11 آبان سالگرد شهادت طیب حاج رضائی
تاریخ انتشار: 10 آبان 1403
زندگانى بسیاری انسانها به طور معمول، چون جویى آرام و بى جوشش و خروش به حرکت خویش ادامه مىدهد و از ابتدا تا انتها یک مسیر مشخص را مىپیماید، بدون آن که تغییرى یا تحولى ایجاد کند یا با مانعى برخورد نماید و از خود تحرکى نشان دهد.
امّا انسانهای تاریخ ساز، چون سیلى عظیم با بنیادهاى ستم درگیر شده و با ایجاد یک جریان جدید در زندگى مردم با ستمگران درگیر مىشوند و آنان را با قدرت مردم نابود مىکنند، روحیهاى که قبل از آن وجود نداشت امّا اینک با حرکات این مردان آغاز شده و پایدار گردیده است.
حضرت امام خمینى سلاماللّه علیه چنین شخصیتى بود. ثابت و استوار از ابتدا تا انتها به خداجویى اندیشید و هرگز حاضر نشد از آرمان اسلام خواهى خود کوتاه بیاید و در این راه سختیها و مشکلات را بر جان خرید و چون سیلى خروشان به همراه مردمى که او را همگامى کردند، توانست بنیاد ستمگران شاهى را براندازد. این حرکت یک شبه اتفاق نیفتاد و رژیمى که داراى تمامى امکانات مادى و پشتیبانى کامل استعمارگران بود، در یک اتفاق ساده از بین نرفت بلکه حرکت تاریخ ساز حضرت امام توانست قلوب ملت را تسخیر کند و همین تسخیر دلها توانست شاه را سرنگون نماید.
نهضت امام خمینى توانست همه ملت را همگام کند، حتى کسانى که سابقه خوبى نداشتند و چه بسا براى برقرارى رژیم شاهنشاهى نیز تلاش کرده بودند و خود از تقویت کنندگان پایههاى رژیم شاهنشاهى به حساب مىآمدند یا افرادى که به دلیل جوّ عمومى فساد، در آن گرفتار شده بودند. دریاى ایمان امام خمینى آنان را غسل توبه داد و ناگهان متحول شدند و چه بسیار از آنان که با توبه نصوح خویش به اوج شرف و انسانیت دست یافتند و این هنر کیمیاگرى امام بود که توانست «خاک را به نظر کیمیا کند»
مردان بزرگى که از باران رحمت الهى سیراب شدند و به نهضت امام خمینى پیوستند راه حق و عدالت در پیش گرفتند و چه بسا پیشینه آنها، ساده اندیشان بى تحلیل را به عظمت کارى که در روح آنان شده آشنا نکند امّا تاریخ انقلاب اسلامى از سالهاى 41 تا 57 و پس از آن در دوران جنگ تحمیلى آکنده از چنین شخصیتهایى است و مگر نه آن که حضرت امام خمینى در ایران «انقلاب اسلامى» را آغاز کرده بود و ایران کشورى «شاهزده» و «غربزده» بود که مدارس و دانشگاهها و کوچه و خیابان براى به فساد کشاندن جوانان به تلاش شبانه روزى دست زده بودند و تلویزیون و رادیو و هنر نیز به ابتذال جوانان مىاندیشیدند و جشن هنرها براى نابودى اخلاق جوانان ساماندهى مىشد و مطبوعات و سینماها به بمباران اخلاق پرداخته بودند و مشروب فروشىها به خارج کردن انسانها از اخلاق انسانى و اسلامى مىپرداختند و همه و همه چیز، و در و دیوار و کوچه و خیابان و ابر و باد و مه و خورشید و فلکِ رژیم شاهنشاهى براى نابودى اخلاق انسانى به کار افتاده بود. طبعاً جوانان و مردم در چنین جامعهاى از آن تأثیر مىپذیرند و به آن مىپیوندند و یا روح آنان منزوى مىشود. نهضت امام خمینى این هنر بزرگ را داشت که از چنان جامعهاى، انسانهایی بسازد که تا پاى جان حاضر به فداکارى در راه اسلام باشند و جوانانى تربیت کرد که شهره عالم شدند و براى برقرارى پرچم اسلام در سطح جهان از جان خویش گذشتند و در طول انقلاب هر کس به نهضت پیوست با خدا عقد و پیمان خون بست و سینه خویش سپر گلوله کرد و بالاترین حد فداکارى را از خود بروز داد و در کوچهها و خیابانهاى شهرها جان و خون داد تا درخت انقلاب به بار نشست.
