشاهى سزاوار تو نیست
چونکه وجدان و شرافت هیچ در کار تو نیست
نوکر بیگانگانى، شاه ایران نیستى
بىلیاقت! عقل در مغز سبکبار تو نیست
همدلى و همبستگى مردم در پیروى از منویات حضرت امام خمینى (ره) به بار نشست و در روز 22 بهمن ماه 1357 صداى انقلاب اسلامى از رادیو ایران پخش شد تا موج شادى و سرور در سراسر کشور پراکنده گردد و حکومت اسلامى آغاز شود. به امید آنکه قدردانش باشیم!
*************
همبستگی با مبارزان مسلمان الجزایر در سال 1340
سال 1340 شمسى در حالى آغاز شد که رحلت آیتاللّه العظمی سید حسین بروجردى (ره) مسلمین جهان خصوصا ایرانیان را در غمى جانکاه فرو برد. تسلیت محمدرضا پهلوى به آیتاللّه العظمی سیدمحسن حکیم (ره) ـ که در نجف اشرف بود ـ حکایت از توطئهاى حساب شده داشت. اولین فرض این بود که حوزه علمیه قم را فاقد صاحب معرفى کند. او به خوبى امام (ره) را مىشناخت و از طریق عوامل پنهان و آشکار خود با مواضع معظمله آشنایى داشت.
در همین حال درون هیئت حاکمه ایران هم دستخوش اختلافات بسیار بود. در حاشیه این اختلافات، تظاهرات فرهنگیان به خشونت گرائید و یک معلم به نام «عبدالحسین خانعلى» به شهادت رسید و سرنگونى دولت شریف امامى را باعث شد. على امینى با شعار اصلاحات به دستگیرىهاى دامنهدارى دست زد و ... از آن طرف جهان اسلام نیز درگیر مبارزات ضداستعمارى بود. در الجزایر زنان و مردان مسلمان بر استعمار فرانسه شوریده بودند و فرانسویان نیز با شعار دمکراسى!؟ جاىجاى آن کشور را به حمام خون مبدل کرده بودند. مظلومیت شهداى آزاده مسلمان در الجزایر، در ایران نیز بازتابهاى متفاوتى داشت. حتى در 14 آبان همین سال در دانشگاه تهران تظاهراتى صورت گرفت که مناسبت آن، همبستگى با مبارزان الجزایرى بود. در این موقع آیتاللّه حاج میرزا خلیل کمرهاى، از اولین شاگردان آیتاللّه شیخ عبدالکریم حائرى یزدی (ره)، امام جماعت مسجد فخرالدوله بود. او که زمانى در کراچى به ریاست «مؤتمر عالم اسلامى» انتخاب شده بود، این کشتار بىرحمانه را برنمىتابید از این رو در تاریخ 19 آبان ماه مجلس بزرگداشتى به یادبود شهداى الجزایر در مسجد فخرالدوله برگزار کرد. این شعر در آن مجلس قرائت شد.
سلام ما به احرار جزائر خدا یار و مددکار جزائر
ز چشم اهل دل خونابه جاریست ز راه چشم خونبار جزایر
دل آزادگان غرقست در خون تفو بر خصم خونخوار جزایر
بشر شرمنده و بدنام گشته ز تاراج و ز کشتار جزایر
غم و خشم و امید اندر دل ما پدید آورده اخبار جزایر
غم از خونها که رنگین کرده یکسر زمین و درب و دیوار جزایر
از این غم ما همه هستیم یکسر به همدردى عزادار جزایر
نه ما تنها که هر آزاد مردى بود امروز غمخوار جزایر
به خشم از کار استعمارکاران طمع ورزان غدار جزایر
غم از خونها که خونین گشته زنهار خیابانها و بازار جزایر
به خشم از خیرگیها تیره دلها عدوهاى ستمکار جزایر
امید از آنکه پیروزى است نزدیک به مردان فداکار جزایر
امید آنکه نوید نصرت آید ز پیکار ثمربار جزایر
چو حق پیروز میباشد سرانجام شود پیروز پیکار جزایر
جزایر چون ز خون گردیده گلگون کم و گم میشود خار جزایر
فرنگ اى خار راه حق پرستان برو از طرف گلزار جزایر
فرنگ اى ظالم طمّاع بىرحم دگر موقوف آزار جزایر
خدایا باش در این جنگ خونین ز رحمت یاور و یار جزایر
به حق خون پاک پاکبازان خدایا راست کن کار جزایر
ز استعمار غرب و شرق مىباش خداوندا نگهدار جزایر
الهى هر کجا قوم اسیرى است شود پیرو به آثار جزایر
بگوید باز «ناجى» از ته دل سلام ما به احرار جزایر
تعداد مشاهده: 7502