شنیدن صداى مظلومیت حضرت امام و فریاد مظلومانه«هل من ناصر ینصرنى» او، روح حقجو و خداجو و حقیقتخواه انسانهاى گرفتار در ظلمت را از قید و بندهاى ستمشاهى آزاد ساخت و آنان را به خدا رساند، حرکتى که استمرار نهضت خونین سیدالشهداء(ع) بوده و توانسته بود احرار فراوانى ایجاد کند.
کسانى که چون حرّ با پشت پا به گذشته خود و با توبهاى عظیم و سترگ، مردانه گذشته خود را جبران کردند و مگر نه آنکه «حرّ ریاحى» سمبل آزادگى و مردانگى است و یکى از شاخصترین افراد کربلاست، زیرا با دارا بودن پول و امکانات و پست و قدرت، آنگاه که خود را بر سر دو راهى «مرگ» و «زندگى جاودانه»، یعنى «جهنم» و «بهشت» یافت، با قدرتى عظیم و مردانه به تمامى آنها«نه» گفت و راه حسین بن على(ع) را پذیرفت و در این راه جان خویش را فدا کرد.
مرحوم شهید طیب حاج رضایى نیز چنین بود. هیچ کس در صدد اخفاء سابقه او نیست. وی از تحکیم کنندگان پایههاى رژیم پهلوى بود، امّا با شنیدن صداى خمینى بت شکن به توبه پرداخت و به او پیوست و جان خود را فدا کرد.
سابقه مرحوم طیب، زندگى در ظلمات
طیب در دوران شاهنشاهى مىزیست و دوران شاهنشاهى یعنى تباهى و ظلمات و سیاهى و طبعاً چشمان انسانها در چنین شرایطى حقایق عالم را آنگونه که هست نمىبیند، وى نیز چنین بود. دعوا و نزاع، اخلاق ناهمگون با تعالیم اسلامى، مشخصه اصلى جوانان و مردم آن زمان بود و طیب نیز استثنایى بر کل نبود. او نیز بارها سابقه نزاع و درگیرى دارد و براى آن نیز به زندان رفته و یا تبعید شده است. او از کسانى است که در جریان 28 مرداد 1332 از فعالترین افراد براى اجراى کودتایى بود که سازمان سیا و سرویس جاسوسی انگلیس طراحى کرده بود و به وسیله ارتش و افرادى چون شعبان بىمخ و قلدران شاه دوست و اشخاصى دیگر و مرحوم طیب اجرا شد و این افراد توانستند دولت دکتر محمد مصدق را سرنگون و تاج و تخت از دست رفته شاهى را به وى اهدا کنند.
در تحلیل جریان 28 مرداد سخن فراوان گفته شده است، امّا از دید تحلیل گران سیاسى، اختلافات درون نهضت، جو عدم اعتماد بین رهبران سیاسى، سوء استفاده دشمنان ملّت ایران از قبیل آمریکا و درباریان از این جوّ و مسایل مختلفى که در آن روزها وجود داشت از عوامل اصلى کودتا بود و همین مسایل افرادى از قبیل طیب را نیز همراه کودتاچیان کرد تا فریب آنها را بخورند و به دربار خدمت کنند.
در ایران در طى قرنها، عشق به اسلام و خصوصاً سیدالشهداء(ع) با خون مردم عجین شده و مردم هر که باشند و هر چه باشند، این عشق به امام حسین(ع) را ارزان از دست نمىدهند. در دوران رژیم شاهنشاهى نیز چنین بود و حتى مردمى که به ظاهر اخلاق حسنهاى نداشتند، بزرگداشت یاد و حماسه سیدالشهداء(ع) را یک اصل زندگانى خویش مىدانستند و با همین اصل در جریان حوادث مختلف کشور را نجات دادند و استقلال ایران را حفظ کردند.
مرحوم طیب نیز اینگونه بود. او حتى در دوران ظلمات نیز، نور حسین(ع) را در دل داشت و افتخار او خدمتگزارى به اباعبداللّه(ع) در تکیهها و حسینیهها بود و در ایام عاشوراى حسینى خود تکیه عظیمى به راه مىانداخت که با دعوت از سخنرانان برجسته و سینه زنى و عزادارى براى امام حسین(ع) خود را در دریاى عشق حسین غوطه ور مىکرد.
دسته سینه زنى حسین بن على(ع) که طیب به راه مىانداخت یکى از مشهورترین دستجات سینه زنى است که در حوالى میدان شوش و خراسان در ایام عاشورا و تاسوعا با حالتى سوگوارانه حرکت مىکرد و جمعیت بسیار فراوانى را در خود جاى مىداد، جمعیتى که از طبقات مختلف مردم تشکیل مىشد و مرحوم طیب خود با گل مال کردن سر و با پوشیدن لباس مشکى در میان مردم به راه مىافتاد و اطعام مىنمود.
در همان ایام و در طول سالهاى 32 تا 42 شاهد حرکات دیگرى از مرحوم طیب هستیم که بیانگر روح دین خواهى اوست.
به طور نمونه در میان اسناد خواهیم خواند که گزارشگران ساواک، مسأله ارتباط با علماء و روحانیون را نقل مىکنند که از آن میان مسأله ارتباط با مرحوم آیتاللّه سیدابوالقاسم کاشانى شاخص است. مرحوم کاشانى که روزگارى از سران نهضت اسلامى بود پس از اختلافات با دکتر محمد مصدق و در پى کودتاى 1332 منزوى شد و بسیارى از کسانى که تا دیروز با او همراهى مىکردند، دور و بر وى را خالى کردند به طورى که حضرت امام خمینى در این رابطه نقل مىفرماید:
«بعد [استعمارگران] دیدند که اگر چنانچه یک روحانى در میدان باشد لابد اسلام را در کار مىآورد. این حتمى است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جو سازى، آن طور جوّ سازى کردند که یک سگى را عینک زدند و از طرف مجلس آوردند و اسم آن را آیتاللّه گذاشتند. در یک مجلسى من خودم بودم که مرحوم آقاى کاشانى وارد شد، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد من پا شدم و یکى از علماى تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان. این جوّ را درست کرده بودند. صحیفه نور، ج 18، صفحه 182، 26 / 9 / 1362»
امّا مرحوم طیب با همان روح جوانمردى که داشت ارتباط خویش را با روحانیت قطع نکرد و به دیدار مرحوم کاشانى رفت و از وى دلجویى نمود. گزارشگر ساواک مىنویسد:
«طیب حاج رضایى چهار صندوق میوه به منزل آیتاللّه کاشانى برد.» 7 / 1 / 1336
و در تاریخ 8 / 6 / 1337 اطلاعیهاى به این شرح به ساواک رسید.
اطلاعیه
چندى است که طیب حاج رضایى تغییر لحن داده و با طرفداران آیتاللّه کاشانى طرح دوستى ریخته کما این که در ایام سوگوارى ماه محرم باقر نهاوندى اغلب در تکیه طیب حاضر مىشد مخصوصاً در لیله جمعه هفتم قتل امام (هفدهم محرم) نامبرده در آن تکیه مشاهده نمودم که با طیب صحبت مىکردند چون طیب حاج رضایى اخیراً عازم عتبات است ممکن است از طرف آیت اللّه کاشانى براى علماء مخالف دولت حامل پیامى باشد.
مسؤول ساواک در این رابطه دستور داد «به طور نهانى و دقیق مراقبت کامل به عمل آورده و نتیجه بعدى اعلام شود.»
و مأمور ساواک نیز در ذیل ورقه با توجه به اهمیت آن نوشت:«اینجانب تحقیق به عمل خواهم آورد.»
این نمونهاى از حرکات مرحوم طیب است که حتى در دورانى که به شاه وفادار بود، تدین و ریشههاى اعتقادى خود را رها نکرد و این توصیه علماء اخلاق که ارتباط خود را با خدا هرگز قطع نکنید حتى اگر به اندازه مویى باشد که همین باعث نجات شما خواهد شد، در رفتار طیب مشاهده مىگردد.
حرکت به سوى نور
شاه در یک نمایش بزرگ به نام «انقلاب سفید شاه و ملت» تلاش کرد تا با رفورمى فریبنده، مردم ایران را به سوى وابستگی کامل اقتصادى، سیاسى و فرهنگى سوق دهد. این حرکت که در سالهاى 1960 از سوى امریکا در بسیارى از کشورهاى تحت نفوذ برنامه ریزى شده بود یکى از ترفندهاى اساسى براى جلوگیرى از گسترش کمونیسم نیز تلقى مىشد.
نکته دیگر نیز مسأله دادن حق رأى به زنان بود. در 16 مهرماه 1341 در کشور اعلام شد که «طبق لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى که در هیأت دولت به تصویب رسید و امروز منتشر شد، به زنان حق رأى داده شد.» در متن این تصویب نامه قید اسلام نیز از شرایط رأى دهندگان و انتخاب شوندگان برداشته شده و در مراسم سوگند به امانت و صداقت، به جاى قرآن و کتاب آسمانى آورده شده بود.
حضرت امام خمینى با هوشمندى بزرگ خویش با چنین حرکاتى به مبارزه و مخالفت پرداختند و این حرکات را در جهت محو اسلام دیدند و با ژرف نگرى نسبت به آیندهی این تصویب نامههاى به ظاهر مترقى، با آن درگیر شدند وى در سخنانى اعلام کرد: «در مملکتى که مردان آن آزاد نیستند سخن از آزادى زنان فریب است.» و یا فرمود:«اینان درصدد آن هستند تا دختران ما را به سربازخانهها بکشانند.»
و با صراحت اعلام کرد: «ما با ترقى مخالف نیستیم، ما با این فحشا مخالفیم، با این کارهاى غلط مخالفیم مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست مىشود؟»
زنان ایرانى بسان مردان، در قید و بندهاى رژیم شاهنشاهى اسیر بودند و شاه و پدرش در صدد بودند با آزاد کردن زنان از عفت و تقوى، آنان را به کالاى ارزانى براى بیگانگان مبدل کنند. و الاّ اصل حضور زنان در صحنه نه تنها مخالف تعالیم اسلام نیست بلکه از اصلىترین تعالیم اسلامى است و زن به محض مکلف شدن، وظیفه امر به معروف و نهى از منکر نیز بر عهدهاش قرار مىگیرد و این به معناى حضور سالم در صحنه است.
به همین دلیل نیز حضرت امام خمینى نهضت خویش را با حضور مردان و زنان در صحنه ایجاد کرد و ادامه داد و به پیروزى رسید و با حفظ عفاف و سلامت، صحنههاى علم و دانش را براى زنان باز کرد و به پستها و موقعیتهاى سیاسى نیز رساند.
امام در آن زمان با شناخت عمیق نسبت به ماهیت رژیم شاهنشاهى، مردم را به قیام علیه آن دعوت کرد و مردم به این دعوت لبیک گفتند و در این میان نقش افرادى چون طیب پدیدار شد.
این نهضت که علماء، روحانیون، متدینین و مؤمنینى را همراه خود داشت زمانى که به روح آزاده بزرگ مردانى چون طیب رسید آنان را نیز همگام و متحول نمود و در یک حرکت بزرگ، طیب سردسته جمعیتى بود که از میدان بارفروشان به تظاهرات و مبارزه پرداختند.
شاید این نکته مهم باشد که همسر مرحوم طیب پا به ماه بود و روز 18 خرداد ماه یعنى تنها سه روز پس از قیام بزرگ ملت، فرزند آخر مرحوم طیب را به دنیا آورد و این نشانگر اوج انتخاب صحیح مرحوم طیب است چرا که در چنان وضعیتى، بى توجهى به پول و مقام و موقعیت و زندگى شهامت مىطلبد و طیب بىتوجه به این مسأله مهم حیاتى به جرگه انقلابیون پیوست و این خطر عظیم را به جانپذیرفت.
نقش مرحوم طیب در جریان 15 خرداد
مرحوم شهید طیب حاج رضایى به عنوان یکى از محرکین اصلى تحت تعقیب قرار گرفت به طورى که فرماندارى نظامى تهران و حومه که در آن زمان تحت ریاست سپهبد نعمتالله نصیرى بود، طى گزارش ویژهاى به شاه اعلام کرد شخص طیب حاج رضایى مسؤول اصلى این اقدامات است.
طبقه محرکین و اداره کنندگان
به موجب تحقیقات معموله معلوم گردیده که طیب حاج رضایى بار فروش عمده میدان انبار غله عامل مؤثرى در این جریان بوده، نامبرده از 15 خرداد ماه عده زیادى از بار فروشان و ساکنین جنوب شهر را با چوب و چماق که قبلاً آماده کرده بودند متشکل و به طرف میدان شوش و بازار روانه ساخته است که اخلالگران منظور در خط سیر خود مبادرت به خرابکارىهاى متعددى کردهاند که به موقع به شرف عرض ملوکانه رسیده است.[1]
علىرغم همه این سخنان طیب حاج رضایى از ابتدا تا انتها، منکر هر نوع اقدامى شده و تلاش نمود تا با طفره رفتن از بازجویىها و حتى خود را شاهدوست جلوه دادن، از دادن اطلاعات بیشتر به دستگاه خوددارى کند.
به قسمتى از یک بازجویى وى در تاریخ 18 / 3 / 1342 توجه فرمایید.
سؤال: چه اشخاصى در آتش زدن و تخریب باشگاه جعفرى دست داشتهاند آیا شما در این چند روزه با شعبان جعفرى تماس داشتهاید؟
پاسخ: من خودم با شعبان جعفرى رفیقم و از 6 ماه قبل که در عروسى دخترم دعوت داشت دیگر او را ندیدم و حتى در عزادارى من [عزادارى ماه محرم که به صورت دههگى توسط مرحوم طیب برگزار شده بود] نیز شرکت کرده است.
وى در پاسخ به سؤال دیگرى کلیه کسبه میدان را بىتوجه به اعلامیههاى حضرت امام جلوه مىدهد تا مأمورین امنیتى رژیم شاه نتوانند آن افراد را تحت تعقیب قرار دهند.
سؤال: نظر کسبه میدان به طور کلى با اعلامیههاى صادره از طرف خمینى و سایرین چیست و شما چه اطلاعى از این جریان دارید آیا خود شما از اعلامیههاى خمینى پیروى مىکنید یا خیر؟
پاسخ: من اطلاعى از نظر کسبه میدان ندارم و به طور کلى کسبه میدان به اعلامیههاى خمینى توجهى ندارند و خود من هم تمام زندگیم را در راه شاه دادم و در چند روز گذشته که اعلیحضرت همایون شاهنشاهى به شرکت واحد تشریف فرما مىشدند من چندین نفر از کسبه مولوى و میدان را جهت استقبال از شاه به شرکت واحد آوردم و حتى دخترم دسته گلى به شاه تقدیم داشت.
وى در ادامه شرکت رمضان یخى را نیز انکار مىکند و چنین مىگوید:
«من حتى اطلاع کامل دارم که حسین رمضان یخى نیز در این تظاهرات شرکت نداشته و من همچنان فدایى شاه بوده و هستم و حاضرم تمام زندگیم را در راه شاه بدهم و این مطلب را بدون ترس و هراس از هیچ کس بیان کنم.
این مطالب و اصرار مرحوم شهید طیب بر عدم داشتن هیچ نقشى در جریان 15 خرداد موجب شده بود تا عصبانیت فراوانى از ایشان در بازجویان و سردمداران ساواک و فرماندارى نظامى ایجاد شود به طورى که سپهبد نصیرى براى شاه مىنویسد:
«گرچه ظاهراً طیب منکر این اتهامات بوده محرک این کار را چند نفر دیگر از مردان بار فروشان منجمله حسین شمشاد، حسین و عباس کاردى، حبیب قمى، سید على کاشى، حاجى على ترسلى، محمود ذوقى و محمد قمى معرفى مىنماید ولى دلایل و گزارشات موجود حاکى است که عامل اصلى شخص طیب حاج رضایى بوده و اعزام تعدادى از اهالى ورامین به تهران نیز طبق توصیه طیب و اقدامات منسوبین وى در آن جا صورت گرفته است.
از این طبقه نیز طیب حاج رضایى، حسین شمشاد، على سیرى معروف به پلنگ درهاى وسیله مأمورین فرماندارى نظامى دستگیر گردیده و سایرین فعلا متوارى مىباشند که نسبت به دستگیرى آنها نیز اقدام خواهد شد.»[2]
به دلیل همین مقاومتهاى سرسختانه مرحوم طیب، با صحنه سازى که در سطح تهران کردند تلاش نمودند با تحریک جمعى از زندانیان عادى زندان، شب هنگام علیه طیب حرکتى خصمانه انجام دهند و با کتک زدن وى از او انتقام بگیرند تا بتوانند روحیه مقاوم او را خورد کرده یا به تسلیم وادار کنند و چون نتیجهاى نگرفتند او را به زندان انفرادى اعزام کردند تا در تنهایى ضربات روحى بر او وارد کنند.
سروان محررى رئیس بازداشتگاه موقت طى گزارشى با عنوان تظاهرات زندانیان و حمله دسته جمعى به طیب حاج رضایى چنین مىنویسد:
«محترما به عرض مىرساند ساعت 30:22 روز 22 / 3 / 1342 ناگهان ازدحام و هیاهو و جار و جنجال بزرگى در بند 2 این زندان که عموماً اخلالگران واقعه 15 خرداد بودند به وجود آمد به محض اطلاع، اینجانب سروان محررى بلافاصله در معیت مأمورین انتظامى موجود در پاسدارخانه خارج به داخل بند مزبور رفته مشاهده گردید عده کثیرى از زندانیان آن بند و سایر زندانیان همین واقعه دست به تظاهرات شدیدى علیه زندانى به نام طیب حاج رضایى زده و شعارهایى تحت این عناوین: مرگ بر طیب خون آشام... ما باید این قاتل و جانى را نابود کنیم.... مىدادند...
فورى زندانیان را که سخت از این جریان عصبانى بوده... از بند خارج کرده و طیب را از نظر این که به طور یقین صدمات بدنى سختى به وى وارد مىشد به زندان مجرد آورده و او را آن جا به طور انفرادى نگهدارى و عین جریان صورتمجلس گردید.»
امّا طیب که از کوثر وجود خمینى بت شکن سیراب شده بود در برابر همه این نامردمیها مقاومت کرد و مردانه ایستاد و حاضر نشد از راه جدیدى که انتخاب کرده بود جدا شود و علیه نهضت اسلامى موضعى بگیرد و به همین دلیل نیز در تاریخ 27 / 4 / 42 با کیفر خواست تنظیمى از سوى دادستان ارتش سرهنگ احمد دولو قاجار به بیدادگاه سپرده شد. در متن کیفر خواست، مرحوم شهید طیب حاج رضایى به عنوان متهم ردیف یک مطرح گردید و براى وى درخواست اعدام شد. نهایتاً دادگاه نظامی وى و حاج اسماعیل رضایى را به اعدام محکوم کرد و حکم صادره در تاریخ 11 / 8 / 42 به مرحله اجرا گذاشته شد.
اجرا این حکم به عنوان یکى از ابزارهاى سرکوب بقیه آزادیخواهان مطرح گردید و بلافاصله در سطح روزنامههاى دولتى با شادى و تیتر بزرگ منتشر شد و خبر اعدام به سراسر کشور رسید و انتظار طراحان تبلیغى این بود که مردم از این اقدام ترسیده و همگامى با رژیم شاهنشاهى بنمایند.
امّا این تبلیغات بنا به اعتراف ساواک بین مردم اثر سوء داشته و باعث تحریک عواطف مردم علیه رژیم شاه شده است.
در گزارشى که توسط مأمور ویژه در 15 / 8 / 42 تهیه گردیده است چنین آمده است:
اعدام طیب حاج رضایى با رپرتاژى که جراید کیهان و اطلاعات با آب و تاب و عکسهاى ناراحت کننده منتشر کرده بودند بین مردم سوء اثر داشته است
1ـ اعضاى جبهه ملى بین مردم تبلیغ مىکنند که نتیجه خدمت به شاه همین است که طیب و رضایى را گرفتند و اضافه مىکنند که 28 مرداد یکى از ارکان اصلى تشکیل اجتماعات بزرگ به نفع شاه، طیب و رضایى بودند که هزاران نفر از مردم جنوب شهر را به مرکز شهر گسیل داشتند ولى بالاخره پاداش خود را گرفتند.
2ـ روحانیون تندرو و متعصبین مذهبى و بازاریها اظهار مىدارند هدف اصلى اعلیحضرت شاه از بین بردن مذهب و تمام این اقداماتى که در 2 سال اخیر انجام شده در زمینه تضعیف روحانیت و از بین بردن مذهب بوده و کشتن طیب و رضایى هم که براى یک امر مذهبى قیام کرده بودند به این منظور بوده که اشخاص دیگرى جرأت دفاع از مذهب را نداشته باشند.
این مطالب با سرعت بین مردم عوام و طبقه عادى در تهران و شهرستانها انتشار یافته و عکسها و مقالات روزنامههاى کیهان و اطلاعات و بیانات طیب و رضایى را به مردم نشان داده و آنها را فدائیان دین و مذهب معرفى نموده و اظهار مىدارند که کلیه گناهان این دو نفر که در جوانى مرتکب اعمال ناشایست شده بودند، بخشوده شده است.
آرى رژیم شاه از چنین اقدامى جز ننگ و رسوایى ارمغان نبرد و آن شهداء عزیز به قافله شهداى آزاد مرد اسلام پیوستند و جایگاه آنان در قلوب ملت ایران ابدى گردید.
طیب و پسرش بیژن حاجرضائی
مرحوم طیب حاجرضائی
شهید طیب حاجرضائی
طیب در دوران میانسالی
شهید طیب حاجرضائی
مرحوم طیب به همراه دوستانش در زورخانه
طیب در دوران جوانی در کنار دوستانش
مرحوم طیب در سفرزیارتی عتبات عالیات
علم هئیت عزادرای طیب حاج رضائی مزین به عکسهای امام خمینی در محرم سال 1342
طیب در دادگاه در سال 1335
مرحوم طیب در دادگاه در حال دفاع از خود در سال 1342
طیب در دادگاه نظامی در سال 1342
شهید اسماعیل رضائی در حال دفاع از خود در دادگاه-سال1342
مرحوم طیب در حال گفتگو با وکیل تسخیری در دادگاه در سال1342
مرحوم طیب در دادگاه-سال 1342
مرحوم طیب در دادگاه-سال1342
مرحوم طیب و فرزند و دوستدارانش در حال انتظار در دادگاه-سال1342
طیب در حال استماع رأی دادگاه در سال 1342
شهید طیب در حال اعزام به محل تیرباران-11 آبان1342
شهید طیب لحظاتی قبل از اعدام-11 آبان1342
لحظات پایان زندگی مرحومان طیب حاجرضائی و اسماعیل رضائی-11-آبان 1342
بستن شهیدان طیب حاجرضائی و اسماعیل رضائی به چوبه اعدام-11 آبان 1342
شهیدان طیب حاجرضائی و اسماعیل رضائی و چوبه اعدام- 11 آبان 1342
تیرباران دو آزاده -طیب حاجرضائی و اسماعیل رضائی -11 آبان 1342
تندیس طیب حاجرضائی در موزه عبرت
آقای بیژن حاج رضائی در کنار تندیس پدر شهیدش در موزه عبرت
تعداد مشاهده: 11409